هر که او ديده‌ي مردم کش مستت ديدست

هر که او ديده‌ي مردم کش مستت ديدست شاعر : خواجوي کرماني بس که برنرگس مخمور چمن خنديدست هر که او ديده‌ي مردم کش مستت ديدست که مرا مردم اين ديده‌ي حسرت ديدست مردم از هر طرفي ديده در آنکس دارند بنگر اين کلک سخن گو که سرش ببريدست ايکه گفتي سر ببريده سخن کي گويد بخطا مشک ختن بر سمنت پاشيدست گوئي ان سنبل عنبرشکن مشک‌فروش شده زنجيري و بر کوه و کمر گرديدست زان بود زلف تو شوريده که چونرفت به چين که دل ريش پريشان مرا دزديدست سر آن زلف نگونسار سزد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هر که او ديده‌ي مردم کش مستت ديدست
هر که او ديده‌ي مردم کش مستت ديدست
هر که او ديده‌ي مردم کش مستت ديدست

شاعر : خواجوي کرماني

بس که برنرگس مخمور چمن خنديدستهر که او ديده‌ي مردم کش مستت ديدست
که مرا مردم اين ديده‌ي حسرت ديدستمردم از هر طرفي ديده در آنکس دارند
بنگر اين کلک سخن گو که سرش ببريدستايکه گفتي سر ببريده سخن کي گويد
بخطا مشک ختن بر سمنت پاشيدستگوئي ان سنبل عنبرشکن مشک‌فروش
شده زنجيري و بر کوه و کمر گرديدستزان بود زلف تو شوريده که چونرفت به چين
که دل ريش پريشان مرا دزديدستسر آن زلف نگونسار سزد گر ببرند
در قفاي تو دويدست و بسر غلتيدستخبرت هست که اشکم چو روان مي‌گشتي
که دلم مهر تودر عهد ازل ورزيدستدم ز مهر تو زنم گر نزنم تا بابد
جمله در گوش کن اي دوست که مرواريدستهر چه در باب لب لعل تو گويد خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط