گر از زلف پريشانت صبا بر هم زند مويي

گر از زلف پريشانت صبا بر هم زند مويي شاعر : فخرالدين عراقي برآيد زان پريشاني هزار افغان ز هر سويي گر از زلف پريشانت صبا بر هم زند مويي وگر نه بي‌تو از عيشم نه رنگي ماند و نه بويي به بوي زلف تو هر دم حيات تازه مي‌يابم به بالاي تو گر سروي ببينم بر لب جويي به ياد سرو بالايت روان در پاي تو ريزم چه باشد با کمند شيرگيري صيد آهويي؟ چو زلفت گر برآرم سر به سودايت، عجب نبود ز جان افشاني صاحبدلان گردي ز هر کويي ز کويت گر رسد گردي به استقبال برخيزد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر از زلف پريشانت صبا بر هم زند مويي
گر از زلف پريشانت صبا بر هم زند مويي
گر از زلف پريشانت صبا بر هم زند مويي

شاعر : فخرالدين عراقي

برآيد زان پريشاني هزار افغان ز هر سوييگر از زلف پريشانت صبا بر هم زند مويي
وگر نه بي‌تو از عيشم نه رنگي ماند و نه بوييبه بوي زلف تو هر دم حيات تازه مي‌يابم
به بالاي تو گر سروي ببينم بر لب جوييبه ياد سرو بالايت روان در پاي تو ريزم
چه باشد با کمند شيرگيري صيد آهويي؟چو زلفت گر برآرم سر به سودايت، عجب نبود
ز جان افشاني صاحبدلان گردي ز هر کوييز کويت گر رسد گردي به استقبال برخيزد
که چشمم عکس روي دوست مي‌بيند ز هر سوييچنان بنشست نقش دوست در آيينه‌ي چشمم
به دست بي‌وفايي، سست پيماني، جفاجوييرقيبان دست گيريدم، که باز از نو در افتادم
لطيفي همچو گل نازک ولي چون سرو خودروييملولي، زود سيري، نازنيني، ناز پروردي
ندارد طاقت دست و کمانش هيچ بازويينيارد جستن از بند کمندش هيچ چالاکي
دل من کم نخواهد کرد از مهرش سر مويياگر چه هر سر مويم ازو دردي جدا دارم
به گرد کوي او سرگشته مي‌گردند چون گوييز سودا عاشقانش همچو اين گردون چوگان قد
مگر باشد چو شمع آتش زباني، چرب پهلويينگيرد سوز مهر جان گدازش در دل هر کس
تحمل بايدت کردن جواب سرد بدخوييبه سوداي نکورويي اگر دل گرميي داري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط