مرد علم و عمل و ايثار

محمد مجيد الشيخ که زماني رئيس دفترآيت الله سيدمحمدباقرحکيم بود،در این گفت و گو از چگونگي حضور خود در مبارزات مردم عراق بر عليه رژيم صدام و نقش و ويژگي هاي شهيد محراب در به ثمررسيدن مجاهدت هاي مردم مظلوم عراق سخن مي گويد که به گوشه هايي ناگفته اشاره دارد.زوايايي ازسيرمبارزات که نشان از درايت،تدبير،ازخود گذشتگي و ايمان راسخ شهيد حکيم دارد.
جمعه، 6 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرد علم و عمل و ايثار

مرد علم و عمل و ايثار
مرد علم و عمل و ايثار


 





 
گفت و گو با محمدمجيد الشيخ، سفيرعراق در تهران و رئيس پيشين دفتر آيت الله حکيم در تهران

درآمد
 

محمد مجيد الشيخ که زماني رئيس دفترآيت الله سيدمحمدباقرحکيم بود،در این گفت و گو از چگونگي حضور خود در مبارزات مردم عراق بر عليه رژيم صدام و نقش و ويژگي هاي شهيد محراب در به ثمررسيدن مجاهدت هاي مردم مظلوم عراق سخن مي گويد که به گوشه هايي ناگفته اشاره دارد.زوايايي ازسيرمبارزات که نشان از درايت،تدبير،ازخود گذشتگي و ايمان راسخ شهيد حکيم دارد.

لطفاً ابتدا خودتان را معرفي کنيد.
 

من محمد مجيد عباس الشيخ در سال 1952 در محله الکراده الشرقيه در بغداد متولد شدم. متأهل هستم و چهار فرزند، 2پسر و 2دختر دارم.تحصيلات فوق ليسانس را در رشته علوم سياسي در دانشگاه بغداد تمام کردم.درپي تشديد فشارهاي رژيم حزب بعث بر نيروهاي مسلمان در سال 1980 از عراق فرارکردم و مدتي را در سوريه گذراندم،چرا که تحت تعقيب مأموران امنيتي رژيم صدام قرار داشتم.پس از فرار از عراق، دو تن از برادرانم توسط مأموران عراقي بازداشت و به ترتيب در سال هاي 1982 و 1983 اعدام شدند.

علت اينکه تحت تعقيب مأموران رژيم حزب بعث بوديد چيست؟
 

به اين دليل که به جنبش اسلامي وابسته بودم و با رژيم صدام مخالفت مي کردم. در آن سال ها شهروندان عراقي که تمايلات اسلامي داشتند،تحت تعقيب بودند. به محض اينکه از عراق خارج شدم و به سوريه رفتم، برادرانم دستگيرشدند و سپس اعدام شدند.

چگونه با آيت الله سيدمحمدباقرحکيم آشنا شديد؟
 

با شهادت آيت الله سيدمحمدباقر صدر و تشديد اقدامات سرکوبگرانه در عراق، من که از عراق خارج و در سوريه به سر مي بردم تکليف شرعي خود دانستم راه مبارزه با رژيم صدام را ادامه دهم؛بنابراين، حضور خود را درسوريه بي فايده دانستم و به جمهوري اسلامي ايران آمدم و به گروه هاي مبارز عراقي در ايران پيوستم. در تهران با آيت الله سيدمحمدباقرحکيم ملاقات کردم و ايشان از من دعوت به همکاري کرد. ابتدا در سال 1360 در کارهاي اداري و رسيدگي به امور مالي دفترايشان فعاليت کردم و دو سال بعد مسئوليت اداره دفتر را عهده دار شدم.بنابراين، مي توان گفت که از سال 1360 تا روز شهادت آيت الله حکيم دردفترايشان فعاليت مي کردم و بعد از سقوط صدام همراه آيت الله حکيم به عراق بازگشتيم.

پس از آمدن آيت الله حکيم به ايران از طريق سوريه،مسئولان ايران چه استقبالي از ايشان به عمل آوردند و او چگونه فعاليت هايش را آغاز کرد؟
 

من اين روايت را از زبان آقاي حکيم شنيدم که هنگامي که او قبل از مهاجرت به جمهوري اسلامي ايران در سوريه اقامت داشت،يکي از بازرگانان بزرگ و ثروتمند پاکستاني به سراغ ايشان آمد و پيشنهاد کرد که آقاي حکيم به پاکستان هجرت نمايند و شيعيان اين کشور آماده اند همه گونه امکانات را دراختيار ايشان قرار دهند. البته مي دانيد که آقاي حکيم تحت تعقيب رژيم بعث عراق بود و به طور مخفيانه و با گذرنامه جعلي از عراق خارج شده بود. بازرگان پاکستاني از آقاي حکيم خواهش کرد که به آن کشور مهاجرت کند و اعلام آمادگي کرد تا امکانات تحصيل و تدريس و تأسيس مدارس حوزوي را در اختيار ايشان قرار دهد.

شايد اين پيشنهاد به علت وجود مريدان و مقلدان مرحوم آيت الله سيدمحسن حکيم، پدر شهيد سيدمحمدباقرحکيم در پاکستان بوده است؟
 

آري... شيعيان بسياري در پاکستان از آيت الله سيدمحسن حکيم تقليد مي کردند.ايشان مرجع تقليد وقت همه شيعيان جهان بود. آقاي سيدباقرحکيم به بازگان پاکستاني گفت که مي خواهد به ايران مهاجرت کند،چرا که ايران نزديک عراق بوده و زمينه مبارزه با رژيم صدام راحت تر است. هنگامي که آقاي حکيم وارد ايران شد، مورد استقبال محافل عراقي و مسئولان ايراني قرار گرفت.سپس به ملاقات امام خميني(ره) شتافت و با ايشان ديدار و تبادل نظر کرد و علاقه مندي خود را براي پيکار با رژيم عراق به استحضار امام خميني رساند. امام به او گفت:راهي را که انتخاب کرده ايد سخت و دشواراست.شما فرزند مرجع بزرگ شيعيان آيت الله سيدمحسن حکيم هستيد.مي توانيد به قم برويد و تحصيلات حوزوي را ادامه داده يا اينکه به مبارزه ادامه دهيد.براي انتخاب يکي از اين دو راه آزاد هستيد. خوب فکر کنيد کدام راه را مي خواهيد انتخاب کنيد.آيت الله حکيم چند روز فکر کرد و تصميم نهايي خود را به آگاهي امام رساند و گفت که راه مبارزه با رژيم صدام را گزيده است و براي سرنگوني رژيم جنايتکارحزب بعث از عراق خارج شده است.
آقاي حکيم به امام گفت: هر چند که راه مبارزه با رژيم صدام دشواراست و مشکلات فراوان در پي دارد و امکان دارد جان خانواده و بستگان او در عراق به خطر بيفتد، اما،پيمودن راه جهاد و مبارزه را تکليف شرعي خود مي داند. امام نيز براي آقاي حکيم آرزوي موفقيت کردند.
در پي اين ملاقات، آقاي حکيم راه مبارزه را آغاز و توده هاي عراقي را که در ايران سرگردان بودند گردهم آورد.رژيم عراق هزاران خانواده عراقي را به اين بهانه که ايراني تبارهستند به ايران تبعيد کرده بود. اغلب تبعيدشدگان،عراقي بودند و مدارک عراقي داشتند.به اين دليل تبعيد شدند که شيعه و طرفدارجمهوري اسلامي ايران بودند.
آيت الله سيدمحمدباقرحکيم براي رسيدگي به امور تبعيدشدگان عراقي و ساماندهي آنها، مؤسسه اجتماعي و خدماتي شهيد صدر را در تهران به وجود آورد. اين مؤسسه به مراجعات عراقي ها به ادارات دولتي ايران رسيدگي و نيازهاي آنان را تأمين مي کرد، چرا که رژيم پيشين عراق دارايي ها و مدارک اين افراد را مصادره کرده بود. آنگاه دفتر آيت الله حکيم با بخش هاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي تأسيس شد که دفاتر جنبش هاي آزادي بخش عراق را دربرداشت.

