از تزكيه درون تا تصفيه برون(1)
گسترش دايره عرفان ناب
به همان اندازه كه عرفان منفي جمود، خمود و ركود به بار ميآورد، انسجام جامعه را مخدوش ميسازد و فرهنگ خودمحوري، خزيدن به كنج عزلت و بي تفاوتي نسبت به سرنوشت جامعه را ترويج ميسازد و از باورهاي قرآني و روايي فاصله گرفته است، عرفان ناب و حقيقي و مباحثي كه اين مشرب مطرح ميسازد جويبار باصفايي ميباشد كه از فرهنگ مقدس اسلامي منشأ گرفته است، به اعتدال و واقعيتها توجه دارد، از ايجاد يأس و حرمان و برخوردهاي انحرافي و تفريط و افراط پرهيز ميكند و به منظور رسيدن به مقام قرب به خداوند ضمن تزكيه و تطهير باطن ميكوشد افراد جامعه را از باتلاق معاصي و مرداب مفاسد، دنيا زدگي و زخارف فناپذير برهاند و همه را به سوي حق و حقيقت رهنمون سازد. اين گونه عرفان نه تنها با حماسه آفريني مغايرتي ندارد بلكه با تقويت روحيه فداكاري، مقاومت و مبارزه در افراد، آنان را براي از بين بردن مظاهر شرك، كفر، ستم و نفاق بسيج ميكند. عرفان مثبت مسيري برهاني و عقلاني را طي ميكند و مقصدش قرار گرفتن در جاذبه كمال مطلق است و هيچ واقعيتي را از عالم هستي حذف نميكند بلكه همه عالم را با يك عامل قدسي دروني صيقل و شفاف مينمايد. انعكاس نور الهي را در تمام ذرات و روابط اجزاء جهان هستي نشان ميدهد.(2)
عرفان ناب نااميدي و يأس را كه چون موريانهاي مهلك جوامع انساني را از درون تهي ميسازد و روح و روان را آشفته و متزلزل مينمايد ريشه كن ميكند. در انديشه و شعر حافظ اين روح اعتدال و اميدواري ديده ميشود و استقبال فارسي زبانان از سرودههاي اين شاعر شيرين سخن ميتواند به دليل همين ويژگي و اعتماد به نفس حافظ باشد. اصولاً حافظ وقتي ميخواهد حادثهاي ناگوار و توام با سوگ و ماتم را مطرح كند باز هم حديث غمش شيرين و دلنشين است:
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
حافظ مصلح اجتماعي هم هست و با آفتهاي جامعه به مبارزه بر ميخيزد. از حكّام و سلاطين جور، عارف نمايان و زهد پيشگان دروغين انتقاد ميكند و روح اميدواري، عشق، آرزومندي را در اذهان و قلوب زنده ميكند و ميگويد: «مژدهاي دل كه مسيحا نفسي ميآيد» يا «يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور» و يا «نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد» و اين عبارت: «خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندي»(3) اما در بررسي شخصيت امام خميني (ره) ايشان را انسان كاملي ميبينيم كه هم عارف است و هم فيلسوف و فقيه و فرماندهي نيروهاي نظامي را عهده دار است، رهبر جامعه اسلامي هم هست و چون سيماي ملكوتي او با ابعاد گوناگونش مورد بررسي قرار ميگيرد مشاهده ميشود عرفان ايشان بر مسلك عرفاني ديگر عارفان تفوق دارد زيرا او از اين موضع، شجاعتها و استقامتهاي خاص نشان داده و ضمن آن كه خصائص انساني را در خود به كمال رسانيده همچون اجداد پاكش امّتي را آگاه كرده و به آنان بينش داده و به قيامي واداشته و انقلابي را شخصاً رهبري كرده است. امام رزمندگاني را تربيت كرد كه همه با حالاتي عارفانه و عاشقانه و توأم با عبادت، دعا و ذكر حماسه آفريدند. در واقع امام چنان دايره ارشاد عرفاني را گسترش داده عمومي نمود تا همه افراد اجتماع به اين جرگه وارد شوند و اگر شايستگي و لياقت دارند از اين ارشاد بهره گيرند و مشاهده شد كه جوانان و نوجوانان با چهرههاي گلگون و ايثارگريهاي خود چگونه در پرتو رهنمودهاي امام خميني (ره) به اوج كمال رسيدند و ره صدساله را يك شبه پيمودند، سلحشوران راستيني كه نشانههاي اهل سير و سلوك در سيماي پر صلابت آنان مشهود بود و بيانات امير مؤمنان (ع) درباه شان صادق است كه فرمودهاند: «كجايند مردماني اين چنين كه به اسلام دعوت شده و آن را پذيرفتند، قرآن را قرائت نموده و معني آن را متقن و محكم يافته و باور نمودند و به سوي جهاد برانگيخته شدند آنگاه عاشقانه به مانند شوق مادري شتر ماده نسبت به فرزندان خود بدان سوي حركت كردند و شمشيرها را از غلاف بدر آوردند و در اطراف زمين گروه گروه شدند، برخي كشته و عدهاي نجات يافتند نه به زندگاني كساني كه از مرگ رهايي پيدا كردند مژدگاني دريافت نمودند و نه از كشته شدن كساني كه به شهادت رسيدند نگران بودند تا تسليت و تعزيت داده شوند.»(4)
چهارمين فروغ امامت امام سجاد (ع) در مناجات عارفين ضمن برشمردن بسياري از اوصاف و شرايط ويژه آنان، نتايج و آثار عرفان را چنين بيان فرمودهاند: «چشمهايشان از نظر كردن به محبوب و معشوقشان روشن شود و در معامله دنيا براي بدست آوردن آخرت، تجارتي سود آور ميكنند.»(5) حالتي كه رزمندگان ايران از خود بروز دادند و امام خميني در وصفشان فرمود: «شهيد نظر ميكند به وجه اللّه» و يا «شهادت اوج كمال انسان است» وقتي آدمي با عرفان و معارف معنوي به بوستان عرشيان گام نهاد چنين مقامي را از آن خود مينمايد. شيخ نجم الدين كبري كه خود از مشاهير عرفان است، بر اين اعتقاد ميباشد كه عرفان بدون ايثار و فداكاري نتيجهاش همان خواهد بود كه گوش نامحرمي چون حسن بصري جاي پيغام سروش نگردد و در تحت سلطه و نفوذ شيطان باشد و شخصي چون عبدالله عمر را به بيعت با پاي حجّاج وادارد و نجم الدين دايه را به فرار و ترك ناموس و فرزندان و خانه و كاشانه ترغيب نموده و اين كار را مقبول و پسنديده جلوه دهد.(6)
اساسيترين مختصات عرفان ناب را قرآن كريم ترسيم كرده است. آنجا كه ميفرمايد:«قُل اِنَّ صَلوتي و نُسُكي و محياي و مماتي للّه ربّ العالمين.»(7) و اصولاً دنيا به تعبير قرآن عرصهاي براي سبقت در نيكيها، و امور خير ميباشد: «ولكلّ وجهة هو مولّيها فاستبقوا الخيرات(8)؛ و براي هر كسي طريقي يا هدفي است كه روي بدان جهت دارد و شما براي خوبي از يكديگر سبقت بگيريد». از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه آن سرور عالميان فرمودهاند: سه گروهاند كه در روز قيامت ميتوانند شفاعت نمايند و شفاعت آنان را خداوند قبول ميكند: پيامبران، عالمان، و شهيدان.(9)
البته نيل به مقام شامخ شفاعت از بهترين آمال عارفان خداست گرچه عارف حقيقي چيزي جز لقاء حق طلب نميكند ولي تداوم راه معرفت وي را به مقام شفاعت واصل مينمايد و آنچه خواسته مُسلّم عارف است در دسترس شهيدان شاهد قرار ميگيرد و جهاد با اين هدف بدون عرفان سازنده امكانپذير نخواهد بود كما اين كه عرفان با انگيزههاي مزبور بدون فداكاري در راه دين نخواهد آمد البته عارفي كه همواره مشغول جهاد اكبر و تزكيه دروني است هرگز جهاد اصغر را ترك نميكند و گرنه در جهاد با نفس دچار شكست خواهد گرديد.(10) و سرانجام عارف راستين انساني است در گلستان جهان بدون خار، دين حق را يار و ياور، در گفتار با مردم گويندهاي بيدار است. در برابر حق و حقيقت موجودي پركار و در باغ انسانيت درختي پر بار و در تمام اعمال، رفتار و حركاتش صفات خداوندي نمودار، فرمان حق را به گوش جان نيوشيده، در اين درگه دل سپرده و جان خويش به عشق زنده كرده و جز حق نگفته و غير حضرت جمال و جلال چيزي نديده است.
پرورش مكتب انبياست و مأنوس با فرهنگ اوليا و به سير و سلوك بينا، عاشق خدا، مجاهدي في سبيل الله، آراسته به اخلاق وارستگان، همراه و همراز ابرار و اميد نااميدان.(11) و ما در سيره نظري و عملي امام خميني عارفي را نظاره گر بوديم كه خود را به چنين خصايلي زينت داده بود. در واقع امام، سلوك يك عارف را طي نمود و به حقيقت واصل گرديد، تكليف خويش را تمام شده تلقي نكرد و متوجه جامعه گرديد تا انسانها را با مراقبتهاي ويژه تربيت نمايد،او كه قبلاً شيطان را از ساحت تفكر و عمل خويش رانده بود، تصميم گرفت عرصههاي اجتماعي را از لوث وجود اين جرثومه فساد پاك كند و چون خواست به اين تلاش همت گمارد با حاكميت طاغوت مواجه گشت و در اين حال ستيز با استبداد و ستم را در رأس برنامههاي خويش قرار داد. در اين حال گويي بالاترين مرحله سلوك عرفاني امام آغاز گرديد و وظيفهاي كه پيش رويش نهاده شده بود بخوبي از انجامش برآمد و حماسهاي آفريد كه در طول قرون و اعصار هيچ كدام از عارفان موفق به تحقق آن نشدند و همچون اولياي الهي اصلاحات اجتماعي را از حقايق ملكوتي كه عرفان به آن دست مييابد انفكاكناپذير دانست و بيتفاوتي نسبت به جامعه را يك نوع محروميت ديني تلقي كرد:
ذكر خير تو در آن سوي سماوات كنند با شميم صلوات تو مناجات كنند كه خط سير نگاه تو مراعات كنند...(12) بعد از اين شرط نخستين سلوك اين باشد
خرقه پوشان به وجود تو مباهات كنند پارسايان سفر كرده در آفاق شهود بعد از اين شرط نخستين سلوك اين باشد بعد از اين شرط نخستين سلوك اين باشد
ياران امام خميني همانها بودند كه در مكتب عاشورا عرفان و حماسه را بخوبي آموختند، شهيدان كربلايي كه ثبات و اخلاص از خود نشان دادند و جان مقدس خود را در حمايت از حق فدا كردند و مرگ باعزت و سعادت را به زندگي ننگين با گروه ستمگر ترجيح دادند.(13)
مدرّس عالي مقام هنر آميختن معنويت با سياست
آية الله شاه آبادي علاوه بر آن كه قلههاي دانش، حكمت، عرفان و فقه را فتح نموده و از نظر سجاياي اخلاقي و كمالات روحي و خصال معنوي سيره معصومين را تداعي مينمود، شيوههاي تبليغاتي و مبارزات پيگيرش با رژيم پهلوي و افشاي خلاف كاريهاي كارگزاران ستم، استمرار حركت انبياء را به ذهن آدمي متبادر مينمايد. آن مرحوم عرفان و حماسه را با يكديگر عجين ساخت و ضمن طي مقامات معنوي و سلوك عرفاني هيأتهاي مذهبي را تشكيل داد كه بعدها به هستههاي مقاومت عليه نظام پهلوي تبديل گشت به همين دليل امام خميني دربارهاش فرمود: «... مرحوم آية الله شاه آبادي علاوه بر آن كه يك فقيه و يك عارف كامل بودند يك مبارز به تمام معنا هم بودند».(16)
آية الله شاه آبادي علاوه بر آن كه مقتضيات زمان و مسايل سياسي اجتماعي عصر خود را به خوبي ميشناخت، داراي رفتار مبارزاتي بود و مشي او در اين مسير بر انديشه ملهم از مباني عرفاني استوار بود. رئوس كلّي نگرش سياسي او را ميتوان در كتاب «شذرات المعارف» وي مشاهده نمود. هنگامي كه نام اين اثر به گوش ميخورد آنچه در ذهن آدمي ترسيم ميگردد و انتظارش را از خواندن اين نوشتار دارد طرح مباحثي درباب معرفت شهودي و عرفان و مقولاتي از اين نمونه است ولي وقتي كتاب گشوده ميشود و نخستين شذره «مرواريد» با عنوان «شعاء صدور الانام» ملاحظه ميشود، خواننده درمي يابد كه مؤلّف بابصيرتي خاص و احاطهاي كامل به بحث آسيبشناسي اجتماعي جوامع اسلامي و علل رشد انديشههاي باطل و رذايل اخلاقي و رفتارهاي مذموم و قبيح پرداخته است و بدين گونه آينهاي از عرفان ناب و پيوند ميان معارف شهودي و مسايل اجتماعي در برابر چشم خواننده اثر مذكور نهاده ميشود در همين بخش آيةالله شاه آبادي ميگويد: «قرآن مجيد با اسلام انفرادي مناسبت ندارد زيرا كه نميفرمايد: به تنهايي نماز كن بلكه علاوه توليد نمازگزار و اقامة صلوة را در عهده مسلمين گذارده (است)...»(17)
