گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست

گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست شاعر : خواجوي کرماني گفت خاموش که آن فتنه دور قمرست گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست گفت کان زلف و جبين نيست که شام و سحرست گفتم آن زلف و جبينم بچنين روز نشاند گفت بگذر ز جهان زانکه جهان بر گذرست گفتم اي جان جهان از من مسکين بگذر گفت کاين دلشده را بين که چه کوته نظرست گفتمش قد بلندت بصنوبر ماند گفت داروي دلت صبر و غذايت جگرست گفتمش خون جگر چند خورم در غم عشق گفت درد دل اين سوخته دلمان تبرست گفتمش درد من...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست
گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست
گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست

شاعر : خواجوي کرماني

گفت خاموش که آن فتنه دور قمرستگفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست
گفت کان زلف و جبين نيست که شام و سحرستگفتم آن زلف و جبينم بچنين روز نشاند
گفت بگذر ز جهان زانکه جهان بر گذرستگفتم اي جان جهان از من مسکين بگذر
گفت کاين دلشده را بين که چه کوته نظرستگفتمش قد بلندت بصنوبر ماند
گفت داروي دلت صبر و غذايت جگرستگفتمش خون جگر چند خورم در غم عشق
گفت درد دل اين سوخته دلمان تبرستگفتمش درد من از صبر بتر مي‌گردد
گفت از افغان توام شب همه شب دردسرستگفتمش ناله شبهاي مرا نشيندي
گفت اين سر سبک امروز ز دستي دگرستگفتمش کار من از دست تو در پا افتاد
گفت شک نيست که کام دل طوطي شکرستگفتمش کام دل خسته خواجو لب تست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط