مقبره اي باپيام شوم

نويسنده:لادن بهبودي مطالب عجيب تر از علم اين شماره بيشتر به مکان ها يا اتفاقات تاريخي مربوط است . از ارواح زندان آلکاتراز و نفرين فراعنه مصر گرفته تا افشاي راز غرق شدن تايتانيک و سر نوشت شهر آتلانتيس از موضوعاتي هستند که به آنها اشاره شده است . همچنين به داستاني معروف در مورد مشاهده پوفوها اشاره مي کنيم . اين مطالب بيشتر به
دوشنبه، 23 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقبره اي باپيام شوم

مقبره اي باپيام شوم
مقبره اي باپيام شوم


 






 
نويسنده:لادن بهبودي مطالب عجيب تر از علم اين شماره بيشتر به مکان ها يا اتفاقات تاريخي مربوط است . از ارواح زندان آلکاتراز و نفرين فراعنه مصر گرفته تا افشاي راز غرق شدن تايتانيک و سر نوشت شهر آتلانتيس از موضوعاتي هستند که به آنها اشاره شده است . همچنين به داستاني معروف در مورد مشاهده پوفوها اشاره مي کنيم . اين مطالب بيشتر به آن جهت است که در هفته هاي گذشته مشاهده هاي شيئي ناشناخته و نوراني ،
فرود گاهي در چين را به تعطيل کشاند . مطلبي را نيز درمورد بارش ژلاتيني در آمريکا خواهيد خواند.

بارش عجيب قطرات ژلاتيني
 

شهر کوچکي در نزديکي واشنگتن که هميشه باراني است در هفت آگوست 1994بارش قطرات ژلاتيني را تجربه کرد . اين شهر تنها 665نفر جمعيت دارد و پس از بارش اين قطعات ژلاتيني حوادث عجيبي در آن رخ داد . همه ساکنان مريض و بسياري از احشام و حيوانات تلف شدند . دهکده کوچک اوکويل پس از بارش اين حباب هاي ژلاتيني وضعيت عجيبي درآن پيدا کرد . تمام ساکنان آن به بيماري آنفلو آنزايي مبتلا شدند که مدت آن هفت هفته تا سه ماه طول کشيد. نتايج بررسي هاي آزمايشگاهي بسيار عجيب بود. اين حباب هاي ژلاتيني حاوي گلبول هاي سفيد خون بودند. مطالعات بيشتر نشان داد که اين نمونه ها دو نوع باکتري در خود دارند .
يکي از اين باکتري ها در سيستم گوارش بدن انسان وجود دارد . طي يک مدت سه هفته اي شش بار اين بارش ها ادامه پيدا کرد . حيوانات مردند و انسان ها مريض شدند. اما هويت اين اجسام ژلاتيني مشخص نشد. نيروي هوايي هر گونه اطلاع در مورد اين اجسام را انکار کرد . آيا اين قطرات از طريق هواپيما به زمين ريخته شده اند؟ آيا بخشي ازآزمايش هاي نظامي و آزمايش يک سلاح کشنده جديد بوده اند ؟ سوالات هنوزپيرامون اين حباب ها باقي است و تا کنون هويت واقعي آنها فاش نشده است.

مقبره اي باپيام شوم

ارواح زندان آلکاتراز
 

زندان آلکاتر از در آمريکا يکي از معروف ترين زندان ها در جهان است. اين زندان که مدت هاست مترو که شده يکي از معروف ترين مکان هاي توريستي در جهان نيز هست. روزانه تعداد زيادي براي ديدن اين زندان و سلول هاي آن که زماني خطرناک ترين جنايتکاران در آن زندگي مي کردند به اين مکان مي آيند. بسياري از اين زندانيان با روش هاي خشن توسط ماموران زندان کشته شده و بسياري نيز بر اثر فشار شرايط روحي و رواني و ترسناک اين زندان که به آن صخره مي گفتند،ديوانه شدند. اکنون اعتقاد بر اين است روح بسياري از زندانياني که در اين زندان به گونه اي دلخراش جان خود را از دست دادند در اين زندان سرگردان است. در سال 1946 فرار سه جنايتکار خطرناک از اين زندان ناکام ماند و آنها در يک درگيري خونين در زندان با شليک گلوله و انفجار بمب کشته شدند. اکنون گفته مي شود در بخشي از زندان که آنها در آن کشته شدند هر روز سر ساعت مشخصي بسته مي شود. خيلي از توريست ها و نگهبانان شب زندان نيز ادعا کردند که در ساعت مشخصي بسته مي شود. خيلي از توريست ها و نگهبانان شب زندان نيز ادعا کردند که در ساعت هاي شب صداي فرياد،جيغ و حتي صداي شليک گلوله و انفجار را در اين مکان مي شنوند. برخي از نگهبانان شب نيز گفته اند که صداي دويدن و راه رفتن و صحبت را از طبقات بالا در ساعت هايي در شب مي شنوند و به تصور اينکه بازديد کنندگان خود را در اين سلول ها مخفي کرده اند تا بتوانند شب را در اين جزيره باشند جست و جو مي کنند اما هيچ گاه فرد يا عاملي را براي ايجاد اين صداهاي عجيب پيدا نمي کنند. سلول شماره دي14نيز يکي از سلول هاي عجيب و مرموز در اين زندان است. اين سلول هميشه برخلاف ديگر سلول ها هواي بسيار سردي دارد و حس عجيبي هنگام ورود به اين سلول به همه دست مي دهد. بعدها از قول برخي از نگهبانان و زندانيان فعاليت داشت نيز بر اين سلول که به حفره معروف بود،چنين فضا و جو عجيبي افتاده است. در سال1945 زنداني اي که براي گذراندن حبس انفرادي به اين سلول منتقل شد،درست پس از قفل کردن در شروع به داد و فرياد کرد و از هيولايي سخن مي گفت که چشمان قرمز و براقي دارد. پس از مدتي ناگهان اين صدا قطع شد.روز بعد زماني که نگهبانان در زندان را باز مي کنند با جسد اين زنداني روبه رو مي شوند که جاي دست ها بر خرخره اش باقي مانده است. نتايج کالبد شکافي نشان داد که اين جاي دست جاي دست خود زنداني نيست. روز بعد نيز زنداني ديگري درست به همان شيوه زنداني سلول دي14کشته شد. نگهباناني که بالاي سرجسد رسيدند او را در حالي ديدند که با خشم و درد به آنها زل زده است. زندان «آلکاتراز»در خليج سانفرانسيسکو در ايالت کاليفر نياست. شهرت اين زندان در اين است که امنيت فوق العاده اي داشته و در طول 29سال فعاليت هيچ کس نتوانسته از آن فرار کند. تمام کساني که قصد فرار از اين زندان را داشتند،دستگير شده اند. زماني که زنداني ها موفق به فرار از آلکاتر از شدند در آن براي هميشه بسته شد.

مقبره اي باپيام شوم

راز سر به مهر آتلانتيس
 

داستان شهر گمشده آتلانتيس از داستان ها و افسانه هايي است که در طول تاريخ ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. شهرها و مکان هاي زيادي در تاريخ بوده اند که غير از نام آنها در کتب تاريخي،اکنون اثري از آنها به جا نمانده اما در اين ميان نقل قول ها و داستان ها در مورد آتلانتيس بيشتر از ديگر موارد است. برخي آتلانتيس را شهر گمشده و برخي آن را قاره گمشده مي دانند. در اين ميان برخي نيز هستند که وجود اين قاره را باور ندارند اما آنهايي که اعتقاد به وجود آن دارند نمي دانند که جاي آن کجاست و کجا بايد دنبال بقاياي اين شهر گمشده باشند.نخستين باريوناني ها در 360قبل از ميلاد در کتب و نوشته هاي خود اشاره کرد که شهر آتلانتيس 9هزار سال قبل نابود شده و از بين رفته است.افلاطون شاگرد سقراط نيز تحقيقات زيادي در رابطه با آتلانتيس انجام داد و موفق به ايجاد نقشه مدوري از محل تقريبي آتلانتيس شد.وي هميشه بر اين اعتقاد بود که شهر افسانه اي آتلانتيس به راستي روزي وجود داشته است. افلاطون در تحقيقات خود از منابع مختلف از جمله منابع دريانوردي باستان و داستان هاي افرادي که آلانتيس را مشاهده کرده بودند،استفاده کرد.البته تحقيقات افلاطون هيچ گاه مورد اعتماد قرار نگرفت تا روزي که يک دريانورد هلندي از روي نقشه هاي افلاطون موفق به کشف ويرانه هاي شهري در زير اقيانوس شد. داستان هاي زيادي از زبان اسطوره ها در مورد آتلانتيس نقل شده و ولي آنچه بيشتر اهميت دارد اين است که مي گويند ساکنان آتلانتيس تمدن و حتي تکنولوژي پيشرفته اي داشته اند و آن طور که در اساطير و افسانه ها آمده است غرور و طمع ساکنانش موجب نابودي آن شد. اگر چنين تمدني 11هزار سال قبل وجود داشته چرا اکنون ديگر اثري از آن نيست؟ اجماع عمومي بر اين است که بقاياي اين تمدن بايد زير آب هاي اقيانوس اطلس مابين اروپا و آمريکا باشد. برخي نيز معتقدند که آتلانتيس در زير آب هاي مثلث برمودا قرار دارد و تمام رويدادها و اتفاقات عجيب و غريب مثلث برمودا با شهر گمشده آتلانتيس ارتباط دارد. آيا امکان دارد که برخي از امکانات و تکنولوژي هاي اين شهر تا اين زمان همچنان فعال باشند؟ به راستي هويت آتلانتيس چه بود؟شهر،جزيره يا قاره؟ آيا اين شهر با موجودات فرازميني ارتباط دارد؟ جواب اين سوالات را بايد در آينده جست و جو کرد. البته در مورد پيدا شدن بقاياي اين شهر،هر چندي وقت يک بار اخباري منتشر مي شود. چندي پيش مهندس انگليسي در 620مايلي شمال غربي آفريقا در نزديکي جزاير قناري،متوجه شبکه اي از خطوط در بستر دريا شد. تصوير،بسيار شبيه عکس هوايي از يک شهر بود. از آنجا که محل اين عکس،درست منطبق با جايي است که آن را متحمل ترين محل آتلانتيس گمشده مي دانند،اين خبر در رسانه هاي مختلف منتشر شد که گوگل ارث،آتلانتيس را يافته است!گوگل خيلي زود به اين خبر واکنش نشان داد و در يک بيانيه رسمي آن را رد کرد و گفت خطوطي که در اين قسمت ديده مي شوند،محل هاي تلاقي دسته هاي مختلف اطلاعاتي هستند.