آية الله شاه آبادي اسلام را ديني اجتماعي و مؤثر در سرنوشت مردم معرفي ميكند و عقيده دارد براي درمان دردهاي اجتماعي، مسلمانان بايد غرور به حقانيّت خود را كنار بگذارند و ميدان تبليغ را به دشمن واگذار نكرده و به اسلام انفرادي قناعت نكنند بلكه بايد با امر به معروف و نهي از منكر به ميدان آمده، يأس از سعادت دنيوي و اخروي را كنار نهاده، افتراق و اختلاف را فراموش كنند و بنيه اقتصادي را تقويت نمايند تا موفق شوند. در شذره دوم ايشان سياست را اين گونه تعريف ميكند:سياست تحريف نشده و غير شيطاني عبارت از تدبير در جريان مصالح نوعيّه و منع از تحقّق مفاسد آنهاست. از نگاه آن فقيه عارف نه تنها حدود، ديات و قصاص، سياست اسلامي و ديني است بلكه اغلب احكام اسلامي مشتمل بر سياست است و در پايان اين مباحث خاطر نشان مينمايد: ميتوان گفت علي التحقيق دين اسلام سياسي است.(18)
مباحث اين اثر از مسايل اجتماعي ـ سياسي و راههاي علاج مشكلات جوامع و اتخاذ تدابيري در اين ارتباط آغاز ميگردد و به بحثهاي ژرف عرفاني و شهودي، مطالبي درباره اسماء، صفات و مظاهر آن ختم ميگردد و در واقع واژگان اسلام، عرفان و سياست از بنيادهاي اساسي انديشه آية الله شاه آبادي است كه خود نيز در ميدان عمل اين طرح را به اجرا نهاد و همين بنياد اعتقادي عميق است كه در دهههاي بعد در انديشه و رفتار امام خميني (ره) به عنوان هنر شگرف احياگر اسلام ناب محمّدي در عصر حاضر در تابلويي اعجاب آور و عظيم به شرح، بسط و تعميق مينشيند و عرض اندام مينمايد و به طور تفسير گونه، تقرير و تحرير يافته و انديشه موجز و درهم پيچيده مرحوم شاه آبادي در آثار گوناگون امام خميني (ره) مشاهده ميگردد، نكات اساسي نظريه امام در اين مجموعه نوراني در دو محور خلاصه ميگردد. نخست: پيوند شريعت و طريقت (به هم آميختگي ظاهر و باطن دين) دوم: ارتباط اساسي بين موازين شرعي و مسايل سياسي. اوّلين محور در شرح دعاي سحر مطرح شده است: عارف كامل كسي است كه دو چشم دارا باشد ظاهر و باطن، كتاب الهي هر دو را ببيند ظاهر بدون باطن، جسم بدون روح و دنياي بدون آخرت است، به باطن نيز جز از طريق ظاهر نميتوان دست يافت. كسي كه با چنگ زدن به ظاهر ديني خود را به باطن شريعت برساند و به آينه نظر افكند تا جمال محبوب را مشاهده كند به راه مستقيم راه يافته است.(19)
محور دوم كه مبني بر پيوند ديانت با سياست است از بديهيات و ضروريات در سيره و انديشه امام خميني است، امام ميگويد: «واللّه اسلام تمامش سياست است»(20) و معتقد است: «اين معنا را كه كسي بگويد اسلام با زندگاني چه كار دارد اين جنگ با اسلام است، اين نشناختن اسلام است...»(21) در وصيت نامه سياسي الهي امام متذكر گرديدهاند: «... اسلام مكتبي است كه بر خلاف مكتبهاي غير توحيدي در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است...»(22)
از آموزشهاي اخلاقي تا تلاشهاي مبارزاتي
شهيد آية الله مرتضي مطهري كه از برجستهترين شاگردان امام در عرصه حكمت و عرفان بود، شيوه ستيز با افكار انحرافي مادي گرايي را از مكتب امام آموخت و با تأليف آثار گرانبهايي به دفاع از اسلام و مبارزه با تجددگرايي و تفكرات معارض دين وانديشههاي التقاطي پرداخت.(25)
پروفسور حامد الگار در اين مورد نوشته است: امام در بيست و هفت سالگي با تدريس حكمت كه بسيار به عرفان نزديك است كار تدريس خود را شروع كرد و اندك زماني پس از آن جلسات خصوصي تدريس عرفان را ترتيب داد. در همين جلسات بود كه امام بهترين و صميميترين شاگردان خود نظير آيةالله مطهري را تعليم داد كه پس از شهادت ايشان، او را پاره تن خود ناميد.(26)
مرحوم آية الله جوادي ملكي تبريزي بحث خصوصي در اخلاق و عرفان داشت كه امام جزء مستمعين اين مباحث بود، امام پس از ارتحال مرحوم ملكي درس مذكور را عصر روزهاي جمعه به ترتيب شرح منازل السائرين خواجه عبدالله انصاري براي جمعي از اهل علم و عدهاي از مقدسين بازار ادامه دادند. درس مذكور كه در مدرسه فيضيه برگزار ميگرديد به دليل دور نبودن از مسائل سياسي، توسط عمّال رضاخان تعطيل گرديد تا آن كه مكان تدريس به مدرسه حاج ملاصادق انتقال يافت.(27)
كتاب اربعين حديث امام خميني بخشي از همين درسهاي اخلاقي است كه در سال 1358 هـ ق از تأليف آن فارغ گشتهاند.(28) امام با مطرح نمودن اين مباحث ميخواست ضمن تعليم مكارم اخلاقي و مبارزه با آفات نفساني (از جمله ترس و هراس) زمينههاي فكري ـ تربيتي لازم براي مبارزه با رژيم شاه را در اذهان بوجود آورد يا حداقل از گرفتار شدن اغلب مردم در دامهاي الواني كه دستگاه ستم گسترده بود جلوگيري كند.(29) شهيد آيةالله مرتضي مطهري درباره اثرات ارزشمند اين دروس نوشته است: «درس اخلاقي كه وسيله شخصيت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته ميشد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمي، مرا سراسر مست ميكرد...بخش مهمي از شخصيت فكري و روحي من در آن درس و درسهاي ديگر ـ كه در طي دوازده سال از آن استاد الهي فرا گرفتم ـ انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و ميدانم راستي كه او روح قدسي الهي بود.»(30)
فرهنگ عرفاني تربيتي امام خميني شاگرداني پرورش داد كه از حصارهاي پولادين دود و آتش عبور كردند و بر هستي غارتگران زر، زورگويان و سلطه طلبان حرمان هستي سوز عصيان محرومين صالح را نشان دادند و اين مبنايي شد براي آن كه جهان خواران به خود آيند. امام از آغازين روزهاي تدريس آيينه تمام نماي صدق، صفا و سمبل ايثار و تقوا بوده با رسالت الهي اصلاح، تربيت و تزكيه مبارزه عليه ظلم و بيداد و تمامي عوامل استكبار در تاريكترين دوران توحش دنياي متمدن قد برافراشت و با اتكا به خداوند متعال و حمايت ياران باوفايش و فداكاري مردم دست از جان شسته جامعه جهاني و دنياي اسلام را دچار تحول نموده و نظام تربيتي نويني بنيان نهاد كه در اسلام ناب محمّدي ريشه داشت. آن اسوه راستين تربيت ديني، تمامي نيروهاي مستعد را از ورطه تباهي به قله ايثار و نور رهنمود ساخت. عزت و افتخار را براي مسلمين جهان به ارمغان آورد.
امام در دوران جواني متأثر از انديشههاي اساتيد عرفان و اخلاق بود و در همين سنين وقتي سياستهاي ضد اسلامي رضاخان را مشاهده كرد با تأليف و تدريس علوم و معارف ديني از فرهنگ اسلام و ارزشهاي الهي پاسداري نمود و اين موضوع را تا ايستادگي در برابر كارشكني عمّال رژيم در تعطيل كردن مجلس درس و بحث ادامه داد.(31)
عرفان و مسايل عبادي و ادعيه كه در تزكيه و سير و سلوك نقش مهمي دارند موضوع اولين نوشتههاي امام را تشكيل ميدهند. در حالي كه بيست و هفت بهار از عمر ايشان سپري ميگشت، نخستين اثر عرفاني خود را، كه از نبوغ و ذوق سرشار عرفاني او حكايت داشت، در قالب شرح دعاي مباهله كه داراي اسم اعظم و تجلي اتمّ است بيان كرد. اين نوشتار بانام شرح دعاي سحر معروف و به طبع رسيده است بعدها آن روح قدسي آثار ديگري را در اين قلمرو به رشته نگارش در آورده اين آثار چيزي جز سلوك و پيشرفت مداوم ايشان به سوي منبع حقيقت نبود، سازماندهي مردم براي قيام اسلامي و مبارزه با ستم. استكبار توسط امام از جهتي مرحلهاي از پرتو افشاني عرفاني ايشان بوده است در واقع ثمره تلاش دروني و تزكيه روحي امام از مرحله فردي عبور نمود و با تأثيرگذاري عميق بر قلمرو سياست ببار نشست. در اولين اعلاميههاي سياسي امام اين آيه زينت بخش است: قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني و فرادي ثمّ تتفكروا.(32) اين همان آيهاي است كه در آغاز كتاب منازل السايرين در ابتداي باب يقظه آمده است، نوشتاري كه در ايام درس آية الله شاهآبادي مأخذ به شمار ميرفت و امام آن را به عنوان متن درس مورد استفاده و مراجعه قرار ميداد. قيام كردن بر اين اساس در راه حق نقطه عزيمت سير و سلوك است به همين دليل امام در اين باره ميگويد: خداوند قادر متعال. راه حركت از دنياي تاريك طبيعت به سوي دورترين نقطه انسانيت واقعي را پيش روي بشر گذاشته است و فرمان خداوند در اين آيه تنها راه اصلاح در اين دنياست. پس از تفسير عرفاني اخلاقي اين آيه، امام در ادامه به تحليل وضع اسف بار مسلمانان ميپردازد و آن را ناشي از اين ميداند كه همه مسلمانان فقط براي ارضاي نفس طمّاعشان قيام كردهاند. تنها به كمك «قيام براي خدا» است كه مسايل و مشكلات اصلاح ميشوند. در نتيجه قيام براي خدا هم علمي است براي تزكيه نفس و هم مسئوليتي است براي اصلاح امور امّت مسلمان. مبارزه را هم عليه نفس و غفلت و هم عليه فساد، بيديني و ظلم در جهان. شايد در هيچ جاي ديگر جز در همين تفسير كه امام از قيام براي خدا ارائه ميدهد ايشان به اين صراحت به ارتباط تنگاتنگ دروني ميان عرفان، اخلاق و سياست در تجزيه و تحليلهاي خود نپرداخته است.(33)
امام در عرفان حماسي خود با معنويت قيام كرد و رابطه تنگاتنگ اين دو را بيان داشت و تبلور اجتماع عرفان و حماسه در تمامي ابعاد شخصيت ايشان مشاهده گرديد. امام در حالي كه حشمت، وقار و ابهت خيره كننده و كم مانند داشت حالتي از معنويت در سيمايش درخشندگي داشت كه از اين جهت با درك منحصرش آدمي به آرامش و امنيت خاطر ميرسيد. در حالي كه تحمل نگاه نافذ و شكافندهاش آسان نبود گرمي، مهر و عطوفتي كه در چشمانش موج ميزد چنان انسان را مجذوب ميساخت كه چه بسا فراموش ميكرد در مقابل مردي خارقالعاده با قدرتي شگفتانگيز قرار دارد. آن شخصيت بزرگ با تمامي اقتدار و عظمتي كه قدرتهاي جهان از شنيدن نامش به هراس ميافتادند. آن قدر رئوف بود كه وقتي با كودكان مواجه ميگرديد به آنان سلام مينمود و حتي سهم اين نوباوگان را در پيشبرد نهضت اسلامي فراموش ننموده و از آنان تشكر نمودهاند. اگر هم ميخواستند به اطفال تذكري دهند شخصيت آنان را تكريم مينمودند و اجازه نميدادند عزت نفس بچهها مورد خدشه و نقصان قرار گيرد.
