فصل دوم : دوران هادي(170 ـ 169 ق)اوضاع سياسی ، اجتماعی
در سال 169 قمری مهدی عباسی درگذشت و پسرش هادی به خلافت رسيد ، سياست مسالمت آميز مهدی در قبال علويان با مرگ وی پايان يافت .هادی بر علويان سخت گرفت وبی رحمی کرد ، هدايا و مقرری آنان را قطع کرد ، بر آنان جاسوس گماشت وبه کار گزارانش دستور داد تحرکات ايشان را زير نظر بگيرند وبرآنان سخت گيری کنند .(61) هادی جوانی ناپخته ، فاقد صلاحيت ،بوالهوس وبي بندوبار بود ، علاوه بر اين او فردی سنگ دل ، بد خوی ، سخت گير وکج رفتار بود (62)و همواره بزمهای ننگين آوازه خوانی و ميگساری را بر پا می کرد ومجذوب خوانندگانی همچون ابراهيم موصلي مي شد واز بيت المال مسلمانان مبالغ گزافی را به عنوان پاداش به خوانندگان هديه می داد (63)باچنين طرز رفتار و روش پيدا بود که او از عهده ی مسئوليت سنگين اداره امور جامعه ی اسلامی بر نخواهد آمد ، به همين دليل در دوران خلافت او ، کشور اسلامی که در آغاز نسبتا آرام بود وهمه ی ايالات واستانها به اصطلاح ، مطيع حکومت مرکزی بودند ، بر اثر رفتار زننده و زشت وی دستخوش اضطراب وتشنج گرديد واز هر سو موج نا رضايتی عمومی پديدار گشت . عاملی که بيش از هر چيز به نارضائي وخشم مردم دامن زد ، سخت گيريهايي بود که خلیفه نسبت به بنی هاشم و فرزندان علی عليه السلام اعمال مي کرد.قيام شهيد فخ ( 169 ق ) علويان حجاز که از ظلم و بی داد بی داد به تنگ آمده بودند ، به بزرگ وشيخ خود ، حسين بن علی رو کردند وبرای رهايی از ترس و شدتی که به آنان دچار شده بود ند ، او را به قيام تشويق نمودند . شمار زيادی از شيعيان عراق نيز در موسم حج با حسين ملاقات کردند وبا او بيعت کردند که در موسم حج سال آينده قيام کنند ، آنان توافق کردند که شعارشان اين باشد «کسی که شتر قرمز را ديد » با سرعت گرفتن بروز حوادث ، رهبران علوي در قيام شتاب کردند .حسين بن علی بعد از آگاهي از خطر رو به افزايش در برابر علويان پذيرفت که زمان قيام را به جلو اندازد . وی زمان قيام را در سحرگاه روز سيزدهم ذي قعده سال 169قمری اعلام کرد .در ابتدای امر بر مدينه چيره شد و مسجد نبوی را مرکز حرکت قرار داد(64)مردم مدينه با وي بيعت کردند ، اما پاسخ مثبتی از سوی بسياری از آنان دريافت نکرد . در نخستين روز قيام چند درگيری بين عباسيان و انقلابيون رخ داد که به شکست عباسيان انجاميد .در دومين روز قيام نيز به درگيری ونهايتا شکست عباسيان ختم شد ، بعد از آن علويان توانستند بر مدينه مسلط شوند وتا مدت ده روز آنجا را اشغال کنند .پس از آن علويان طبق قرار قبلی به سوی مکه حرکت کردند .(65)لشکريان حسين در دره فخ از نواحی مکه ، اردو زدند ، اما اهالی مکه دعوت حسين را بی پاسخ گذاشتند .در اين وقت سپاه عباسی به منطقه رسيد و در هشتم ذي حجه دو سپاه رو در روی هم قرار گرفتند .سپاه عباسی مرتب به حسين ويارانش امان مي داد(66)اماآنان امان عباسيان رانمی پذيرفتند .عباسيان نيز به سبب برخورداري از نيرو وامکانات فراوان عرصه را بر حسين ويارانش تنگ کرده وگروهی از پشت سر به سپاه حسين حمله بردند وآنها را محاصره کردند . گفته شده است که حدود يکصد تن از اصحاب حسين کشته ، جمعي به اسارت درآمدند وبسياری نيز گريختند.
هدف قيام شهيد فخ
اهداف قيام حسين بن علی را می توان از سخنان، اشعار و عملکرد او يا افرادی که در زمان او يا نزديک به عصر او ، درباره ی قيامش اظهار نظر کرده اند تشخيص داد.کتابهايی که در اين زمينه نگاشته شده اند بخوبی اين اهداف را بيان کرده اند. به طور کلی می توان اهداف او را در چند سطر خلاصه کرد: 1.برخورد با حکومت ظلم و جور به ويژه سختگيریهای هادی عباسی و کارگزاران حکومتی او. 2.گرفتن انتقام از غاصبان حکومتی به خاطر جنايت های گذشته و دفاع از خون های ريخته شده.(67) 3..تشکيل حکومت اسلامی و برپايی قسط و عدل.4. برگرداندن حقوق غصب شده ی ائمه ی اطهار عليهم السلام در غالب شعار «الرضا من آل محمد صلی الله عليه و آله و سلم».5..امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود الهی.(68)
امام کاظم عليه السلام وقيام فخ
حادثه ی شهادت حسين صاحب فخ بی ارتباط با روش پيشوای هفتم نبود ، زيرا نه تنها آن حضرت از آغاز تا تشکيل نهضت از آن اطلاع داشت بلکه با حسين بن علی در ارتباط بود . گرچه امام کاظم عليه السلام شکست نهضت را پيش بينی می کرد ولی وقتی از مصمم بودن حسين آگاه شد به او فرمود: «گرچه تو شهيد خواهی شد ولی باز در جهاد و پيکار کوشا باش . اين گروه مردم پليد و بدکارند که اظهار ايمان می کنند ولی در باطن ايمان و اعتقادی ندارند ، اِنّا لِلّهِ و اِنّا اِلَيهِ رَاجِعُون ، من در مصيبت شما گروه فاميل پاداش خود را نزد خدای عزوجل می جويم.»(69) گرچه حضرت امام موسی عليه السلام به ظاهر دعوت را نپذيرفت اما دلسوزی و خير خواهی و دعا برای حسين و يارانش ، بيانگر اين نکته است که ايشان از روی تقيه دعوت را نپذيرفت و چون از نتيجه ی آن آگاه بوده است ، برای جلوگيری از شرارت بنی عباس ناگزير در حضور مردم ، دعوت را رد کرده است تا بعدها ارتباط امام کاظم عليه السلام و قيام کنندگان فاش و مشخص نشود.(70)موافقت امام عليه السلام با اين قيام و تأييد آن از نقل ديگری به دست می آيد که وقتی سرهای بريده ی حسين و يارانش را به مدينه بردند ، امام کاظم عليه السلام در آن مجلس حاضر بودند و فرمودند: «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيهِ رَاجِعُون ، مَضَی وَ اللّهِ مُسلِمًا صَالِحًا صَوّامًا آمِرًا بِالمَعرُوف نَاهِيًا عَنِ المُنکَر مَا کَانَ فِی اَهلِ بَيتِهِ مِثلِه... » «همه از خداييم و به سوی او باز می گرديم ، او از نزد ما رفت در حالی که به خداوند مسلم ، صالح و روزه دار و آمر به معروف و ناهی از منکر بود و در خاندانش کسی مثل او نبود.»(71)
موضع دستگاه خلافت نسبت به شهيد فخ
هادی عباسی که می دانست پيشوای هفتم بزرگترين شخصيت خاندان پيامبر است و سادات و بنی هاشم از روش او الهام می گيرند ، پس از حادثه ی فخ سخت خشمگين شد ، زيرا اعتقاد داشت در پشت پرده از جهاتی رهبری عمليات را آن حضرت بر عهده داشت . به همين دليل امام هفتم را تهديد به قتل کرده و گفت :« به خدا قسم حسين به دستور موسی بن جعفر بر ضد من قيام کرده و از او پيروی نموده است . زيرا امام و پيشوای اين خاندان کسی جز موسی بن جعفر نيست . خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم.» اين تهديد ها گرچه از طرف امام با خونسردی جواب داده می شد لکن در ميان خاندان پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم و شيعيان و علاقه مندان آن حضرت سخت ايجاد وحشت کرد ، ولی پيش از آنکه هادی موفق به اجرای مقاصد پليد خود گردد ، طومار عمرش در هم پيچيده شد و خبر مرگش موجی از شادی و سرور در مدينه برانگيخت(72)
فصل سوم : دوران هارون (193-170ق)اوضاع سياسی ، اجتماعی
هارون در آغاز حکومتش می خواست سياست خشن هادی را در برابر علويان با همراهی ايشان جبران کند ؛ از اين رو با آنان ملايمت و همدردي نشان داد ؛ به آنان امان داد ؛ از علويان ساکن در بغداد رفع مانع کرد ؛ آنان را به مدينه باز گرداند و استاندار مدينه را که ايشان را شکنجه داده بود ، برکنار کرد.(73) اما با توجه به عملکرد هارون بعد از تثبيت قدرتش به نظر مي رسد که اين ابراز ملايمت و همدردي فقط به خاطر کسب وجهه ي معنوي در ميان مردم ومحکم کردن پايه هاي حکومت خود بوده است . رسول جعفريان در حيات فکري و سياسي امامان شيعه مي نويسد« اعمال فشار هاي رشيد نسبت به شيعيان قابل قياس با دوره هاي پيشين نبوده و از لحاظ گستردگي و شدت بايد با دوره هايي مانند دوران متوکل مقايسه شود .»(74)با توجه به مطالب ياد شده ، طبيعي بود که علويان از وضع موجود ناراضي باشند ، قيام هايي که در همين فصل به آنها خواهيم پرداخت نتيجه ي اين نارضايتي علويان بود . علاوه بر حرکت هاي علويان نا آرامي هايي از جانب خوارج در بخش هايي از حکومت عباسي نيز به چشم مي خورد که در اين تحقيق مجال پرداختن به آنها نيست .خوارج کساني بودندکه استبداد و نافرماني خلفا را در زمينه ي احکام شرعي نمي پذيرفتند ، آنان در دوران هارون از سال 178 قمری در منطقه ی جزيره فعال شدند و قدرت خود را به ارمنستان وآذربايجان گسترش دادند . (75)نا آرامی در افريقيه و مشرق به خصوص خراسان ، اختلافات گسترده ای را در سرزمين تحت حکومت هارون به وجود آورده بود . درگيری در دمشق نيز به بالاترين حد خود رسيده بود . مسئله ی فخ نيزکه در زمان هادی اتفاق افتاد ، دامنه دار بود و اثرات آن در زمان هارون هم مشاهده می شد . دو تن از رهبران علوی که از آن واقعه نجات يافتند به افريقيه و ديلم رفتند و موجبات قيام را در آن سرزمين ها به وجود آوردند که در همين فصل به توضيح مختصر اين قيام ها خواهيم پرداخت.سختگيری های هارون نسبت به علويان و امام کاظم عليه السلام و زندانی کردن امام و کنترل ايشان ، امام عليه السلام را به مبارزه ی منفی عليه خلافت وادار می کرد ، ما به خاطر اينکه در بخش بعدی به مقايسه ی زندگی سياسی امام هفتم و امام هشتم عليهما السلام می پردازيم از ذکر موضع امام کاظم عليه السلام در اينجا چشم پوشيده و اين بحث را به بخش بعد موکول می کنیم.
قيام ادريس بن عبدالله (172ق)
ادريس پسر ششم عبدالله محض بود . او در قيام فخ نيز حضور فعال داشت و پس از شکست قيام متواری شد و همراه غلامش راشد به مصر رفت و در آنجا توسط قبائل بربر مورد استقبال قرار گرفت و بربرها با او بيعت کردند . اين خبر هارون را سخت نگران کرد و به فکر خنثی کردن حرکت ادريس افتاد. طولی نکشيد که توانست توسط «شماخ» که از دوستان مهدی بود او را بکشد . شماخ خود را به عنوان طبيب به ادريس معرفی کرده و با او انس گرفت و سپس او را مسموم کرد(76).با کشته شدن ادريس قائله ختم نشد ، زيرا فرزند ادريس توانست دولتی قدرتمند در مغرب به نام شيعه پايه گذاری کند. اين دولت مستقل شيعه در سال 172 قمری تاسيس شد.
اقدامات ادريسپس از آنکه کار ادريس در مغرب پيشرفت کرد و بيشتر قبائل و طوائف بربر با او بيعت کردند ادريس به فکر جهاد افتاد ، به اين منظور سپاهی تشکيل داد و به تامس رفت و دژهايی را فتح کرد. بيشتر مردم اين شهر يهودی و مسيحی بودند که با دعوت ادريس به اسلام گرويدند. مدتی بعد ادريس نبرد خويش را آغاز کرد و قلعه های ديگری نيز فتح کرد . ادريس در سومين نبرد خود به تلمستان رفت که حاکم آن شهر با ادريس از در مصالحه درآمد و با وی بيعت کرد . ادريس وارد شهر تلمستان شد و مسجدی در آنجا بنا کرد از اقدامات ديگر ادريس ضرب سکه به نام حکومت خويش در دو شهر ترغه و وليلی بود ، که اين مطلب حاکی از استقلال اين دولت شيعی در آن مناطق است. .(77)
واکنش عباسيان در مقابل قيام ادريس
عباسيان به علت دوری مسافت و مشکلات فراوانی که در اين ناحيه (شمال آفريقا ) داشتند ، نمی توانستند ترتيب لشکر کشی بزرگ و مفصلی را به مغرب بدهند و اگر اينچنين می کردند احتمال پيروزی آنها بسيار اندک بود ، زيرا بايد در منطقه ناآشنا با قومی مصمم که تا پای جان از ادريس حمايت می کرد، نبرد می کردند که نتيجه ی آن قابل پيش بينی بود . بر اين اساس هارون الرشيد دو راه برگزيد : نخست تقويت حکومتی به نام بنی اغلب در مصر برای ضعيف کردن حکومت ادريس و رو در رو کردن آنان با ادريسيان و دوم ترور ادريس ، که سرانجام توانست ادريس را به طرز ناجوانمردانه ای به قتل برساند. (78)
قيام يحيی بن عبدالله (175ق )
يحيی چهارمين پسر عبدالله محض بود و مانند برادرش ادريس از جمله افرادی بود که در قيام فخ نقش اساسی داشت . او مشاور نظامی و سياسی حسين صاحب فخ بود. بعد از شکست قيام فخ ، يحيی و جمعی از علويان به مکه گريختند و سپس به همراه حاجيان به سرزمين های ديگر رفتند. يحيی ابتدا به حلوان و از آنجا به ديلم و گيلان رفت و در مناطق کوهستانی دوردست به دعوت به سوی خود پرداخت(79). او توانست طرفدارن زيادی جمع کند(80)خبرچينان و جاسوسان خبر رفت و آمد يحيي به ديلم را به هارون گزارش مي کردند . هارون براي يافتن يحيي از هيچ اقدامي فرو گذار نکرد . وي فضل بن يحيي را با لشکري به ديلم فرستاد و فضل کوشيد از راه هاي گوناگون يحيي را به تسليم وا دارد . يحيي هم سر انجام پذيرفت صلح کند ، به شرط آن که هارون او را امان دهد و به خط خود برای وی ، امان نامه بنويسد و عده اي از قضات و فقها وبني هاشم بر آن شهادت دهند . هارون شرط را پذيرفت و خط امان را همراه با هدايا و جوايز زياد به ديلم فرستاد و گفته شده که هنگام ورود يحيي به بغداد هارون به گرمي از او استقبال کرد و هدايا ي فراوانی به او بخشيد .(81)
رفتار دستگاه خلافت بعد از صلح با یحیی
يحيي در بغداد به شدت تحت نظر بود . هارون پيوسته به دنبال بهانه اي بود تا يحيي را از سر راه بردارد . يحيي تحت مراقبت جعفر بن يحيی برمکي بود . وي با ياد آ وري انتسابش به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از او تقاضاي آزادي کرد . جعفر نيز اجازه داد که او به حجاز و حج برود . اما هارون متوجه شده و جعفر را توبيخ کرد و در اين زمان تصميمش براي توطئه بر ضد يحيي بيشتر شد . هارون يحيي را از حجاز احضار کرده و او را نزد غلامش زنداني کرد . در مدتي که يحيي در زندان بود هارون نيرنگ هاي زيادي به کار برد تا يحيي را به شهادت برساند اما موفق نشد . سر انجام هارون از علماي درباري کمک گرفت و امان نامه را نقض کرد . پس از آن همه نيرنگ هارون در چند نوبت يحيي را امان داده و آزاد کرد و بار دگر بر او خشم گرفت و او را زنداني کرد(82) درباره ي نحوه ي شهادت وي اقوال مختلفي نقل شده است . در جايي علت مرگ خوراندن زهر يا خفه کردن (83)در جاي ديگر گرسنگي و تشنگي نقل شده و نقلي هم علت مرگ او را زنداني شدن در چاه و مردن در همان جا ذکر مي کند(84). به هر حال قيام يحيي زمينه ي مناسبي براي تشکيل دولت علويان طبرستان بود . به هر صورت يحيي بن عبدالله در راه عقيده و بدين جهت که نخواست با هارون همکاري کند و با پاي مردي در راه قيام ، در سال 176 قمري به جوار حق شتافت .
بخش سوم:قیام های شیعی عصر امام رضا علیه السلام ( 200ـ 199ق)
فصل اول: مقایسه اوضاع سیاسی اجتماعی عصر امام کاظم و امام رضا علیهما السلام
گفتار اول : زندگی سیاسی امام کاظم علیه السلام
گفتاردوم : زندگی سیاسی امام رضا علیه السلام
فصل دوم : قیام های علویان در زمان امام رضا علیه السلام
فصل اول: مقايسه ي اوضاع سياسي ، اجتماعي عصر امام کاظم و امام رضا عليهما السلام
در بخش نخست که به صورت کلی و مختصر رابطه ي متقابل عباسيان و علويان، تا عصر امام رضا عليه السلام مورد بررسي قرار گرفت ، روشن شد که چگونه بني عباس که با کمک علويان به حکومت رسيده بودند ، بعد از تثبيت قدرت خود ، به مبارزه عليه علويان اقدام کرده و سعي داشتند که آنان را از صحنه ي رقابت خارج سازند .از سوي ديگر؛ علويان نيز که به دو شاخه ی زيدي و امامي تقسيم شده بودند،هر يک به روش خاص خود در برابر عباسيان قد برافراشته و برای رسيدن به حقوق ازدست رفته ی خود،تلاش مي کردند .در اين بخش بر آنيم تا ادامه ي اين درگيري ها و ارتباط خصمانه را در قالب مبارزات شيعه بر عليه عباسيان،در عصر امام رضا عليه السلام مورد بررسی قرار دهيم .اما پيش از آن لازم است بر زندگي سياسي ، اجتماعي امام کاظم و امام رضا عليهما السلام و اوضاع سياسي حاکم در عصر اين دو امام بزرگوار ، مروري کوتاه داشته باشيم .
گفتار اول : زندگی سیاسی امام کاظم علیه السلام
در زمان برخي از ائمه ي بزرگوار دين ، شرایط خاصی از لحاظ سياسي ، بر جامعه حکم فرما بوده است و تغيير اوضاع سياسي امت براي ايشان ،آسان تر از ساير ائمه بوده است . امام موسي بن جعفر عليهما السلام از زمره ي اين ائمه بود . زيرا اين گونه تصور مي شدکه ايشان همان قائم آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم است(85). امام موسي بن جعفر عليه السلام اقدام به طرح نقشه ای کرده بود تا اوضاع سياسی امت را تغيير دهد. اين نقشه از پنهان کردن امامت امام موسی کاظم عليه السلام توسط امام صادق علیه السلام شروع شد، و با رويدادهای زندگی آن حضرت و سر انجام با شهادت ايشان،پايان يافت. از خلال روايت هايی که از دوره ی امام کاظم عليه السلام نقل شده ،چنين دريافت می شود که جنبش مکتبی که امام موسی بن جعفر عليهما السلام آن را رهبری می کرد،به مثابه ی دولتی بود که درداخل دولت رسمی وظاهری قرار داشت . اين جنبش مکتبی در نهايت پنهان کاری همراه با سازماندهی نيرومندی فعاليت می کرد. برخی از خدمتکاران دستگاه خلافت،خود عضو اين جنبش بودند ، بنابراين دستگاه بنی عباس پيوسته مشغول تجسس وفرستادن جاسوس و مراقبت از وزرا وخدمتکاران بود. (86)بيم دستگاه خلافت از يک واکنش همه گير موقعی آشکار می شود که با سعايت برخی افراد ،امام هفتم که هدايتگر اين مکتب بود دستگير و زنداني وممنوع الملاقات گرديد . البته زنداني شدن امام کاظم عليه السلام،به معني رکود حرکت مکتبی وی نبود . زيرا آن حضرت در زندان هم با طرفداران خود ارتباط داشته وبا پيام های آسمانی، امت را تدريجا به سوی تعالی وکمال سوق می داد . قابل ذکر است که اين ارتباط کاملا به صورت عادی بوده است نه از طريق امور غيبی؛ به عنوان مثال فردی از دوستداران امام مدت زيادی به عنوان خدمتکار سندی بن شاهک ( زندانبان امام ) به سر می برد ، تا بتواند به زندان امام راه يابد وضمن ارتباط با ايشان ، ارتباط امام ودوستدارانش را در بغداد فراهم سازد .(87) نمونه ي اينگونه ارتباط را ما نيز در دوره ي معاصر شاهد بوديم ، امام خميني ( ره )، در طول مدت تبعيد خود درحالي که کيلومتر ها از مردم ايران فاصله داشت ، سکان هدايت کشتي انقلاب ايران را در دست داشت و از فاصله ي دور رهبري جامعه ي اسلامي را، عهده دار بودو هيچ مانع و قدرتي نتوانست ارتباط بين امام و مردم راقطع کند .
امام کاظم عليه السلام ومبارزه منفی عليه دستگاه خلافت
عصر امام کاظم عليه السلام دوران بسيار سختی برای شيعيان بود. از اين روی ، دراين دوران حرکت های اعتراض آميز متعددی از ناحيه ی شيعيان وعلويان نسبت به خلفای عباسی صورت گرفت که از مهمترين آنها قيام حسين بن علی (شهيد فخ ) و نيز جنبش يحيی و ادريس فرزندان عبدالله بود. در واقع مهمترين رقيب عباسيان ، علويان بودند واين طبيعی بود که حکومت ، آنان را سخت تحت نظارت بگيرد(88) کتب تاريخ وحديث ، برخوردهای متعدد خلفاي عباسی با موسی بن جعفر عليهما السلام را نقل کرده اند که عمده ترين آنها برخوردهای هارون است. در عين حال بايدتوجه داشت که امامان شيعه همگی بر لزوم رعايت تقيه پافشاری کرده ومی کوشيدند تا تشکل شيعه را به طور پنهانی اداره نمايند. رهبری اين حرکت وظرافتی که در هدايت آن به کار برده شد عامل مهم استواری شيعه در تاريخ است. رعايت اصل تقيه در ميان شيعيان سبب می شد تا دشمن تصورکند که شيعيان کمترين اقدام سياسی بر ضد آنها نخواهند داشت ونهايت آن که ، امامان خود را تنها به عنوان امام فکری و معنوی می پذيرند ، به همين دليل خلفا به علويان زيدی مذهب که به طور دايم در پی شورش سياسی بودند توصيه مي کردند که همانند عموزادگان خود (يعنی موسي بن جعفر عليه السلام وطرفدارانش ) باشيد تا سالم بمانيد .(89) با اينکه امام عليه السلام همواره شيعيان را به تقيه توصيه می کردند اما از مبارزه هم دست بر نمی داشتند ،نمونه هايی از مبارزه ی امام عليه السلام وبرخورد او با دستگاه حاکم عباسی در تاريخ ، نقل شده است. ازآن جمله ، نوعی مبارزه ی منفی است ، مبارزه ای که گر چه در قالب نقشه های براندازی نيست ، بر عدم مشروعيت نظام تاکيد کرده ومی کوشد تا اعتماد مردم را نسبت به حکومت سست کند. نکته مهم در مبارزه ی منفی ، عدم همکاری با حکومت است ، امری که به خودی خود ، عدم مشروعيت هيات حاکمه را نشان می دهد. نمونه ای از اين عملکرد را می توان در برخورد امام عليه السلام با صفوان بن مهران ديد .هنگامی که امام عليه السلام صفوان را از کرایه دادن شترهايش به هارون برای انجام مناسک حج منع کرد وفرمود : اگر اين کار را انجام دهد در صف آنان قرار می گيرد. (90)نوع ديگر برخورد امام کاظم عليه السلام با خلافت عباسی حرکتی بود که امام عليه السلام در برخورد با علی بن يقطين داشت واز وی خواست تا در دربار عباسی بماند وبکوشد تا شيعيان را از گرفتاری نجات دهد ، علي بن يقطين در شمار اصحاب خاص امام عليه السلام بود که در دستگاه عباسی دارای نفوذ زيادی بود .او در دوره ی مهدی و هارون نفوذ فراوانی داشت واز آن به نفع شيعيان بهره گيری می کرد .(91)
مبارزه با علمای درباری
مبارزه با علماي خود فروخته و فاسدی که خود را در خدمت دربار عباسی قرار داده بودند ، نمونه ی ديگري از مبارزات امام کاظم عليه السلام است که در کلمات آن حضرت ديده مي شود . وجود اين افراد در دستگاه خلافت ، مشروعيت آن را از نظر عوام تضمين مي کرد و به طور طبيعي عاملي در مقبوليت حکومت بود ، به همين جهت چنين افرادي در دستگاه خلافت از محبوبيت فراواني برخوردار بودند . نمونه اي از برخورد امام با این مساله، اين روايت است که حضرت فرمودند : « رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند : اَلفُقَهَاءُ اُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَم يَدخُلُوا فِي الدُّنيَا » « فقها تا هنگامي که داخل دنيا نشده اند امنای پيامبرانند » سوال شد : چگونه در دنيا داخل مي شوند ؟ حضرت فرمودند : « اِتِّبَاعُ السُّلطَانِ . فَاِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحذَرُوهُم عَلَي اَديَانِکُم »« وقتي که پيروي از حکام نمايند . در اين زمان بر دين خود از آنان بترسيد.(92) »
امام کاظم عليه السلام و مباحث کلامي و فکري
از جمله مذاهب اسلامی که در اواخر قرن اول هجری پيدا شدو پس از آن هم سهم عمده ای در درگيری های فکری جامعه ی اسلامی داشت ، مذهب اعتزال بود. اصل اساسی اين مذهب توجيه مسائل دين در سايه ی عقل بود . در برابر معتزله گروه هايی از اهل حديث بودند که گرفتار احاديث جعلي فراوانی بوده و در مساله ي توحيد گرفتار شبهات و مشکلات بسياري بودند . به هر روي در جامعه ي آن زمان مبحث توحيد و صفات خدا اهميت فراواني داشت ، طبعا راهنمايي هاي امام کاظم عليه السلام مي توانست شيعيان را از تاويلات و توجيهات رايج نجات دهد(93)در روايتي آمده است که از آن حضرت درباره ي صفات خداوند پرسيدند . آن حضرت در پاسخ فرمودند :« لا تَجاوَزُوا عَمّا فِي القُرآن» « از آنچه در قرآن است پا فراتر نگذاريد .» حضرت زماني که مي خواست صفات خدا را برشمارد ، تنها از مضامين قرآن بهره مي گرفت و در مقابل اهل حديث که ازمشبهه بوده و مي کوشيدند براي خدا صفات انساني و مادي بتراشند موضع گرفته و خدا را از هر نوع تشبيه و صفت مادي مبرا مي ساختند .(94)اقدام ديگري که امام در برابر مکاتب کلامي انجام داد ، اين بود که به اصحاب خود دستور مي داد که به بحث با مخالفان بپردازند . البته اين دستور فقط در مورد کساني از اصحاب که اعتقاد راسخي داشتند صورت مي گرفت و در مورد بقيه ي شيعيان که هنوز پايه هاي اعتقادي آنها محکم نشده بود ، مي فرمودند : « با کساني که اعتقادات نادرست دارند ، همنشيني نکنيد (95)»اين تلاش ها از سوي امام و اصحاب ايشان با وجود همه ي محدوديت ها ، سبب شد تا عقايد اهل بيت عليهم السلام ، بنياد فکري شيعه را تشکيل داده و اسلام دور از تحريف از طريق اهل بيت عليهم السلام به نسل های بعدي انتقال يابد .