آن زمان گروه هاي معارض عراقي ديگري در تهران فعاليت داشتند. همکاري آيت الله حکيم با آن گروه ها چگونه بود؟
 

آيت الله حکيم براي همکاري با ساير گروه هاي معارض عراقي،دفتر«تجمع علماي مجاهد عراق»را تأسيس کرد که به فعاليت هاي سياسي مي پرداخت و همه طيف هاي مردمي عراق از قبيل علماي شيعه و سني و کردها و حزب الدعوه و سازمان پيکار اسلامي در اين تجمع حضور داشتند.
با گسترش فعاليت هاي سياسي گروه هاي مبارز عراقي،تصميم گرفته شد تا «مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق» تأسيس شود. در تجمع علماي مجاهد عراق فقط روحانيون و علماي دين حضور داشتند. اما، مجلس اعلاي انقلاب اسلامي دربرگيرنده همه جنبش ها و گروه هاي سياسي و مبارز اسلامي و لائيک بود که با رژيم صدام مبارزه مي کردند.

خارج ازچارچوب مجلس اعلا، روابط آيت الله حکيم با ساير گروه هاي عراقي چگونه بود؟
 

همکاري خوبي وجود داشت.مسئولان اين گروه ها همواره آيت الله حکيم جلسه تشکيل مي دادند.رهبراين گروه هاي کرد همچون آقاي ادريس بارزاني، دبيرکل پيشين حزب دموکرات کردستان،آقاي جلال طالباني، رئيس اتحاديه ميهني کردستان (رئيس جمهوري کنوني عراق).پس از وفات ادريس بارزاني، برادرش مسعود بارزاني به طور مستمر با آقاي سيدمحمدباقرحکيم ديدار و هماهنگي مي کردند.

آيا ميان آقاي حکيم و مسئولان گروه ها و احزاب غيرمسلمان ارتباط و تماس وجود داشت؟
 

همين طور است. روابط آيت الله حکيم با اين دسته از گروه هاي معارض عراقي هم خوب بوده است.ميان آنها جلساتي در تهران و دمشق برگزار مي شد.ميان گروهاي معارض غيرمذهبي مستقر در سوريه و گروه هاي معارض مذهبي مستقر در ايران همکاري گسترده وجود داشت. به طور مثال مسئولان حزب بعث مخالف صدام و حزب کمونيست عراق که در سوريه مستقر بودند با آقاي حکيم همکاري مي کرده اند.
در حقيقت آيت الله شهيد سيدمحمدباقر حکيم، دورنگر بود.با نگرشي باز به مسائل نگاه مي کرد. سرنگوني رژيم عراق را در اولويت اهداف و برنامه هايش قرار داده بود.آيت الله حکيم با هرگروه و شخصيتي که براي سرنگوني رژيم حاکم گام برمي داشت،صرف نظر از وابستگي و گرايش فکري شان،با آنها همکاري مي کرد. مي کوشيد همه گروه ها و جنبش هاي سياسي را برضد رژيم صدام بسيج کند و در اين تلاش موفق بود.او با دورنگري به مسائل نگاه مي کرد و اين دورنگري،رفتار سياسي او را تحت الشعاع قرار داده بود.

به نظرشما شهيد حکيم از تجربه انقلاب اسلامي ايران چه بهره اي برد؟ آيا در مبارزه سياسي اش از تجربه امام خميني هم استفاده کرد؟
 

همان گونه که پيشتربه آن اشاره کردم، هنگامي که آيت الله حکيم به ايران مهاجرت کرد،بي درنگ به ديدارامام خميني رفت و از آن روز مورد عنايت و محبت امام قرار گرفت و آقاي حکيم کارش را با رهنمودهاي امام شروع کرد. او معتقد بود که امام خميني(ره)، رهبري خردمند، فرزانه و تيزبين است.پيوسته با امام ملاقات و درباره بسياري مسائل با او مشورت مي کرد.
با وجود اينکه آيت الله حکيم،مجتهد و در مسائل سياسي صاحب نظر بود، اما، براي براندازي رژيم صدام از تجربيات انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) استفاده مي کرد. همچنين با بسياري از مسئولان جمهوري اسلامي که سابقه مبارزات طولاني بر ضدشاه داشتند، ديدار و رايزني مي کرد.

مرد علم و عمل و ايثار

از مهم ترين نکاتي که از مراحل مبارزاتي شهيد حکيم به ياد داريد برايمان بگوييد؟
 

بي ترديد آيت الله حکيم ضمن اينکه يک روحاني برجسته بود،درعين حال يک سياست مدارباتجربه بود. او فعاليت هاي سياسي اش را از دوران جواني بر ضد رژيم بعث آغازکرد و چند بار زنداني شد. اولين بار در سال 1977 در پي شرکت در راهپيمايي عزاداران حسيني که از نجف اشرف به سمت کربلا پياده روي مي کردند، بازداشت شد.درهمان شرايط آيت الله حکيم تکيه گاه آيت الله شهيد سيدمحمدباقر صدر بود.به همين دليل شهيد صدر در برخي نوشته هايش،شهيد حکيم را «بازوي فداکار من» توصيف کرده بود. همه رهبران سياسي عراق به آيت الله حکيم اطمينان و اعتماد داشتند. در بسياري از مسائل و رويدادها از او نظرخواهي مي کردند. در يکي از سفرها به دمشق که او را همراهي کردم، با حافظ اسد رئيس جمهوري فقيد سوريه ملاقات داشت. مسئولان سوريه براي اين ملاقات فقط نيم ساعت وقت تعيين کرده بودند. اما، اين ملاقات چهار ساعت و نيم طول کشيد. در حين ملاقات مسئولان دفتر اسد به طرف هيئت همراه آقاي حکيم آمده و هيئت را مرخص کردند تا آقايان اسد و حکيم به طور خصوصي گفت و گو کنند.
پس ازاين ملاقات از آقاي حکيم علت طولاني شدن ملاقات را جويا شديم.او در جواب گفت که اسد درباره مسائل بسياري، پرسش هايي را مطرح مي کرد.ديدگاهم را درباره علويان جويا شد. من ناچار بودم به همه اين مسائل پاسخ دهم. افزون بر آن، آيت الله حکيم با ملک فهد پادشاه پيشين عربستان و اميرکويت گفت و گوهاي طولاني داشته است.
مسئولان دولت هاي عربي و اروپايي با مسئولان اپوزيسيون به عنوان آلترناتيو نظام ملاقات نمي کردند.اما،آيت الله حکيم از اين امر مستثني بود. مسئولان و رهبران بسياري از دولت ها به اين دليل از آقاي حکيم استقبال به عمل مي آوردند و با او ديدار و گفت و گو مي کردند که او در جهان بيني سياسي اش تيزبين و از بينش سياسي روشن برخوردار بود.
افزون برآن،آيت الله حکيم در ميدان عمل و در صحنه سياسي بين المللي،ابتکارعمل هاي سازنده ارائه مي داد،تا جايي که اين ابتکارات،صدام را خشمگين کرده و روزي از رسانه هاي عراق اعلام کرد که آماده است همه پرسي برگزار کند تا مردم ديدگاه و موضع شان را در برابر او (صدام) و آقاي حکيم اعلام کنند. رئيس رژيم پيشين عراق همه تلاش خود را بر ضد آقاي حکيم و خانواده و بستگان او متمرکز کرده بود. هرچند وقت يک بار تعدادي از برادران و پسرعموها و بستگان آيت الله حکيم را اعدام مي کرد. در يک نوبت 23تن از فرزندان خاندان حکيم را اعدام کرد. در نوبت ديگر 10تن از بستگان آيت الله حکيم به دست رژيم بعث اعدام شدند. پيش از اعدام اين افراد،رژيم صدام شخصي را به کويت اعزام کرد و اين شخص از کويت با دفتر آيت الله حکيم در تهران تماس گرفت و تهديد کرد که اگرآقاي حکيم فعاليت هاي سياسي اش را متوقف نکند،صدام 10تن از افراد خاندان حکيم را اعدام خواهد کرد.
آيت الله حکيم هرگز راضي نمي شد پيکار و مبارزه اش را متوقف کند. آقاي حکيم پس از اعدام اين 10تن، در مراسم نماز جمعه سخنراني کرد و با صداي رسا در برابر افکار عمومي جهان فرياد «هيهات مناالذله» را سر داد. بنابراين،رژيم صدام از مبارزات خستگي ناپذيرآيت الله حکيم احساس خطر و هرچند وقت يک بار تعدادي از بستگان و فرزندان خاندان حکيم را اعدام مي کرد.

به موازات فشارهاي صدام،آيا محافل و دولت هاي خارجي هم بر آيت الله حکيم فشار مي آوردند؟
 

فشارهاي زيادي از سوي محافل بين المللي برايشان وارد مي شد. در يک مرحله صدام از شاه حسين پادشاه اردن خواست با آيت الله حکيم تماس بگيرد و او را از ادامه مبارزه و جهاد منصرف کند. اين تماس برقرار شد اما،آيت الله حکيم زير بار نرفت. برخي مسئولان کشورها در ديدار با آيت الله حکيم به او مي گفتند چرا شما با رژيم بعث عراق مي جنگيد؟ شما مي توانيد محترمانه به عراق برويد!برخي خبرنگاران خارجي هم که به بهانه مصاحبه با آيت الله حکيم ديدار مي کردند؛از سوي برخي رژيم ها براي ايشان پيام مي آوردند.اما،آيت الله حکيم ثابت قدم و استوار بود و تسليم اين فشارها نمي شد.

با وجود فعاليت هاي سياسي و جهادي،تا چه ميزان آيت الله حکيم وقت خود را صرف فعاليت هاي فرهنگي و تأليف مي کرد؟
 

همان گونه که ملاحظه مي کنيد، تأليفات فراواني از آيت الله حکيم بر جاي مانده است.برخي ازاين تأليفات در حين حيات چاپ و منتشرشده است و برخي ديگر در حال چاپ است. با وجودي که آيت الله حکيم از کمبود وقت رنج مي برد،و از بامداد تا شامگاه سرگرم کار و تلاش بود، باز هم وقت خود را تا نيمه شب به مطالعه و تأليف اختصاص مي داد.به طورمثال هفته اي يک روز به کرج مي رفت تا در خانه اي به دور از رفت و آمدهاي معمول به کارهاي فرهنگي و تأليف بپردازد.فشار کارهاي سياسي و مبارزاتي او را از رسيدگي به مسائل فرهنگي باز نمي داشت. روزي به من گفت: «اگر اختيار در دست من باشد، کار تأليف و نگارش را ترجيح مي دهم. اما،چه کنم که جهاد يک تکليف شرعي است.»

