حلقه نقدي پيرامون حكومت ديني، انديشه ديني (3)
گفتگو با آقايان حجج اسلام و المسلمین ارسطا و كعبي
نكتهی بعد این كه امیران را به معنای حاكمان گرفته، اعم از این كه حاكم حق باشد یا حاكم باطل؛ و عالمان را اعم از این كه در چه اندیشهای باشند و... گرفته است؛ در حالی كه واژهی علما در اینجا به معنای عالمان دین است بلكه اخص از آن، یعنی كسانی كه زمامدار عموم مردم هستند و مرجعیت دینی دارند. و منظور از امیران یعنی حكومتگرانی كه حكومت آنها ماهیت دینی ندارد. این حدیث نشان میدهد كه مراجع و عالمان دینی هیچ گاه نباید ستم پذیر و درباری باشند و در حاشیهی دربار و قدرت و حكومتهای ستمگر قرار بگیرند كه این یك امر مذموم و ناپسندی است. حال اگر شرایطی مهیا بشود كه عالمان دینی خودشان امیر بشوند و زمامداری دولت به عهدهی رهبران دینی بشود یعنی امیری كه بر اساس قوانین و مقررات الهی حكومت میكند و خود دانشمند دینی است، حال آیا رفتن به باب چنین امیری و همكاری با قدرتی كه به واسطهی آن، عدل در جامعه تحقّق مییابد، آیا باز مذموم است؟ روایت قطعاً ناظر به این شق قضیه نیست؛ چرا كه منظور روایت، عالمانی هستند كه در حاشیهی قدرت سیاسی ظالمان قرار میگیرند، نه قدرت سیاسی عادل؛كه در این صورت این یك امر ممدوحی است و در سیرهی ائمه این بحث شده است و در زمان غیبت هم هر وقت علما احساس كردند كه در قالب یك حكومت میتوان از قوانین الهی دفاع كرد و مذهب اهل بیت را ترویج كرد، با این عنوان با بعضی از دولتها هم همكاری داشتهاند و الا این حدیث ناظر به حكومت ظالم است؛ چنان چه در مذهب شیعه از گناهان كبیره این است كه حكومت ظالم و فاجر را بپذیرند.
اگر آقای ارسطا در این مورد توضیحی دارند بیان فرمایند.
ارسطا: بنده فكر میكنم با صرفنظر از سند این روایت، اگر به ظاهر عبادت نگاه بكنیم، معنای واضحی میتوانیم از آن به دست بیاوریم. میفرماید اگر دیدید علما به در خانهی امیران رفتند، پس بد امیران و بد عالمانی هستند و هنگامی كه دیدید امرا به در خانهی علما رفتند، پس هم نیكو علمایی هستند و هم نیكو امرایی. منظور از علما در اینجا علمای دین است؛ زیرا میدانیم كه علوم تجربی در حقیقت و اعمال حكومت و قواعدی كه یك حكومت میتواند مورد استفاده قرار دهد دخلی ندارد؛ در این روایت با توجه به این كه رابطهی بین امیر و عالم را مورد توجه قرار میدهد، معلوم شود علمی مد نظر است كه در امر امارت و حكومت دخیل باشد كه آن علم عبارت است از علوم دینی یا علوم سیاسی و حقوق و... كه در تمام این موارد، دین دیدگاههای خاص خودش را دارد؛ بنا بر این معنی این گونه میشود: اگر دیدید علمای دین به در خانهی امیران رفتند و آن زمانی است كه امیران در رأس قدرت هستند و علما جیرهخوار آنها باشند و اگر دیدید علمای دینی شما تابع امیرانشان شدند، اینجا باید گفت كه هم بد امیرانی هستند و هم بد عالمانی؛ زیرا وقتی علم دین تابع امیران شود یعنی آن امیر در امارت خودش هیچ تقیدی به دین ندارد و او كسی است كه جلوجلو میرود و عالمان دینی را پشت سر خود میكشد؛ یعنی استفادهی ابزاری از دین میكند؛ زیرا این عالمان چهرهی غیر حقیقی از دین را به مردم نشان میدهند؛ بنا بر این چنین عالمانی هم، بد عالمانی هستند چون دین خود را به دنیای خود فروختند و همچنین امیرانی بد امیرانی هستند؛ چون مقید به ضوابط دینی نیستند. و اگر دیدید كه دین چنین موقعیتی نزد عالمان پیدا نكرده است بلكه اُمرا را بَر در خانهی علما دیدید، یعنی علما در خانههای خودشان هستند و اُمرا پیش آنها رفتند كه از علما بپرسند كه ما چگونه حكومت بكنیم، در اینجا وصف مشعر به علیّت است؛ یعنی عالم كسی است كه علم خودش را در اختیار امیر میگذارد تا بر اساس آن حكومت كند؛ بنا بر این، امیر وقتی میخواهد بپرسد كه چگونه باید حكومت كند به در خانهی عالم میرود. اگر این گونه دیدید، باید گفت كه چه خوب عالمانی هستند و چه خوب امیرانی؛ زیرا اینجا در واقع حكومت در دست عالمان است و امیر یك مهرهی اجرایی است. در واقع این حدیث كاملاً دلالت بر این میكند كه امیران باید دنبالهروِ عالمان باشند.
آیا اساساً حكومت میتواند برای خودش تئوریپردازی بكند؟
با توجه به این كه حاكمیت را در اختیار دارد این امكان وجود ندارد كه از حاكمیت خودش سوء استفاده كند و از عالمان دین كه در اختیار دارد و وابسته به حكومت هستند، به عنوان ابزاری در دست حكومت استفاده كند تا به نفع حكومت تئوریپردازی بكنند. در اینجا بعضیها معتقدند برای دفع چنین سوء ظنی نسبت به حاكمیت، لازم است حاكمیت از تئوریپردازی در مورد حكومت پرهیز بكند.
كعبی: اصل تئوریپردازی برای حكومت لابد منه است؛ زیرا هیچ حكومتی بدون تئوری پردازانی كه بتوانند مدیریت و تئوریپردازی و سازماندهی بكنند نیست و آن حكومت بدون اینها پا نمیگیرد. نویسنده میگوید كه علمای دینی نباید هیچ نقشی در حاكمیت و تئوریپردازی حكومت داشته باشند و مستقل نظر بدهند تا این نقش و نظریهپردازی برای روشنفكران باشد و این خیلی عجیب است؛ زیرا هیچ حكومتی جدای از اندیشه و نظام سیاسیاش نیست؛ زیرا تئوریپردازهایی كه برای یك حكومت تئوریپردازی میكنند محصول آموزشی همین حكومتها هستند؛ یعنی روشنفكران، محصول آموزشی مراكز سیاسی و... همین حكومتها هستند؛ لذا هیچ حكومتی تئوریپردازانی خارج از فضای حكومت و دولت و نظام سیاسی ندارد و نمیپذیرد؛ زیرا اصل وفاداری به یك حكومت و یك اندیشهی سیاسی، پیشفرض تئوریپردازی برای یك حكومت و یك نظام سیاسی است. منتهی تأكید باید در این باشد كه سوء استفاده نشود؛ مثلاً گاهی حكومت مد نظر ما حكومت سوسیال دمكرات هیتلر است كه هیتلر امر و نهی میكند و تئوری پردازان و متفكران امر و نهی هیتلر را تئوریپردازی میكنند، در این صورت این تئوری پردازان اجیر هیتلر هستند؛ ولی یك بار تئوری پردازانی هستند عادل و متّقی و چشم داشت دنیوی ندارند. بحث سوء استفاده از قدرت سیاسی در همه جا هست كه در آن صورت، بحث دیگری است كه ابزار كنترل قدرت سیاسی چیست؟ كه در این مورد گفتهاند عدالت و تقوا و صیانت نفس مهمترین ابزاری است كه در نظام دینی مورد توجه است. یك باب در مباحث فقهی است به نام باب الفتن الدنیا به الدین (در وسایل الشیعه) یعنی ممكن است در نظر ما دین جلوه كند ولی در پشت سر دنیا پنهان شده باشد كه ممكن است دنیا در هر لباس جلوه كند و مخصوص جماعت خاصّی نیست؛ حتّی روشنفكرانی هم كه میگویند باید مستقل بود، ممكن است آنها هم خواستههای ویژهی خود را دنبال كنند.
در واقع این طور شد كه در معرض اتهام قرار گرفتن مخصوص به حكومتیان نیست. آقای ارسطا اگر توضیحی دارید بیان فرمایید.
ارسطا: با توجه به نكاتی كه آقای كعبی فرمودند، بنده فقط یك نكته را اضافه كنم و آن در خصوص مطلبی است كه از قول بعضی نویسندگان نقل كردید كه بعضیها گفتهاند بهتر است حكومتهای دینی تئوریپردازیها را به كسانی وا بگذارند كه ظاهراً و باطناً منتفع از تئوریهای خود نباشند و توصیه كردند كه حكومتهای دینی هر چه قدر در خصوص این تئوریها، خودشان سخن بگویند متهم به نقض بیطرفی خواهند شد. بنده میخواهم عرض كنم در حكومت دینی ایران ما میبینیم كه فقهای ما در طول دوران بسیار طولانی فقه شیعه كه از اوایل غیبت كبرا شروع شده تا زمان حاضر - جز در بیست و دو سال اخیر - فقها این امكان را پیدا نكردند كه تشكیل یك حكومت دینی بدهند. میبینیم بسیاری از فقهای شیعه كه به طور قطع از یك حكومت مرتزق و منتفع از یك حكومت نبودند تماماً ولایت فقیه را به عنوان سیستمی كه برای حكومت دینی میتوان تحویل داد مطرح كردهاند. اگر از ما از مرحوم شیخ مفید شروع كنیم، ایشان كلماتی دارند كه در آن كلمات تصریح به سلطان الاسلام شده است كه سلطان الاسلام را یك فقیه جامع الشرایط میداند تا برسد به فقهای دیگر مثل محقق كركی، مرحوم علامهی نراقی مرحوم صاحب قوانین، مرحوم صاحب جواهر و فقهای دیگر. در تحقیق مختصری كه در میان كلمات علما داشتیم، پنج نفر از فقها ادعای اجماع بر این مسئله كردهاند؛ آن هم ولایتی در حد تشكیل حكومت. بنا بر این اگر سخن این است كه باید غیر مرتزقان از دین و كسانی كه از این راه منتفع نمیشوند، در این مورد سخن بگویند ما یك پیشینهی هزار و چند صد ساله داریم كه فقهایی از این امر منتفع نبودند ولی در این مورد سخن گفتند و تئوریپردازی دینی كردهاند.
كعبی: بنده یك نكته اضافه كنم كه عكس قضیه هم صادق است. چون در اینجا نویسنده ادعا میكند كه تئوریپردازیهای مربوط به دموكراسی، معمولاً توسط فیلسوفانی صورت گرفت كه مطلقاً در حكومت دستی نداشتند؛ در حالی كه سابقهی تئوریپردازی دموكراسی و این گونه مباحث مثل آقای هابز، جان لاك، حتّی منتوسكیو )كه برای جا انداختن مجلس سنا در فرانسه فعالیت كرد( اینها دقیقاً جهت دفاع از یك قشر از جامعه كه سرمایهداران آن زمان بودند یا جا انداختن استبداد و یا برای مقابله با حكومت دینی و تثبیت وضعیت مطلوب خودشان كه متناسب با حاكم بود تئوریپردازی كردهاند.
