کار عشق از وصل و هجران درگذشت شاعر : خاقاني درد ما از دست درمان درگذشت کار عشق از وصل و هجران درگذشت گوي، تيز آمد ز چوگان درگذشت کار، صعب آمد به همت برفزود از سر اين کار نتواند درگذشت در زمانه کار کار عشق توست از زمانه بيست ميدان درگذشت کي رسم در تو که رخش وصل تو خاصه ميداند که سلطان درگذشت فتنهي عشق تو پردازد جهان دامنش چه، کز گريبان درگذشت جوي خون دامان خاقاني گرفت