امام کاظم عليه السلام و قيام هاي علويان
از حوادث ديگري که در زمان امام کاظم عليه السلام رخ داد مي توان به قيام هاي علويان اشاره کرد . حرکت امام کاظم عليه السلام در اين زمينه در راستاي همان حرکت کلي بود که از زمان امام سجاد عليه السلام شروع شد و توسط امام صادق عليه السلام به اوج خود رسيد ، يعني امام مي کوشيد ضمن ابراز حقوق حقه ي خويش از درگيري مستقيم با حکومت خودداري کند ، زيرا درگيری رودررو با حاکمان وقت مي توانست تمام زحماتي را که براي سازماندهي هسته ها و پايگاه هاي مردمي شيعه در زمان ائمه ي قبل از ايشان کشيده شده بود ، به خطر اندازد و شيعه و اساس مذهب تشيع را مورد حمله قرار دهد . با اين وجود امام به هيچ وجه بي ميل نبودندکه براي ايجاد فاصله بين مردم ودستگاه حکومتو نیز احیاء احساسات مذهبی و وجدان انقلابی مسلمین از قیام های علوی سالم و ضد عباسی حمایت کنند و البته این حمایت همچون گذشته باید در پرده ای از مخفی کاری و بر اساس اصل مسلم تقيه صورت مي گرفت .(96) گرچه در زمان امام موسی علیه السلام قیام های متعددی بر پا شد و حتی قیام ادریس توانست در بخشي از سرزمين ها حکومت شيعي تشکيل دهد ، اما طرح ونقشه ي امام اين نبود که مانند ادارسه حکومتي تشکيل دهد ،بلکه هدف امام متحول ساختن همه ي امت بود . اين هدف بدون تقويت محرومان و سازماندهي ايشان امکان نداشت . امام مي خواست آنها را به ارزش هاي خاصي مجهز کند تا بتواند انقلابي بر ضد سلطه جويان طاغوتي و ستمگران بر پا کند .(97)
اوضاع اقتصادی شيعيان در زمان امام کاظم (عليه السلام)
امام هفتم (عليه السلام)علاوه بر مبارزات و فعاليت هاي فرهنگي،از اقدامات اقتصادي شيعيان و رسيدگي به آنها نيز غافل نبود. در پرتو امامت و رهبري ايشان و محبوبيت گسترده ی آن حضرت در بين مسلمانان ، آنها خمس اموال خود وديگر اموال متعلق به بيت المال را به محضر آن حضرت مي فرستادند و از چهار سوي کشورپهناور اسلامي اموال و وجوه اسلامي به سوي امام موسی بن جعفر عليه السلام سرازير مي شد، به طوري که ايشان صندوق بيت المال تشکيل داده بودند.نقل کرده اند که هنگام شهادت امام (عليه السلام ) مبلغ هفتاد هزار دينارنزد زياد بن مروان قندی و مبلغ سي هزار دينار در تحويل علي بن ابي حمزه (که از نمايندگان حضرت بودند) بود. علاوه بر اينها مبلغ سي هزار دينار نيز در تحويل عثمان بن عيسي رواسی نماينده ي امام در مصر بود(98). علت اينکه اين مبالغ در دست نمايندگان بود و به راحتي به دست امام نمي رسيد ، اين بود که دستگاه خلافت امام را شديداً تحت نظر داشت و امام در اجراي برنامه هاي اقتصادی خود آزاد نبودند. این نکته نیز قابل ذکر است که امام از حقوق شيعيان به طور غیر مستقیم دفاع می کردند. به عنوان مثال علي بن يقطين که از شيعيان امام بود و قبلا نيز اشاره کرديم که به فرمان امام در دستگاه عباسي مشغول فعاليت بود ، در مورد همکاري با بني عباس از امام کسب تکليف نمود، امام فرمودند: « اگر ناگزيري اين کار را انجام دهي ، مواظب اموال شيعيان باش.» علي بن يقطين فرمان امام را پذيرفت و روی همين اصل ماليات دولتي را بر حسب ظاهر از شيعيان وصول مي کرد ولی مخفيانه به آنان مسترد می نمود(99)
پاسدار دانشگاه جعفري
از آنجا که در زمان امام کاظم عليه السلام هر گونه اقدام حاد و برنامه اي که حکومت عباسي از آغاز ، روي آن حساسيت نشان مي داد ، به صلاح نبود . بنابراين امام کاظم عليه السلام دنباله ي برنامه ي علمي پدر را گرفت و حوزه اي - نه به وسعت دانشگاه جعفري- تشکيل داد و به تربيت شاگردان بزرگ و رجال علم و فضيلت پرداخت . گروه زيادي از ياران و شيعيان خاص امام و رجال خاندان هاشمي در محضر آن حضرت گرد مي آمدند و سخنان گهربار و پاسخ هاي آن حضرت را يادداشت مي نمودند و هر حکمي که در مورد هر پيشامدي صادر مي نمود ، ضبط مي کردند(100)موسي بن جعفر عليهما السلام نه تنها از نظر علمي تمام دانشمندان و رجال آن روز را تحت الشعاع قرار داده بود ، بلکه از نظر فضائل اخلاقي وصفات برجسته ي انساني نيز زبانزد خاص و عام بود . به طوري که تمام دانشمنداني که با زندگي پر افتخار آن حضرت آشنايي دارند ، در برابر عظمت شخصيت اخلاقي وي سر تعظيم فرود آوردند .(101)
گفتار دوم : زندگی سیاسی امام رضا علیه السلام
بخشی از زندگی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام به دوران پیش از امامت ایشان مربوط می گردد که 35 سال بوده است .در این مدت ، از خلفای عباسی ، منصور ، مهدی ، هادی و هارون حاکمیت داشته اند .پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام وآغاز دوره ی امامت علی بن موسی علیه السلام ،آن امام علیه السلام بیست سال دیگر زیسته است . از این مدت ده سال در عصر خلافت هارون ، پنج سال در عصر پر فراز و نشیب امین ، و سر انجام پنج سال را با زمامداری مامون ، سپری کرده است (102)
امام در عصر هارون