منبع:andisheqom.com
ارسالي از طرف کاربر محترم : omidayandh
ادامه دارد...
/ج
نكتهی بعد این كه امیران را به معنای حاكمان گرفته، اعم از این كه حاكم حق باشد یا حاكم باطل؛ و عالمان را اعم از این كه در چه اندیشهای باشند و... گرفته است؛ در حالی كه واژهی علما در اینجا به معنای عالمان دین است بلكه اخص از آن، یعنی كسانی كه زمامدار عموم مردم هستند و مرجعیت دینی دارند. و منظور از امیران یعنی حكومتگرانی كه حكومت آنها ماهیت دینی ندارد. این حدیث نشان میدهد كه مراجع و عالمان دینی هیچ گاه نباید ستم پذیر و درباری باشند و در حاشیهی دربار و قدرت و حكومتهای ستمگر قرار بگیرند كه این یك امر مذموم و ناپسندی است. حال اگر شرایطی مهیا بشود كه عالمان دینی خودشان امیر بشوند و زمامداری دولت به عهدهی رهبران دینی بشود یعنی امیری كه بر اساس قوانین و مقررات الهی حكومت میكند و خود دانشمند دینی است، حال آیا رفتن به باب چنین امیری و همكاری با قدرتی كه به واسطهی آن، عدل در جامعه تحقّق مییابد، آیا باز مذموم است؟ روایت قطعاً ناظر به این شق قضیه نیست؛ چرا كه منظور روایت، عالمانی هستند كه در حاشیهی قدرت سیاسی ظالمان قرار میگیرند، نه قدرت سیاسی عادل؛كه در این صورت این یك امر ممدوحی است و در سیرهی ائمه این بحث شده است و در زمان غیبت هم هر وقت علما احساس كردند كه در قالب یك حكومت میتوان از قوانین الهی دفاع كرد و مذهب اهل بیت را ترویج كرد، با این عنوان با بعضی از دولتها هم همكاری داشتهاند و الا این حدیث ناظر به حكومت ظالم است؛ چنان چه در مذهب شیعه از گناهان كبیره این است كه حكومت ظالم و فاجر را بپذیرند.
اگر آقای ارسطا در این مورد توضیحی دارند بیان فرمایند.
ارسطا: بنده فكر میكنم با صرفنظر از سند این روایت، اگر به ظاهر عبادت نگاه بكنیم، معنای واضحی میتوانیم از آن به دست بیاوریم. میفرماید اگر دیدید علما به در خانهی امیران رفتند، پس بد امیران و بد عالمانی هستند و هنگامی كه دیدید امرا به در خانهی علما رفتند، پس هم نیكو علمایی هستند و هم نیكو امرایی. منظور از علما در اینجا علمای دین است؛ زیرا میدانیم كه علوم تجربی در حقیقت و اعمال حكومت و قواعدی كه یك حكومت میتواند مورد استفاده قرار دهد دخلی ندارد؛ در این روایت با توجه به این كه رابطهی بین امیر و عالم را مورد توجه قرار میدهد، معلوم شود علمی مد نظر است كه در امر امارت و حكومت دخیل باشد كه آن علم عبارت است از علوم دینی یا علوم سیاسی و حقوق و... كه در تمام این موارد، دین دیدگاههای خاص خودش را دارد؛ بنا بر این معنی این گونه میشود: اگر دیدید علمای دین به در خانهی امیران رفتند و آن زمانی است كه امیران در رأس قدرت هستند و علما جیرهخوار آنها باشند و اگر دیدید علمای دینی شما تابع امیرانشان شدند، اینجا باید گفت كه هم بد امیرانی هستند و هم بد عالمانی؛ زیرا وقتی علم دین تابع امیران شود یعنی آن امیر در امارت خودش هیچ تقیدی به دین ندارد و او كسی است كه جلوجلو میرود و عالمان دینی را پشت سر خود میكشد؛ یعنی استفادهی ابزاری از دین میكند؛ زیرا این عالمان چهرهی غیر حقیقی از دین را به مردم نشان میدهند؛ بنا بر این چنین عالمانی هم، بد عالمانی هستند چون دین خود را به دنیای خود فروختند و همچنین امیرانی بد امیرانی هستند؛ چون مقید به ضوابط دینی نیستند. و اگر دیدید كه دین چنین موقعیتی نزد عالمان پیدا نكرده است بلكه اُمرا را بَر در خانهی علما دیدید، یعنی علما در خانههای خودشان هستند و اُمرا پیش آنها رفتند كه از علما بپرسند كه ما چگونه حكومت بكنیم، در اینجا وصف مشعر به علیّت است؛ یعنی عالم كسی است كه علم خودش را در اختیار امیر میگذارد تا بر اساس آن حكومت كند؛ بنا بر این، امیر وقتی میخواهد بپرسد كه چگونه باید حكومت كند به در خانهی عالم میرود. اگر این گونه دیدید، باید گفت كه چه خوب عالمانی هستند و چه خوب امیرانی؛ زیرا اینجا در واقع حكومت در دست عالمان است و امیر یك مهرهی اجرایی است. در واقع این حدیث كاملاً دلالت بر این میكند كه امیران باید دنبالهروِ عالمان باشند.
آیا اساساً حكومت میتواند برای خودش تئوریپردازی بكند؟
با توجه به این كه حاكمیت را در اختیار دارد این امكان وجود ندارد كه از حاكمیت خودش سوء استفاده كند و از عالمان دین كه در اختیار دارد و وابسته به حكومت هستند، به عنوان ابزاری در دست حكومت استفاده كند تا به نفع حكومت تئوریپردازی بكنند. در اینجا بعضیها معتقدند برای دفع چنین سوء ظنی نسبت به حاكمیت، لازم است حاكمیت از تئوریپردازی در مورد حكومت پرهیز بكند.
كعبی: اصل تئوریپردازی برای حكومت لابد منه است؛ زیرا هیچ حكومتی بدون تئوری پردازانی كه بتوانند مدیریت و تئوریپردازی و سازماندهی بكنند نیست و آن حكومت بدون اینها پا نمیگیرد. نویسنده میگوید كه علمای دینی نباید هیچ نقشی در حاكمیت و تئوریپردازی حكومت داشته باشند و مستقل نظر بدهند تا این نقش و نظریهپردازی برای روشنفكران باشد و این خیلی عجیب است؛ زیرا هیچ حكومتی جدای از اندیشه و نظام سیاسیاش نیست؛ زیرا تئوریپردازهایی كه برای یك حكومت تئوریپردازی میكنند محصول آموزشی همین حكومتها هستند؛ یعنی روشنفكران، محصول آموزشی مراكز سیاسی و... همین حكومتها هستند؛ لذا هیچ حكومتی تئوریپردازانی خارج از فضای حكومت و دولت و نظام سیاسی ندارد و نمیپذیرد؛ زیرا اصل وفاداری به یك حكومت و یك اندیشهی سیاسی، پیشفرض تئوریپردازی برای یك حكومت و یك نظام سیاسی است. منتهی تأكید باید در این باشد كه سوء استفاده نشود؛ مثلاً گاهی حكومت مد نظر ما حكومت سوسیال دمكرات هیتلر است كه هیتلر امر و نهی میكند و تئوری پردازان و متفكران امر و نهی هیتلر را تئوریپردازی میكنند، در این صورت این تئوری پردازان اجیر هیتلر هستند؛ ولی یك بار تئوری پردازانی هستند عادل و متّقی و چشم داشت دنیوی ندارند. بحث سوء استفاده از قدرت سیاسی در همه جا هست كه در آن صورت، بحث دیگری است كه ابزار كنترل قدرت سیاسی چیست؟ كه در این مورد گفتهاند عدالت و تقوا و صیانت نفس مهمترین ابزاری است كه در نظام دینی مورد توجه است. یك باب در مباحث فقهی است به نام باب الفتن الدنیا به الدین (در وسایل الشیعه) یعنی ممكن است در نظر ما دین جلوه كند ولی در پشت سر دنیا پنهان شده باشد كه ممكن است دنیا در هر لباس جلوه كند و مخصوص جماعت خاصّی نیست؛ حتّی روشنفكرانی هم كه میگویند باید مستقل بود، ممكن است آنها هم خواستههای ویژهی خود را دنبال كنند.
