نقش دولت در پاسداري از فرهنگ ديني (2)

در اين که بشر در زندگي داراي «حق انتخاب» است جاي ترديدي نيست، و اين از بزرگ ترين حقوق انسان مي باشد. آيه ي کريمه ي «لا اکره في الدين» نيز گوياي همين مطلب است. آنچه مسلم است، يکي از تلاش هاي پيامبران (ص) نيز کوشش براي تحقق اين حق در جوامع انساني است. اصولاً براساس «حق انتخاب» است که تکليف و ثواب و عقاب معنا
چهارشنبه، 15 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش دولت در پاسداري از فرهنگ ديني (2)

نقش دولت در پاسداري از فرهنگ ديني (2)
نقش دولت در پاسداري از فرهنگ ديني (2)


 

نويسنده: محمود اصغري




 

نظريه ي عدم دخالت دولت در امور فرهنگي جامعه
 

برخي معتقدند که اصولاً دخالت دولت در امور فرهنگي کار شايسته و مفيد نيست بلکه:
قدرت فرهنگي جامعه بايد مستقل از «قدرت سياسي» بماند (سروش، 1375، 12).
از اين جهت به نظر اين گروه فرقي بين حکومت ديني و غير ديني وجود ندارد.
خاستگاه دروني ديني اين نظريه که به اعتقاد طرفداران آن مبنا و ريشه قرآني دارد، «حق انتخاب» و «آزادي انتخاب» است که انسان داراست، و لذا انتخاب دين و ايمان امري کاملاً اختياري است، زيرا «ايمان ذاتاً امري حراست» (سروش، 1375، 9) و آيه ي کريمه ي «لا اکراه في الدين» دليل بر اين مدعاست.

توضيح و معناي حق انتخاب
 

در اين که بشر در زندگي داراي «حق انتخاب» است جاي ترديدي نيست، و اين از بزرگ ترين حقوق انسان مي باشد. آيه ي کريمه ي «لا اکره في الدين» نيز گوياي همين مطلب است. آنچه مسلم است، يکي از تلاش هاي پيامبران (ص) نيز کوشش براي تحقق اين حق در جوامع انساني است. اصولاً براساس «حق انتخاب» است که تکليف و ثواب و عقاب معنا پيدا مي کند. اما نکته ي بسيار مهمي که نمي توان از آن غافل بود، اين است که اين «حق انتخاب» الزاماً به معناي «صحت انتخاب» نيست، بلکه انتخاب بشر ممکن است «صحيح» و ممکن است «ناصحيح» باشد.
جمله «قد تبين الرشد من الغي» نيز که در ادامه ي «لااکراه في الدين» آمده است، اشاره به اهميت مسأله ي «صحت انتخاب» دارد که متأسفانه برخي از افراد فقط به جمله ي اول توجه مي کنند و بر اساس آن بشر را داراي «حق انتخاب» مي دانند، اما نسبت به اين مسأله که کدام انتخاب صحيح است و اساساً ملاک «انتخاب صحيح» در اسلام چيست توجه نمي کنند، اين افراد ظاهراً اين گونه گمان مي کنند که چون بشر داراي «حق انتخاب» است، پس مي تواند هرچه را که مي خواهد انتخاب کند و هيچ مشکلي هم پيش نمي آيد و به عبارت ديگر «حق انتخاب» را با «صحت انتخاب» مساوي مي دانند. در حالي که مي دانيم اگر «حق انتخاب» به معناي «صحت انتخاب» بود، اولاً هدايت و گمراهي معنا نداشت، و پاداش و کيفر بي معنا بود (چون گمراهي پيش نمي آمد تا نياز به کفر باشد)، ثانياً اگر حق انتخاب به معناي صحت انتخاب بود، اين همه دلهره و نگراني پيش از انتخاب به وجود نمي آمد و پس از انتخاب هم پشيماني معنايي نداشت، ثالثاً اگر «حق انتخاب مستلزم «صحت انتخاب» بود، اشتباه در زندگي اتفاق نمي افتاد. بدين جهت با آن که خداوند متعال به بشر «حق انتخاب» بخشيده، اما در کنار آن پيامبران(ص) را فرستاده است تا «انتخاب صحيح را به بشر نشان دهند و او را از گمراهي و نتايج آن نجات بخشند (طباطبايي، 1379، 27).

نتيجه ي منطقي انتخاب
 

انسان نمي تواند نسبت به «نتايج انتخاب» خود بي تفاوت باشد و آنها را نپذيرد مثلاً يک دانش آموز آزاد است که درس بخواند يا نخواند، اما اگر درس نخواند بايد همه ي عواقب آن را مانند بي سوادي، مردود شدن در امتحانات و خشم والدين را بپذيرد. حال، بشر هم براساس «حق انتخاب» مي تواند راهي را که انبياء (ع) نشان داده اند بپذيرد يا نپذيرد، اما بايد به «نتيجه ي پذيرش» يا «عدم پذيرش» خود توجه کند.
با توجه به همين پيامدهاي منطقي انتخاب است که هيچ کس نمي تواند بگويد چون دين اجباري نيست، پس الزامي به اجراي قوانين و مقررات ديني نمي باشد، زيرا همين که فرد يا جامعه اي به چيزي ايمان آورد، در حقيقت خود را متلزم به لوازم آن نموده است. بنابراين اجباري نبودن مربوط به اصل عقيده است و نه اعمال و رفتار بر اين مبناست که تمام تلاش انبياء (ع) نيز بر اجراي قوانين الهي در جامعه و عدم تخلف از آن داراي معنا و مفهوم مي گردد. پس با توجه به آنچه گذشت آيه ي کريمه ي «لا اکراه في الدين» نمي تواند مستند اين مدعا قرار گيرد.

نقش فرهنگ در تقويت ايمان
 

سوالي که نمي توان آن را بدون پاسخ گذاشت و نياز به پاسخ روشن دارد، اين است که «آيا «ايمان» که يک امر روحي و شخصي است را مي توان به صورت انتزاعي و بدون هيچ گونه ارتباط و تأثير از محيط، از جامعه، از خانواده، حکومت و فرهنگ در نظر گرفت و آيا ساختارهاي اجتماعي در ساختن شخصيت افراد هيچ تأثيري ندارد؟». قطعاً بدون تأثير نيستند، زيرا يکي از ويژگي هاي مهم انسان، تأثيرپذيري او از شرايط زماني – مکاني و محيط فرهنگي و اجتماعي جامعه است. بر اين اساس است که مي گوييم اگرچه ترديد نيست که ايمان و عقيده مربوط به قلب و روح بشر است و با اجبار نمي توان آن را ايجاد يا نابود ساخت، اما آنچه مسلم است با فعاليت هاي فرهنگي مي توان آن را به وجود آورد يا از بين برد. با توجه به نقش فرهنگ در تقويت و تضعيف ايمان است که «ديويد کيو» از افراد سرشناس سازمان سيا، مأموريت اصلي اين سازمان را در براندازي نظام اسلامي در ايران تغيير فرهنگ آن مي داند و مي گويد:
مهم ترين حرکت در براندازي جمهوري اسلامي ايران، تغيير فرهنگ جامعه ي فعلي ايران است و ما مصمم به آن هستيم (خرم، 1376؛ 73).
بدين جهت است که بايد تمامي فعاليت هاي فرهنگي را که باعث ايجاد و تقويت ارزش هاي الهي در جامعه مي شود، گسترش داد و تقويت نمود و از انجام تمام فعاليت هاي فرهنگي که باعث سستي يا نابودي ارزش هاي ديني مي شود، جلوگيري نمود.

مسؤوليت اجتماعي
 

با نگاهي گذرا به مجموعه ي آيات، احاديث و روايات بسياري که محور اصلي تعليمات آن را ارج نهادن به حيات اجتماعي مسلمانان و بيان احساس مسؤوليت آنان در قبال خود و اجتماع قرار داده، بيان گر اين حقيقت است که تربيت اجتماعي از اهميت بالايي در شکل دهي شخصيت و هويت افراد داشته، و در واقع، تکامل انسان در گرو زندگي اجتماعي است. سخن پيامبر اکرم (ص) «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعيته» گوياي اين مطلب است.
در نگرش اسلامي افراد جامعه واحدهاي جدا افتاده و بي ارتباط با يکديگر نيستند، بلکه هگي پيکري را مي سازند که به هم ديگر مرتبط و وابسته و حتي به تعبير قرآن داراي ولايت بر يکديگرند (توبه، 71) از اين رو توجه به مسؤوليت اجتماعي در قالب امر به معروف و نهي از منکر، به عنوان يک واجب الهي از اهميت ويژه اي در دين برخوردار است.

نگاهي به واقعيت ها
 

نقش نهادهاي آموزشي
 

نهادهاي آموزشي در جهت ايجاد و تقويت فرهنگ نقش مهمي را ايفا مي کنند. به عنوان مثال امروزه مدرسه، پس از خانواده، به نوعي مسؤوليت سازماندهي شخصيت کودک و نوجوان را برعهده دارد، لذا نقش مدرسه و نهاد آموزشي تنها به انتقال دانش ها و مهارت ها نيست، بلکه دامنه ي تأثير مدرسه در دانش آموزان تا ايجاد و تغيير رفتارها و نگرش ها، ارزش ها و هنجارها گسترش يافته و در نهايت هدف از آموزش به نوعي همساز و همنوا کردن دانش آموز با ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي است.

اهميت رسانه هاي جمعي
 

بي ترديد رسانه هاي جمعي مانند راديو و تلويزيون، به عنوان عمده ترين ابزار و رسانه ي فرهنگي که به طور تقريبي در تمام مکان هاي زندگي و اشتغال حضور دارند، و تقريباً همه ي مردم به گونه اي متأثر از تبليغات آن مي باشند، بيشترين نقش را در ايجاد و ترويج فرهنگ دارد. اين رسانه مي تواند توجه افکار را به سمت ارزش هاي انساني و يا به عکس آن جهت دهي کند. با توجه به زيان هاي ناشي از ترويج فرهنگ مبتذل توسط اين رسانه ي جمعي است که حتي برخي از ملل جوامع غربي نيز به فرياد آمده اند. به عنوان مثال، وزير ارتباطات کانادا، «پرين بتي»، ضمن کمک خواستن از سازمان ملل براي يک مبارزه ي جهاني با فسادانگيزي تلويزيون مي گويد:
کانادايي ها در خانه هاي خودشان سعي مي کنند بچه ها را از تماشا کردن فيلم هاي خشونت آميز و فساد انگيز برحذر نمايند، ولي با ايجاد تکنولوژي جديد و کامپيوتر و ماهواره و پخش صدها برنامه ي فاسد از سوي آمريکا، نوجوانان دنيا به فساد کشانده شده اند. اين تنها مشکل کانادا نيست، بلکه تبديل به يک مشکل جهاني شده است (مدني، 1372، 360).
آنچه که نمي توان به انکار آن پرداخت، نقش و تلاش گسترده و عظيمي است که اين رسانه ها با صرف هزينه هاي هنگفتي توانسته اند در جهت تغييرات کلان فرهنگي و اجتماعي در سطح جهاني به انجام رسانند. لذا به اعتقاد بسياري از جامعه شناسان منشأ تغييرات اجتماعي، وسايل ارتباط جمعي هستند (رضائيان، 1371، 41).
امروزه استعمار نو توانسته از طريق اين رسانه ها خواسته هاي خود را بر ملت هاي جهان تحميل نمايد و با به کارگيري ابزارها و شيوه هاي نوين تبليغي و با مساعدت و حمايت مادي و معنوي کارتل ها و تراست هاي بين المللي اقدام به تزريق و تلقين بينش و منش جديد و تحريف ارزش ها و سنت هاي ملي و مذهبي و افکار و عقايد مردم اين سرزمين ها کند. از اين رو ديگر نيازي به استفاده از شيوه ي کهنه ي استعمار براي سلطه ي فرهنگي بر ملت ها، آن گونه که در گذشته انجام مي شد، نيست. يکي از چهره هاي سياسي اروپايي به نام «سارتر» در اين باره مي گويد:
ما رؤساي قبايل، خان زاده ها، پولدارها و گردن کلفت هاي آفريقا و آسيا را مي آوريم چند روزي آمستردام، لندن، نروژ، بلژيک، پاريس مي چرخانديم، لباس هايشان عوض مي شد، روابط اجتماعي تازه اي ياد مي گرفتند کت و شلوار مي پوشيدند، رفت و آمد تازه، اتومبيل سوار شدن، رقص و زبان ما را ياد مي گرفتند، گاه يک ازدواج اروپايي مي کردند يا به شکل اروپايي ازدواج مي کردند و زندگاني مبلماني، تازه آرايش تازه، مصرف اروپايي تازه و غذاي اروپايي يادشان مي داديم و آرزوي اروپايي شدن کشور خودشان را در دلهايشان به وجود مي آوريم بعد اين ها را به کشورهاي خودشان پس مي فرستاديم. کدام کشورها؟ کشورهايي که در آنها براي هميشه بر روي ما بسته بود، ما در آنها نفوذ نداشتيم (شريعتي، 1356، 49).
بنابراين مقوله ي فرهنگ، به طور کلي، و فرهنگ ديني، به طور خاص و نيز ابزارهاي فرهنگي از جمله امور و موضوعاتي هستند که با توجه به ويژگي هاي عمومي کشور و انقلاب اسلامي در نظام ديني بايد همواره مورد توجه و حساسيت مسؤولان و مردم بوده باشد، زيرا همان طور که گذشت، فرهنگ ابعاد گوناگون و متنوع و پراکنده ي زندگي فردي و اجتماعي را در بر مي گيرد و بر الگوي رفتاري فرد و جامعه اثر مي گذارد. اين اثر در مواردي که به صورت ابزار يا کالاي معين، به طور مستقيم ناظر به باورها و علايق و احساسات و عواطف و انديشه افراد جامعه است، قابل مشاهده مي باشد. بر اين اساس فعاليت هاي فرهنگي، اعم از ديني و غير ديني، نيازمند سياست گذاري در جهت اهداف بلند مدت جامعه است. از اين رو ضرورت دارد نظام اسلامي، با نگاه کلان به مسائل فرهنگي جامعه، سيماي انسان و جامعه ي مورد نظر اسلام را ترسيم نمايد، تا بر آن اساس بتوان برنامه ريزي و اقدامات لازم را انجام داد. ناگفته نماند که اين تصوير را براي بيست سال آينده، در سند چشم انداز بيست ساله ي ايران، به خوبي مي توان يافت، آن جا که جامعه ي ايراني را در افق اين چشم انداز داراي چنين ويژگي هايي مي داند:
متکي بر اصول اخلاقي و ارزش هاي اسلامي، ملي و انقلاب، با تأکيد بر مردم سالاري ديني، عدالت اجتماعي، آزادي هاي مشروع، حفظ کرامت و حقوق انسان ها... (قدس، 1382).

نتيجه گيري و پيشنهادات
 

با توجه به آن چه گذشت، رويکرد ليبراليستي در مسائل فرهنگي با مباني اسلامي و فلسفه و اهداف نظام جمهوري اسلامي سازگاري و هم خواني نداشته، در نتيجه دولت اسلامي نمي تواند نسبت به مسائل فرهنگي در جامعه ي اسلامي بي تفاوت باشد و خود را بدون مسؤوليت در امر سامان دهي فرهنگي بداند.
البته طرح اين مسأله به اين معني نيست که مسائل فرهنگي و ساماندهي آن تنها بايد تابع نظريه و انديشه ي سياسي حکومت باشد. از آن جا که در انديشه و نگرش اسلامي هدف غايي و آرماني، هدايت و رشد الهي انسان است. اين هدف و جهت گيري ها بايد در همه ي شئون حکومتي متبلور باشد. اين مطلب از چند جهت حائز اهميت است که به طور خلاصه به آن اشاره مي شود.
1) همان طور که تعيين اهداف دورنگر و سياست گذاري در زمينه ي فرهنگي توسط يک بخش و يا يک وزارتخانه ميسر نيست، بي ترديد براي دست يابي به اين اهداف نيز تمامي بخش ها و موسسات ذيربط و نيز شخصيت هاي صاحب نفوذ و صاحبان انديشه و قلم بايد تلاش و جديت نمايند.
2) از آن جا که موضوع سياست گذاري فرهنگي، انسان ها هستند و سياست گذاري ها و برنامه ريزي فرهنگي تلاشي است براي تغيير آگاهانه در زمينه ي برخي از بينش ها و باورها، در نتيجه داراي محدوديت ها و موانعي است که بايد مورد دقت و توجه جدي مسؤولان قرار بگيرد. برخي از موانع و محدوديت ها عبارتند از:
الف- از آن جا که انسان ها موجوداتي فعال و صاحب درک و شعور هستند، در نتيجه ممکن است به هر نوع تحريکي واکنش نشان بدهند، از اين رو سياست گذاري و برنامه ريزي در امر فرهنگي از اهميت ويژه اي برخوردار است که مسؤولان بايد توجه کافي به آن مبذول دارند.
ب- محدويت ديگر که از آن مي توان به محدوديت ساختاري تعبير کرد و بازگشت به ساختمان فرهنگ دارد، اين است که فرهنگ در واقع مظروفي نيست که بتوان آن را در هر ظرفي ريخت و به هر شکلي به آن سازمان داد، بنابراين نوع و دامنه ي تغييرات و زمان بندي لازم براي آن امري ضروري به حساب مي آيد و از دقت و ظرافت ويژه اي برخوردار است.
ج- وجود تنوع و گستردگي فراوان فرهنگي، اعم از فرهنگ ديني و غير ديني، در کشور مسأله ي بسيار مهمي است. از اين رو سياست گذاران و مجريان برنامه هاي فرهنگي بايد به گونه اي عمل کنند که هنجارها و باورهاي صاحبان اين فرهنگ ها به استهزاء و تمسخر گرفته نشود. در اين رابطه مراکز آموزشي و تربيتي، صدا و سيما، مطبوعات، رايانه، اينترنت، تحولات نرم افزاري و.. نقش مهمي دارند.
منابع و مأخذ:
1) قرآن کريم.
2) آشوري، داريوش (1380)، تعريف ها و مفهوم فرهنگ، تهران، نشر، آگه، چاپ سوم.
3) اسلامي ندوشن، محمد علي (1371)، فرهنگ و شبه فرهنگ، تهران، توس،
4) بي نا (1379)، نهج البلاغه، ترجمه ي محمد دشتي، قم، پرهيزکار.
5) خرم، مسعود (1376)، هويت، تهران، حيان.
6) رزاقي، احمد (1377)، جايگاه تبليغات در جهان امروز، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
7) رضائيان، مجيد (1371)، مسجد، ش 6
8) سروش، عبدالکريم (1375)، تحليل مفهوم حکومت ديني، کيان، ش 32.
9) سروش، عبدالکريم (1374)، معنا و مبناي سکولاريسم، کيان، ش 26.
10) شريعتي، علي (1356)، روشنفکر و مسؤوليت هاي او در جامعه، بي جا
11) صديق، عيسي (1374)، تاريخ فرهنگ اروپا، بي جا.
12) طباطبايي، محمد حسين (1379)، آزادي، ترجمه ي علي رضا فراهاني منش، قم، انتشارات اسلامي
13) قدس (1382)، پنج شنبه 15 آبان.
14) ماير (1374)، تاريخ انديشه هاي تربيتي، ترجمه ي علي اصغر فياض، تهران، سمت، ج1.
15) مرزوقي، رحمت الله (1379)، تربيت سياسي در نظام آموشي، تهران، اسلامي.
16) مطهري، مرتضي (1376)، مجموعه آثار، تهران، انتشارت صدرا، ج 2.
17) وثوقي و نيک خلق، منصور و علي اکبر (1371)، مباني جامعه شناسي تهران، کسري، چاپ پنجم.
انديشه حوزه، ش80-79



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.