آن بخش از زندگانی امام رضا علیه السلام که در عصر هارون سپری شد ، به گونه ای بود که در آن ، موقعیت مبارزه علنی ورسمی ،برای آن حضرت علیه السلام پدید نیامد وبیشتر فعالیت های شیعی و تلاشهای عقیدتی و مبارزات سیاسی در نهان ، رهبری می شد .دستگاه خلافت هارونی ،مصلحت را در این دیدکه شیوه ی گذشته ی خود را تغییر دهد ، چرا که سیاست گذشته وروش سختی که نسبت به هفتمین امام علیه السلام اتخاذ کرده بود ، دیگر به صلاح حکومت نبود وبیش از گذشته ، موجودیت عباسیان را با خطر روبرو می کرد . قیامها رو به فزونی گذاشته و توجه مردم در سرزمینهای مختلف به خاندان پیامبر بیشتر شده بود وشرایط عمومی به زیان نظام حاکم رقم می خورد . از این روی در آن دوره ده ساله ، هارون کمتر خود را روبروی امام علیه السلام قرار می داد .روایتی که مرحوم صدوق نقل کرده است ، مؤید این مطلب میباشد : یحیی بن خالد برمکی در مقام سعایت و بدگویی به هارون گفت : پس از موسی بن جعفر اینک پسرش جای او نشسته و ادعای امامت می کند. هارون پاسخ داد: آنچه با پدرش کردیم کافی نیست ؟ میخواهی یکباره شمشیر بردارم و همه ی علویان را بکشم ؟(103) البته امام رضا علیه السلام نیز از اینکه هارون به ایشان آزاری نمی رساند ، مطمئن بود .و علناً اظهار امامت می کرد و در این مورد بر خلاف پدران بزرگوارش تقیه نداشت. صفوان بن یحیی می گوید : وقتی امام موسی کاظم علیه السلام از دنیا رفت ، امام رضا علیه السلام برای مردم صحبت کرد ومساله ی جانشینی وامامت خود را بیان کرد .وی می گوید من از این امر نگران شدم و به آن حضرت علیه السلام عرض کردم : شما امر بزرگی را آشکار کردید و ما از ظلم هارون بر شما می ترسیم .امام علیه السلام فرمودند : « او هر چه می خواهد کوشش کند ، او را بر من راهی نیست ».(104)
اوضاع سیاسی عصر هارون
کشور اسلامی در سالهای آخر زمامداری هارون دستخوش تحولات سیاسی و شورشهای نظامی گردید واز هر جا سر و صدای مخالفت بلند شد .از یک سو « رافع بن لیث» نواده « نصر بن سیار» ، حاکم ماوراءالنهر ، جمعی را گرد خود جمع کرد وسمرقند و برخی دیگر از نواحی خراسان را متصرف شد . سر کشی و طغیان او به حدی بود که خلیفه را در خطبه ها و نامه های خود از مقام خویش عزل کرد وبا نیروهای دولتی حاکمان خراسان ، جنگید وبسیاری از آنان را کشت .(105) از سوی دیگر در خراسان ، مردم ستمدیده از ظلم و اجحاف استاندار خلیفه ، علی بن عیسی عباسی به ستوه آمده پرچم مخالفت بر افراشتند ، چندان که هارون مجبور شد وی را از سمت خود برکنار کند .(106)در نواحی سیستان نیز ، حمزه بن عبدالله خارجی قیام کرد و مردم آن سامان را از پرداخت خراج به کارگزاران ستمگر خلیفه بازداشت .وی بیش از سی هزار نیرو گرد آورد وآنان را در چند تیپ سازماندهی کرد وهر تیپ را مامور کرد به منطقه ای از خاک خراسان یورش برند وهر کجا با عمال حکومت برخوردند آنان را بکشند و اموالشان را به غنیمت گیرند .(107) ناحیه آذربایجان نیز با قیام خرمیان درسال 192ق.به آشوب کشیده شد .(108) سرزمین شام هم در سال 174 قمری صحنه درگیری وکشمکش میان دو قبیله بزرگ یعنی مضریان ویمانیان بود . دراین جنگها تعداد زیادی از دو طرف کشته شدند .(109) نارضایتی و دلسردی از دستگاه خلافت حتی به درون دربار راه یافت .برخورد خصمانه و دور از انتظار هارون با استوار کنندگان پایه های حکومتش ،یعنی برمکیان و به زندان افکندن سران آنان ، زنگ خطر رابرای همه ی درباریان و چاکران به صدا درآورد و موجبات دلسردی ونفرت آنان رانسبت به هارون فراهم ساخت؛ به گونه ای که خود هارون در هنگام عزیمت به خراسان درد دل خود را با صباح طبری اینگونه بیان داشته است :« همگیشان نفسهای مرا می شمارندو روزهای مرا شماره میکنند و از طول عمرم به تنگ آمده اند (110)همه ی این حوادث ، از وجود و گسترش جو نا امنی و بی ثباتی سیاسی در جامعه خبر می داد .هارون در سالهای پایانی عمر خود ، به حکومت عباسیان و آینده ی آن می اندیشید . به همین منظور در سال 175 قمری فرزندش محمد امین را که هنوز بیش از پنج سال از عمرش نگذشته بود ، برای جانشینی پس از خود ، معرفی کرد .(111) هفت سال بعد ، یعنی در سال 182 قمری با معرفی عبد الله مامون به جانشینی امین ، در تثبیت حکومت عباسی کوشید(112). به گفته ابن خلدون در سال 186 قمری هارون در مکه عهد نامه ای را در حضور شخصیت ها و رجال سیاسی ، قضایی ، نظامی و...، به امضای دو فرزندش امین و مامون رساند و نسخه ای از آن را در خانه کعبه به دیوار آویخت . در این قرارداد ، ضمن معرفی فرزندانش برای اداره دستگاه خلافت ، یکی پس از دیگری ، از آنان پیمان گرفت که نقض عهد نکنند ، آنگاه هارون دستور داد تا متن آن را برای حاضران در موسم حج بخوانند تا پس از بازگشت حاجیان ، موضوع جانشینی امین ومامون میان همه ی مردم منتشر شود .
اوضاع فرهنگی عصر هارون
سیاست درهای باز حکومت عباسیان ، دانشمندان ، حکما و فیلسوفان را از نقاط مختلف جهان همراه با عقاید و آراء گوناگون کلامی و فلسفی آنان ،وارد جهان اسلام کرد و موجب بروز شبهات و ابهامات زیادی در اعتقادات مسلمانان گشت .در آن شرایط ناپایدار سیاسی که گردانندگان دستگاه خلافت تنها در اندیشه ی تحکیم قدرت سیاسی خود بودند ، این تهاجمات فرهنگی بر آشفتگی اوضاع مسلمانان می افزود .