گمان نميرود در همدردي و تشخيص زبان واقعي مردم و بيان عمق انديشههاي آنان كسي چون امام پيدا شود كه چون پدري مهربان و با چهرهاي سرشار از محبت و صفا به خواستههاي آحاد مردم توجه كند و براي غمخواري آنان و گرهگشايي از مشكلاتشان تلاش نمايد. امام در حالي كه در مقابل ابرقدرتها و دشمنان گوناگون داخلي و خارجي دلي به استقامت كوههاي پولادين و بلكه با صلابتتر از آنها دارد، در برابر مردمان رنج ديده و ستم كشيده و مسلمان چنان خاضع و نرم ميگردد كه با ديدن مناظر غمآلوده و صحنههاي مصيبت بار از زندگي محرومان اشك تأثر به صورت پرصلابتش جاري ميگردد و وسعت اين قلب به اندازهاي ميشود كه در ملاقات با مردم و گوش دادن به خواستههاي آنان و نيز در خدمت بيشائبه به طبقات جامعه هرگز احساس خستگي نميكند و كوشش ايشان همواره بر اين واقعيت استوار بوده كه بين او و مردم هيچ مانعي و حاجبي نباشد و يا چيزي از امّت مسلمان مكتوم نماند.
امام در ابراز محبت به ديگران هيچ ملاكي جز رضايت حق نداشتند. اشتياق ايشان صبغهاي الهي داشت و خدمت به مردم نيز از منظر امام نوعي عبادت و تقريب به حق تلقي ميگرديد. او كه در برابر مردم اين قدر فروتني از خويشتن بروز ميداد بر اين باور بود كه آدمي داراي آن چنان منزلتي است كه اگر بخواهد در مقابل همچون خودش سر تسليم و ذلت فرود آورد و از غير خدا هراس داشته باشد دون از شأن اوست. خود را خوار و بي مقدار نموده است از اين رو با جرأت و علم به قدرت نظامي سياسي آمريكا فرمود:«امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند». در مقام تربيت و ارشاد فرزندان، شاگردان و مريدان خويش امام آنان را به نماز شب كه از بهترين راههاي تزكيه است توصيه مينمودند و هم آنان را به كوشش و مبارزه و قرار گرفتن در جبهههاي حق براي محو باطل فرا ميخواندند و بدين گونه ثابت نمودند جمع بين زهد و تقوا خدمت و مسؤوليت اجتماعي امكان دارد و خود هم به نحو اكمل اين گونه بودند.
حماسه آفريني قهرمانان، جامعه را به سوي كمال مطلوب سوق ميدهد و روح دلاوري را در افراد جامعه تقويت ميكند و ساحت و غايت آن بهبودي جنبه معنوي انسان است، عرفان نيز اين گونه است و عرفاي راستين تلاش مينمايند تا جامعه را از تعلقات فناپذير و امور ناپايدار و هواهاي نفساني برهانند و افراد را به ساحل سلامت، هدايت و سعادت برسانند. بنابراين، اين دو اگر چه عرصههاي مختلفي دارند ولي اشتراكاتي هم در آنان قابل مشاهده است، عرفان فضيلت است و شجاعت نيز اين حالت را دارد و بنابراين ميتوانند با هم جمع شوند زيرا هيچ فضيلتي، فضيلت ديگر را نفي نميكند، امكان ندارد عارف واقعي اهل ترس و هراس باشد و ممكن نيست يك انسان شجاعي كه بر عليه باطل بپاخاسته است از معنويت و حالات عرفاني بيبهره باشد و اگر مشاهده ميشود عارفي سلطه را ميپذيرد و تسليم ستم ميشود و طغيان طاغوت را تأييد ميكند بايد دانست كه ادعاي او كاذب است و اگر مشاهده ميگردد شخص شجاعي از معنويت بهرهاي ندارد و در جهت تزكيه درون و تصفيه باطن تلاشي نكرده است شجاعت او نوعي تهور است كه ناپايداري و زوال در آن ديده ميشود.
امام خميني در بخشهاي مهمي از وصيت نامه خود، مردم را به روي آوردن به دعاي عرفه، مناجات شعبانيه و صحيفه فاطميه فرا خواندهاند و در فرازهايي از اين نوشتار با ارزش مردم را به قيام عليه ستمگران و استكبار جهاني دعوت كردهاند زيرا عرفان آدمي را به كنارهگيري از دنيا توصيه مينمايد نه جدايي گزيني از افراد جامعه. شجاع كسي است كه توانمندي خود را در راه احياي اهداف مقدس و معنوي صرف كند ابوعلي سينا در معرّفي عارف نوشته است: او انساني شجاع است زيرا از مرگ هراسي ندارد.
اميرمؤمنان حضرت علي (ع) از يك سو دنيا را چنان از خود طرد ميكند كه به حرم امن علوي هيچ راهي ندارد: «يا دنيا غُرّي غيري لا حاجة لي فيك قَد طَلَّقتِك ثلاثاً لا رَجعَةَ فيها؛ اي دنيا غير مرا بفريب كه مرا در تو هيچ حاجتي و نيازي نيست. تو را سه طلاقه كردهام تا بازگشتي در آن نباشد». امّا آن فروغ امامت از طرف ديگر براي رسيدن به مقام زمامداري و قرارگرفتن در مسند رهبري مردم و مديريت سياسي اجتماعي كوششهاي زيادي مينمايد و خطبه شقشقيه از همين مقوله است. احتجاجات و مناظراتش نيز حول اين محور دور ميزند و خطاب به ديگران ميفرمايد: رهبري از آن من است و من قطب آسياي سياستم وقتي هم با حضور مردم صحنه بيعت و سياست حجت بر او تمام گرديد خود را مسؤول ميبيند. در فرهنگ اهل بيت(ع) امكان ندارد انساني عارف و اهل معنا در قبال جامعه احساس وظيفه نكند زيرا به فرمايش حضرت علي (ع) خداوند از عالمان راستين تعهد گرفته است در برابر فقر محرومان و تكاثرطلبي زراندوزان ساكت ننشينند اگر چه همه افراد جامعه در اين داستان مسؤوليت دارند ولي علما وظيفهاي سنگينتر و رسالتي مهمتر بر دوش دارند و رهبران اجتماع مسؤوليتي مضاعف دارند.
حضرت امام حسين (ع) از سويي با خداي خويش در صحراي عرفات مناجاتي عارفانه دارد كه به دعاي عرفه موسوم است، او در آن بيابان غرق در حالات ملكوتي و معنوي است و تمامي لحظات زندگي امام از چنين ويژگي برخوردار است ولي از سوي ديگر فرياد ميزند: من قيام كردهام تا راه جدّ و پدرم را بروم اگر چه زمامداران قبلي روشي جداي از سنت نبوي پيش گرفته و مردم به روش آنان خو گرفتهاند. خود دعاي عرفه نيز حاوي نكات حماسي است اگر چه عاليترين مضامين عرفاني را داراست. عارف از خدا ميخواهد كه او را بپذيرد و از او بگيرد و به سود جامعه انساني مصرف شود. در واقع عارف ميكوشد در همه حال غبار دنياطلبي به دامنش ننشيند اما در متن مردم باشد و بكوشد بار جامعه را بر دوش گيرد و گره كارشان را بگشايد اگر كسي توفيق اين را به دست آورد كه مردم را از بردگي هواي نفس به بندگي خدا برساند كار عرفاني كرده است و البته چه بسا اين اهتمام، به مبارزه، مقاومت و دفاع هم نياز دارد كه همان حماسه است.
انبياء و فرستادگان الهي ضمن بندگي خداوند و توجه خالصانه به ساحت قدس الهي براي اصلاح جامعه و خلع قدرت از ستمگران به عرصههاي سياسي و اجتماعي آمدند و در اين راه مرارتها كشيدند و حتي كشته شدند. امام خميني در تأسي از سيره انبياء و اولياء نيز مناجاتهاي خود را با حماسههاي نستوهانه خويش جمع كرد، او از سويي در پيشگاه پروردگار از ذلتهاي خود سخن ميگويد و از طرف ديگر از اقتدار و صلابت خود در برابر ابرقدرتها و اجانب خبر ميدهد و پيروانش را بدين سو فرا ميخواند، بين نرم خويي و انعطاف ناپذيري در ظاهر اختلاف و انفكاك ديده ميشود اما وقتي اين دو خصلت از يك سرچشمه منشأ گيرند نه تنها ناموزون نبوده بلكه هماهنگ هستند. قرآن كريم بين عفو و ملايمت و نبرد با مهاجم يا قساوت مقدس چنين تقريبي ايجاد كرده است: «تعاونوا علي البرّ والتقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان»
و در حالي كه مردم را به مودّت و رحمت، برادري و اصلاح بين يكديگر دعوت ميكند، تأكيد مينمايد اگر كسي از راه موعظه و نصيحت هدايت نشد و به مفاسد روي آورد و به عفت عمومي آسيب رسانيد نه تنها در مورد او رأفتي نشان ندهيد بلكه حكم الهي را در موردش جاري كنيد و اجراي عدالت را بر عفو و اغماض ترجيح دهيد. در خصوص ارتباط با خداوند در آيات نوراني قرآن و نيز احاديث شريف به حالتي بين خوف و رجاء تأكيد شده است يعني در ضمن اين كه بايد به رحمت و عطوفت الهي اميدوار بود در مسير زندگي بايد از پروردگار خوف داشت. در مورد كوتاهي وظايف و دچار شدن به آلودگي و معاصي، حضرت علي(ع) فرمودهاند: مردان با تقوا به خدا اميدوارند و هيچ نقطه اميدي غير از حضرت حق ندارند در عين حال از خدا هم خوف دارند و هيچ عاملي غير از حضرت باري تعالي آنان را به هراس وانمي دارد.
امام خميني حماسه و عرفان را با هم جمع كرده بود يعني هم روحي لطيف داشت و هم با دشمنان و معاندان سازشناپذير بود. آن روح قدسي به مصداق والّذين آمنوا اشدّ حبّا للّه نسبت به خداوند شديدترين اشتياقها را داشت و بر اثر تطهير دل از بصيرت ويژهاي محظوظ گشت او با اين كوله بار معنوي و بينش ملكوتي و توجه كامل به معبود و عشق آتشين به وصال حق هماره با كژيها به ستيز پرداخت و در ضمن رهبري جبهه حق را عهده دار گشت. سر چشمه سلحشوري و سيماي حماسي امام در پيكار با پليدي و سرسختي در توسعه ارزشها، در قرآن نهفته است زيرا كلام وحي خداوند را قهّار، عزيز(شكستناپذير) خشم گيرنده بر جويندگان باطل و... معرفي كرده است. معصومين نيز در نيايشهاي خود خدا را به صفاتي چون كوبنده ستمگران، غلبه كننده و نجات دهنده صالحان ستودهاند. انساني كه آيينه حق نماست جامع صفات حماسي هم خواهد بود اين شيوه استمرار و احياء كننده سيره رسول اكرم (ص) است كه صاحب ذوالفقار(حضرت علي (ع)) درباره آن وجود مبارك و والا فرموده است: ما هرگاه كارزار برايمان دشوار ميشد خود را با رسول خدا نگاه ميداشتيم چنانكه از ما هيچ كس جز او به دشمن نزديكتر نبود. آنگاه كه سپاه معاويه در نبرد صفين آب را بر روي سپاه امام علي (ع) بست گدازههاي حماسه از آتشفشان نخستين پيشواي شيعيان فوران كرد و به نيروهاي خود فرمود: از شما خواستهاند تا دست به نبرد گشائيد پس يا به خواري تن در دهيد و از مقامي كه داريد فرود آييد يا شمشيرهاي خود را از خون دشمن سيراب سازيد و از آب گوارا بياشاميد.
حماسه امام خميني كه پرتوي از قهر و غضب الهي است در شخصيت او شكوه خاصي را به نمايش گذاشت و همانگونه كه امام حسين (ع) فرياد زد: «هيهات مناالذّله» از امام خميني نيز فرياد برائت از مستكبران جهان در مراسم حج و غرش او عليه قرار داد اسارت بار كاپيتولاسيون را ميشنويم. امّا بايد دانست كه مسلك عرفاني امام بر مبناي قرآن و سنت است و با محور بودن ثقلين، تعمق و تفكر، ملازم با اجتماع، عشق آتشين به حضرت حق گره خورده است و به همين دليل مسلك از ساير مسالك عرفاني جدا ميشود.
انقطاعي عارفانه استقامتي دليرانه
به نسبت همين نگرش مسؤوليتي كه عارف بر عهده دارد خيلي بيش از وظايف حكيم ميباشد. دل عارف به ياد حق آرام ميگيرد و در پرتو اين اطمينان، آرامش و امنيت روحي، قادر است عليه طغيان و تباهي قيام كند و اين همان خصلت حماسي عارفي شوريده حال است كه هيچ عاملي او را نميترساند و تحت هيچ شرايطي خوف و هراس به دل راه نميدهد. اگر او را به زنجير هم ببنديد چون در بيشه شيران پرورش يافته و با دعا و راز و نياز درون را صيقل داده از اين وضع پروايي ندارد. دستگيري، حبسها و فشارها تنها ميتواند پيكر او را مورد تهاجم قرار دهد امّا روح عارف از حماسه آفريني دست برنمي دارد و در اين حال هم فرياد ميكند و اعتراض مينمايد. استاد شهيد مرتضي مطهري ميگويد: عارف تكيهاش به نيروي عشق است كه نيروي انقلابي است نه به نيروي عقل كه نيروي محافظه كارانه است.
انسان عارف با يقين و توكّلي فوق العاده براي نشر توحيد و خدمت به خداپرستان از هيچ كوششي دريغ نمينمايد، هرگز آرام نميگيرد مگر آن كه به محبوب خود برسد و هيچ گاه به وصال حق نميرسد مگر آن كه تمام آنچه را كه در اختيارش بوده، در راه حضرت دوست نثار كند. حماسه عارف اين است كه در راه دين آن چنان فداكاري نمايد تا «كلمة اللّه» اعتلا يابد يا با آنان كه اهل شرك و نفاقند و طغيان كرده و ادعاي سلطهطلبي دارند مبارزه ميكند تافتنه ريشه كن شود و موانع حق جويي و حق خواهي بر طرف گردد چنانچه قرآن كريم فرموده است: «وَ قاتِلُوهُم حَتّي لاتَكونَ فتنة و يكون الدين كُلّه للّه ؛با آنان نبرد نمائيد تا ديگر فتنهاي نباشد و دين همه دين خدا گردد».
چون عارف به فكر تحصيل رحمت مختص الهي است هرگز از مبارزه در راه دين مضايقه و اعراض نمينمايد زيرا مقاومت، دفاع و جهاد در راه خدا موجب جلب رحمت حق ميگردد اگر چه راز آن براي همگان مشهود نميباشد. امام خميني آيينهاي از عرفان ناب را با ايجاد شور و حماسه در جامعه به نمايش گذاشت و جنبههاي معنوي او نيروي محرّكه نهضت اسلامي گرديد و گرنه كدام سياستمداري تجويز ميكرد كه بدون ابزار قدرت به شرق بتازد و بدون آن كه از شرق استمداد طلبد به غرب يورش ببرد. آن روح وارسته با جلوههاي عارفانه كه در پرتو تزكيه، تهذيب و بندگي خداوند بدست آورد از سرزميني كه سالهاي متمادي بر آن بذر شرك، نفاق و فساد افكنده بودند، خرمن توحيد، اشتياق و محبت درو كرد و نسل در گهواره آرميده قيام پانزده خرداد سال 1342 هـ. ش را به ميادين نبرد فرستاد تا آرامش استكبار و آسايش شيطان بزرگ را بر هم بزند. شوري كه آن عارف كامل در سراسر گيتي افكند انسانهاي نااميد را در آن سوي جهان حركت داد و گوهرهاي نهفته و گنجهاي دفن شده دروني را ياد آور شد كه تمامي اينها به يمن وجود ملكوتي و انفاس قدسي او بود. اگر اين تحول فكري و روحي و اسلامي كه امام در جهان پديد آورد ميخواست از مسير طبيعي و مجاري متداول عبور كند بايد چندين سال در بستر تاريخ در حال كوچ باشد اما چون اين حماسهها با بصيرت معنوي و عرفاني توأم بود تاريخ را طي الارض كرد و آنگاه عروج، صعود و وصال را به ارمغان آورد. در واقع امام قبل از اقدام به قيام، توجه دروني خود را به سوي حق معطوف ساخت و موانع اين معرفت باطني را بر طرف ساخت. عبادتش رياضت تمام نيروهاي دروني بود كه از قلمرو طبيعت رها شده و به سوي آسمان پركشيده و به روح عروج اولياء واصل شده تا هنگام تجلي حق چيزي در حرم آمن دلش رهزني نكند و غبار آلود نسازد و با ايجاد اين ملكه ثابت هر وقت خواهان شهود شروق حق بود، بدون مزاحمت انجام ميشد زيرا تمامي وجودش در سلك قدس و رشته قداست در آمده بود. پيروزي حيرت آور و معجزه آساي مردي بي سلاح و بدون حمايت و هماهنگي حتي يك كشور خارجي و تنها به اتكاي خالصانه به معشوق ازلي را بايد جلوهاي از دم عيسوي و كلام موسايي امام خميني دانست:
پرتو روي تو اي دوست جهانگيرم كرد آب كوثر نخورم منّت رضوان نبرم
حماسه عرفاني امام خميني در نخستين سالهاي مبارزه اين گونه جلوه نموده است:
«به خداي متعال من اين زندگي را نميخواهم انّي لا اري الموت الا السعادة و لا الحيوة مع الظالمين الّا برما. اي كاش مأموران بيايند و مرا بگيرند تا تكليف نداشته باشم»، در جاي ديگر فرمودهاند: «خميني را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد»
و در پيامي خاطر نشان ساختهاند: «امروز خميني آغوش و سينه خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت در برابر توپها و موشكهاي دشمن باز كرده است و همچون همه عاشقان شهادت براي درك شهادت روز شماري ميكند.»
امام خميني از همان آغاز مبارزه سياسي رأس حكومت و اساس سلطنت استبدادي را هدف قرار داد و در هيچ شرايطي از مواضع اصولي خود دست بر نداشت و فرياد زد: «هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا(ص) و امت محمد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظارهگر صحنههاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نمودهام و در انتظار فوز عظيم شهادتم قدرتها و ابر قدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكّه و تنها بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم شرك و بت پرستي است ادامه ميدهد...»
امام در اعلاميهاي كه به مناسبت فرا رسيدن چهلمين روز فاجعه خونين فيضيّه صادر نمود، فرمود: «من مصمّم هستم كه از پاي ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خود بنشانم و در پيشگاه مقدّس حق تعالي با عذر وفود كنم. شما هم اي علماي اسلام مصمّم باشيد و بدانيد پيروزي با شماست.
در شب پانزدهم خرداد 1342 هـ.ش كه مأمورين نظامي رژيم پهلوي امام را دستگير كردند تا به تهران ببرند در چهره دژخيماني كه ايشان را به تهران ميبردند وحشت هويدا بود و با هراس به اطراف نگاه ميكردند امام در مقام دلداري به آنان اظهار داشت: اين قدر وحشت زده نباشيد در اين بيابان كسي نيست كه به شما تعرض وارد نمايد و طي خاطرهاي بيان فرمودند: از اوّل كه با آنها رفتم هيچ نترسيدم و اصولاً هرچه فشار و تهديد، زندان و تبعيد در مورد ايشان اعمال ميگرديد امام براي مبارزه با طاغوت و استكبار مصمّمتر ميگرديد.
امام اين شجاعت و شهامت برخاسته از معنويت دروني را در عرصههاي ديگر نيز بروز داد و از موضع عارفي وارسته موفق گرديد با متحجران و افراد مقدّس مآب به ستيز برخيزد و آنان را رسوا و منزوي سازد. آن روح قدسي در نامهاي سراسر افتخار كه محتوايي عرفاني داشت و براي رأس هرم كمونيسم نگاشت، از شكسته شدن استخوان هاي كمونيزم خبر داد و با اين بصيرت معنوي، كرامتي جاويدان را در تاريخ ثبت كرد.
پينوشت ها :
1ـ نامه عرفاني امام خميني (رهعشق)، ص19 ؛ يك ساغر از هزاران، دكتر فاطمه طباطبايي، ص58.
2ـ عرفان در ارتباط چهارگانه انسان، علامه محمد تقي جعفري، مجله حضور، شماره 5 و 6، سال 1371، مشرب عرفان امام خميني و حافظ، احمد فرشبافيان، ص58.
3ـ نك: گفتگويي با بهاءالدين خرمشاهي، سوره جنگ دهم، 187 و 184.
4ـ نهج البلاغه، خطبه 121.
5ـ مناجات خمس عشر(مناجات عارفين). مفاتيح الجنان.
6ـ مشرب عرفاني امام خميني و حافظ، ص21
7ـ سوره انعام، آيه 162.
8ـ سوره بقره، آيه 148.
9ـ جامع الاحاديث، ج13، ص16.
10ـ عرفان و حماسه، آيةالله جوادي آملي، ص 43 و 42.
11ـ عرفان اسلامي، حسين انصاريان، ج اول، ص36 و 35.
12ـ دفتر تبسّمهاي شرقي، ذكريا اخلاقي، ص 26 و 25.
13ـ نك: مقتل الحسين، علامه مقرّم،ص89.
14ـ در اين مورد بنگريد به كتاب كاروان علم و عرفان از نگارنده، ج دوم ،ص 33 ـ 9.
15ـ عارف كامل(نكتهها و آموزههايي از آية الله شاه آبادي، ص 50، 35، 26، مجله رشد معارف اسلامي، شماره 14 و 15، پاييز و زمستان 1370 ؛صحيفه نور، ج18، ص267.
16ـ نك: فرازهاي فروزان (پژوهشي در سيره تربيتي، اخلاقي و عرفاني امام خميني)، از نگارنده، ص305 ـ 300.
17ـ شذرات المعارف، آيةالله ميرزا محمد علي شاه آبادي، ص4.
18ـ همان، ص 11.
19ـ بنگريد به شرح دعاي سحر امام خميني، ص 63 ـ 62.
20ـ صحيفه نور، ج اول، ص 65.
21ـ همان، ج 2، ص 165.
22ـ صحيفه امام، ج 21، ص 403 ـ 402.
23ـ بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني، ج اول، ص 38.
24ـ امام حوزه و سياست، سيد احمد خميني، مجله حضور، شماره اول، خرداد 1370، ص 9.
25ـ نقش امام خميني در احياء تفكر فلسفي، علياكبر ضيايي،ص24 ـ 23.
26ـ پگاه حوزه، شماره 9، ص 8 ـ 7.
27ـ مجله حوزه، شماره 32، ص 51.
28ـ بنابه اظهارات آيةالله سبحاني.
29ـ زندگينامه سياسي امامخميني، محمد حسن رجبي، ج اول، ص 86.
30ـ علل گرايش به مادي گري، ص 9 ـ 8.
31ـ علما و رژيم رضاخان، ص 278.
32ـ سبأ، آيه 46.
33ـ مجله پرسمان، شماره 11، ص 3.
ارسال توسط کاربر : sm1372
/ن