نقش نشاط در زندگي جوان (2)

بعضي تصور مي‌كنند نمي‌توان هم دين‌دار بود و هم شادمان، از اين‌رو ناگزير بايد يكي را انتخاب كرد. استاد مطهري مي‌گويد: بعضي از مقدس مآبان و مدعيان تبليغ دين، به نام دين با همه چيز به جنگ برمي‌خيزند؛ شعارشان اين است: اگر مي‌خواهي دين داشته باشي، به همه چيز پشت پا بزن، دنبال مال و ثروت نرو، حيثيت و مقام را ترك كن، زن و فرزند را رها
يکشنبه، 22 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش نشاط در زندگي جوان (2)

نقش نشاط در زندگي جوان (2)
نقش نشاط در زندگي جوان (2)


 

نويسنده: كمال محمدي
منبع : اختصاصي راسخون



 
فصل دوم:
نشاط ودیدگاهها/نشاط در متون دینی / دين‌داري و نشاط/ نشاط در قرآن/ نشاط در روایات/ نشاط و شادي در سيره معصومان عليهم‌السلام/ ذکر چند روایت

نشاط در متون دینی:دين‌داري و شادي
 

بعضي تصور مي‌كنند نمي‌توان هم دين‌دار بود و هم شادمان، از اين‌رو ناگزير بايد يكي را انتخاب كرد. استاد مطهري مي‌گويد: بعضي از مقدس مآبان و مدعيان تبليغ دين، به نام دين با همه چيز به جنگ برمي‌خيزند؛ شعارشان اين است: اگر مي‌خواهي دين داشته باشي، به همه چيز پشت پا بزن، دنبال مال و ثروت نرو، حيثيت و مقام را ترك كن، زن و فرزند را رها كن، از علم بگريز كه حجاب اكبر و مايه گمراهي است، شاد مباش و شادي نكن، از خلق بگريز و به انزوا پناه ببر و امثال اينها. وي اين نظر را خلاف منطق اسلام مي‌داند و مي‌گويد: يكي از مختصات دين اسلام اين است كه همه تمايلات فطري انسان را در نظر گرفته و هيچ‌كدام را از قلم نينداخته است، و معناي فطري بودن قوانين اسلامي، هماهنگي آن قوانين و عدم ضديّت آنها با فطريات بشر است.برداشت نادرست از آيه «فليضحكو قليلاً و ليبكوا كثيراً جزاء بما كانوا يكسبون؛ آنها بايد كمتر بخندند و بسيار بگريند؛ اين جزاي كارهايي است كه انجام مي‌دهند»توبه82، باعث شده كه عده‌اي تصور كنند اسلام با خنده و مظاهر شادي، مخالف و طرفدار گريه و اندوه است؛ در حالي كه آيه فوق در مورد شادي خاصي است كه منافقان به منظور تضعيف اراده مسلمانان از خود نشان مي‌دادند؛ كساني كه از شركت در جنگ تبوك سرپيچي كردند و با عذرهاي واهي در خانه‌هاي خود نشستند و ديگران را هم دلسرد و منصرف مي‌نمودند و مي‌گفتند: در اين گرماي سوزان تابستان به سوي ميدان نبرد حركت نكنيد. آنان از اين عمل خود، خوش‌حال بودند و قهقهه سر مي‌دادند و بسيار مي‌خنديدند. قرآن مجيد به منافقان اخطار مي‌كند كه بايد كم بخندند و بسار بگريند؛ گريه براي آينده تاريكي كه در پيش دارند. از اين‌رو در آخر آيه مي‌فرمايد: اين جزاي اعمالي است كه آنها انجام مي‌دادند. نتيجه اين‌كه آيه فوق، در صدد نفي شادي به صورت مطلق نيست.آيه ديگري كه ممكن است شاهدي براي مذمت شادي تلقي شود، درباره داستان قارون است كه از زبان قومش مي‌فرمايد: «اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين؛ به خاطر بياور هنگامي كه قوم قارون به او گفتند: اين همه شادي مغرورانه مكن كه خداوند شادي‌كنندگان را دوست ندارد»قصص76، در حالي‌كه اين آيه نيز، شادي خاصي را مذمت كرده و آن، شادي مستانه و مغرورانه است كه با گناه، غفلت و فساد همراه است.( جوان شادی و نشاط.سایت تبیان)