مقبره اي باپيام شوم

انسان هايي که برق دارند
 

انسان هاي عجيبي که به نظر مي آيد بدنشان از برق ولتاژ قوي برخوردار است،بسيار نادرند. علم پزشکي نيز از توضيح درباره علت اين امر عاجز مانده و هنوز توجيهي در مورد آن ارائه نشده تنها در اين مورد مي توان به ذکرمثال دکتر اشکرفت به هيچ يک از مطالب شگفت آوري که در اين مورد مي شنيد اعتقاد نداشت و اين سخنان را بيهوده مي پنداشت تا اينکه با دختر جواني که بدنش از ولتاژ بالايي برخوردار بود ملاقات کرد و براي امتحان به بدن وي دست زد. چند لحظه بعد هنگاميکه چشمان خود را باز کرد دريافت که طاقباز روي زمين افتاده و دوستانش نگران گرداگرد او را گرفته اند . اين دختر عجيب که جني مورگان نام داشت . يک بار ديگر نيز مرتکب چنين کاري شده بود. جني در نوجواني دختري نحيف و عصبي بود.تا سن 14سالگي هيچ پديده شگفتي که توجه همگان را نسبت به وي جلب کند،وجود نداشت. بعد از آن به طور ناگهاني و بدون هيچ دليل روشني حکم يک باتري را پيدا کرد.زماني که به دسته تلمبه دست مي زد از نوک انگشتانش جرقه هايي جهيدن مي گرفت و ولتاژ اين جرقه ها به قدري قوي بود که به انگشتانش آسيب مي رساند. در سال1877روزنامه ها و مجلات پزشکي وجود يک شخص ديگر به نام کارولين کلير از اهالي انتاريو را گزارش کردند که بدنش مانند يک باتري عمل مي کرد.
کارولين در سن هفده سالگي 65کيلوگرم وزن داشت و به همراه والدين و شش خواهر و برادرش زندگي مي کرد. در اين سن او ناگهان بيمار شد و اشتهايش را از دست داد و نيرويش تحليل رفت. پزشکان نتوانستند علت بيماري را کشف کنند و او به تدريج آن قدر ضعيف شد تا وزنش به کمتر از 45کيلو گرم رسيد. سپس کارولين گرفتار نوعي تغييرات روحي و ذهني شبيه به حملات شديد که برخي از پزشکان آن را حالت تشنج مي نامند،شد. در اين حال بدنش خشک مي شد و چشمانش به نقطه اي نامشخص خيره مي ماند و در زير لب درباره مکان ها و مناظر دوردستي که تا بحال نديده بود،سخناني را زمزمه مي کرد. هر کس که به بدن او دست مي زد دچار برق گرفتگي مي شد و عجيب تر اينکه او نه تنها حامل جريان الکتريسيته بود،بلکه به نظر مي رسيد که از خاصيت آهنربايي نيز برخوردار است،به طوريکه هرگاه يک شيء فلزي را به دست مي گرفت نمي توانست آن را از خود جدا کند تا اينکه شخص ديگري با زور آن شي ء را از دست او مي گرفت. او نيز مانند جني مورگان به تدريج از دست اين نيروي شگفت آور و مصيبت بار خلاص شد و بعد از رسيدن به سن بلوغ ديگر هيچگاه دچار چنين حالتي نشد.
اين مورد توسط پزشکان مورد بررسي قرار گرفت و در تابستان 1879گزارش نيز براي انجمن پزشکي اونتاريو تهيه و ارسال شد.

مقبره اي باپيام شوم

آيا نفرين فراعنه واقعيت دارد؟
 

در مورد نفرين فراعنه تا کنون داستان هاي زيادي نقل شده است.وقتي هاوارد کارترولرد کارناون در مقبره توتان خامون را باز کردند،يک رشته وقايع شگفت انگيز رخ داد.بيشتر آنهايي که به نحوي با اين اکتشافات در ارتباط بودند به صورتي غير عادي در گذشتند. آنها طبق افسانه ها گرفتار نفرين فراعنه شده بودند. طبق روياتي تاييد نشده اين وقايع نحس از روز باز گشودن در مقبره در نوامبر 1922آغاز شد. بعد از آنکه آنها از تاريکي مقبره به نور خورشيد بازگشتند،توفان شني آغاز شد که گرداگرد دهانه مقبره پيچيد. وقتي توفان آرام گرفت،قوشي برفراز مقبره ظاهر شد. قوش علامت سلطنتي مصر باستان است سپس جيغ کشان به سوي شرق دنياي اسرار آميز ديگر در باورهاي مصر پرواز کرد. مردم خرافاتي عقيده داشتند که روح فرعون کساني را که در مقبره را گشوده اند،نفرين کرده بود. پنج ماه بعد گونه چپ لرد 57 ساله را پشه اي نيش زد،محل گزيدگي عفوني کرد و او در ساعت يک و پنجاه و پنج دقيقه بامداد در هتلي در قاهره بر اثر عفونت خون در گذشت. تمام چراغ هاي شهر قاهره در آن هنگام خاموش شد و در همان ساعت سگ او در خانه اش در همپشاير دست از زوزه کشيدن برداشت و مرد. عجيب تر از همه اين بود که پزشکي که موميايي فرعون را معاينه کرد متوجه لکه اي که روي گونه چپ او شد که درست شبيه جاي نيش پشه در صورت لرد کارناون بود. سال بعد نفرين گريبانگير مابقي کساني شد که از مقبره بازديد کرده بودند. برادر ناتني کارناون از بيماري قلبي در گذشت. يکي ديگر از همکاران آنها شاهزاده علي فارمي که مدعي بود نسبت او با فرعون مي رسد در لندن به قتل رسيد. جورج مي گويد يکي از بازديد کنندگان از مقبره به ذات الريه مبتلا شد و در گذشت. ريچارد بتل که در فهرست بندي جواهرات به کارتر کمک کرد در 49سالگي خودکشي کرد.
چند ماه بعد در فوريه 1930 پدر او اقدام به خودکشي کرد. در اتاق او گلداني از مقبره فرعون بود. در سال هاي بعد افراد بسياري که به نحوي با اين ماجرا ارتباط داشتند به مرگ هاي مرموزي در گذشتند. اما يک نفر از نفرين افسانه اي فرعون جان سالم به دربرد؛کسي که مي بايد بيش از همه از نفرين بهراسد. اوهاوارد کاتر بود که در مارس 1939 بر اثر مرگ طبيعي درگذشت. زماني که تصميم گرفته شد جواهرات فرعون براي شرکت در نمايشگاهي در پاريس فرستاده شود،رئيس اداره باستان شناسي مصر،محمد ابراهيم خواب ديد که اگر با اين تصميم موافقت کند با مرگ دردناک مواجه خواهد شد. او به سختي با اين تصميم(شرکت کردن در نمايشگاه)مخالفت کرد و حتي در آخرين جلسه اي که با مقامات مصري داشت بر سر اين تصميم باقي بود. بعد از اين جلسه با اتومبيل تصادف کرد و ده روز بعد درگذشت. تا کنون هيچ توجيه علمي براي اين سلسله اتفاقات ارائه نشده اما برخي معتقدند که دامن زدن به اين شايعات و بزرگنمايي سرنوشت هاي عجيب،مي تواند خود عاملي براي حفظ گنجينه فراعنه در سرزمين مصر باشد.

مقبره اي باپيام شوم

منبع:دانستنيها شماره 16



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.