چگونه وقت خود را ميان فعاليت هاي سياسي و جهادي و ديدار با مسئولان تنظيم مي کرد؟ اعضاي کادر و دستياران او چه نقشي داشتند؟
 

همان گونه که از قبل بدان اشاره کردم، مديريت دفتر ايشان را عهده دار بودم. ايشان از بامداد تا شامگاه سرگرم پيگيري مسئوليت هاي سنگين بود. اين پيگيري ها را با نظم و ترتيب انجام مي داد،با مردم ملاقات مي کرد،به نامه ها و درخواست هاي آنان پاسخ مي داد. مستحبات و نافله هاي نماز او ترک نمي شد.اگربا کسي قرار ملاقات داشت و آن شخص پنج دقيقه دير مي کرد،ازما مي پرسيد چرا نيامده است، براي ساده ترين کارها کارکنان دفتر را بازخواست مي کرد تا کارها با نظم و ترتيب پيش برود.هرچند که من از فشارکارهاي دفتر رنج مي بردم، اما، بسياري از شيوه هاي نظم و سازماندهي را ازآيت الله حکيم آموختم. اخلاق را از او آموختم. اجازه نمي داد از کسي بدگويي (غيبت) شود. گاهي اوقات که جمعي درباره يک شخص بحث و اظهار نظر مي کردند،آيت الله حکيم آن جمع را نکوهش مي کرد و به آنها مي گفت که شايد نيت آن شخص پاک و سالم باشد.من خوي و خصلت آيت الله حکيم را بي نظيريافتم.ضمن اينکه از قدرت و شجاعت برخوردار بود اما، در عين حال مردي پرهيزکار و خدا ترس بود.
آيت الله حکيم دو دهه پيش براي ديدار با خاوير پرز دکوئياردبيرکل پيشين سازمان ملل متحد در رأس هيئتي از مخالفان صدام به ژنو سفرکرد.زمان ملاقات ساعت 20/30 پنجشنبه شب تعيين شده بود. اعضاي هيئت براي ملاقات در هتل حاضر شده بودند و من به جست وجوي آقاي حکيم پرداختم. به اطاق او رفتم،متوجه شدم که ايشان چراغ ها را خاموش کرده و سرگرم خواندن دعاي کميل است. هر گاه دعاي کميل را مي خواند به شدت گريه مي کرد و از خود بي خود مي شد دعا و نيايش او هم منحصر به فرد بود. پيکار سياسي و پايداري خستگي ناپذير مانع عبادت و نيايش و راز و نياز او با خدا نمي شد. اصرار داشت هرهفته در نماز جمعه شرکت کند. ائمه معصومين را روزهاي جمعه زيارت مي کرد.

بفرماييد شهيد حکيم در حوزه هاي درس کدام اساتيد تحصيل کرد و ابعاد معنوي و عرفاني را از کدام اساتيد آموخت؟
 

همان گونه که مي دانيد مرحوم آيت الله حکيم در سن 38سالگي به درجه اجتهاد رسيده بود.مرحوم آيت الله العظمي شيخ مرتضي آل ياسين يکي از مراجع تقليد شيعه،به آقاي حکيم اجازه اجتهاد داد.آيت الله حکيم در حوزه هاي درس آيت الله شهيد سيدمحمدباقرصدر،آيت الله العظمي شيخ مرتضي آل ياسين،حوزه درس پدرش آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم، حوزه درس آيت الله العظمي خويي و سايرعلماي بزرگ حوزه علميه نجف اشرف درس خوانده بود.

هنگامي که خبرشهادت برادران و ساير بستگانش به او مي رسيد چه واکنشي نشان مي داد؟ آيا احساس اندوه و سرافکندگي هم مي کرد؟
 

به شکلي عجيب آيت الله حکيم در برابر فشارهاي روحي در نتيجه جنايات صدام، بسيار قوي و سازش ناپذيربود.اين فشارها خللي در روحيه او به وجود نمي آورد.البته پس از شهادت گروهي از برادرانش به ويژه سيد مهدي حکيم در خارطوم، احساس اندوه و ناراحتي کرد و شعار «هيهات مناالذله» سر داد.باورعميق اين شعار در عمل و رفتارش کاملاً آشکار بود.
پس از توقف جنگ هشت ساله ميان جمهوري اسلامي ايران و عراق، بسياري از گروه ها و شخصيت هاي معارض عراقي احساس سرافکندگي کردند و دچار يأس و نااميدي شدند.اما،مرحوم آيت الله حکيم پس ازاعلام آتش بس ميان مسئولان گروه هاي عراقي سخنراني کرد و به آنها انگيزه داد تا راه مبارزه را ادامه دهند.هر اندازه رژيم صدام در حق برادران و بستگان آيت الله حکيم مرتکب جنايات مي شد،او درعزم خود راسخ تر مي شد.

آيا خاطره اي از اولين ديدارتان با آيت الله حکيم به ياد داريد؟
 

از زماني که براي تدريس در دانشکده اصول الدين به منطقه الکراده الشرقيه به بغداد مي آمد،آقاي حکيم را مي شناختم. اما، روابط شخصي با يکديگر نداشتيم.پس از مهاجرت به ايران با يکديگرآشنا شديم. در اولين ديدار،دستورکار و شرح وظايفم را در دفتر کارش مشخص کرد.دراين ديدار اظهار علاقه کردم که بر ضد رژيم حزب بعث فعاليت سياسي داشته باشم.آنگاه همکاري مان را آغاز کرديم.درحقيقت شخصيتي را جست وجو مي کردم که رهنمودهاي رشد دهنده و ناب مورد نياز و اثرگذار را ارائه کند و با آمدن آقاي حکيم به ايران اين خواسته تحقق يافت.

چرا به گروه هاي معارض ديگري همچون حزب الدعوه نپيوستيد و همکاري با آقاي حکيم را انتخاب کرديد؟
 

در حقيقت به پيکار و مبارزات روحانيون و علماي دين اعتقاد داشتم. فعاليت در چارچوب روحانيون را ترجيح دادم. براي مبارزات سايرجنبش هاي اسلامي عراق ارزش قائل هستم،اما،خط مشي مراجع تقليد و علماي دين را اصيل و صحيح مي دانم. ازابتداي سن تکليف از شهيد سيدمحمدباقر صدرتقليد کردم خط مشي او را دنبال کردم. شهيد صدر راه را براي ما روشن کرد. او مراجع و علماي دين را رهبر و مدير و مدبر و راهگشاي امت مي دانست. به فعاليت هاي تشکيلاتي و جنبشي علاقه مند بودم و در سن جواني به جنبش اسلامي پيوستم، اما،به همين دلايلي که گفتم پس از مهاجرت به ايران به تشکيلات آيت الله حکيم پيوستم.

آيت الله حکيم پس از سقوط رژيم صدام به نجف اشرف بازگشت.آيا پس از بازگشت به عراق احساس نکرد که خطري متوجه جان او مي شود؟
 

آيت الله حکيم پس از استقرار در نجف اشرف، از من خواست به تهران برگردم و دفتر ايشان را تعطيل کنم.قبل از آمدن به تهران حدود يک ساعت با ايشان گفت وگوي انفرادي داشتم.دراين جلسه خدا را سپاس گفت که سالم به نجف اشرف بازگشته است. پيش بيني کرده بود که در مسير راه بازگشت به شهادت برسد چرا که توده هاي عظيم مردم به استقبال او آمده بودند.امکان داشت تروريست ها از ميان انبوه مردم، معترض جان او شوند.او احساس مي کرد با بازگشت به زادگاهش،همه آرزوهايش برآورده شده است. از شهادت نگران نبود. احساس خوبي داشت از اينکه مسئوليت و وظيفه سنگين خود مرا انجام داده است. در نجف اشرف اهداف و برنامه هايش را با من درميان گذاشت. قصد داشت حوزه نجف اشرف را بازسازي و توسعه دهد و بارگاه اميرمؤمنان(ع) را نقطه اميد و اتکاي جهان تشيع قرار دهد. براي توسعه حوزه علميه نجف اشرف،طرح جامع تدوين کرده بود. به من توصيه کرد به کارهاي برادرش سيدعبدالعزيزحکيم در بغداد رسيدگي کنم و من نيزچند روزي را در خدمت برادر ايشان گذراندم.

شهيد حکيم آخرين لحظه هاي قبل از شهادت را چگونه سپري کرد؟
 

روزجمعه مصادف با اول ماه رجب بود. قصد داشت بعد از اقامه نمازجمعه در صحن حضرت علي(ع)،براي زيارت امام حسين(ع) به شهر کربلا مسافرت کند. من در صف اول نمازگزاران نشسته بودم که يکي از محافظان به طرف من آمد و از من خواست بعد ازنمازجمعه به هتل بروم تا نيم ساعت بعد همراه آيت الله حکيم به کربلا برويم. اما،تروريست هاي جنايتکار در کمين نشسته بودند و او را همراه جمعي از نمازگزاران به شهادت رساندند.

آن گونه که اشاره کرديد،شهادت آرزوي مردان فداکار و ايثارگراست.بفرماييد براي حفظ جان شخصيتي همچون آيت الله حکيم چه تدابيري اتخاذ مي شده است؟
 

پس ازسرنگوني صدام،مشکلات و ناامني هاي زيادي در عراق به وجود آمد. عوامل رژيم درعراق ماندند.گروه هاي تروريستي همچون القاعده پروبال گرفتند.آيت الله حکيم حدود صد روز پس از بازگشت به عراق به شهادت رسيد.تا آن روز نيروهاي امنيتي عراق سازماندهي و بازسازي نشده بودند و ارتشي وجود نداشت.آيت الله حکيم هم حدود 20سال از نجف دور بوده و از اوضاع امنيتي شهرنجف آگاهي کامل نداشت. افرادي که ازجان ايشان حفاظت مي کردند، نيروهاي عراقي تيپ بدر بودند که از ايران به عراق بازگشته بودند. در حين اقامت آيت الله حکيم در نجف،احتياطات و تدابيرامنيتي را رعايت مي کرديم اما، کافي و مناسب نبوده است.تروريست ها ما را غافلگير کردند. آقاي حکيم اولين قرباني اتومبيل هاي بمب گذاري شده بود.

آيا عاملان ترورآيت الله حکيم شناسايي و اعدام شدند؟
 

عاملان ترور،عراقي و از مليت هاي عرب بودن که دريک کشور همسايه آموزش ديده بودند.اين افراد بازداشت و به مجازات رسيدند.

آيت الله حکيم درباره نظام حکومتي اسلام و يا حکومت ولايت فقيه چه ديدگاهي داشت؟
ديدگاه ايشان درباره ماهيت حکومت روشن بود. ايشان معتقد بود که مردم عراق بايد سرنوشت خود را به دست گيرند.علاقه داشت قانون اساسي توسط عراقي ها تدوين و تصويب شود.او با هر نظامي که با رأي مردم مسلمان عراق گزينش شود موافق بود. او تأکيد مي کرد که اسلام بايد در عراق حاکميت داشته باشد،چرا که اکثريت مردم عراق مسلمانند.
 

آخرين سخن شما درباره اين شهيد بزرگوار چيست؟
 

آيت الله حکيم مرد کم نظيري بود.براي بسياري از مسئولان و رهبران جنبش هاي سياسي عراق الگو و سرمشق بود. مردم عراق آموزگاري توانا و معلمي نمونه را از دست دادند.او هرگز براي زندگي شخصي خود اهميت قائل نبود.هيچ وقت به لباس و خوراک خود توجه نمي کرد. مردي به تمام معني خاکي بود و ساده مي زيست و پس از شهادت براي فرزندانش خانه و ملکي به ارث نگذاشت،تنها ملک بازماندگان خاندان حکيم در نجف،خانه اي است که از آيت الله سيدمحسن حکيم باقي مانده است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.