من خود اي ساقي از اين شوق که دارم مستم شاعر : سعدي تو به يک جرعه ديگر ببري از دستم من خود اي ساقي از اين شوق که دارم مستم که حريفان ز مل و من ز تأمل مستم هر چه کوته نظرانند بر ايشان پيماي که نه مهر از تو بريدم نه به کس پيوستم به حق مهر و وفايي که ميان من و توست با خود آوردم از آن جا نه به خود بربستم پيش از آب و گل من در دل من مهر تو بود با وجودت نتوان گفت که من خود هستم من غلام توام از روي حقيقت ليکن تا تو برخاستهاي از طلبت ننشستم دايما...