پیدایش واقفیه
پیشوای هشتم در آغاز امامت خود علاوه بر رویارویی با گروههای فکری و اعتقادی موجود در جامعه ی اسلامی ، با اختلافات و کشمکشهای فکری جدیدی نیز مواجه شد .متاسفانه منشا این اختلافات ، اصحاب و یاران پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بودند .موضوع اختلاف نیز یکی از مسائل مهم اعتقادی ،یعنی « امامت » بود .بنا بر نوشته ی مورخان ، پس از شهادت امام کاظم علیه السلام میان شیعیان و اصحاب امام علیه السلام درباره ی مساله ی امامت دو نظریه پیدا شد :1.اکثریت شیعیان نسبت به شهادت امام کاظم علیه السلام قطع پیدا کردند و پس از آن حضرت به امامت فرزندش علی بن موسی علیه السلام معتقد شدند .از این رو به آنان «قطعیه »گفته اند .2. تعداد اندکی از آنان در امامت موسی بن جعفر توقف کرده وآن حضرت را در سلسله ی امامت ، آخرین فرد پنداشتند این افراد به نام » واقفیه وممطوره » معروف شدند .(113) برخی از اینان نسبت به رحلت امام کاظم علیه السلام شک و تردید داشتند و می گفتند :ما نمی دانیم او رحلت کرده یا زنده است و غیبت نموده است .گروهی دیگر ، مدعی شدند آن حضرت علیه السلام از دنیا نرفته است . او زنده و در پس پرده غیبت پنهان است تا روزی که به امر خداوند ظاهر شود و او همان « قائم آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم » و مهدی موعود است .(114)از آن جا که برخی از پایه گذاران جریان انحرافی وقف ، از چهره های سرشناس و شخصیت های معروف و نزدیک به امامان علیه السلام بودند ، افکار آنان پیامدهای ناگواری در جامعه بر جای گذاشت که کمترین آن تضعیف موقعیت امامت شیعی ، ایجاد اختلاف میان مسلمانان و مشغول ساختن افکار عمومی به مسائل انحرافی وغفلت از نیرنگ ها و توطئه های اساسی دشمن بود . این پدیده ی شوم به قدری ناگوار بود که امامان علیهم السلام از آن به فتنه تعبیر کرده اند.(115)
فعالیت های سیاسی امام رضا علیه السلام در دوران هارون
درمتون روایی و تاریخی شیعه روایات زیادی وجود دارد که مبارزات علنی امام رضا علیه السلام در زمینه ی تبیین و تثبیت امامت خود و نفی امامت دیگران را به خوبی آشکار می سازد . امام رضا علیه السلام در آغاز امامت خود ، روی اساسی ترین و حیاتی ترین مسئله ی جامعه یعنی رهبری ،که محل برخورد افکار و تضارب آراء و گروه های مختلف فکری و سیاسی جامعه ی آن روز بود ، انگشت گذاشت و با صراحت ، خود را پیشوای جامعه معرفی کرد . فعالیت های آشکار و بی پرده ی امام رضا علیه السلام در بعد سیاسی آن چنان بود که نزدیکان آن حضرت را وحشت زده کرد به طوری که آنان در شرایط خفقان آور حکومت عباسی بر جان امام بیمناک شدند و از او خواستند از مبازرات علنی دست بردارد و همچون اجدادش تقیه کند . صفوان بن یحیی می گوید : « امام رضا علیه السلام پس از رحلت موسی بن جعفر علیهما السلام مطالبی گفت که ما بر جانش ترسیدیم »و به او عرض کردیم : مطلب مهم و بزرگی را آشکار کردی ما از این ستمگر ( هارون ) برجان تو بیمناکیم . امام فرمودند :«هر چه می خواهد تلاش کند ،او راهی بر من ندارد » .(116)سعایت درباریان و مزدوران هارون نیز از شواهد دیگری است که پرده از تلاشهای سیاسی آشکار امام علیه السلام برمی دارد به گونه ای که آنها از فعالیتهای امام علیه السلام احساس خطر کرده وبارها از او نزد خلیفه بدگویی کردند خلیفه نیزهرچند در ابتدا سعی می کرد برخورد تندی با حضرت نداشته باشد ولی سرانجام وجود آن حضرت را نتوانست تحمل کند و تصمیم به قتل او گرفت ولی توطئه اش خنثی شد .(117)
فعالیتهای فرهنگی امام رضا علیه السلام
فعالیتهای فرهنگی امام رضا علیه السلام در برابر جریانات انحرافی و گروه های مخالف مکتب اهلبیت علیهم السلام در آغاز امامت خود به همان اندازه معترضانه و روشنگرانه بود که فعالیت های سیاسی آن حضرت . امام در آن شرایط حساس که اصل امامت از هر سو مورد تهاجم جناحهای فکری قرار گرفته بود ، به تنهایی به میدان آمد وحقایق را بی پرده برای مردم باز گفت وبا دلیل استوار و حجت قوی دشمنان را در هر مورد خلع سلاح کرد .پیشوای هشتم در برابر اندیشه ی وقف و سردمداران آن ، موضع گرفت و آن را مخالف با اسلام قلمداد کرد .به عنوان نمونه می توان به این مورد اشاره کرد ؛ فضل بن شاذان نقل می کند : از امام رضا علیه السلام درباره ی واقفی ها سئوال شد ، حضرت فرمود :« آنان در زندگی ، حیران و سرگردانند و به هنگام مرگ ، زندیق از دنیا می روند.(118) » منع از پرداخت زکات به آنان از مواضع دیگر امام علیه السلام نسبت به واقفیها بود هنگامی که ازان حضرت سوال شد : آیا به کسانی که گمان می کنند پدرتان زنده است، می توانم زکات بدهم ؟ امام فرمود: چیزی به آنان نده ، چون آنها کافر، مشرک و زندیق هستند.(119) فعالیت های فرهنگی و تبلیغاتی امام رضا علیه السلام در برابر گروه های منحرف از خط امامت به واقفیه محدود نمی شد ، بلکه سایر گروه ها را نیز همچون ، صوفیه ، غلات ، مفوضه ، خوارج ، مدعیان امامت و... در بر می گرفت.
امام رضا علیه السلام در عصر امین
در دوران حکومت امین ، برخوردی میان امام رضا علیه السلام وماموران حکومت عباسی ، در تاریخ به چشم نمی خورد . شاید این امر بخاطر وجود اختلاف و درگیری بین امین ومامون باشد .این اختلاف ومناقشه به حدی بود که دستگاه خلافت فرصتی برای ایذاء و آزار علویان به خصوص امام رضا علیه السلام پیدا نمی کرد .از این روی فاصله ی بین مرگ هارون وحکومت مامون را می توان سالهای آزادی نسبی امام علیه السلام وفرصت خوبی برای فعالیتهای فرهنگی آن حضرت به شمار آورد .در گیریهای دو برادر برسر خلافت بین سالهای( 193ـ 198 ق ) صورت پذیرفت وسرانجام در سال198 قمری باکشته شدن امین وقدرت یافتن مامون پایان پذیرفت(120).بدین ترتیب اختیارات کامل کشور اسلامی در دست مامون قرار گرفت .
امام رضا علیه السلام در عصر مامون
با استقرار مامون بر تخت خلافت فصل جدیدی در زندگی امام رضا علیه السلام آغاز شد .فرزندان بزرگوار علی علیه السلام همواره مورد شکنجه وآزار خلفای وقت بودند وسرانجام هم به دست آنان به شهادت می رسیدند. اما آنچه از تاریخ برمی آید این است که مامون روش متفاوتی را در برخورد با علویان اتخاذ کرد. وی به تشیع اظهار علاقه می کرد و گردانندگان دستگاه خلافتش که غالباً ایرانی بودند نیز، نسبت به آل علی و امامان شیعه علیهم السلام علاقه و محبتی خاص داشتند. بنابر این هیچ گاه نتوانست روش پدران خود را ادامه دهد وهمانند آنها امامان شیعه را آشکارا مورد آزار و شکنجه قرار دهد.مامون تصمیم گرفت امام رضا علیه السلام را به مرو ، مقر حکومت خویش فرا خواند تا از نزدیک بر کارهای آن حضرت نظارت کند.پس از آن نیز با طرح مسأله ی ولایتعهدی کوشش کرد تا به نوعی زیرکانه ، ضمن نظارت بر کارهای امام رضا علیه السلام ، از اقدامات علویان علیه حکومت خویش بکاهد.بررسی مسأله ی ولایتعهدی از زوایای مختلف ، خود مقاله ای جداگانه می طلبد ، اما اشاره به این نکته ضروری است که ، بدون شک طرح این مسأله از جانب مأمون نشان دهنده ی این است که نه تنها امام هشتم علیه السلام مخالف فعالیت های سیاسی نبودند بلکه خود نیز در فرصت های مقتضی ، به انجام چنین فعالیت هایی دست می زدند .اما پاسخ این سئوال که چرا خود امام رضا علیه السلام ویا ائمه ی دیگر ، به تشکیل حکومت مستقل دست نمی زدند ؟، در بخش بعدی این تحقیق خواهد آمد .
پي نوشت ها :
61. يعقوبی ، تاريخ ، ترجمه ی محمد ابراهيم آيتی ، انتشارات علمی فرهنگی ، تهران ، چ 6 ، 1371، ج2، ص 407.
62. پيشوايي ، مهدي ، همان، ص 423 .
63. طبري ، همان ، ج 12 ، ص 5223 .
64.بلعمی ، تاريخنامه ی طبری ، سروش ، تهران ، چ دوم ،1380ش ، ص 1178.
65.ابن اثير ، همان ،ج 10، صص 38 - 35 .
66. اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ،ص 416.
67. اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ، ص 416 .
68 . کاظمی پوران ، محمد ، همان ، ص 155.
69 . همان . ص 413 .
70 . همان ، ص 158 .
71. اصفهاني ، ابوالفرج ، همان ، صص 420 و 421.
72 . پيشوايي ، مهدي ، همان ، ص 428 .
73 .طقوش ، محمد سهيل ، همان ، ص 89 .
74.. جعفريان ، رسول ، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه ، انصاریان ، قم ، چ هشتم ، 1384ش ، ص 391 .
75 . طقوش ، محمد سهیل ، همان ، ص 92- 89 .
76. تميمي ، نعمان بن محمد ، شرح الاخبار في فضائل ائمه الاطهار ، موسسه الاعلمي للمطبوعات ، لبنان ، چ دوم ، 1427 ق ، ج 3 ، ص 331 .
77 . کاظمی پوران ، محمد ، همان ، ص 200 .
78 . همان ، ص 201 .
79 . تميمي ، نعمان ، همان ، ص 330 .
80. ابن اثير ، همان ، ج 9 ، ص 66 .
81. همان ، ج 16 ، ص 68 .
82. ذهبي ، تاريخ الاسلام ، دار الکتب العربي ، بيروت ، چ اول ، 1411 ق ، ج 11 ، ص 12 .
83 . اصفهاني ، ابوالفرج ، همان ، ص 449 .
84 . تميمي ، نعمان ، همان .
85. مدرسی ، محمد تقی ، امامان و جنبش های مکتبی ، ترجمه ی حمید آژیر ، آستان قدس رضوی ، مشهد ، چ چهارم ، 1378 ، ص 183.
86 . همان ، صص 185 – 186.
87 . همان ، ص 214 .
88 . جعفریان ، رسول ، همان ، ص 385 .
89 . همان ، ص 398 .
90. همان ، ص 406 .
91 . همان ص 407 .
92 . همان ، ص408 .
93 . همان ، ص409 .
94.همان،صص409 و410
95. همان ، ص 421 .
96 . کاظمی پوران ، محمد ، همان ، ص 228 .
97.مدرسی ، محمد تقی ، همان ، صص 212 – 213 .
98. پیشوایی ، مهدی ، همان ، ص 463 .
99. همان ، ص 457 .
100 . همان ، ص 415 .
101 . همان ص 416 .
102 . همان ، ص 467.
103 . همان ، ص 469 .
104. اربلی ، علی بن عیسی ، کشف الغمّه فی معرفة الائمه ، مکتبه بنی هاشمی ، تبریز ، 1381ق ، ج 2 ، ص 273 .
105. نرشخی ، ابوبکر محمد بن جعفر ، تاریخ بخارا ، ترجمه ی ابو نصر احمد بن محمد قبادی ، نشر تهران ، توس ، 1363 ش ، ج 2 ، ص 287 .
106 . طبری ، همان ، ج 12 ، صص 5345 ـ 5348 .
107 . بی نا ، تاریخ سیستان ، تحقیق ملک الشعرای بهار ، کلاله ی خاور ، تهران ، چ دوم ، 1366 ش ، صص156 ـ160 .
108. دینوری ، همان ، ص 432 .
109. همان ، ص 428 .
110 . طبری ، همان ، ج 12، ص 5362 .
111 . ابن کثیر ، البدایه والنهایه ، دارالفکر ، بیروت ، 1407 ق ، ج 10 ، ص 165 .
112. همان ، ص 179 .
113 . شهرستانی ، محمد ، همان ، ج اول ، ص 168 .
114 . نوبختی ، حسن بن موسی ، فرق الشیعه ، ترجمه ی محمد جواد مشکور ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران ، 1381 ش ، ص 71 .
115. موسوی خوئی ، سید ابوالقاسم ، معجم رجال الحدیث ، مدینه العلم ، بیروت ، چ دوم ، 1403 ق ، ج 3 ، ص 176 .
116. مجلسی ، همان ، چ سوم ، ج 49 ، ص 115 .
117 . همان ، ص 116 .
118. همان ، ج 48 ، ص 263 .
119 . همان .
120. پیشوایی ، مهدی ، همان ، ص 472 .
ادامه دارد
/ع