شب هاي روشن و نيهيليسم روس

نيهليسم آلمان آگاهي به سير تطوري و نزولي تفکر غربي است، حال آنکه نيهيليسم روس نفي اين تاريخ و گريز از آن است. نيهيليسم روس ريشه هاي تاريخي وفرهنگي دارد.روس ها فطرتاً اهل افراط و تفريط هستند،. يا نيهيليست اند يا آخرت نگر. کشمکش مدام اين دو صفت متناقض عرصه ظهور همان چيزي است که بريائف «جنون مابعد الطبيعه» مي نامد.
چهارشنبه، 18 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شب هاي روشن و نيهيليسم روس

 شب هاي روشن و نيهيليسم روس
شب هاي روشن و نيهيليسم روس


 






 
نيهليسم آلمان آگاهي به سير تطوري و نزولي تفکر غربي است، حال آنکه نيهيليسم روس نفي اين تاريخ و گريز از آن است. نيهيليسم روس ريشه هاي تاريخي وفرهنگي دارد.روس ها فطرتاً اهل افراط و تفريط هستند،. يا نيهيليست اند يا آخرت نگر. کشمکش مدام اين دو صفت متناقض عرصه ظهور همان چيزي است که بريائف «جنون مابعد الطبيعه» مي نامد. اين کشمکش را کما بيش در همه مردان بزرگ آن قوم به ويژه در آثار داستايفسکي باز مي يابيم. روس ها هيچ گاه ميانه رو نيستند، حد داشتن و متعادل بودن در قاموسشان نيست. شايد فضاهاي نامتنهاي استپ ها و افق هاي بيکران سرزمين پهناور روسيه اثري در روح آن قوم گذاشته باشد، چه روس حد و اندازه نمي شناسد، يا به زهد روي مي آورد يا به باده گساري. اين جنبه ديونيزوسي روح روس را مي توان در رقص، آواز، موسيقي و در شاد خواري هاي طوفاني آنها مشاهده کرد. باده گساري هاي شب هاي سن پترزبورگ گاه چند شبانه روز به طول مي انجاميد، و چه بسا همراه خود ثروت خانواده ها و آرزوهاي يک عمر را به باد مي داد و سرانجام در لحظه اي که سير دوراني سرمستي به حد جنون مي رسيد با شليک گلوله اي پايان مي پذيرفت.
***
روسي احساساتي است، احساساتي که انسان را خود بدر مي برد؛ خواه استغراق در لذت حواس باشد و باده گساري؛ خواه به صورت جزمي و تعصب آميز عقايد انقلابي در آيد؛ خواه به صورت قمار با زندگي جلوه کند، و به شليک گلوله اي بينجامد که در «رولت روسي» مغز نجيب زاده را متلاشي مي کند؛ خواه به صورت کوششي پارسيانه که به صورت معصوميتي مسيحايي است. اما اين احساسات خواه مثبت باشد، خواه منفي، همواره ابعادي غول آسا مي يابد: اگر رذالت باشد به حد نبوغ بروز مي کند ؛ اگر گشت باشد به حد انکار نفس و فداکاري ؛ اگر غرور باشد به حد جنون؛اگر عشق باشد به حد مهر مسيحايي؛و اگر سرکشي باشد به حد انکار خدا، آخرت و دنيا يعني نيهيليسم صرف.از همين روست که ادبيات بزرگ قرن نوزدهم روسي اين چنين کششي دارد، چه مانند خود ملت روس در جستجوي طرح مسائل نهايي است:خدا وجود دارد يا ندارد؟ تجدد خوب است يا بد؟ همه چيز مجاز است يا نه ؟ مسائلي که در قرن نوزدهم در ميان «اينتليژنتسيا»ي(Intelligentsia)روس در مباحثي که اغلب تا صبحدم مي انجاميد و با عنوان «مسائل لعنتي» مطرح مي شد، بي شباهت به مسائل فعلي ما نيست، منتها با اين تفاوت که روسيه با اينکه آسيايي بود، جزئي از غرب هم بود، دوم اينکه مسائل مورد معارضه آنها، بعد غول اساي رسالت قومي ملت روس را به خود مي گرفت و سوم اينکه،. کساني که اين مسائل را مطرح مي کردند از بزرگ ترين نوابغ فرهنگ بشري به شمار مي آيند. اگر داستايفسکي سرنوشت شوم روسيه را در کتاب «ابليسان» پيشگويي کرد، براي «بورس پاسترناک» نتيجه انقلاب بولشويک ها دخترک ساده لوحي است که از «لارا»ي زيبا و«ژيواگو»ي شريف به وجود مي آيد، به عبارت ديگر روسيه مقدس کودکي بي خاطره زاييد.
داستايفسکي گفته است:«ماروس ها همه نيهيليست هستيم».اين گفته در خورد اعتناست، چه نيهيليسم ريشه هاي فرهنگي در تاريخ روسيه دارد. نيهليسم در اصل يک پديده روسي و مذهبي است که از زمينه ارتودوکسي برخاست. و در واقع، وجه معکوس معنويت روس و نوعي پارسايي بي رحمت الهي است. تصور اينکه اين جهان سرشار از شرو آغشته به همه پليدي هاست، نيهيليسم روس را به آنجا کشاند که منکر همه چيز شود، از مذهب گرفته تا فرهنگ و هنر. نيهيليسم مانند خوي زاهدانه روس ها، خواهان ارزش هاي فردي بود، اما سرانجام منکر فرديت شد و آن را در نظام کلي(بولشويسم) مستحيل کرد. خلاصه اينکه، نيهيليسم وجه منفي بينش اخروي و آينده نگري آنهاست. منشأ اين سرکشي در قرن هفدهم به نهضت «راسکول»ها(Raskolniki)که مؤمنان به کليساي «ارتودوکس»بودند مي رسد. راسکول ها اين پرسش را مطرح کردند:آيا روسيه مقدس که رم سوم است سرزمين حکومت مسيح است يا قلمرو استيلاي دجال، يعني «آنته کريست»؟ باور به اينکه کليسا و تزار به ديانت اصيل روس ها خيانت کرده اند، به تدريج قوت گرفت و راسکول ها همواره سقوط مسکو و حکومت دجال را پيشگويي مي کردند و از آن پس، تمام قدرت هاي دنيوي اعم از ايوان مخوف، ناپلئون و پطر کبير، را مظاهر آنته کريست مي دانستند و مدينه اصيل «ارتودوکسي» را در شهر اساطيري «کي تژ» (Kitege) که در قعر درياست، مي جستند. از شعب افراطي راسکول ها شيوه نفي و انکار که يکي از صفات شاخص قوم روس است، پديد آمد، و به عصيان اين قوم ها همان بعد نيهيليستي را بخشيد که بعدها براثر آميزش با مرام هاي سوسياليستي و مارکسيستي غربي، به آنارشيسم و بولشويسم منجر شد.
انکار فرهنگ و تاريخ موجب شد که روس ها دائم با مسائل نهايي درگير شوند و به راه هاي افراطي روي آورند. در اين زمينه کتاب نيهيليست روس چرنيچفسکي(Tchernychewsky)به نام «چه بايد کرد» گوياست، زيرا همه متفکران روس در اين فکر بودند که چه بايد کرد. آيا بايد غربي بود، چنان که «هرتسن»و پيروان شيوه غربي تجويز مي کردند، يا به رسالت قوم روس که ناجي بشريت است روي مي آوردند، چنان که «اسلاوفيل»ها(Slavophle)مي گفتند. در برابر ايدئاليست هاي سال هاي 1840که پيرو هگل و شلينگ بودند و معتقد به ادب هنر و آرمان هاي متعالي، نيهيليست هاي سال هاي 1860مانندچرنيچفسکي، دوبروليوبوف(dobrolioubov)و پيسارفت سوسياليست بودند و مادي و پيرو علوم زيستي و منکر ديانت. پيسارف مي گفت که يک جفت کفش به تمام شکسپير مي ارزد. در برابر نيهيليست ها، آنارشيست هاي پايان قرن نوزدهم مارکسيست بودند. به اعتباري شايد بتوان گفت که سوسياليسم و مارکسيسم نقطه پيوند نيهيليسم روس و نيهيليسم غربي است. اما چه نيهيليست، چه آنارشيست،. چه پيرو شيوه غربي، چه اسلاوفيل همه طالب راه حل هاي نهايي بودند. خواه اين راه حل به شيوه افراطي انقلابي«نچائف» بينجامد؛ خواه به «آنارشيسم«باکونين» که تخريب را سرآغاز آفرينندگي نو مي دانست؛ خواه آنارشيسم مذهبي تالستوي؛ خواه به مفهوم «بشريت الهي»(Divino-humanie) فيلسوف روسسولوويئف(Soloviev)؛ خواه به برنامه انقلابي لنين که مخلوطي از باکونين و پطرکبير بود.

شب هاي روشن و نيهيليسم روس

کسي که همه اين تناقضات روسيه تزاري را - که در آن سطوح گوناگون فرهنگي و تاريخي از قرن 14تا20ميلادي دوشادوش هم مي زيستند - به حد هوشياري بيمارگونه آزمود، داستايفسکي است.رمان «ابليسان»(Les demons)يک مدرک پيشگويانه است که در آن نتايج اين تناقضات بزرگ و سرنوشت روسيه و ارتودوکسي پيش بيني شده است. داستايفسکي شيوه ديالکتيک منفي خود را در يادداشت هاي اين رمان بسط داده است و اين ديالکتيک با اين پرسش آغاز مي کند:«آيا مي توان متمدن و اروپايي بود، و در عين حال ايمان داشت؟ آيا مي توان به الهويت فرزند خداوند، عيسي مسيح ايمان داشت؟» چون نمي توان به اين پرسش با قاطعيت پاسخ داد پس بايد به بي ايماني روي آورد که در جهان بيني علوم جديد شکل گرفته است. به اين بي ايماني بايد به هر حال ايمان داشت. اکنون پرسشي که مطرح مي شود اين است که آيا مي توانيم به علوم همان ايماني را داشته باشيم که به عيسي مسيح؟ با طرح اين پرسش، تناقض بزرگي آشکار مي شود،. چه اگر بتوانيم هم به اين ايمان داشته باشيم و هم به آن، پس ما يا دچار«فلسفه خوش گواري»در واقع وجه غافلانه انکار هم اين است و هم آن. به عبارت ديگر، فلسفه خوش گواري غفلت صرف است،. غفلت از اينکه نه اين را داريم و نه آن را. چرا؟ چون ايمان و بي ايماني هيچ سنخيتي با هم ندارند و ناقض و دافع يکديگرند. بنابراين، يا اين را بايد انتخاب کرد يا آن را و راه سوم يا غفلت است و فلسفه خوش گواري، يا انکار هم اين است و هم آن. اگر ايمان وجود ندارد،. ايمان به عيسي مسيح ناممکن است، پس انقلابي افراطي نچائف حق دارد، بايد همه چيز را آتش زد و نظام هاي موجود را سرنگون کرد. اگر ايمان هست بايد سوسياليسم و بي ايماني را که همراه آن مي آيد، انکار کرد و در عيسي مسيح پناه جست: با ايمان، يا آتش زدن. راه حل سوم که آشتي دادن اين دو با يکديگر است، يا فلسفه خوش گواري است يا انکار هم اين و هم آن.
داستايفسکي در تمام آثارش رگه اين عصيان را که انکار ايمان و خداست با سماجت خاصي دنبال مي کند، ولي راه انکار را از آزادي بي حد و اندازه انسان برمي خيزد، سرانجام به استبداد نامحدود مي انجامد و به نفي همين آزادي منجر مي شود. تمام ديالکتيک منفي داستايفسکي از رمان «جنايت و مکافات»گرفته تا «برادران کارمازوف»و«ابليسان»نشان دادن نتايج هولناک اين عصيان و بيگانگي تدريجي آدمي، و در نتيجه، سقوط ارزش هاي انساني و اسارت بي چون و چراي انسان است و اوج عصيان نيز به افسانه مفتش بزرگ(در درمان برادران کارمازوف)مي انجامد و مفتش بزرگ هم وجه معکوس مسيح يا به عبارت ديگر «آنته کريست» است.
منشأ اين عصيان از اين عبارت مايه مي گيرد:«اگر خدا نباشد همه چيز مجاز است»،يعني آزادي بي حد و اندازه انسان، به خدايي او منجر مي شود. اين وسوسه آزادي را تمام قهرمانان«زيرزميني»داستايفسکي از «راسکول نيکف»تا «ايوان کارامازوف»تا«کي ريلوف»و«استاوروگين» به تدريج مي آزمايند. تجربه ابر مردانه راسکول نيکف که براي خدمت به بشريت دست به جنايت مي زند به فاجعه و عذاب وجدان مي انجامد. در برابر اين عاصي ناچيز، عصيان ايوان عظيم است اگر راسکول نيکف خود را تابع نظامي ابرمردانه مي دانست، ايوان خود را مقهور هيچ نظامي نمي داند.
ايوان منکر خداست ولي انکار خدا ناگريز به انکار دنيا نيز مي رسد وانکار خدا و دنيا به طبع به ديالکتيک نه اين نه آن مي انجامد و نتيجه اين عصيان نيز استبداد و خودکامگي بي حد و اندازه انسان و سلطه حکومت مفتش بزرگ است. به عبارت ديگر آزادي و خودکامگي بي حد و اندازه به اسارت بي قيد و شرط منجر مي شود. حکومت مفتش بزرگ استيلاي عقل اقليدسي است و عقل اقليدسي نيز استقرار نظامي است که در آن نه دردي است نه مسئوليتي و نه آزادي. سلطه عقل اقليدسي نتيجه مستقيم حکومت مفتش بزرگ است، يعني حکومتي در آن آدميان مورچه وار، فقط به ضرورت زيستي بزيند و هيچ توجهي به هيچ آرمان متعالي نداشته باشند. مبشران اين نظام در آثار داستايفسکي افرادي چون:«شيگاليئف»و«ورهوونسکي» در رمان «ابليسان» و مفتش بزرگ در «برادران کارامازوف»هستند. حکومت عقل اقليدسي تحقق يافتن سه وسوسه اي است که عيسي مسيح براي حفظ آزادي انسان رد کرد؛ يعني :1.تبديل سنگ به نام،2.اعجاز اجتماعي،3.مدينه فاضله اين جهاني. براي حفظ آزادي فرد بود که مسيح اين سه وسوسه را رد کرد؛ زيرا او نمي خواست که خوراک روحاني(نان آسماني)مبدل به نان زميني شود، معجزه جاي حق انتخاب آزاد را بگيرد و مدينه زميني جايگزين مدينه الهي شود. عقل اقليدسي، به عکس خواهان تحقق بخشيدن به اين سه وسوسه است؛ زيرا به محض اينکه اين سه وسوسه پذيرفته شود، سوسياليستي که توأم با بي ايماني است مستقر مي شود و آزادي راستين از انسان سلب مي شود. مفتش بزرگ به مسيح مي گويد:«تو تنها پرچم مطلقي را که مي توانست همگان را به تعظيم در برابر تو وادارد، يعني پرچم نان زميني را به آزادي نان آسماني رد کردي...تو از صليب فرود نيامدي، زيرا نمي خواستي با معجزه برانسان ها چيره شوي، زيرا تو تشنه ايماني آزاد بودي، تو خواهان عشقي ارادي بودي و نه طالب هيجان بردگان در برابر نيرويي که مسحورشان مي کند. ولي تو انسان زياده از حد ستودي، آدميان برده اند، با اينکه سرکشي مي کنند».
سه معجزه براي داستايفسکي؛ سوسياليسم عاري از هر ايمان، بنياد برج جديد بابل(يعني مدينه فاضله اين جهاني)و سلب آزادي از انسان است و سعادت تهي نيز سرگرمي در بازي هاي کودکانه. به عبارت ديگر، هدف تحقق يافتن جامعه اي است که در آن نه مسئوليتي هست، نه دردي، نه هشياري و نه حق انتخابي. نتيجه نهايي اين جامعه پدرکشي(«اسمردياکوف»به تحريک ايوان سرانجام پدر خود را مي کشد.) و حکومت نفس اماره است؛ زيرا اگر بانيان انقلاب روشنفکراني چون ايوان هستند، گردانندگان آن بردگان بي نام و نشان مانند اسمردياکوف اند و اسمردياکوف نيز مظهر نفس اماره است.
ولي ديالکتيک منفي داستايفسکي به اين هم اکتفا نمي کند. اگر اوج عصيان سرانجام به حکومت عقل اقليدسي و استيلاي مفتش بزرگ مي رسد، استاوروگين قهرمان رمان ابليسان، مرحله نفي نهايي يا نفي نفي است. استاوروگين، به قول توماس مان، «هولناک ترين و جذاب ترين چهره ادبيات جهان است».تمام چهره هاي ديگر رمان ابليسان مانند اقمار دور اين خورشيد پنهان مي گردند، همه به نحوي مظاهر و تجليات اين شخصيت عجيب هستند.«چاتوف»صديق و«اسلاوفيل»،«ورهوونسکي»رذل و انقلابي تندرو،«کي ريلوف»ديوانه و با معصوميتي کودکانه که دست به خودکشي مي زند تا ثابت کند که خداوجود ندارد. همه اينها به گونه اي تجليات استاوروگين هستند و خود او نيز معمايي است که همه اين مراحل را يکايک گذرانده و ديگر به هيچ چيز، حتي به بي اعتقادي هم، اعتقاد ندارد و آن چنان براي از هر مسلک و عقيده است که گويي انسان نيست شبح است .
کي ريلوف درباره استاوروگين گفته است:«او در تسخير ايده اي وسوسه انگيز بود:هر گاه ايمان داشت به اينکه ايمان دارد مؤمن نبود» با استاوروگين نيهيليسم به آخرين مرحله قدرت خود مي رسد، به طوري که ديگر نه ايمان مي ماند و نه بي ايماني و هر دو در گرداب شک معلق مي شوند و اين تناقض سرانجام به نفي نفي و انکار انکار مي رسد. اين همان تجربه اي است که مي توان به «ابسورد» تعبير کرد. عصياني که به راسکول نيکف شروع شد، به تدريج شدت مي گيرد و سرانجام به انکار خدا و بعد دنيا مي انجامد و به استيلاي عقل اقليدسي منجر مي شود و آنگاه قدمي فراتر مي نهد و منکر انکار هم مي شود و همه امور را بر ورطه نيستي و شک معقل نگاه مي دارد. اگر مفتش بزرگ نقطه اوج عصيان و حکومت عقل اقليدسي است، استاوروگين مرحله اي است که از عصيان نيز فراتر رفته است، چه ديگر چيزي نمانده است که انکار شود و ديالکتيک منفي خود به خود باطل شده است. به اعتباري مي توان گفت که داستايفسکي نه فقط آينده روسيه را پيش بيني کرد، بلکه نتايج نهايي ديالکتيک منفي را که آثارش چنان که ديديم، تمام عيار بعد از جنگ جهاني دوم بروز کرد، به فراست در مي يابد و تجربه بيگانگان تلخ کام امروزي را تا حد هشياري بيمارگونه مي آزمايد.(منبع:آسيا در برابر غرب ).
منبع:زمانه 4 و 5



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.