شمه ای از سلوك مبارزاتي شهيد محمد منتظري (2)

دقيقاً نمي‌دانم. دليلش اين بود كه در اصفهان به شدت گرفتارمسائل مبارزاتي بودم و فرصتي براي تمركز بر موضوعات ديگر نداشتم. تعدادي از علماي قم از جمله آقاي طاهري هم در تحصن شركت كردند، اما شهيد منتظري به دليل فعاليتش به شهيد بهشتي و مخصوصاً شهيد مطهري نمي‌توان گفت در آن ماجرا نقشي نداشته،ولي اينكه مستقيماً حضور داشته و چه فعاليت هايي كرده است،اطلاعي ندارم.
يکشنبه، 29 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شمه ای از سلوك مبارزاتي شهيد محمد منتظري (2)

شمه ای از سلوك مبارزاتي شهيد محمد منتظري (2)
شمه ای از سلوك مبارزاتي شهيد محمد منتظري (2)


 






 

گفتگو با حجت الاسلام احمد سالك
 

آيا قبل ازانقلاب همكاري هاي ديگري با شهید حجت الاسلام محمد منتظری داشتيد؟
 

فعاليت ها بيشتر در محور مبارزات بود. يكي از خصوصيات مهم دوران زندگي محمد اين بود كه مانند بعضي ها نبود كه در نقطه‌اي متمركزشود بايستد،لذا دوستان تلاش مي‌كردند تا با او جلسه بگذارند و از اطلاعاتش استفاده كنند،چون اطلاعات بسيار زيادي داشت. در آن فاصله زماني كه من بعد از يكي دوسال به زندان افتادم كل جلساتي كه با شهيد منتظري داشتم شايد ده يا بيست جلسه بيشتر نشد،اما همين اندازه هم واقعاً ارزشمند بود. برخي مواقع اين جلسات در سفر و بعضي هم خصوصي و گاهي دو نفره بود. ارتباطات خيلي گروهي نبود، چون دسترسي به محمد كار چندان ساده‌اي نبود.مثلاً وقتي در اصفهان حضور داشت، پس از پنج،شش جلسه بلافاصله به قم مي‌رفت،قم را سازماندهي و فوراً به نقطه ديگرحركت مي‌كرد. زماني كه حضرت امام(ره) درنوفل لوشاتو بودند، شهيد منتظري در آنجا مستقر بود. در قم، منزل حاج يحيي سلطاني كه پشت بازارچه خان قرار داشت، با يكي دو تلفن، به اين كار اختصاص داده شده بود كه مطالب حضرت امام را تلفني بگيرد،ضبط و پخش كند. دوستان براي اين كار نوبت گذاشته بودند كه من هم چند بار پاي اين تلفن ها بودم و فرمايش هاي حضرت امام را دريافت،ضبط و فوراً همان شب به استان هاي بزرگ منتقل كردم. براي اطمينان شهيد منتظري، واسطه تماس داشتيم. وقتي او زنگ مي‌زد،ضبط ما آماده بود. ضمناً شهيد منتظري نوار بعضي از صحبت هاي خصوصي حضرت امام راجع به برخي مسائل را هم به ما مي‌رساند.

آيا ايشان درتحصن دانشگاه تهران هم نقش داشت؟
 

دقيقاً نمي‌دانم. دليلش اين بود كه در اصفهان به شدت گرفتارمسائل مبارزاتي بودم و فرصتي براي تمركز بر موضوعات ديگر نداشتم. تعدادي از علماي قم از جمله آقاي طاهري هم در تحصن شركت كردند، اما شهيد منتظري به دليل فعاليتش به شهيد بهشتي و مخصوصاً شهيد مطهري نمي‌توان گفت در آن ماجرا نقشي نداشته،ولي اينكه مستقيماً حضور داشته و چه فعاليت هايي كرده است،اطلاعي ندارم.

چند تن ازشخصيت هاي قبل از انقلاب هستند كه هر كدام محوريت يك تفكرند. در تاريخ، روابط شهيد منتظري با اين شخصيت ها به صورمختلف نقل شده است. نظر شما در اين باره چيست؟
 

قبل از انقلاب شهيد بهشتي، شهيد مطهري و سايرين در قم با آيت‌الله منتظري ارتباط داشتند و آيت‌الله منتظري مورد توجه آنان هم بود. آن زمان مدرسه حقاني دست آيت‌الله قدوسي و مرحوم جنتي بود.شهيد بهشتي هم در آنجا درس و بحث داشتند. بخشي از ارتباطات شهيد منتظري به واسطه رابطه آن بزرگواران با پدرشان بود. ازطرفي چون شهيد منتظري در متن مبارزات قرار داشت، وقتي با آنان مي‌نشست و بحث هاي مبارزاتي مي‌كرد، آنها هم شهيد منتظري را هدايت مي‌كردند. محمد به شهيد بهشتي و شهيد مطهري علاقه داشت و مي‌گفت:«اگر مي‌بايست به دنبال شخصيت هايي بلند شويم، بايد با اين بزرگواران باشيم.» مدتي بحث راه حق مطرح شد.
آن موقع راه حق جزواتي راپخش مي‌كرد. من هم از زمان دبيرستان عضو راه حق بودم و مرتباً جزوات آن از قم برايم مي‌آمد. مطالب آن بسيار روشنگر و مفيد بودند. از همان زمان با آيت‌الله مصباح يزدي آشنا شدم و تاكنون نزديك چهل سال است با ايشان آشنا هستم.محمدآقا مي‌گفت:«براي مقدمات ذهني و تقويت ايماني جوانان بايد از اين جزوات استفاده كنيم.» به طور خلاصه مي‌بايست عرض كنم ارتباط شهيد منتظري با چنين شخصيت هايي هم از طريق پدر بود و هم خود شخصاً با اين بزرگواران ارتباط داشت.ضمناً قبل از انقلاب رابطه شهيد منتظري با شهيد بهشتي خوب بود و من موردي دال بر اختلاف ميان آنان نديدم.

نظر شهيد منتظري درباره امام موسي صدر چه بود؟
 

ايشان از امام موسي صدر بسيار تعريف مي‌كرد، چون به عنوان يك شخصيت و چهره در لبنان توانسته بود سنگري مقابل اسرائيل باشد و شيعيان را جمع و متحد كند و اين امر مهمي بود.درحقيقت سياق حركتش چنين بود كه ما بايد در اين قضايا شيعه را حفظ كنيم.ازجمله كساني كه شهيد منتظري از آنان تعريف مي‌كرد، مي‌توانم به حضرت امام،شهيد مطهري، شهيد بهشتي، امام موسي صدر، مرحوم رباني شيرازي و ساير كساني كه در صحنه مبارزات حضور داشتند اشاره كنم.

شما اشاره كرديد شهيد منتظري به حجره سيد مهدي هاشمي رفت و آمد داشت. او بعدها در حمايت از سيد مهدي هاشمي در كليسايي در پاريس تحصن كرد. آيا ارتباط آنها از نظر مبارزاتي جدي و پيوسته بود يا آشنايي قديم در دوران جواني منجر به حمايت شهيد منتظري از سيد مهدي هاشمي شد؟
 

سيد مهدي هاشمي چند برادر داشت و پدرشان آقاي هاشمي مرد بسيار متدين، باسواد، فاضل و از علماي خوب بود. خوبي پدر دليل براين نبود كه سيد مهدي هاشمي دچار انحراف نبوده است. سيد هادي هاشمي داماد آيت‌الله منتظري شد و همين بستگي خانوادگي نقطه تحول ارتباطات برادران هاشمي با بيت منتظري شد. البته اين ازدواج نتيجه ارتباطات قبلي خانواده هاشمي و منتظري بوده است. هادي شخصيت پيچيده‌اي داشت. طوري كه سيد مهدي هاشمي هم در اعترافاتش مي‌گويد:«هادي مرا به اين روز نشاند.» در واقع هادي آدم سياسي پيچيده‌اي بود و مي‌دانست چه كار مي‌كند و افراد را متناسب با حال و احوالشان به كار مي‌گرفت.به هرحال شهيد منتظري هم در اين خانواده بود و نمي‌توانست از خواهر و مادرش جدا شود. از يك سوسيد مهدي هاشمي بسيار با استعداد بود و طوري حرف مي‌زد كه مخاطبش را سحر مي‌كرد.به اين ترتيب اين دو با هم در راه مبارزه قرار گرفتند. من فقط دو سه بار ديدم محمد به مدرسه حجتيه آمد و چون دائماً از طرف مأموران ساواك تحت نظر و تعقيب بود جايي بند نمي‌شد، همه را مي‌ديد،سركشي مي‌كرد، دستوراتش را مي‌داد و مي‌رفت. اگر به كساني لطف داشت به حجره شان مي‌رفت و با آنها چاي مي‌نوشيد. حرفش هم اين بود: « وقت نيست. عمركم و اعمال بسيار است. اينكه دورهم بنشينيم و گپ بزنيم همه بازي است. اگر مي‌خواهيد كاركنيد به صحنه بياييد.» خودش هم انسان پركار، شاداب و حواسش بسيار جمع بود.بحثش هم با افراد، كم بود و با هر كسي راجع به اطلاعات سري صحبت نمي‌كرد.به عبارتي با هر شخصي مناسب خودش مجانب بود.اين ارتباطات تا پيروزي انقلاب ادامه داشت. وقتي شوراي فرماندهي سپاه تشكيل و جواد منصوري به عنوان فرمانده از طرف امام منصوب شد، در گروه اوليه شورا جواد منصوري، محمدزاده، محمود زاده،شهيد منتظري به عنوان معاونت تبليغات،انتشارات و روابط عمومي و سايرين حضورداشتند. چون شهيد منتظري روحيه تشكيلاتي نداشت و تابع هيچ تشكلي نبود،ازاين رو زياد در سپاه نماند.شايد پنج ماهي مسئوليت داشت و كارها را رديف كرد،سپس به دليل انجام نهضت ها از سپاه بيرون آمد و سيد مهدي هاشمي را به جاي خود در مركز تبليغات و انتشارات سپاه معرفي كرد كه پس از آن هم حوادثي پيش آمد.

شهيد منتظري قبل از انقلاب با نهضت هاي آزادي بخش در سراسر دنيا ارتباطاتي داشت و پس از انقلاب هم اين روابط را ادامه داد. بعد از شهادت وي اين ميدان به دست سيد مهدي هاشمي افتاد و با اقداماتي كه انجام داد،شرايطي براي انقلاب به وجود آورد كه گاهي اوقات دردسرآفرين بود. آيا مسير سيد مهدي هاشمي امتداد راه شهيد منتظري بود؟
 

ظاهر امر اين بود كه اين دو با هم كار مبارزه را ادامه مي‌دهند،بنابراين قبل از انقلاب خط و خطوط خيلي روشن و مشخص نبود.دليلش هم اين بود كه چپ، راست، حزب توده،نهضت آزادي، روحانيت، وساير مبارزان همگي يكصدا مي‌گفتند:«شاه بايد از اين مملكت برود و مي‌بايست با شاه مبارزه كرد» و همه در اين هدف اصلي مشترك بودند. آن زمان هنوز ميزاني براي سنجش افكار وجود نداشت. اينكه مثلاً بغل دستي‌ام چه فكر و عقيد‌اي دارد، پيش از انقلاب چندان مطرح نبود. مگر كساني كه دقيقاً وابسته به روحانيت و مرجعيت بودند. اين افراد راه اعتدال را در پيش گرفتند و سلامتشان حفظ شد و گرنه خيلي ها غلتيدند. حتي در جريان مجاهدين خلق يا منافقين،مرحوم شريف واقفي در برابرمسعود رجوي و ساير فرماندهان و سران مجاهدين ايستاد و گفت:«اگر ما بخواهيم اين كار را ادامه دهيم، بايد زيرنظر شخص امام باشد و روحانيت برما نظارت كند.» اينجا اختلافات آغاز شد و او قرباني اين هدف شد.
شهيد منتظري در اوايل انقلاب افرادي را از فلسطين به ايران آورد و در دانشگاه شهيد مفتح،جايي را براي دادن آموزش به نيروهاي ايراني در نظر گرفت،ضمناً سپاه را هم تشكيل داد. بنده خودم در كميته دفاع شهري اصفهان بودم كه شهيد منتظري با من تماس گرفت و به من گفت:« نيروهايت را براي آموزش بفرست.؟» من هم دوازده تن از نيروهاي خوبم را براي آموزش به تهران نزد مربياني كه او از فلسطين آورده بود، فرستادم.اتفاقاً آموزش هاي چريكي خوبي هم به نيروها داده بودند، ولي زماني كه شهيد منتظري با سيد مهدي هاشمي درآن قضايا افتاد و با توجه به اطميناني كه به عنوان معاون و جانشين خودش به او داشت و او را در شوراي فرماندهي سپاه كه تازه تشكيل شده بود، قرار داد. براي من سئوال برانگيز شد، چون بلافاصله بعد از اين اقدام ما با معضلاتي روبرو شديم.اين موضوع در آن شرايط مسئله مهمي بود كه مي‌بايست بدان توجه مي‌شد.درواقع رابطه محمد با سيدمهدي هاشمي علاوه بر رابطه نسبي نوعي ارتباط فكري براي مبارزه باشاه بود. منتهي تفاوت هاي فاحشي بين شهيد منتظري و سيدمهدي هاشمي وجود داشت كه برخاسته از معيارها و اعتقادات هر يك از اين دو بود.تدين،عبوديت و بندگي شهيد منتظري و سيدمهدي هاشمي قابل مقايسه با هم نبود. سيدمهدي هاشمي بيشتر فعاليت هاي سياسي مي‌كرد.بارها ديده بودم شهيد منتظري با توجه خاصي به نماز مي‌ايستاد ضمن اينكه نمازهاي ديگران را هم ديده بودم. يك باردرتهران خيابان شهريور منزل مرحوم دكتر واعظي كه ازطرف امام به استانداري اصفهان منصوب شده بود، با محمد قمصري، عطريانفر، عبدالله نوري، آقاي طاهري و پسرشان بودم. ضمن جرياني هنگام اذان صبح از جمله كساني كه خوابيدند، سيد مهدي هاشمي بود. با اين اوصاف رابطه سيد مهدي هاشمي با شهيد منتظري ادامه داشت و محمد هم به او مسئوليت مي‌داد. بعدها به تدريج در جريان كارهاي مختلف از هم جدا شدند. نمود اين جدايي را درسخنراني شهيد منتظري عليه شهيد بهشتي قبل از ظهر و حضور اوشب هنگام در دفتر حزب جمهوري اسلامي ببينيد.وقتي شهيد منتظري وارد حزب شد، شهيد بهشتي ايشان را در آغوش گرفت و از او استقبال كرد و هر دو هم در يك راه شهيد شدند شهيد منتظري بسيار صادق بود و شهيد بهشتي به دليل چنين ويژگي هاي اخلاقي كه در محمد ديده بود،به او علاقه داشت.

شمه ای از سلوك مبارزاتي شهيد محمد منتظري (2)

اختلاف شهيد منتظري با شهيد بهشتي از كجا آغازشد؟ چگونه اوج گرفت و ختم به خير شد؟
 

دراين مورد بايد كمي به اوضاع داخلي بيت آيت‌الله منتظري بپردازيم و شرايط آن موقع يعني سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي را بسنجيم.آيت‌الله منتظري در دوره اول رئيس مجلس خبرگان بود كه در آن زمان خبرگان براي تدوين قانون اساسي تشكيل شد.به عبارتي ايشان جايگاه بالايي داشت، اما هنوز قائم مقام نشده بود.امام بخشي از كارها را به ايشان ارجاع داده بودند. شهيد بهشتي درك مي‌كرد كه ممكن است آيت‌الله منتظري به دليل ساده لوحي هايش گاهي از مسير منحرف شود، از اين رو در اين زمينه بسيار دقت مي‌كرد. در اين ميان جوسازي كرده بودند كه شهيد بهشتي مخالف آيت‌الله منتظري است. شرايط بيروني هم بر آن تأثير گذاشت و پس از آنكه شهيد منتظري عليه شهيد بهشتي در مجلس سخنراني كرد. آيت‌الله منتظري عبارتي بيان نمود كه دقيقاً آن را به خاطر ندارم اما در صفحات تاريخ ثبت شده است مثل اينكه ايشان گفته بودند:«محمد حالش خوب نيست يا بيمار است.» در حالي كه انعكاس چنين تعبيري اين بود كه «محمد ديوانه است.» و ما معتقد بوديم او ديوانه نبود و دقيقاً مي‌دانست دارد چه مي‌كند و موضع گيري هايش موضع گيري هاي دقيقي بود. اما چرا عليه آيت‌الله بهشتي آن صحبت هاي تند را كرد. به نظر من جو بني صدرو انحصار طلبي‌اي كه نسبت به ايشان وجود داشت، آنچنان دركشور انعكاس يافته كه بسياري از نيروهاي خودي را هم عليه شهيد بهشتي بسيج كرده بود.شهيد بهشتي، بنده خدا در روزهاي آخر كارشان اين بود كه به اين اتهامات و افتراها پاسخ دهد كه من انحصار و قدرت طلب نيستم.درمقطعي به مدت يك هفته هر شب از ساعت دوازده شب تا چهار صبح به منزل شهيد بهشتي مي‌رفتيم و با ايشان جلسه داشتيم.دراين جلسات بنده شهيد كلاهدوز،آقاي محمودزاده و دوتن ديگر از دوستان هم حضور داشتند.يك شب به شهيد بهشتي گفتم:«آقاي دكتر! از خودتان دفاع كنيد. چرا سكوت كرده‌ايد؟» ايشان تبسمي كرد و گفت:«آقاي سالك!«إن‌الله يدافع عن‌الذين آمنوا»من كيستم كه بخواهم از خود دفاع كنم او مي‌داند و هر كار كه بخواهد مي‌كند.» اين توكل، يقين و باور شهيد بهشتي بود. لذا شهيد بهشتي به خوبي مي‌دانست چه كساني چنين حرف ها و اتهاماتي كه در پشت تريبون مجلس زده و در سطح بين‌المللي پخش مي‌شود استفاده مي‌كنند. اما به صداقت شهيد منتظري اعتماد داشت بنابراين وقتي شب فاجعه محمد وارد حزب جمهوري اسلامي، آقاي بهشتي بلند شد و چند قدمي به استقبال او رفت و او را در آغوش گرفت و اين جمله را بر زبان آورد:«به!محمد خودمان!» وروبوسي كردند و نشستند كه اين برخورد بسيار عجيب بود. سپس شهيد منتظري بسيار پشيمان شد وبه صورت عمومي يا خصوصي ضمن سخنراني آن را جبران كرد.اينكه شهيد منتظري با وجودي كه عضو حزب جمهوري اسلامي نبود ولي چگونه و چرا آن شب به حزب آمد و اينكه آيا كسي به او گفته بود برود و عذر خواهي كند؟ نمي‌دانم.

آيا از فعاليت هاي بعد از انقلاب شهيد منتظري خاطراتي به ياد داريد؟
 

شهيد منتظري بعد از انقلاب تشكيلاتي را براي آموزش نيروهاي جوان كشور توسط مربياني كه از فلسطين و لبنان آورده بود به راه انداخت. اين امر حركت مثبتي بود. عامل جدا شدن تعدادي از حزب‌الهي ها از جمله بنده از قرار دادن او در رأس تشكيلات بود.ما هم قبل وهم بعد از انقلاب با سيدمهدي هاشمي درگيري و اختلاف داشتيم و نمي‌پسنديديم شهيد منتظري حتي با سيد مهدي هاشمي رفت و آمد داشته باشد چه برسد به اينكه در تشكيلات چنين مسئوليت بالايي به او داده شود. خوشبختانه شهيد منتظري با توجه به هشدارهايي كه اطرافيان راجع به سيد مهدي هاشمي به او داده بودند اواخر بسيار ملاحظه مي‌كرد ولي بعد از پيروزي انقلاب اوضاع كشور به گونه‌اي بود كه هر كسي ميداندار بعضي مسائل شد و زياد به اين موضوع توجه نمي‌شد كه فلاني سيدمهدي هاشمي است يا شخص ديگر. قبل از تشكيل سپاه يعني در فاصله زماني بهمن 57 تا خرداد 58، من در اصفهان مسئول كميته دفاع شهري اين شهر بودم. همان طور كه قبلاً هم اشاره كردم وقتي شهيد منتظري با من تماس گرفت كه براي آموزش نيروهايت را بفرست، برايش نيرو فرستادم. حتي نام آن افراد را هم به خاطر دارم. جعفر پيشه كه بعدها شهيد شد،حسن و حسين اكدستاني(؟) كه حسن شهيد شد. اين افراد واقعاً به صورت چريكي آموزش ديدند و هم در كردستان و هم درجبهه بسيار مفيد واقع شدند ولي وقتي شهيد منتظري به سيدمهدي هاشمي آن مسئوليت را سپرد و مهدي هاشمي با من تماس گرفت كه براي آموزش نيروهاي بعدي را بفرست، نپذيرفتم و جواب دادم، نمي‌فرستم. همان موقع شهيد منتظري به من پيشنهاد كرد مي‌خواهم سپاه پاسداران را با نام«پاسا» تشكيل دهيم. از يك سو هيئتي با حضور افرادي چون عباس منفرد و دو سه نفر ديگر از طرف آقاي جواد منصوري كه به حكم حضرت امام فرمانده سپاه شده بود،از تهران به اصفهان آمده بودند. در اين ميان خود شهيد منتظري هم به اصفهان آمده بود و ضمن جلسه دو ساعته‌اي كه در شب با هم داشتيم اعلام كرد كه،«ما مي‌خواهيم پاسا را تشكيل دهيم وصل آنها نشو كه آنها بچه هاي سلطنت آبادند ولي ما سابقه مبارزاتي و انقلابي داريم.» اعضا شوراي فرماندهي سپاه نيروهاي پادگان سلطنت آباد بودند. از اين رو به بچه هاي سلطنت آباد معروف شده بودند. محمود زاده پيش از آن در لندن و محمدزاده از توابين مجاهدين وپسر خوبي هم بود.جواد منصوري هم از گروه منصورون بود. در واقع هر كس از جايي آمده و به اين گروه پيوسته بود. شهيد منتظري به من مي‌گفت:«زيربليط بچه هاي سلطنت آباد نرو. تو كه مرا مي‌شناسي، آنها را نمي‌شناسي.» و مرا توجيه مي‌كرد. من هم به او گفتم:«ببين من يك حرف داشتم و حرفت را قبول دارم، اما امروز امام حكم را به چه كسي داده؟ اين حاج آقا روح‌اللهي كه پيروزي انقلاب را آورده حكم را به جواد منصوري داده است. تو هم بيا و در تشكيلات را ببند و با جواد كاركن.»من نتوانستم او را قانع كنم.بنابراين با افرادي كه آمده بودند صحبت كردم و به آنها گفتم:«محمد را دريابيد.او نيرو و انرژي فراواني دارد. اگر هرز رود رها مي‌شود.» آنها هم حرف مرا پذيرفتند و آقا محمد را به شوراي فرماندهي سپاه بردند و او را به معاونت تبليغات،انتشارات و روابط عمومي سپاه منصوب كردند. به اين ترتيب كم كم در تشكيلاتي كه محمد به راه انداخت بود بسته شد و فلسطيني ها را به كشورشان باز گرداندند و پاي سيدمهدي هاشمي هم از آنجا بريده شد و همه امكانات و تجهيزات آنجا به شوراي فرماندهي سپاه كه امام تشكيل داده بود منتقل شد. حرف من با شهيد منتظري اين بود، نه اينكه در مقابل حرف امام بايستم. امام تعيين كرده بود ما زير چتر آنها برويم و اين چه اشكالي داشت شهيد منتظري اين حرف را به دليل علاقه‌اي كه به حضرت امام داشت پذيرفت شنيدم امام محمد را دوست داشت چون او را در نجف و نوفل لوشاتو زياد ديده بود.

شما اشاره كرديد از همان موقع انتقاداتي به سيد مهدي هاشمي داشتيد و به شهيد منتظري هم گفته بوديد. واكنش ايشان در اين باره چه بود؟
 

شهيد منتظري معتقد بود وقتي در متن مبارزات هستيم نبايد به مسائل و موضوعاتي بپردازيم كه موجب جدايي ما شود. لذا همه را به اصل مبارزه دعوت مي‌كرد و نمي‌گذاشت اين اختلافات به وجود بيايد با وجود اين من بر سر بعضي مسائل با سيد مهدي هاشمي درگير بودم. او قبل از انقلاب آيت‌الله شمس آبادي را به شهادت رسانده بود.ماجراي شيخ محمد باقر، آن خانم و حشمت بنابراين نمي‌شد به چنين كسي كرامت گذاشت. بعداً ساواك او را گرفت و زنداني كرد و محكوم به حبس ابد و سپس محكوم به اعدام شد.او از زندان با آيت‌الله مطهري نامه نگاري كرد و شهيد مطهري به دفاع از سيد مهدي هاشمي برخاست كه او مظلوم است و در حمايت او سخنراني كرد. اين قضايا بسيار عجيب بود. شهيد مطهري آن اوايل نمي‌دانست. چون سيدمهدي هاشمي را ديده و مي‌شناخت از او حمايت كرده بود. بعدها وقتي براي آيت‌الله مطهري توضيح دادند ايشان هم قانع شدند. من هم مدارك و عكس هايي از سيدمهدي هاشمي داشتم مثلاً عكسي از او كه اطرافش آيات قرآن بود. همه آنها را پاره كردم غافل از اينكه روزي آنها به درد خواهد خورد و اسناد خوبي هستند در اين جابجايي ها اسناد و مدارك زيادي از سيد مهدي هاشمي داشتم لذا من قبل از انقلاب با كسي كه روحاني كشي را باب كند نمي‌توانستم كنار بيايم.يكي دو بار سر همين مسائل با شهيد منتظري به هم زدم در واقع سيد مهدي هاشمي قبل از پيروزي انقلاب سابقه خوبي نداشت ما كه در مدرسه حجتيه بوديم و ساواك به مدارس ديني حمله مي‌كرد، سيد مهدي هاشمي و هاشم جواهري (كه خدا حفظش كند) طلبه هاي مدرسه حجتيه را با چوب و چماق مسلح كرده بودند كه اگر مأموران ساواك حمله كردند آنها بتوانند از خود دفاع كنند. ساواكي ها حمله نكردند بلكه از طريق ديگر وارد شدند.بعد هم كه سرباز گيري شد و شاه دستور داد:«طلبه ها را بگيريد.» ما فرار كرديم،اما آقاي جواهري و سيدمهدي هاشمي را گرفتند و به پادگان بردند. به اين ترتيب آنها در زمان شاه دوران سربازي را گذراندند.روز چهارم آبان سيدمهدي هاشمي در سرباز خانه در مراسم صبحگاهي به نفع شاه صحبت كرد كه نوار آن بعداً بيرون پخش شد. در واقع او عنصر ساواك بود. در اعترافاتش هم آمده است كه ،«اصلاً چه شد من به سمت ساواك و شاه غلتيدم؟» شهيد منتظري هم معتقد بود ما بايد اختلافات را كنار بگذاريم و براي هدف اصلي يعني شاه مبارزه كنيم.

اگر نكته‌اي ناگفته باقي مانده است، بفرماييد.
 

شهيد منتظري در نهضت هاي آزادي بخش كشورهاي مخلتف مانند افغانستان، لبنان، فلسطين و جاهاي ديگر فعال بود و دوست و رفيق زيادي در اين كشورها داشت. حتي با تلاش هايي كه مي‌كرد در اين كشورها هم هسته هاي مقاومتي تشكيل داده بود. مدتي هم در نجف با آقاي دعايي در راديو روحانيت مبارز و در فرانسه با آقاي علي جنتي و همچنين دكتر غرضي كه بعداً هم استاندار و هم وزير شد ارتباط و همكاري داشت.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 48



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.