ز ذکر پير به باشد مقالت | | پس از ديباچهي نعت رسالت |
که دين حق گرفت از وي نظامي | | نظام الدين حق فرخنده نامي |
نشان نقطهاي انبياء دان | | خطابش راست دو نقطه فرو خوان |
به يک پايه فرود از پايهي وحي | | حديثش چون خبر در امر و در نهي |
سرير مصطفي را عمدهي کار | | سرير آراي فقر از صف ابرار |
نياز خازن گنجينهي عشق | | ضميرش محرم ديرينهي عشق |
رواق قدس را روشن چراغي | | دلش کز شوق دارد در دو داغي |
قضا از وي قلم را بر گرفته | | کسي کو صوف او در بر گرفته |
که هست الحمد لله جفت اخلاص | | خدايا آن گزيده بندهي خاص |
در آن قرب، ايستادش بهر ما باد | | به قربت، هم نشين مصطفي باد |