الارشاد و تاريخ نگاري زندگاني ائمه (2)

دقت در محتواي کتاب «الارشاد» و مقايسه آن با برخي از کتب ديگر شيخ مفيد، به ويژه کتب کلامي وي، اين نکته را آشکار مي کند که شيخ رحمه الله در اين کتاب علي رغم مخالفت هاي سنگين خود با اخباريان و نيز بر خلاف مبناي خود در رد حجيت خبر واحد، در موارد فراواني با استناد به اخبار واحد ضعيف ـ که البته شيخ آنها را با عناويني همچون
چهارشنبه، 6 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الارشاد و تاريخ نگاري زندگاني ائمه (2)

الارشاد و تاريخ نگاري زندگاني ائمه (2)
الارشاد و تاريخ نگاري زندگاني ائمه (2)


 

نويسنده: دکتر نعمت الله صفري فروشاني




 
نقد محتوايي
دقت در محتواي کتاب «الارشاد» و مقايسه آن با برخي از کتب ديگر شيخ مفيد، به ويژه کتب کلامي وي، اين نکته را آشکار مي کند که شيخ رحمه الله در اين کتاب علي رغم مخالفت هاي سنگين خود با اخباريان و نيز بر خلاف مبناي خود در رد حجيت خبر واحد، در موارد فراواني با استناد به اخبار واحد ضعيف ـ که البته شيخ آنها را با عناويني همچون مشهور، مورد اجماع و مورد توافق مخالف و موافق مي ستايدـ در حقيقت همان مشي اخباري گري را در پيش گرفته و از اين رو، کتاب او دچار مشکلاتي شده است که برخي از آنها با توجه به شخصيت شيخ رحمه الله و آرا و نيز دقت نظر او، کاملاً عجيب مي نمايد. اين نکته مي تواند مقدار نفوذ آراي اخباري و نيز مشي آنها را در جوامع مختلف امامي و حتي در ميان عقل گراياني همچون شيخ مفيد روشن سازد. برخي از اين مشکلات به گونه اي است که محقق منصف را متمايل به آن مي سازد که به جهت حفظ حرمت و شخصيت شيخ، انتساب بخش هايي از اين کتاب به وي را به ديده شک بنگرد. از اينگونه مشکلات مي توان نقل بدون تأمل از برخي از بزرگان مکتب اخباري را شاهد آورد که باعث شده اشتباهات آنان نيز به درون «الارشاد» راه يابد؛ براي مثال در سلسله احاديث لوح که در آنها نام هاي ائمه(ع) ذکر شده، به نقل از کليني خبري را ذکر مي کند که در آن، نام سه محمد و سه علي در ميان ائمه عليهم السلام ذکر شده است (مفيد، 1380، ص 676. «... عن ابي جعفر(ع) عن جابربن عبدالله الانصاري قال دخلت علي فاطمه بنت رسول الله(ص) و بين يديها لوح فيه اسماء الاوصياء و الائمه من ولدها فعددت اثني عشر اسماً آخرهم القائم من ولد فاطمه ثلاثه منهم محمد و ثلاثه منهم علي»)؛(1) در حالي که واضح است که نام چهار تن از ائمه، علي (امام علي، امام سجاد، امام رضا و امام هادي(ع)) است. به نظر مي رسد اين اشتباه از ابوالجارود زيدي (150 يا 160 ق) که در سند واقع شده ناشي شده است؛ به ويژه با توجه به آنکه در زمان وي، هنوز تعداد ائمه(ع) کامل نشده بود تا او بتواند به طور صحيح اسامي آنها را ذکر کند.
از ديگر اشکالات کتاب، تناقض هاي دروني يا تناقض نماهايي است که گاهي در آن به چشم مي خورد؛ براي مثال هنگام ذکر جريانات سقيفه، با ذکر روايتي بدون سند، سخن از بيعت «طلقاء» با ابوبکر به ميان مي آورد؛ در حالي که چند سطر بعد، مخالفت ابوسفيان (از رؤساي طلقاء) با سقيفه نشينان و سعي او در تحريک امام علي(ع) در مخالفت با ابوبکر را ذکر مي کند.(2)
علاوه بر آنکه از جهت تاريخي، اين نکته مسلم است که طلقاء هيچ نقشي در سقيفه نداشته اند و بلکه در مراحل اوليه با آن مخالفت بودند و ذکر اين روايت، با توجه به تناقضات دروني آن تنها مي تواند از ناآگاهي جاعل روايات سرچشمه بگيرد که شيخ رحمه الله علي رغم تسلط تاريخي خود، متذکر اين اشتباه نشده است.
از ديگر موارد اين تناقض نماها، مي توانيم تناقض در نامگذاري ها را شاهد بياوريم. در روايتي ضعيف که شيخ خواسته است آن را به عنوان معجزه نقل کند، امام کاظم(ع) در حالي که هنوز طفلي در گهواره است، از يکي از ياران پدرش به نام يعقوب السراج مي خواهد نام دختر تازه متولد شده خود را عوض کند؛ زيرا نام وي را حميراء (از القاب عايشه) گذاشته بود، و در اين روايت از قول امام(ع) اين نام مبغوض خداوند معرفي شده است (همان، ص 562)؛ اين در حالي است که شيخ رحمه الله در هنگام شمارش فرزندان امام کاظم(ع) از دختري با نام عايشه در شمار فرزندان آن حضرت(ع) ياد مي کند (همان، ص 588) بدون آنکه متذکر اين تناقض شده و يا دست کم توجيهاتي همچون تقيه براي آن ذکر کند که البته احتمال تقيه نيز در اينگونه موارد منتفي است.
از ديگر موارد اين اختلافات، زمان آشکار شدن قبر امام علي(ع) است که در روايتي آن را به وسيله امام صادق(ع) دانسته و خبر از زيارت قبر به وسيله امام(ع) و شيعيانش به ميان آورده است (همان، ص 14)؛ در حالي که در گزارشي ديگر، آن را توسط هارون الرشيد ذکر مي کند که سبک گزارش به گونه اي است که نشان مي دهد هيچ اثر آشکاري تا قبل از زمان اين خليفه وجود نداشته است (همان، ص 28)؛ در حالي که امام صادق(ع) در سال 148 قمري از دنيا رفته و هارون در سال 170 قمري به حکومت رسيده است.
رسوخ برخي انديشه هاي غاليانه در قالب روايات، از ديگر نقدهايي است که مي توان بر اين کتاب وارد کرد؛ از آن جمله مي توان به آموزه ناپاک بودن ولادت همه مردمان به جز شيعيان امام علي(ع) اشاره کرد که در قالب سه روايت با اسناد شيعي و سني آورده شده است (همان، ص 39-40) که اينگونه روايات با شيوه ي خردگرايي شيخ مفيد و نيز با مشي عملي او در مناظره با بزرگان فرقه هاي مختلف اهل سنت با رعايت جميع جوانب احترام، در منافات است.
راه يافتن برخي از خرافات در اين کتاب که مسلماً خلاف يافته هاي علمي امروزي است، از جمله نقاط ضعف محتوايي اين کتاب است که از آن جمله مي توان به پديده سرخي آسمان در هنگام غروب اشاره کرد که شيخ رحمه الله در قالب روايتي بسيار ضعيف، با راويان غير شيعي، آغاز اين پديده را از زمان شهادت امام حسين(ع) مي داند (همان، ص 489، ح11.«روي يوسف بن عبده قال سمعت محمدبن سيرين يقول: لم تر هذه الحمره في السماء الا بعد قتل الحسين(ع)») و جالب آن است که بلافاصله در روايت بعدي ـ که روايتي شيعي، ولي ضعيف است ـ سرخي آسمان را مشترکاً براي حضرت يحيي بن زکريا(ع) و امام حسين(ع) ذکر مي کند (همان، ح12). از ديگر موارد اين چنيني، مي توان پيشگويي سال هاي حکومت حضرت مهدي(ع) پس از ظهور را ذکر کرد که شيخ رحمه الله با نقل روايتي ضعيف از قول امام باقر(ع)، آن را هفت سال دانسته که هر سال آن ده سال معمولي است؛ و وقتي راوي از چگونگي آن سوال مي کند، امام(ع) چنين جواب مي دهد: «يأمرالله تعالي الفلک باللبوث و قله الحرکه، فتطول الايام لذلک و السنون»: خداوند به فلک دستور مي دهد از حرکت خود بکاهد، در نتيجه روزها و سال ها طولاني خواهد شد؛ و در ادامه، امام(ع) مخالفان اين نظريه راـ که از نظر علمي آن را محال مي دانند ـ از نادقه معرفي مي کند (همان، ص 706-707). به نظر مي رسد علت چنين جعلي، تکيه بر عدد هفت ـ که در نزد اسماعيليه مقدس است ـ از يک سو و اندک به نظر آمدن تعداد سال هاي حکومت حضرت (عج) از سوي ديگر باشد که جاعلان را ناچار ساخته است نظام هستي را به هم ريزند تا مباني خود را حفظ نمايند و الا چه اشکالي دارد که خداوندي که داراي چنين قدرتي است، از همان ابتدا سال هاي حکومت حضرت (عج) را هفتاد سال قرار دهد.
ارتباط برقرار کردن ميان برخي از احکام با مسئله ولايت ـ که اين نيز مورد علاقه ي غاليان و گرايش هاي تندروانه شيعي بودـ از ديگر نکات راه يافته به اين کتاب است که از آن جمله مي توان به مسئله حرمت گوشت برخي از ماهيان اشاره کرد که شيخ رحمه الله به ذکر روايتي با اسناد مبهم و در قالب بيان يکي از معجزات امام علي(ع) پرداخته و ماهيان حرام گوشت، همچون مارماهي را ماهياني دانسته است که ولايت و امير المومنيني امام(ع) را نپذيرفته و از اين رو پس از پايين رفتن آب فرات، در حالي که ماهيان حلال گوشت با عنوان اميرالمؤمنين(ع) به امام(ع) سلام کرده اند، آنها ساکت مانده اند (همان، ص 336). جالب آن است که شيخ رحمه الله بر قبول اين خبر که آن را مستفيض مي داند، اصرار ورزيده و رد کنندگان آن را توبيخ مي نمايد.
ذکر فضائل عوامانه که بيشتر مبتني بر کميت است، از ديگر موارد راه يافته به اين کتاب است که معمولاً مورد علاقه غاليان بوده و اتفاقاً در سلسله سند آنها، افراد متهم به غلوي همچون عمرو بن شمر (نجاشي، 1418 ق، ص 287.«ضعيف جداً زيد احاديث في کتب جابر الجعفي ينسب بعضها اليه») حضور دارند که از آن جمله، مي توان به روايتي که همين راوي با واسطه جابربن يزيد از امام باقر(ع) نقل کرده، اشاره کرد که در آن، سخن از نمازخواني هزار رکعته امام سجاد(ع) در هر شبانه روز به ميان آمده است، که در صورت پذيرش اين روايت، بايد بپذيريم امام(ع) غير از زمان خواب، بقيه اوقات خود را در حال نماز مي گذرانيده و طبعاً نمي توانسته به هيچ کار ديگري بپردازد که اين مسئله، علاوه بر غير طبيعي بودن، بايد مورد توجه راويان شيعي و غير شيعي که با امام سجاد(ع) مراوده داشته اند، قرار مي گرفته و گزارش هاي فراواني از آن مي رسيده است؛ در حالي که به جز چنين روايات ضعيف السند و غاليانه، روايت و گزارش ديگري درباره اين مضمون نقل نشده است.
از ديگر موارد اشکالات محتوايي، مواردي است که شيخ رحمه الله بر خلاف مسلمات تاريخي و در راستاي اثبات معجزه اي موهوم، سخني کلي که مخالف کتب تاريخي و روايي شيعه و سني است، بر زبان مي راند. از اينگونه موارد مي توانيم به موردي اشاره کنيم که شيخ مفيد از آن به عنوان يکي از معجزات و با تعبير «من آيات الله الخارقه في اميرالمؤمنين(ع)» ياد مي کند و آن اينکه با وجود حضور فعال امام(ع) در جنگ هاي زمان پيامبر(ص) و نيز جنگ هاي زمان خود، هيچ مجروحيتي از سوي دشمن به امام(ع) نرسيد (همان، ص 297)؛ در حالي که منابع تاريخي و روايي شيعي و غير شيعي بر جراحات فراوان آن امام(ع) در جنگ هايي مانند احد (ري شهري، 1421ق، ج1، ص 204. اين منبع، 16، 60 و 90 جراحت را از منابع شيعه و سني همچون تفسير قمي، مجمع البيان و اسدالغابه نقل مي کند) اشاره دارند.
از ديگر موارد شگفت انگيز و تعجب آور در کتاب شيخ مفيد رحمه الله، بهره گيري از نيروهاي غير بشري در راه اثبات معجزات براي ائمه عليهم السلام است؛ بدون آنکه بتواند دفاع محکمي در توجيه اين مسئله ارائه دهد. اين مورد از موارد نادري است که استدلال هاي شيخ مفيد رحمه الله را دچار ضعف مفرطي ساخته است؛ چنانچه گويي خود شيخ رحمه الله نيز متوجه اين ضعف شده و در مواردي پا را از دايره ي استدلال فراتر گذاشته، سراغ حربه هايي همچون اتهام تکفير (پيروي از زنادقه) رفته است.
از اينگونه موارد مي توانيم پيکار امام علي(ع) با جنيان را شاهد بياوريم که شيخ رحمه الله آن را با سلسله سندي غير شيعي و ضعيف ـ که منتهي به فردي غير معصوم، يعني ابن عباس شده ـ آورده است. در اين گزارش، ابن عباس که در آن زمان حدود هفت سال داشته (ابن عباس سه سال قبل از هجرت به دنيا آمده است و جنگ بني المصطلق در سال چهارم هجرت واقع شده است) چنين گزارش مي دهد که در مسير پيامبر(ص) به سوي قبيله بني المصطلق، پيامبر(ص) امام علي(ع) را به همراه صد نفر از اصحاب براي سرکوبي جنيان کافر که در آن هنگام قصد توطئه عليه پيامبر(ص) را داشتند، فرستاد و امام(ع) و همراهانش با شمشيرهاي آهنين خود توانستند جنيان را فراري داده و يا نابود سازند (مفيد، همان، ص 328-329). شيخ در اين روايت با اشکالات متعددي همچون ضعف سند، سابقه نداشتن دخالت جنيان به صورت گسترده در امور انسان ها، چگونگي کارگر افتادن شمشيرهاي آهنين در بدن جنيان آتشين، مواجه است و از همه مهم تر اين نقطه ي مبهم است که نام صد نفر همراه امام علي(ع) چه بوده و چرا هيچ يک از آنها مستقيماً به نقل اين روايت
نپرداخته اند و روايت، تنها از قول کسي که در آن زمان بيش از هفت سال نداشته نقل شده است. شيخ رحمه الله بدون آنکه متعرض اين اشکالات شود، به درگيري با معتزله که به صورت کلي منکر معجزات هستند، پرداخته و آنها را متهم به پيروي از زنادقه نموده است و در راه اثبات اين داستان، تنها توانسته است وجود جنيان را به وسيله آيات قرآني اثبات کرده، همچنين امکان عقلي وجود آنها را متذکر شود و به زعم خود، با استفاده از روايات فريقين که متضمن چنين محتوايي است، به اثبات اين داستان پرداخته و اعتراض مخالفان را بي اثر بداند و سپس به تفصيل به رد غير علمي و غير روشمند مخالفان با حربه هايي همچون اتهامات و نيز آوردن مثال هايي که توان اثبات موضوع را ندارند، مي پردازد (همان، ص 330-333)؛ در حالي که از متکلم جليل القدري همانند شيخ رحمه الله اين انتظار وجود داشت که اشکالات تاريخي، عقلي و کلامي مسئله را به خوبي در نظر گرفته، به طرح و رد آنها بپردازد؛ علاوه بر آنکه چنين رواياتي معمولاً دچار ضعف سند بوده و رد پاي افکار عاميانه در آنها پديدار است.
نکته تعجب برانگيز آن است که اگر شيخ رحمه الله در کتاب خود از چنين رواياتي به صورت گسترده بهره مي گيرد، پس به چه دليل با اخبار آحاد به مبارزه بر مي خيزد و اصولاً اخبار آحادي که شيخ رحمه الله نمي پذيرد، کدام دسته از اخبار است؟ در حالي که اخباري که شيخ صدوق در راه اثبات سهوالنبي(ص) به آنها متمسک شده، اخبار فراواني بوده که به مراتب از چنين اخبار ضعيف و خرافي قوي تر است، و اينها همه در حالي است که در همين کتاب، استدلال هاي مختلفي که شيخ رحمه الله براي عظمت جايگاه امام علي(ع) و اثبات امامت او آورده، به خوبي از عهده ي اثبات موضوع بر مي آيد و نيازي به تمسک به چنين رواياتي به ويژه از سوي چنين شخصيت عظيمي نبوده است.
از ديگر موارد اشکالات محتوايي اين کتاب، آن است که شيخ رحمه الله در مواردي که به نقل قول هاي طولاني و گسترده از کتبي همچون تاريخ طبري و يا مقتل ابي مخنف مي پردازد، به اشکالات محتوايي آنها که مباين با مقام و شأن ائمه علهيم السلام بوده، توجه نکرده و بدون نقد و بررسي، از چنين گزارش هايي عبور کرده است.
از جمله ي اين موارد مي توانيم به نامه ي عمربن سعدبن عبيدالله بن زياد اشاره کنيم که در آنها ابن سعد از قول امام(ع) پيشنهادهايي مطرح مي کند که با روح عزتمدار امام(ع) مخالف است؛ از جمله: پيشنهاد رفتن امام(ع) به نزد اميرالمؤمنين يزيد و بيعت با او (همان، ص 437.«... هذا حسين قد اعطاني عهداً يرجع الي المکان الذي هو منه اتي او يسير الي ثغر من الثغور فيکون رجلاً من المسلمين له ما لهم و عليه ما عليهم او يأتي اميرالمؤمنين يزيد فيضع يده في يده فيري فيما بينه و بينه ...»). جالب اينکه شيخ مفيد رحمه الله تنها به اين گزارش اکتفا کرده و بدون نقد و بررسي، از آن رد شده است که براي خواننده، پذيرش اين روايت را تداعي مي نمايد؛ اما در نقطه ي مقابل، طبري که روايت را از ابومخنف نقل مي کند، از همو نقد اين گزارش را نيز نقل کرده است که در آن، ابومخنف با سلسله سند خود از عقبه بن سمعان، خادم امام(ع) چنين نقل کرده است: «من در تمام مسير با امام(ع) بودم و چنين جمله اي هرگز از او نشنيدم» (طبري، 1407ق، ج4، ص313).
جالب تر آنکه: بر خلاف متن کتاب الارشاد، در کتاب طبري، از يزيد با عنوان يزيد بن معاويه و نه با عنوان اميرالمؤمنين ياد شده است.
شايد بتوان گفت انتقادپذيرترين بخش اين کتاب، بخش پاياني آن است که در آن، بحث علائم الظهور مطرح شده است و شيخ رحمه الله با اسناد ضعيف، به ذکر مواردي به عنوان علائم الظهور و نيز اقدامات اوليه ي امام(ع) در هنگام ظهور پرداخته است که مي توان به وضوح دست جاعلان ناآگاه راـ که با ذهنيت آن زمان، به جعل رواياتي در اين باب مي پرداخته اند ـ مشاهده کرد؛ از جمله اين موارد مي توان به فتح قسطنطنيه به دست امام زمان (عج) اشاره کرد (همان، ص 706) که در آن زمان از مهم ترين مشغوليت هاي ذهني مسلمانان در عرصه نظامي بوده است که سرانجام در قرن نهم هجري (1453م) قسطنطنيه به دست سلطان محمد فاتح (1429-1481م) گشوده شد.
همچنين در اين روايت از جمله مهم ترين اقدامات امام زمان (عج) پس از ظهور، انهدام بالکن هايي است که بر بالاي منازل ساخته شده و فضايي از معابر را اشغال کرده اند و نيز از بين بردن چاه هاي مستراح (کنيف) و ناودان هايي است که فاضلاب خود را در معابر مي ريزند (همان) که از مهم ترين دلمشغولي هاي راوي جاعل آن زمان بوده است.
همچنين از نخستين اقدامات امام(ع) پس از ظهور، کشتن چندين هزار نفر از فرقه ـ از فرقه هاي زيديه ـ دانسته شده است (همان،؛ ص 705). از فرقه شناسي همچون شيخ مفيد رحمه الله عجيب است که به اين نکته توجه نکرده است که در سلسله سند اين روايت، فردي همچون ابوالجارود رئيس فرقه ي جاروديه از فرقه هاي زيديه وجود دارد که از نظر عقيدتي در نقطه ي مقابل بتريه قرار داشته و هميشه با هم درگير بوده اند. کشتن سه هزار قريشي (همان، ص 704) و کوتاه کردن دست بني شيبه از سرپرستي کعبه (همان، ص 705) که آنها نيز با اسناد ضعيف نقل شده اند، در همين راستا مي باشد.
بي نيازي زمين از نور خورشيد در هنگام ظهور و از بين رفتن ظلمت و تاريکي و طولاني شدن عمر مردمان، به گونه اي که داراي هزار فرزند پسر شده که در ميان آنها، فرزند دختري متولد نشده باشد (همان، ص 702.«روي المفضل بن عمر قال سمعت اباعبدالله(ع) يقول: ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربها و استغني العباد عن شوءالشمس و ذهبت الظلمه و يعمبر الرجل في ملکه حتي يولد الف ولد ذکراً لا يولد فيهم انثي...») نيز از اين دست روايات ضعيف است که به نقل از مفضل بن عمر جعفي و بدون ذکر اسناد، ذکر شده است.
اينگونه نقدهاي محتوايي ـ که در اين نوشتار سعي بر آن شد به حداقل اکتفا شود ـ نشانگر آن است که شيخ مفيد رحمه الله در نگارش کتابي تاريخي در زندگاني ائمه عليهم السلام نتوانسته عقايد و باورهاي کلامي خود را ناديده بگيرد و لذا دست به گزينش روايات زده و روايات ضعيف را به عنوان روايات معتبر، مشهور و مورد اجماع معرفي کرده و از آنها در راستاي تکثير دلايل خود براي اثبات جايگاه رفيع ائمه عليهم السلام و نيز اثبات امامت آنها بهره گرفته است. تأسف بارتر آنکه شيخ رحمه الله در اين راستا نتوانسته خود را از عقايد و باورهاي عمومي زمانه ـ که بطلان برخي از آنها به طور قطعي ثابت شده است ـ رهايي بخشد و روايات جاعلاني را که از اين عقايد و باورهاي واهي و بعضاً خرافي آن زمان براي اثبات مطلب حق، يعني امامت و جايگاه رفيع آن استفاده کرده اند، بدون تأمل پذيرفته و بلکه به دفاع غير روشمند و غير علمي از برخي از آنها بر آمده است.
اين نکته بار ديگر بر اين مطلب تأکيد مي کند که عظمت شخصيت ها نبايد نوشته هاي آنها را از دايره ي نقدپذيري خارج سازد؛ زيرا آنچه بالاتر از اين شخصيت هاست، مباني قطعي است که نبايد با برخي از اعمال سليقه ها مورد ضربه قرار گيرد.
منابع و اسناد الارشاد
با مستنديابي الارشاد(3) مي توان مقدار آشنايي شيخ رحمه الله با منابع روايي، تاريخي و کلامي شيعه و اهل سنت را به دست آورد که در مجموع، مي توان به اين نتيجه رسيد که شيخ مفيد رحمه الله علي رغم شخصيت عظيم کلامي خود، آشنايي گسترده اي با منابع تاريخي اهل سنت و نيز منابع روايي، کلامي و تاريخي شيعيان داشته است. به نظر مي رسد با دقت در منابع و اسناد روايات الارشاد، مي توان آنها را به دو بخش کاملاً مجزا تقسيم کرد: 1. منابع، 2. اسناد.
1. منابع
منظور از منابع، کتب مختلفي است که در دسترس شيخ رحمه الله قرار داشته و وي از آنها بهره برده است و به اصطلاح علم درايه، طريق نقل شيخ رحمه الله از آنها به طريق «و جاده» بوده است.(4)
اين نوع نقل گزارش، از جهت اتقان از ضعيف ترين انواع نقل حديث به شمار مي رود؛ زيرا همانند انواع ديگر نقل حديث، همچون اجازه، قرائت و سماع، ارتباط مستقيم و متصل ميان راوي و منبع نقل او وجود ندارد. از نوع گزارش ها شيخ مفيد رحمه الله درباره اين نوع منابع نيز چنين به دست مي آيد که شيخ رحمه الله داراي سند متصلي به اين نوع منابع نيست؛ به عبارت ديگر شيخ رحمه الله اجازه اين منابع را با سند متصل دريافت نکرده است، بلکه همانند ديگران از کتبي که در دسترس همگان بوده، استفاده کرده و از آنها نقل قول نموده است؛ اما جالب آن است که در برخي از موارد، شيخ رحمه الله به اصل کتاب نويسنده که با خط خودش نگاشته بوده، دسترسي داشته است؛ چنانچه درباره کتاب مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهاني (356 ق) چنين ادعايي را مطرح مي کند (مفيد، همان، ص 535. «وجدت بخط ابي الفرج علي بن حسين بن محمد الاصفهاني في اصل کتابه المعروف بمقاتل الطالبيين»). در اين نوع نقل، شيخ رحمه الله در بيشتر اوقات، تنها به ذکر نام صاحب کتاب يا راوي انتهاي سند اکتفا مي کند، اما در برخي موارد، به ذکر سلسله سند مؤلف تا اولين ناقل مي پردازد(5) که با توجه به آنکه معمولاً اين نوع نوشته ها هم اکنون مفقود است، مي تواند در بازشناسي اسناد برخي مشايخ روايي گذشته، مفيد باشد.

الف) منابع تاريخي
 

در مورد کتب تاريخي، بايد يادآوري کرد بيشترين بهره برداري شيخ رحمه الله، از کتب تاريخي اهل سنت است که در برخي از موارد به نام نويسندگان اشاره مي کند که با توجه به معروف بودن برخي از کتب تاريخي آنها، مي توانيم به نام آن کتب دست بيابيم و با در نظر گرفتن اين نکته که برخي از آن نوشته ها، همچون کتب واقدي و ابن هشام هم اکنون در دسترس است، مي توانيم به راحتي به تطبيق روايات شيخ رحمه الله با آنها بپردازيم. از اين نوع آدرس دهي، مي توان به نام برخي از مورخان، همچون ابومخنف (لوط بن يحيي، 157ق) (مفيد، همان، صص 20و 348)، کلبي (هشام بن محمد بن سائب کلبي، 204ق) (همان، ص 373)، مدائني (ابوالحسن علي بن محمد، 225ق) ( همان، صص 373 و 605)، واقدي (محمدبن عمر بن واقدي 207ق) ( همان، ص 90)، ابن هشام (عبدالملک بن هشام 213/218ق) ( همان، ص 82) و محمدبن اسحاق (85-151ق) ( همان، صص 82و94) برخورد کرد و جالب اينکه شيخ رحمه الله در برخي موارد، در هنگام نقل از محمدبن اسحاق به طريق زيرنويس بن بکير استناد مي کند که طريقي غير از طريق ابن هشام بوده که اخيراً به صورت ناقص بازسازي شده است.(6) شيخ رحمه الله همچنين در مواردي، رواياتي با سلسله سند شيعي به نقل از يونس بن بکير ذکر مي کند (براي مثال، ر.ک به: مفيد، همان، ص 501). نکته جالب توجه در اين بخش، آن است که: در کتاب الارشاد به نام مورخان مشهوري همچون محمدبن جرير طبري (310ق، مولف تاريخ الامم و الملوک)، يعقوبي (284 ق، مولف تاريخ اليعقوبي)، علي بن حسين مسعودي ( 346ق، مولف مروج الذهب)، احمدبن يحيي بلاذري (279ق، مولف انساب الاشراف)، ابوحنيفه احمدبن داوود دينوري(282ق، مولف الاخبار الطوال)، ابن اعثم کوفي (نيمه اول قرن چهارم، مولف الفتوح) نصربن مزاحم منقري (212ق، مولف وقعه صفين) و خليفه بن خياط(240 ق، مولف تاريخ خليفه) که همگي قبل از شيخ رحمه الله مي زيسته اند و کتب آنها در دسترس بوده است، برخورد نمي کنيم.
مي توان علل اين عدم ذکر را در اموري همچو نقل از منابع اصلي بعضي از اين کتب، ماند طبري- که منابع اصلي آن کتبي همچون نوشته هاي ابومخنف، کلبي، واقدي و مدايني است- يا بدون سند بودن بسياري از اين کتب، همانند تاريخ يعقوبي، مروج الذهب مسعودي و نيز عدم نياز به نقل از آنها با توجه به نقل از کتب مشابه و سرانجام عدم آشنايي شيخ رحمه الله با برخي از اين نوشته ها دانست؛ با اين همه آنچه در اين بخش موجب تعجب فراوان شده، عدم نقل شيخ مفيد رحمه الله از نوشته هاي تاريخي شيعه همچو کتاب ابان بن تغلب (141 ق) (نجاشي، 1418، ص 13) و نوشته هاي فراوان عبدالعزيزبن يحيي جلودي (332 ق) از بزرگ ترين مورخان شيعي و بلکه مورخان مسلمان در قرن چهارم است. اين عدم نقل، ممکن است اين فرضيه تأسف آور را تأييد کند که نوشته هاي تاريخي مورخان شيعه ـ که کمتر به جنبه هاي فرابشري و فراتاريخي ائمه عليهم السلام مي پرداخته اندـ از همان آغاز مورد بي مهري قرار گرفته است؛ به گونه اي که در قرن پنجم در حالي که تنها بيش از يک سده از تأليف برخي از آنها گذشته است، به کلي در ميان محافل علمي اماميه به بوته فراموشي سپرده شده است.
نکته اي که در ادامه ي اين بخش بايد متذکر شد، آن است که شيوه نقل شيخ رحمه الله در هنگام استفاده از منابع تاريخي، غالباً استفاده از «روش ترکيبي» است؛ به اين معني که از کنار هم گذاشتن روايات مختلف يک واقعه و مقايسه ميان آنها، خود انسجامي دروني ميان اجزاي واقعه برقرار کرده و به نقل آن به صورت منسجم و پي در پي مي پردازد؛ به گونه اي که ممکن است اجزايي از اين واقعه ي منسجم و ترسيم شده، در هر يک از منابع اصلي مفقود باشد، اما به هر حال مجموعه آن، در مجموعه منابع مورد استفاده، موجود است.(7)
گزارش هاي مفصل شيخ رحمه الله به خصوص در مواردي همچون بيان حوادث سياسي مربوط به سه امام اول و نيز ذکر چند منبع در آغاز نقل واقعه، بهترين شاهد براي اثبات اين امر است؛ براي مثال شيخ رحمه الله در آغاز نقل تفصيلي حوادث مربوط به امام حسين(ع) چنين مي نگارد: «فمن مختصرالاخبار التي جاءت به سبب دعوته(ع) و ما اخذه علي الناس في الجهاد من بيعته و ذکر جمله من امره في خروجه و مقتله مارواه الکلبي و المدايني و غيرهما من اصحاب السيره، قالوا...» (مفيد، همان، ص 373).
همچنين مي توان عباراتي که شيخ رحمه الله به صورت جمعي از اهل سيره يا علماء الآثار نقل کرده، از همين روش دانست که از آن جمله مي توان عبارات زير را مثال زد: «اجمع عليه اهل السيره» (همان، ص 55)، «ما حفظه العلماء و دونه الفقهاء و نقله اصحاب الآثار و رواه نقله الاخبار» (همان، ص 102)، «روي علماء السيره» (همان، ص 209)، «روي اهل السيره و علماء النقله» (همان، ص 214)، «ما استفاضت به الاخبار و رواه علماء السيره و الآثار» (همان، ص 334).
و سرانجام نکته ي پاياني اين بخش آنکه: بيشترين استفاده شيخ رحمه الله از منابع تاريخي، در هنگام بيان حوادث سياسي مربوط به سه امام اول است و درباره امامان ديگر بيشتر به منابع روايي تکيه کرده است. ب) منابع روايي
در بخش منابع روايي، بر خلاف منابع تاريخي، شاهد استناد کمتري به نام کتاب در الارشاد هستيم که ممکن است علت اصلي آن، عرف آن زمان بوده باشد که معمولاً در هنگام نقل از منابع روايي، سعي، بيان سلسله سند و نه نام کتاب و منبع بوده است؛ اما با مستنديابي روايات شيخ رحمه الله مي توانيم هماهنگي هايي بين روايات کتاب و منابع روايي مختلف اهل سنت و شيعه پيدا کنيم.(8)
در مورد منابع روايي اهل سنت، بيشترين روايات هماهنگ با روايات صحاح اهل سنت و به ويژه سنن ابن ماجه (273 ق) و سنن ترمذي (279ق) است؛ همچنين به نظر مي رسد از مسند احمد بن حنبل (241ق) استفاده فراواني شده است. تطابق روايات الارشاد با کتاب المستدرک حاکم نيشابوري (405ق) نيز فراوان است. گفتني است بيشترين استفاده شيخ رحمه الله از منابع روايي اهل سنت، در بخش مربوط به امام علي(ع) است.
در ميان منابع روايي شيعه، به نظر مي رسد بيشترين بهره برداري شيخ رحمه الله از کتبي همچون کتب مختلف شيخ صدوق (381ق) کامل الزيارات جعفربن محمد ابن قولويه (368/369ق)، و الکافي کليني (329ق)، اثبات الوصيه مسعودي (متوفي نيمه اول قر چهارم هجري) و در بخش مربوط به امام زمان (عج) و به ويژه مسائل غيبت، از کتاب الغيبه محمدبن ابراهيم بن جعفر نعماني (حدود 360ق) بوده است؛ با اين توضيح که در بخش معجزات ائمه عليهم السلام و بيان جنبه هاي فراتاريخي و فرابشري آنها، بيشترين هماهنگي، بين مطالب الارشاد و نوشته هاي صفار، کليني و مسعودي است.
نکته ي جالب توجه آنکه: گرچه مي توان شباهت هاي اندکي بين روايات الارشاد و گزارش هاي کتبي همچون الهدايه الکبري حسين بن حدان خصيبي (358ق) و دلائل الامامه منسوب به طبري مشاهده کرد، اما با توجه به اينکه اين موارد اندک، در کتب ديگر، غير از کتب پيش گفته نيز قابل مشاهده است، مي توان چنين نتيجه گرفت که شيخ رحمه الله توجه چنداني به استفاده از اين نوع کتب نداشته است، همچنان که فضاي حاکم بر کتاب الارشاد به کلي متفاوت از فضاي حاکم بر چنين کتبي است؛ زيرا بيشترين تلاش شيخ رحمه الله در کتاب خود، بر عقلاني جلوه دادن چهره ائمه مختلف بوده است و حتي در معجزاتي که ممکن است برخي از عقول آن را نپذيرند، به شدت در مقام توجيه برآمده و سعي در معقول جلوه دادن آنها دارد؛ در حالي که به نظر مي رسد بيشترين تلاش کتبي همچون الهدايه الکبري و دلائل الامامه بر غير بشري و فراعقلي نشان دادن جنبه هاي مختلف زندگاني ائمه عليهم السلام با ارائه معجزاتي عجيب و غريب و عمدتاً غير معقول است.

پي نوشت ها :
 

1- گفتني است اين اشکال تنها در صورتي پيش مي آيد که طبق ظاهر روايت، عبارت «من ولد فاطمه» را توصيف القائم بدانيم نه اثني عشر و اگر آن را توصيف اثني عشر بدانيم، اشکال رسيدن عدد ائمه به سيزده پيش مي آيد.
2- طلقاء به مخالفان مکي پيامبر(ص) گفته مي شود که با آنکه پيامبر(ص) طبق قوانين جنگي مي توانست در هنگام فتح مکه در سال هشتم هجري آنها را کشته يا عبد نمايد، کريمانه و با عبارت «اذهبوا فانتم الطلقاء» (برويد که شما آزادشدگانيد) بر آنها منت نهاده و آنها را آزاد اعلام کرد.
3- خوشبختانه در چاپ تحقيقي الارشاد که توسط موسسه آل البيت(ع) لاحياء التراث صورت گرفته است، بخش عظيمي از سنديابي هاي گزارش هاي اين کتاب انجام شده است (مفيد، 1413ق).
4- شهيد ثاني «و جاده» را چنين تعريف مي کند: «و هو ان يجد انسان کتاباً او حديثاً مروي انسان بخطه معاصر له او غير معاصر و لم يسمعه منه هذا الواجد و لا له اجازه منه و لا نحوها فيقول «وجدت» او «قرأت بخط فلان» او «في کتاب فلان بخطه حدثنا فلان...» (شهيد ثاني، 1413، ص 298).
5- براي مثال در موردي چنين آورده است: «.... وجدت في کتاب ابي جعفر محمدبن العباس الرازي قال: حدثنا محمدبن خالد قال حدثنا ابراهيم بن عبدالله قال حدثنا محمدبن سليمان الديلمي عن جابربن يزيد الجعفي عن عدي بن حکيم عن عبدالله بن عباس قال...» (مفيد، همان، ص 35).
6- اين متن در سال هاي 1398ق و 1401ق به ترتيب، به اهتمام سهيل زکار در بيروت و محمد حميدالله در قونيه به چاپ رسيده است (سجادي و عالم زاده، 1379، ص 111).
7- در کتاب تاريخ نگاري در اسلام (سجادي و عالم زاده، 1379، ص 43) روش ترکيبي چنين تعريف شده است: «مراد از روش ترکيبي در تاريخ نگاري، آن است که مورخ به جاي ذکر روايات مختلف و اساتيد يک واقعه از راه مقايسه و ترکيب و ايجاد سازگاري ميان آن روايات گوناگون، واقعه مذکور را طي يک روايت توضيح دهد».
8- در مطالب اين بخش از چاپ تحقيقي الارشاد، نشر موسسه آل البيت(ع) لاحياء التراث استفاده فراواني شده است.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما