مناسبات سياسي دولت صفوي با امپراوري عثماني(1)
نويسنده :دکتر ابوالفضل عابديني*
از معاهده ي زهاب تا سقو ط اصفهان (1049تا 1135ق/1639تا1722م)
چکيده
با وجود همه ي تنشها، روابط ميان پادشاهان، بسيار دوستانه بوده است و همديگر را با القاب ارزشي از قبيل غازي، جهادگر و...خطاب مي کردند و هديه هايي گرانبها براي يکديگر مي فرستادند.مردم دو کشور نيز همواره ارتباط نزديک و دوستانه با هم داشتند و حتي هنگامي که تنشهاي سياسي و نظامي وجود داشت، آنها ارتباط فرهنگي و تجاري خود را حفظ مي کردند.
کليد واژه :ايران صفوي، عثماني، روابط سياسي، روابط نظامي ، روابط اقتصادي، روابط مذهبي
مقدمه
اين پيمان سالها معتبر بود؛ چون منافع عثماني را بيشتر تأمين مي كرد.بر اساس معاهده ي زهاب، بغداد و بين النهرين در دست عثماني ها و ايراوان در اختيار ايرانيان قرار گرفت.
عثماني ها راه بازرگاني شرق و غرب جهان را که از ايران و عثماني مي گذشت و راه ابريشم نام داشت، در اين سالها بسته بودند و بازرگاني خارجي ايران به جاي راه نزديک اسياي صغير، از راهي دور و پرخطر يا از بندرعباس و راه خليج فارس و دماغه ي اميدنيک در جنوب آفريقا و يا گاهي از درياي خزر از راه روسيه انام مي شد .
با وجود اين مسئله ،معاهده ي زهاب، مهم ترين قرار داد صلح است که مرزهاي قطعي دو کشور را تعيين کرده و در معاهده هاي بعدي از جمله قرار داد صلح پس از جنگهاي نادر شاه و تعيين حدود در دوره ي ناصر الدين شاه هميشه به ان استناد شده است.
معاهده ي زهاب
شاه صفي، در هجده سالگي بر تخت نشست و با قساوت ، ترک و تاجيک همه را نابود کرد «تا جايي که افراد ذکور خاندان سلطنتي را از دم کشت و ريشه خاندان هاي مخلص و خدمتگزاري چون امام قلي خان فاتح هرمز و گنجعلي خان زيگ را از ايران برکند»(شعباني،1377،ص15؛براون،1366،ص119).
تاورنيه، جهانگرد معروف فرانسوي، که در عهد شاه سليمان به ايران مسافرت کرده و به دربار پادشاهان صفوي راه يافته بود، حکايتهاي شگفت انگيزي از فساد دربار و درباريان و خيانتهاي شاه صفي، از جمله «قتل ملکه با پنج ضربت خنجر »نقل مي کند(همو،1336،ص487؛ فلسفي ،1329،ص222).نويسنده ي روضة الصفا نيز مي نويسد:
«شاهزادگان صفوي نژاد مکفوف البصر و معدوم الاثر که از غايت تنگدلي الموت گويان به سر مي بردند، به اشارت قهرمان ايران، مقهور پنجه عقاب فنا شدند.»(هدايت،8ج،1380،ص880).
کشته شدن بزرگان، فرماندهان و افراد کاردان سبب شد پايه هاي حکومت متزلزل شود و ايران از عثماني شکست بخورد و قرار داد زهاب بسته شود که به ضرر ايران بود.
لاکهارت در اين مورد مي نويسد:
«نبودن فرماندهان لايق و مجرب، باعث شکست ايران در جنگ با عثماني شد و ايران در سال 1049ق/1639م.بغداد را از دست داد.»(همو ،1343،ص21).
پس از آن بين النهرين نيز از دست ايران خارج شد.
سلطان مراد عثماني که پس از اخرين درگيري با شاه عباس اول، ديگر جرأت تعرض به خاک ايران را نيافته بود، در نتيجه اگاهي از اوضاع بد دربار و تنفر و انزجاري که به سبب خونريزيهاي وحشتناک شاه صفي در دل مردم و به ويژه در امرا و لشکريان به وجود آمده بود ،به برخي از ايالتهاي ايران لشکر کشي کرد .مؤلف زبدة التواريخ آورده است:
«در سنه 1039ق/1630م که سال دوم جلوس آن حضرت [شاه صفي]بود، روميه به سرکردگي مصطفي پاشا بر سر قلعه ايروان آمده و در اندک وقتي قلعه را به تصرف در آورده و اهل ايروان اطاعت نمودند .در سنه 1041ق/1632م.شاه صفي با توپخانه بسيار روانه ايروان شده بعد از شش ماه محاصره، قلعه را تصرف کرد.»(مستوفي، 1375،ص106؛ شاملو،1371،ص216؛نعيم، 1281ق ، ج3، ص255).
روز بعد شاه صفي داخل قلعه شد و به همه ي سپاه قزلباش لطف و عنايت شاهانه کرد و به انها انعام داد و پس از نظم وترتيب بخشيدن به امور آن ولايت به اصفهان بازگشت ؛ به اين ترتيب، سپاه عثماني در آذربايجان شکست خورد و در بغداد نيز با مقاومت صفي قلي خان، والي قزلباش، رو به رو شد که با جسارت از آن شهر دفاع کرد و مانع پيشرفت سپاه دشمن شد.در همين ماجرا يک دسته از سپاه ايران به سرکردگي زينل خان شاملو در حدود کردستان از سپاه عثماني شکست خورد و به دنبال آن ترک ها وارد خاک ايران شدند، اما رفتن شاه صفي براي نجات بغداد، سبب شد سردار عثماني از ان شهر عقب نشيني كند(مستوفي،1375،ص107).
دولت عثماني در سال 1045ق.دوبار به خاک ايران حمله کرد؛ در حدود نخجوان تاخت و تاز کرد،ايروان را محاصره و تبريز را تسخير و غارت کرد و قسمتي از آن را به آتش کشيد، اما به علت سرماي شديد، مجبور به بازگشت شد.شاه صفي، آذربايجان را پس گرفت وايروان را نيز از محاصره ي دشمن بيرون آورد و بدين گونه تاخت و تاز عثماني به ايران، بي نتيجه ماند (وحيد قزويني، 1329،ص50؛شاملو،1371،ص255؛ شاو،1370،ص366).
مؤلف تاريخ نعيما در مورد غارت تبريز به دست سلطان مراد مي نويسد:«...سلطان مراد، تبريز را غارت کرده ويران نمود ولي مسجد سلطان حسن پادشاه را که قبلاً سني ها ساخته بودند تعمير کرد.»(نعيم،1281،ق،ج3،ص268).
با اين حال دشمني ايران و عثماني از ميان نرفت و چندي بعد، تاخت و تاز عثماني به خاک ايران دوباره آغاز شد .اين بار نيز بغداد در سال 1048ق/1638م.محاصره شد و با آنکه نزديک شش ماه در مقابل هجوم عثماني مقاومت کرد، سرانجام ،به سبب کمبود اذوقه تسليم شد .حيد قزويني مي نويسد:
«...قشون ال عثمان به سرکردگي خود سلطان مراد، عراق عرب را در مورد حمله قرار داده توانستند يکي از اعضا ء شريف و نفيس اين کشور را از بدن جدا کنند.»(همو،1329،ص52).
بغداد در سال 1049ق/1639م.از ايران جدا و بر اساس صلح نامه اي که ميان دولت ايران و عثماني تنظيم شد، اين جدايي رسميت يافت .مؤلف زبدة التواريخ مي نويسد:
«...به هر تقدير بعد از آمدن ايلچيان و طي مراتب ، بناي مصالحه شده چگونگي را به خدمت نواب اشرف[شاه صفي]عرض کرده بعد از رخصت ، صلح کرده سنوربسته و صلح نامچه از طرفين نوشته به يکديگر سپرده شد، رومي به ولايت خود و قزلباشيه به اصفهان مراجعت کرده، نواب رضوان مکان به انتظام امور ايران پرداخت...»(مستوفي،1375،ص108).
اين قرار داد که در محل زهاب امضا شد به معاهده ي زهاب معروف است، در عثماني به اين معاهده، معاهده ي قصر شيرين مي گويند .بر اساس معاهده ي زهاب بغداد به دست امراي آل عثمان افتاد و ايروان در اختيار سران قزلباش قرار گرفت(همان).
چون اين صلح بيشتر، منافع عثماني را تأمين مي کرد، دوام يافت؛ سپاه ايران نيز به تدريج به آسايش طلبي خو گرفت و به جنگجويي علاقه اي نشان نداد .سپاهيان ايران و عثماني تا زمان نادرشاه و کريم خان زند هم به اين معاهده توجه داشتند.
پي نوشت ها :
* استاديار گروه تاريخ دانشگاه تهران
ادامه دارد ....
/ج