در واقع این طور شد كه در معرض اتهام قرار گرفتن مخصوص به حكومتیان نیست. آقای ارسطا اگر توضیحی دارید بیان فرمایید.
ارسطا: با توجه به نكاتی كه آقای كعبی فرمودند، بنده فقط یك نكته را اضافه كنم و آن در خصوص مطلبی است كه از قول بعضی نویسندگان نقل كردید كه بعضیها گفتهاند بهتر است حكومتهای دینی تئوریپردازیها را به كسانی وا بگذارند كه ظاهراً و باطناً منتفع از تئوریهای خود نباشند و توصیه كردند كه حكومتهای دینی هر چه قدر در خصوص این تئوریها، خودشان سخن بگویند متهم به نقض بیطرفی خواهند شد. بنده میخواهم عرض كنم در حكومت دینی ایران ما میبینیم كه فقهای ما در طول دوران بسیار طولانی فقه شیعه كه از اوایل غیبت كبرا شروع شده تا زمان حاضر - جز در بیست و دو سال اخیر - فقها این امكان را پیدا نكردند كه تشكیل یك حكومت دینی بدهند. میبینیم بسیاری از فقهای شیعه كه به طور قطع از یك حكومت مرتزق و منتفع از یك حكومت نبودند تماماً ولایت فقیه را به عنوان سیستمی كه برای حكومت دینی میتوان تحویل داد مطرح كردهاند. اگر از ما از مرحوم شیخ مفید شروع كنیم، ایشان كلماتی دارند كه در آن كلمات تصریح به سلطان الاسلام شده است كه سلطان الاسلام را یك فقیه جامع الشرایط میداند تا برسد به فقهای دیگر مثل محقق كركی، مرحوم علامهی نراقی مرحوم صاحب قوانین، مرحوم صاحب جواهر و فقهای دیگر. در تحقیق مختصری كه در میان كلمات علما داشتیم، پنج نفر از فقها ادعای اجماع بر این مسئله كردهاند؛ آن هم ولایتی در حد تشكیل حكومت. بنا بر این اگر سخن این است كه باید غیر مرتزقان از دین و كسانی كه از این راه منتفع نمیشوند، در این مورد سخن بگویند ما یك پیشینهی هزار و چند صد ساله داریم كه فقهایی از این امر منتفع نبودند ولی در این مورد سخن گفتند و تئوریپردازی دینی كردهاند.
كعبی: بنده یك نكته اضافه كنم كه عكس قضیه هم صادق است. چون در اینجا نویسنده ادعا میكند كه تئوریپردازیهای مربوط به دموكراسی، معمولاً توسط فیلسوفانی صورت گرفت كه مطلقاً در حكومت دستی نداشتند؛ در حالی كه سابقهی تئوریپردازی دموكراسی و این گونه مباحث مثل آقای هابز، جان لاك، حتّی منتوسكیو )كه برای جا انداختن مجلس سنا در فرانسه فعالیت كرد( اینها دقیقاً جهت دفاع از یك قشر از جامعه كه سرمایهداران آن زمان بودند یا جا انداختن استبداد و یا برای مقابله با حكومت دینی و تثبیت وضعیت مطلوب خودشان كه متناسب با حاكم بود تئوریپردازی كردهاند.
منبع:andisheqom.com
ارسالي از طرف کاربر محترم : omidayandh
ادامه دارد...
/ج