گر مي‌کشندم ور مي‌کشندم

گر مي‌کشندم ور مي‌کشندم شاعر : خواجوي کرماني گردن نهادم چون پاي بندم گر مي‌کشندم ور مي‌کشندم ليکن چو آهو سر در کمندم گفتم ز قيدش يابم رهائي کز در درآيد بخت بلندم سرو بلندم وقتي در آيد بر دور گردون چون برق خندم بر چشم پرخون چون ابر گريم زيرا که سودي نبود ز پندم پند لبيبان کي کار بندم ليکن ز دشمن نايد پسندم جور تو سهلست ار مي‌پسندي از زخم تيغت نبود گزندم گر خون برآني کز من براني زيرا که مثلت صورت نبندم صورت نبندم مثل تو در چين...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر مي‌کشندم ور مي‌کشندم
گر مي‌کشندم ور مي‌کشندم
گر مي‌کشندم ور مي‌کشندم

شاعر : خواجوي کرماني

گردن نهادم چون پاي بندمگر مي‌کشندم ور مي‌کشندم
ليکن چو آهو سر در کمندمگفتم ز قيدش يابم رهائي
کز در درآيد بخت بلندمسرو بلندم وقتي در آيد
بر دور گردون چون برق خندمبر چشم پرخون چون ابر گريم
زيرا که سودي نبود ز پندمپند لبيبان کي کار بندم
ليکن ز دشمن نايد پسندمجور تو سهلست ار مي‌پسندي
از زخم تيغت نبود گزندمگر خون برآني کز من براني
زيرا که مثلت صورت نبندمصورت نبندم مثل تو در چين
آري چه درمان چون دردمندمگفتي که خواجو در درد ميرد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.