نشاط در قرآن
 

از نظر قرآن شادی و نشاط نه تنها مذموم نبوده بلکه به راه رسیدن به آن سفارش نموده. شاد نمودن دیگران را از حسنات و افرادی که جهت ناراحتی دیگران تلاش می کنند را بدترین افراد شمرده است. از اين جهت است كه اسلام زدودن اندوه را از دل افراد مؤمن سفارش مي نمايد ، و به استحكام پيوندها به ويژه صله رحم اهتمام ویژه دارد، وحتی در کتاب های حدیثی بابی را بدین منظوره گشوده اند( باب إدخال السرور على المؤمنين ) که حاکی از اهتمام اسلام به نشاط وشادابی واقعی برای انسان است. لذا امام صادق عليه‌السلام دراین باره می فرمایند:«... تبسم الرجل في وجه أخيه حسنة ، وصرفه القذى عنه حسنة ، وما عبد الله بشئ أحب إلى الله من إدخال السرور على المؤمن»... تبسم مؤمن به مؤمن و زدودن اندوه از چهره مؤمن از حسنات است ، وزدودن گرد و غبار از چهره مؤمنين از حسنات است و بهترين اطاعت از خداوند ومحبوب ترين آن نزد خداوند خوشحال نمودن مؤمنين است.(22) صرف القذي " به معني زدودن گرد و غبار از چشم يا اشك چشم به كار رفته است . بیان فوق لطيف ترين تعبير برای زدودن حزن و اندوه از دل است.از نظر اسلام كسي که در جهت نفاق افکني يا محزون نمودن مؤمنين تلاش نمايد ، در حقيقت در جهت اهداف شيطان تلاش مي كند و بايد از چنين چيزي به خداوند پناه برد.(23) خلاصه كلام در اين بخش اين است كه : اسلام دين نشاط و شادابي است و هر آنچه با آن منافات دارد يا منتهي به حزن و اندوه شود ازخطوات شيطان شمرده شده است ؛در اسلام هم در بعد اعتقادي و هم در بعد رفتاري زمينه نشاط و شادابي فراهم است ؛ مثلا كسي كه ایمان به خدا و معاد دارد و اينكه هرگز انسان نابود نمي شود و مرگ جز انتقال از مكاني به مكان ديگر نيست همواره شاداب است. بر خلاف کسی که مرگ را نابودی و پایان زندگی میداند. براي هيچ انساني وحشتناكتر از نابودي نيست. وهم چنين اسلام در بعد رفتاري كه تضمین کننده شادمانی واقعی است راه روشن را ترسیم نموده است، که به بخشي از آن اشاره شد.(24)

نشاط در روایات
 

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مظهر انسان کامل بود. و قرآن او را به «خُلق عظیم» یاد نموده در سیرۀ آن حضرت آمده است: «گشاده رو بود و همیشه تبسم بر لب داشت».(25)و شادی در چهره اش نمایان بود، هنگامی که از چیزی خوشحال می شد، می فرمود: «الحمدلله علی هذه النعمة؛ حمد و سپاس خدا را بر این نعمت». و زمانی که غمگین می شد، می فرمود: «اَلحَمدلله علی کُلِّ حالِ؛ حمد مخصوص خداوند است در هر حال».(26)پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزهای عید، غسل می کرد و بر خود عطر می زد و اگر یکی از اصحابش را غمگین می یافت با مزاحی او را شاد می‌ساخت، او لباس مرتب و مناسب بر تن می کرد و خود را می آراست(27) و می فرمود:«اِنَّ اللهَ یُبغِضُ الوَسَخ و الشعث».(28)«خداوند کثیفی و ژولیدگی را مبغوض می دارد».علی علیه السلام که از کودکی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همنشین بود، بسان آن حضرت، قلبی مهربان و چهره ای متبسم، زبانی شیرین و اخلاقی خوش داشت. با اصحاب، به نشست و برخواست صمیمانه میپرداخت و کسانی را که غصه دار و عبوس می دید، شادمان می ساخت، در برخورد با اصحاب، اهل مزاح و شوخی بود.

نشاط و شادي در سيره معصومان عليهم‌السلام
 

نشاط و سرور بخشي از سرشت انسان است. بدين جهت قوانين روح بخش اسلام به پيروان خود نشاط و شادماني مي بخشد. پيامبر خاتم نيز هميشه شادمان بود و بر اين امر تاکيد مي ورزيد. افزون براين، بعضي از روايات نشان مي دهد معصومان(عليهم السلام)درکجا ودر پي چه مسايلي شاد مي شدند و براي شادبودن چه برنامه هايي ارائه مي کردند.پيامبر اکرم صلي‌الله عليه و آله‌‌با يارانش مزاح مي کرد، اجازه مي داد ياران باوي مزاح کنند و گاه به شوخي ياران با يکديگر، گوش مي سپرد وتبسم مي فرمود. او هرگز شاديهاي يارانش را برهم نمي زد مگر وقتي سخن يا عملي خارج از محدوده شرع از آنها مشاهده مي کرد.آيا ظاهر شدن آثار آن همه خوشحالي برچهره شريف پيامبر و ياديگر رهبران امت در اثر عملکرد خوب برخي از پيروان وعلاقه مندان دليل سرور و شادماني اهل بيت(عليهم السلام)نيست؟البته اين شادمانيها با عربده کشي ها و خنده هاي غيرمجازي که گاه به سلامت و امنيت و نشاط و حتي حيثيت يک ملت و مذهب زيان مي رساند، تفاوت دارد. آن گونه شاديها را نه دين تاييد مي کندنه عقل سالم.

چهره هميشه شاداب پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌و علي عليه‌السلام
 

چهره مقدس پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌هرگز درهم کشيده و گرفته نبود مگر هنگام نزول آيات موعظه يا نزول آيات قيامت که هرشنونده را دچارافسردگي و دگرگوني غير قابل وصف مي کرد.فيض کاشاني مي نويسد: پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌هنگام ملاقات يارانش چهره اش بيش از ديگران شاداب و خندان بود. گاه چنان مي خنديد که دندانهاي مبارکش نمايان مي شد.

گشاده رويي و خوش طبعي علي عليه‌السلام
 

مرحوم قمي مي نويسد: حسن خلق و شکفته رويي آن حضرت چنان بودکه دشمنانش بدين سبب بر وي خرده مي گرفتند. عمروبن عاص مي گفت:او بسيار خوش طبعي مي کند. البته عمرو اين سخن را از عمر آموخت.او براي اينکه خلافت را به آن حضرت نسپارد، خوش طبعي را عيب علي عليه‌السلام شمرد. روزي معاويه به قيس بن سعد گفت: خدا رحمت کندابوالحسن را که بسيار خندان و شکفته و خوش طبع بود.قيس گفت: آري چنين بود; رسول خدا صلي‌الله عليه و آله‌‌نيز با يارانش خوش طبعي مي کرد و خندان بود. اي معاويه! تو به ظاهر او را مدح مي کني اما هدفت بدگويي و خرده گيري است. اما بدان به خدا سوگند، آن حضرت با آن شکفتگي و خنداني، هيبتش از همه فزونتر بود; و آن هيبت به سبب تقوايش بود....حضرت فاطمه علیهاالسلام که زندگانی کوتاه او همراه با فراز و نشیبهای فراوان و گاه حوادث تلخ بود، در فرصتهای مناسب، برای زدودن غبار غم از چهرۀ شوهر عزیزش لب به مزاح و شوخی می گشود و با شوخی ملیح و زیبا، غنچۀ خنده بر لبان علی علیه السلام شکوفا می ساخت، شادکامی و خوشحالی آن پاک بانو، زمانی به اوج خود می رسید که خود را به دور از لغزشها و عمل ناپسند، می یافت.از این رو چون رسول خدا کارهای داخل منزل را به حضرت فاطمه علیهاالسلام و امور بیرون خانه را به حضرت علی علیه السلام واگذار نمود، حضرت زهرا علیهاالسلام با خوشحالی غیر قابل توصیفی فرمود: «جز خدا کسی نمی داند که از این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم، زیرا رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است، بازداشت».(29)

شوخي و مزاح پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌باياران
 

گاه پيامبر با يارانش مزاح کرده، آنها را شادمان مي ساخت ومي فرمود:«اني لامزح و لااقول الا الحق.»من مزاح مي کنم و جز حق چيزي نمي گويم.طريحي هم مي نويسد: «کان رسول الله صلي‌الله عليه و آله‌‌يداعب الرجل يريد ان يسره »پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌با انسان به قصد آن که شادمانش سازد شوخي مي کرد.نکته قابل دقت اين است که پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌خود مزاح را مي آغازيد وبرآن بود بدين وسيله سرور و نشاط را در يارانش زنده نگه دارد.اين کار پيامبر بزرگوار اسلام در رفع خستگيها و فشارهاي ناشي ازمشکلات زندگي يارانش موثر بود.

مزاح با انس بن مالک
 

انس مي گويد: پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌از نظر خلق و خوي بهترين مردم بود.روزي مرا براي انجام کاري فراخواند. گفتم نمي روم. در حالي که در انديشه اجراي فرمان حضرت بودم. بيرون رفتم تا برکودکاني که در بازار به بازي مشغول بودند، بگذرم و لحظاتي بازي آنها راتماشاکنم. وقتي سرگرم تماشاي بازي بودم، پيامبر از پشت سرگردنم را گرفت و در حالي که مي خنديد، فرمود: انس! به آنجا که دستوردادم، رفتي و آنچه گفتم، انجام دادي؟ عرض کردم: آري، مي روم يارسول الله.چه کسي اين بنده را مي خرد!روزي حضرت بازوي يکي از يارانش را از پشت سرگرفته و فرمود:چه کسي اين بنده را مي خرد; يعني بنده خدا را؟مراد پيامبر مزاح بود.

پيران داخل بهشت نمي شوند.
 

روزي پيامبراکرم صلي‌الله عليه و آله‌‌به پيرزني از طايفه اشجع فرمود: اي اشجعيه! بدان هرگز پيرزن داخل بهشت نمي‌گردد.پيرزن سخت منقلب شد و به شدت گريست. بلال از راه رسيد و بامشاهده آن صحنه، وضعيت زن را براي پيامبر نقل کرد. حضرت به بلال فرمود: سياه چهرگان هم به بهشت نمي روند. بلال نيز کنار زن به گريستن پرداخت. عباس، عموي پيامبر، برآنها گذشت و پس از آگاهي از حالشان، ماجرا را براي پيامبر بازگفت. پيامبر فرمود: پيرمردهم نمي تواند به بهشت گام نهد.آنگاه رسول خدا صلي‌الله عليه و آله‌‌هرسه را طلبيد و فرمود: خداوند اينان را بابهترين شکل ظاهري داخل بهشت ميگرداند. سپس فرمود: خداوند آنهارا در قالب جواناني نوراني وارد بهشت مي سازد.
او همان نيست که در چشمانش سفيدي هست؟!
ابن شهرآشوب مي نويسد: روزي آن حضرت به زني که از همسرش سخن مي گفت، فرمود: آيا او همان نيست که در چشمانش سفيدي است؟ زن بلافاصله گفت: نه. آنگاه زن به خانه رفته، ماجرا را براي شوهرش بازگفت. او که دريافته بود پيامبر مزاح کرده است. به همسرش گفت: آيا نمي بيني سفيدي چشمم از سياهياش زيادتر است؟
شوخي و مزاح با اميرمومنان عليه‌السلام
روزي پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌و علي عليه‌السلامکنار يکديگر خرما مي خوردند. حضرت هسته خرمايي که مي خورد، نزد علي عليه‌السلاممي گذارد. هنگامي که از تناول خرمادست کشيدند، تمام هسته هاي خرما نزد علي عليه‌السلامجمع شده بود.پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌به علي عليه‌السلامفرمود:«يا علي انک لاکول.»اي علي! بسيار مي خوري.علي عليه‌السلامگفت: «يا رسول الله الاکول من ياکل الرطب و النواه »اي رسول خدا! بسيار خور کسي است که خرماها را با هسته اش خورده است.

دست گذاردن برچشم برخي ياران
 

حضرت برخي ياران را از پشت سر بغل مي گرفت و دو دستانش رابرچشمانشان مي گذارد تا آنها را بيازمايد آيا مي توانند با چشم بسته طرف مقابل را تشخيص دهند؟
آرامتر برو که ظرفها خرد نشود.
در يکي از مسافرتها، غلام سياه و خوش صدايي به نام «انجشه »همراه حضرت بود که به دستور پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌آواز ويژه تند رفتن شتران مي خواند. و در آن کاروان برخي از زنان پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌ و ام سليم نيزحضور داشتند.انس مي گويد: حضرت گاهي با انجشه شوخي مي کرد و مي فرمود:«رويدا يا انجشه لاتکسر القوارير(يعني ضعفه النساء.»انجشه! قدري آرامتر بران بلورها خرد نشود. (زنان آزار نبينند).

شوخي ياران با پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌
 

پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌به ديگران اجازه مي داد با او مزاح کنند. نعيمان بدري يکي از ياران هميشه شاد پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌ گاه با آن حضرت شوخي مي کرد و حضرت را مي خنداند. پيامبر صلي‌الله عليه و آله ‌‌نه تنها موضع منفي نمي گرفت بلکه تبسم مي فرمود.روزي نعيمان به مرد عربي که عسل مي فروخت، رسيد. ظرفي عسل خريد و به خانه عايشه که تصادفا آن روز نوبتش بود آورد واظهار داشت: اين را از من تحويل بگير. و مرد عرب را بر درخانه پيامبر نگه داشت و خود رفت. پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌چنان انديشيد که نعيمان عسل را به رسم هديه آورده است. بدين جهت آن را قبول کرد و به درون خانه رفت. نعيمان بار ديگر از جلوي خانه پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌ عبورکرده ملاحظه کرد که مرد عرب هنوز بر در خانه ايستاده است. مدتي بعد، مرد عرب اهل خانه را مخاطب قرار داد و گفت: اگر پولش را نميدهيد، عسل را برگردانيد.پيامبر صلي‌الله عليه و آله ‌‌از ماجرا با خبر شده، بي درنگ قيمت آن را به مردعرب پرداخت. آنگاه به نعيمان فرمود: چه چيز تو را واداشت چنين کني؟نعيمان گفت: ديدم پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌عسل دوست دارد. فرصت را غنيمت شمرده، چنين کردم.

شوخي مرد عرب در يکي از حالات سخت
 

روزي عربي برآن حضرت که بسيار اندوهگين مي نمود. وارد شد.مرد عرب خواست چيزي بپرسد، اصحاب گفتند: نپرس; چهره پيامبرچنان گرفته است که جرات پرسيدن نداريم.او گفت: مرا به حال خود واگذاريد، سوگند به خدايي که او رابه پيامبري برانگيخت، هرگز رهايش نمي کنم تا خنده برلبانش ظاهرشود. آنگاه به پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌گفت: رسول خدا، شنيده ايم دجال بانان وغذا نزد مردم گرسنه مي آيد. پدر و مادرم به فدايت، آيا بايد ازغذا خودداري کرده، نخورم تا از لاغري بميرم يا بهتر است نزد دجال غذاي کامل بخورم و چون سير شدم به خدا ايمان آورم.پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌آن قدر خنديد که دندانهاي مبارکش نمايان شد. سپس فرمود: خير، خداوند تو را به وسيله آنچه ديگر مومنان را بي نيازمي کند، بي نياز مي سازد.

شوخي صهيب با پيامبر عليه‌السلام
 

روزي حضرت به صهيب بن سنان فرمود: درحالي که از چشم درد رنج مي بري، خرما مي خوري؟صهيب گفت: اين چشم من درد مي کند و من خرما را با طرف ديگرمي خورم.شنيدن شوخيهاي ياران با يکديگرگاه ياران در محضر رسول خدا صلي‌الله عليه و آله‌‌با يکديگر مزاح مي کردند ومي خنديدند. پيامبر نيز تبسم ميفرمود و جز در موارد خلاف شرع تذکر نمي داد. سماک بن حرب مي گويد: به جابربن سمره گفتم: آيا باپيامبر نشست و برخاست هم مي کردي؟گفت: آري، بسيار. برنامه پيامبر پس از نماز صبح اين بود که تا آفتاب بيرون نمي آمد و محل نمازش را ترک نمي کرد. پس از بيرون آمدن آفتاب، محل نماز را ترک مي گفت. در اين بين، ياران در باره دوران جاهليت و برخي از کارهاي جاهلانه شان سخن مي گفتند ومي خنديدند. پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌صداي آنها را مي شنيد و تبسم مي فرمود.گروهي از ياران پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌از جمله سويبط مهاجري و نعيمان بدري در سفر گاه باهم مزاح مي کردند. روزي سويبط به شوخي همسفرانش را گفت: غلامي فروشي دارم، مي خريد؟ گفتند: آري.سويبط گفت: ضمنا بدانيد او ادعايي هم دارد و به شما خواهدگفت من آزادم. پس اگر سخنش را گوش کنيد، غلامم را از دست مي دهيدو ضايع خواهيد کرد. پس نعيمان را غلام معرفي کرد. مسافران او رابه ده قلايص خريدند و سپس نزد نعيمان آمده، طنابي برگردنش افکندند. نعيمان گفت: اين مرد با شما شوخي کرده، من آزادم.خريداران اظهار داشتند: از پيش با خبر بوديم چنين سخن خواهي گفت.آنگاه او را کشان کشان با خود مي برند. در اين لحظه، دوستان همسفرش که از اين جريان سخت ميخنديدند. دنبال خريداران رفته، آزادش کردند. پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌باشنيدن اين ماجرا تا مدتي مي‌خنديد.

توصيه و تشويق به مزاح و شوخي
 

پيامبر و معصومان(عليهم السلام)علاوه براين که خود چهره شادابي داشتند به ديگران نيزسفارش ميفرمودند که هرگز با چهره هاي عبوس و گرفته رو به رونشويد. يونس شيباني مي گويد: به محضر امام صادق عليه‌السلام رسيدم. آن حضرت پرسيد: مزاح شما با يکديگر چگونه است؟ جواب دادم کمتر بايکديگر مزاح مي کنيم.حضرت فرمود: چنين نباشيد; زيرا شوخي و مزاح بخشي از حسن خلق است و شما با اين شوخي برادرت را خوشحال مي کني. رسول خدا صلي‌الله عليه و آله‌‌همواره شوخي مي کرد و مي خواست مردم را شادمان کند.شخصي ازمحضر امام موسي بن جعفر عليه‌السلام پرسيد: فدايت گردم، گاه درميان گروهي هستم که ميگويند و مي خندند، چه کنم؟ حضرت فرمود:اشکالي ندارد به شرطي که فحش نباشد. سپس فرمود: بيابانگردي به محضر رسول خدا صلي‌الله عليه و آله‌‌مي آمد و براي آن حضرت هديه مي آورد; ولي چون قصد بازگشت داشت، مي گفت: رسول الله! بهاي هديه ما را بدهيد که مي خواهم برگردم. پيامبرخدا صلي‌الله عليه و آله‌‌از شوخي اين مرد مي خنديد و چون غمگين ميشد، مي فرمود:مرد بياباني کجاست؟ کاش مي آمد!
نگاهي به برخي ازشاديهاي معصومان(عليهم السلام)
افزون براين، در بسياري موارد معصومان(عليهم السلام)شادبودند.پس از فتح خيبر و آمدن جعفر، پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌ بسيار خوشحال به نظرمي رسيد و مي فرمود: نمي دانم از کدام يک خوشحالتر باشم فتح خيبريا آمدن جعفر از حبشه؟! علي عليه‌السلام‌در پايان يک ماموريت سخت باپيروزي بازگشت و پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌ و ياران به استقبالش شتافتند. چون چشمان علي عليه‌السلام‌به پيامبر صلي‌الله عليه و آله‌‌افتاد، خود را از اسب به زير افکنده،خدمت حضرت شتافت و زانوي وي را بوسيد.رسول گرامي فرمود: ياعلي! سوار شو که خدا و رسولش از توراضي اند.حضرت امير عليه‌السلام‌از شادي اين بشارت، گريان شد و به خانه برگشت.افزون براين، وقتي به حضرت علي عليه‌السلام‌ابوتراب مي گفتند،بسيارخوشحال مي شد. سهل بن سعد ميگويد: «وان کان ليفرح اذا دعي بها»محمدبن عذافر مي گويد: «پدرم، عذافر گفت: امام صادق عليه‌السلام‌هزار وهفتصد دينار به من داد و فرمود: با اين پول برايم تجارت کن;سپس فرمود: به سود آن علاقه ندارم. سود تجارت شايسته است، ولي من مي‌خواهم خداوند مرا در معرض تحصيل سودهايش بنگرد.عذافر گفت: با آن پول تجارت کردم و صد دينار سود بردم. آن رابه حضور امام صادق عليه‌السلام‌آوردم; امام بسيار خوشحال شد و فرمود: آن صد دينار را روي اصل سرمايه بگذار...»چون معصومان(عليهم السلام)مي شنيدند که شخصي صله رحم کرده، يامومني را خوشحال ساخته و يا گرهي از زندگي برادري باز کرده،بسيار خرسند و شادمان مي شدند و پيروان خود را از اين شادماني با خبر مي ساختند تا مردم بدان کار روي آورند. در همين راستا،حضرت فرمود: «من سر مومنا فقد سرني و من سرني فقد سر الله.»کسي که مومني را شاد کند مراشاد کرده و کسي که مرا شاد کندخدا را شاد کرده است.(30)

ذکر چند روایت:
 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مَن أدخَلَ عَلی مُؤمِنٍ فَرَحاً فَقَد أدخَلَ عَلیَّ فَرَحاً».(31)«کسی که مؤمن را شاد کند، مرا شاد نموده».امام صادق علیه السلام فرمود: «وقتی مؤمنی را شاد کردید، تنها او شاد نمی شود، بلکه ما نیز شاد میشویم».(32)رسول اكرم صلي‌الله عليه و آله‌‌: «مؤمن شوخ و شاداب است».(33)حضرت على عليه‌السلام‌: «شادمانى، گشايش خاطر مى‏آورد»؛آمدى،(34)«اوقات شادى، غنيمت است»؛(35)«هركس شادى‏اش اند ك باشد، آسايش او در مرگ خواهد بود»(36)امام صادق عليه‌السلام‌ «هيچ مؤمنى نيست كه شوخى در طبع او نباشد»؛(37)«شوخ طبعى بخشى از حسن خلق است».(38)امام رضا عليه‌السلام‌ «كوشش كنيد اوقات شما چهار زمان باشد؛ وقتى براى عبادت و خلوت با خدا، زمانى براى تأمين معاش، ساعتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيب‏هايتان واقف مى‏سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتى را هم به تفريحات و لذايذ خود اختصاص مى‏دهيد و از شادى ساعت‏هاى تفريح، نيروى لازم براى عمل به وظايف وقت‏هاى ديگر را تأمين كنيد».(39)در سيره معصومان، عنصر شادى آن چنان اهميت دارد كه علاوه بر تأييد آن به بسترسازى، زمينه‏سازى و ايجاد آن نيز توصيه شده است.(40) پاره ‏اى از احاديث، علاوه بر دستورهاى كلى درباره اهميت شادى و نشاط، دستورالعمل‏هاى خاصى نيز براى حفظ و پرورش اين حالت مانند، پياده‏روى، سواركارى، شنا در آب، نگاه كردن به سبزه‏ها، خوردن و نوشيدن، مسواك كردن، شوخى، خنده و...(41) بيان مى‏دارند.
چو شادى بكاهد، بكاهد روان
خُرد گردد اندر ميان، ناتوان‏
فرودسى

پي نوشت ها :
 

22.الكافي ج2 ،188
23. فلق 4
http://kabulnagd.blogfa.com/post-127.aspx.24
25.المیزان، (عربی)، ج 6، 209.
26.سنن البنی، ص 328، حدیث 378.
27.وسائل الشیعه، ج 3، ص 344.
28.نهج الفصاحه، حدیث 741.
29.محمد دشتی، نهج الحیاه، ص 168، حدیث 95.
30.مقاله ای از محمد جواد طبسي
31.میزان الحکمه، ج 4، ص 439.
32.همان.
33.بحرانى، تحف العقول، ص‏49.
34.غررالحكم، ح‏2023.
35.همان، ح‏1084.
36.بحارالانوار، ج‏78، ص‏12..
37.كلينى،اصول كافى، ج‏2، ص‏663
38.همان.
39.بحارالانوار، ج‏75، ص‏321.
40.كافى، ج‏2، ص‏192.
41.وسائل الشيعه، ج‏12، ص‏112، بحارالانوار، ج‏16، ص‏298؛ حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج‏8، ص‏418.

ادامه دارد



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما