قرآن و بازتاب تربيتي روابط چهارگانه انسان(3)

افلاطون درعصر باستان بر اين باور بود که اگر بشر در فکر تبعيت از خدا نباشد، هستي و زندگي خود را نابود مي کند. (برزينکا، /170) امروز نيز در غرب از خودشکوفايي واقع گرايانه با تأمين نيازهاي متعالي چون نياز به عزت نفس و نياز زيباشناختي سخن مي گويند که نقطه مقابل خودشکوفايي کاذب، يعني آزاد گذاشتن نامنظم اميال مي باشد (هواردا، /395) و دستيابي به چنين
جمعه، 15 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرآن و بازتاب تربيتي روابط چهارگانه انسان(3)

قرآن و بازتاب تربيتي روابط چهارگانه انسان(3)
قرآن و بازتاب تربيتي روابط چهارگانه انسان(3)


 

نويسنده:سيد ابراهيم سجادي




 

ب) خودشکوفايي واقع نگر (ارتباط با خويشتن)
 

افلاطون درعصر باستان بر اين باور بود که اگر بشر در فکر تبعيت از خدا نباشد، هستي و زندگي خود را نابود مي کند. (برزينکا، /170) امروز نيز در غرب از خودشکوفايي واقع گرايانه با تأمين نيازهاي متعالي چون نياز به عزت نفس و نياز زيباشناختي سخن مي گويند که نقطه مقابل خودشکوفايي کاذب، يعني آزاد گذاشتن نامنظم اميال مي باشد (هواردا، /395) و دستيابي به چنين خودشکوفايي را در سايه پيوند با خالق امکان پذير مي دانند، ولي اميدي به بيداري مذهبي ندارند (برزينکا، /168) تا اخلاق عيني که در آن خوشايند خداوند، ملاک خيرات است، (استيس والتر ترنس، /63) همگاني شود.
ولي قرآن از خودشکوفايي واقع مدار دم مي زند و همگاني شدن مکارم اخلاق متکي بر واقعيت، فطرت، خواست خداوند و نياز زندگي را دنبال مي کند. براي اثبات اين حقيقت، نگاه قرآن به دو مسئله گرايش هاي فطري و تأکيد بر خوديابي قابل مطالعه است.

1- گرايش هاي فطري
 

فطرت محوري و فردباوري، پايه و اساس نظام تربيتي قرآن را تشکيل مي دهد و قرآن خودشکوفايي فرد را خاستگاه تحولات مثبت اجتماعي و کيهاني مي شناسد.
به روايت قرآن، با تکميل پيکر و اندام حضرت آدم، روح الهي در وي دميده شد. جمله «سويته و نفخت فيه من روحي» (حجر/29 و ص/12) از هم زماني اين دو رخداد پرده بر مي دارد.
اين هم زماني در نسل آدم نيز جريان دارد و با دميده شدن روح، پس از شکل گيري کامل جسم و اندام «جنين»، تغيير ماهيت مي دهد و به صورت مخلوق جديدي پا به عرصه وجود مي گذارد. قرآن مي گويد:
(ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين*ثم سواه و نفخ فيه من روحه) (سجده /9-8)
«سپس نسل آدم را از چکيده آبي پست پديد آورد، سپس او را درست اندام ساخت و از روح خويش در او دميد.»
(ثم أنشاناه خلقا آخر فتبارک الله أحسن الخالقين) (مؤمنون/14)
«آن گاه «جنين» را در آفرينشي ديگر پديد آورديم. پس بزرگ است خداوندي که بهترين آفرينندگان است.»
تغيير ماهيت «جنين» تنها به دليل مأواگيري روح در قالب تن نيست، بلکه الهام فطري و کاشت بذر شناخت و گرايش هاي ذاتي - که قرآن بر هم زماني آن با شکل گيري کامل اندام اشاره مي کند - نيز در شگفت زايي اين مرحله از تکامل کودک نقش دارد؛
( و نفس و ما سواها * فألهمها فجورها و تقواها ) (شمس/8-7)
«سوگند به تن آدمي و کسي که آن را درست اندام گردانيد، سپس بي درنگ پليدکاري و پرهيزگاري اش را به او شناساند.»
پيوستگي شناساندن بدي و خوبي و سود و زيان با درستي اندام و دميدن روح، با دقت در معنا و کاربرد حرف «فاء» قابل درک است که ترتيب و تحقق بدون فاصله دو رخداد را مي رساند. حرکت هاي جنين پس از جان گرفتن در «رحم» مي تواند نشانه تشخيص سود و ضرر و اعتراض بر حرمت شکني مادر باشد.
پي بردن به چند و چون آگاهي هاي فطري و آموخته هاي روح و جان آدمي، مثل درک حقيقت خود روح، گويا در توان بشر نمي گنجد، در عين حال روان شناسان و محققين دست روي دست نگذاشته و با حدس و گمان درباره اثبات يا نفي شناخت ها و گرايش هاي فطري سخن گفته اند.
مزلو با قبول اصل وجود فطرت، تعداد صفات فطري را تا پانزده صفت بالا مي برد (مزلو، /186 و 412) و مدعي است که اين تعداد ويژگي تمايز دهنده عميق ترين، اساسي ترين و ذاتي ترين فطرت انسان را تشکيل مي دهد. (همان، /193)(تعبير «عميق ترين»، از اعتقاد مزلو به ويژگي هاي باليني تر خبر مي دهد.) وي از ذاتي ترين ويژگي هاي فطري به عنوان ارزش ها و فوق نيازها نيز نام مي برد که در صورت برآورده نشدن آنها، بيماري هاي روحي دامنگيرانسان مي شود که در منطق ايشان فوق آسيب ها نام مي گيرد. (همان، /74) حقيقت، نيکويي، زيبايي، همکوشي، عدالت، نظم و خودبسندگي، قسمتي از ارزش هاي مورد نظر مزلو را تشکيل مي دهد. (همان، /188-186)
ولي يونگ تصديق توأم با عجز از توصيف دارد. وي با اشاره به دولايگي شخصيت انسان و اينکه بخش ناخودآگاه شخصيت هم دور دست است و هم داراي وسعت نامحدود، مي گويد:
«شخصيت خودآگاه را مي توان کمابيش به طرز روشني توصيف و تحديد نمود، اما در مورد مجموع شخصيت انسان مجبوريم تصديق کنيم که توصيف و تعريف کامل آن غيرممکن است.» (يونگ، /76)
اسلام شناسان مسلمان، با توجه به غناي بيان دين دراين رابطه به صورت شفاف و روشن با قاطعيت سخن گفته اند، امام خميني (رحمه الله) فطرت را مساوي مي داند با انسانيت، صراط مستقيم، اسلام، استقامت، نيکي، حب به خير (خميني، صحيفه نور، 346/22 و 27/14) و تنفر از نقص. (خميني، چهل حديث، /185) استاد جوادي آملي مي گويد: «دين شکوفا شدن فطرت است.» (جوادي آملي، فطرت در قرآن، /149) شهيد مطهري قوانين فطري را ريشه و منشأ انشعاب قوانين تبيين شده
توسط انبيا مي داند. (مطهري، 383/22) و دين و بعثت را پاسخي به تقاضاي سرشت انسان مي شناسد. (همان، 602/3)
قرآن به گونه هاي متفاوت و مکرر پيرامون فطرت انسان سخن گفته است. نامگذاري قرآن به «ذکر» و «تذکرة» (مدثر، /49و54) و «مذکر» قلمداد شدن پيامبر صلي الله عليه و آله (غايشه/21)، بازگوکننده اين است که يادآوري گرايش هاي فراموش شده انسان فلسفه بعثت و نزول قرآن را تشکيل مي دهد. (جوادي آملي، فطرت در قرآن /79-77) تعبير «فطرت الله» (روم/30) از دين اسلام، آشنايي ذاتي انسان ها را با کل دين مي رساند. در حقيقت آيه فطرت صريح ترين بيان قرآن است که همخواني و همساني قلمرو فطرت را با گستره کل تعاليم دين يادآوري مي کند؛
(فاقم وجهک للدين حنيفاً فطرة التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلک الدين القيم ولکن أکثر الناس لا يعلمون) (روم/30)
«روي خود را متوجه آيين خالص پروردگارکن، اين فطرتي است که خداوند، انسان ها را بر آن آفريده است. دگرگوني در آفرينش خداوند نيست. اين است آيين استوار، ليکن بيشتر مردم نمي دانند.»
پس همان گونه که واژه دين، معارف، اخلاق و مقررات را در متن خود نهفته دارد و هست و نيست و بايد و نبايد هر سه محور را توضيح مي دهد، (همان، /145) فطرت نيز در تمام اين زمينه ها پيام دارد.
در کنار بيان کلي، به صورت گزينشي و مشخص نيز قرآن درباره گرايش هاي فطرت سخن گفته است. در صدر گزيده ها، گرايش به خداوند قرار دارد. قرآن وقتي کل دين را فطري مي داند، شناخت و گرايش به خداوند را که هسته اصلي و سنگ بناي نخستين دين و دينداري شمرده مي شود، يقيناً مورد توجه قرار داده است. علاوه براين، قرآن به قصد تصريح بر فطري بودن خداخواهي، مي گويد: «موقع جدا شدن و تولد فرزندان آدم از پشت پدرانشان، خداوند بر ربوبيت خود از آنها گواهي گرفته و آنها هم گواهي داده اند.» (مطهري، 268/2 و فضل الله، 283/10)؛
(و اذ اخذ ربک من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و أشهدهم علي أنفسهم الست بربکم قالوا بلي شهدنا) (اعراف /172)
«و (به خاطر بياور) زماني را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آري، گواهي مي دهيم!»
بر پايه همين آموزش فطري، موقعي که انسان هاي غافل دستشان از اسباب و وسايل مادي کوتاه مي شود و يا در دام گرفتاري ها اسير مي گردند، به ياد خدا مي افتند. (جوادي آملي، فطرت در قرآن، /225)؛
(فاذا رکبوا في الفلک دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجاهم الي البر اذا هم يشرکون) (عنکبوت/65)
«پس هر گاه سوار بر کشتي مي شوند، پاکدلانه خدا را مي خوانند، پس چون خداوند آنان را به سوي خشکي نجات دهد، ناگهان به شرک مي گرايند.»
(ثم اذا مسکم الضر فاليه تجارون) (نحل /53)
«سپس چون آسيبي به شما رسد، به سوي او روي مي آوريد.»
گرايش به توحيد از نظر قرآن، شکل برجسته و نيرومندي دارد که در قالب علاقمندي و دلبستگي در حد محبت به ايمان و آراسته ديدن آن، همراه با نفرت و بيزاري از مخالفت خداوند بيان شده است. (جوادي آملي، فطرت در قرآن/229؛ مکارم شيرازي، 159/22؛ صادقي، 233/27)؛
(حبب اليکم الايمان وزينه في قلوبکم و کره اليکم الکفر و الفسوق و العصيان اولئک هم الراشدون) (حجرات/7)
«ولي خداوند ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هايتان بياراست و نفرتتان را نسبت به کفر، فسق و گناه برانگيخته است.»
گرايش به کرامت و داشتن حس بزرگواري، يکي ديگر از فطريات انسان است که قرآن آن را بين ساير ارزش ها عمده کرده (مطهري/ 270/2 و 666/22) و مي گويد:
(و لقد کرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي کثيرممن خلقنا تفضيلا) (اسراء /70)
«ما فرزندان آدم را کرامت و بزرگواري داديم و در خشکي و دريا [سواره] راه برديم و ازانواع روزي هاي پاکيزه به آنان روزي داديم و آنها را بر بسياري از مخلوقاتمان برتري بخشيديم.»
حس کرامت، حس معيار است و در مقام قضاوت و ارزيابي ملکه ها و رفتار، انسان ناآگاهانه ازآن به عنوان سنجه و معيار تشخيص خير و شر و خوبي و بدي استفاده مي کند. (همان، 783/13) بر پايه اين تلقي از کرامت ذاتي، روايت نبوي تفسير واقعي خود را دريافت مي کند که فرموده است: «اني بعثت لأتمم مکارم الاخلاق.» (مجلسي، 210/16)؛ «من مبعوث شده ام تا اخلاق بزرگواري را تکميل کنيم.»
براساس اين دريافت، اخلاقي را که پيامبر مأمور به تکميل آن است، بزرگواري افراد را تأمين مي کند و آنها را از سقوط در اسارت اخلاقيات پست نجات مي دهد. اين همان عزت است (مطهري، 627/23) که ويژه خدا، پيامبر و مؤمنين مي باشد. (منافقون/8)
بنابراين تمام ملکات و رفتارها، به کريمانه و لئيمانه قابل تقسيم است و در متن آفرينش انسان، گرايش به نوع کريمانه و نفرت از نوع لئيمانه آنها کاشته شده و بايد اين بذرها پرورش يابد و به کمال برسد.
منبع:نشريه پژوهش هاي قرآني ،شماره60-59.
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط