من خود اي ساقي از اين شوق که دارم مستم

من خود اي ساقي از اين شوق که دارم مستم شاعر : سعدي تو به يک جرعه ديگر ببري از دستم من خود اي ساقي از اين شوق که دارم مستم که حريفان ز مل و من ز تأمل مستم هر چه کوته نظرانند بر ايشان پيماي که نه مهر از تو بريدم نه به کس پيوستم به حق مهر و وفايي که ميان من و توست با خود آوردم از آن جا نه به خود بربستم پيش از آب و گل من در دل من مهر تو بود با وجودت نتوان گفت که من خود هستم من غلام توام از روي حقيقت ليکن تا تو برخاسته‌اي از طلبت ننشستم دايما...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من خود اي ساقي از اين شوق که دارم مستم
من خود اي ساقي از اين شوق که دارم مستم
من خود اي ساقي از اين شوق که دارم مستم

شاعر : سعدي

تو به يک جرعه ديگر ببري از دستممن خود اي ساقي از اين شوق که دارم مستم
که حريفان ز مل و من ز تأمل مستمهر چه کوته نظرانند بر ايشان پيماي
که نه مهر از تو بريدم نه به کس پيوستمبه حق مهر و وفايي که ميان من و توست
با خود آوردم از آن جا نه به خود بربستمپيش از آب و گل من در دل من مهر تو بود
با وجودت نتوان گفت که من خود هستممن غلام توام از روي حقيقت ليکن
تا تو برخاسته‌اي از طلبت ننشستمدايما عادت من گوشه نشستن بودي
تو جفا کردي و من عهد وفا نشکستمتو ملولي و مرا طاقت تنهايي نيست
نروم باز گر اين بار که رفتم جستمسعديا با تو نگفتم که مرو در پي دل


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط