شهيد محلاتي از ديدگاه مقام معظم رهبري(2)

همان طور كه اشاره فرموديد ، آقاي محلاتي در همان دوران جواني از تحرك خاصي برخوردار بودند ، بر اساس فرموده خودشان كه فرمودند:«خلاصه من منتظر يك قضيه اي بودم كه حركت بكنم؛از آن زماني كه درس را شروع كردم» و با توجه به اين كه اخيراً سن زيادي هم داشتند؛ اما باز هم مثل يك جوان پرشور در صحنه ها وكارها حاضربودند . در زمينه تحصن
سه‌شنبه، 31 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهيد محلاتي از ديدگاه مقام معظم رهبري(2)

شهيد محلاتي از ديدگاه مقام معظم رهبري(2)
شهيد محلاتي از ديدگاه مقام معظم رهبري(2)


 






 

گفتگو با مقام معظم رهبری درباره شهید آیت الله محلاتی
 

همان طور كه اشاره فرموديد ، آقاي محلاتي در همان دوران جواني از تحرك خاصي برخوردار بودند ، بر اساس فرموده خودشان كه فرمودند:«خلاصه من منتظر يك قضيه اي بودم كه حركت بكنم؛از آن زماني كه درس را شروع كردم» و با توجه به اين كه اخيراً سن زيادي هم داشتند؛ اما باز هم مثل يك جوان پرشور در صحنه ها وكارها حاضربودند . در زمينه تحصن علما و جامعه روحانيت مبارز در دانشگاه و نقش ايشان اگر مطلبي هست بفرماييد.
 

در همه جريان هاي اوان پيروزي ، ايشان نقش فعالي داشت ودر آن جريان هم كه من خودم بودم و شايد پيشنهاد تحصن هم از طرف من بود ،ايشان نقش فعال بديعي داشت . انصافاً مي دانيد در روز قبل از تحصن ، فكر مي كنم يك روز قبلش بود يا دقيقاً حالا يادم نيست ، ما به بهشت زهرا رفتيم و آن جا سخنراني بود . مرحوم شهيد محلاتي را به ياد مي آورم كه در همان روز با چهره جدي ودرعين حال شاد هميشگي اش و در حالي كه محاسن رنگ شده اش او را به صورت يك جوان ـ همان طور كه اشاره كرديد ـ درآورده بود با تحريك يك جوان ، مرتب ازاين تريبون كه روي تريلي بود بالا مي رفت ،پايين مي آمد ، با اين حرف مي زد ، به او امر مي كرد . كارهاي به زمين مانده را انجام مي داد. وقت سخنراني مثلاً شهيد بهشتي بود ، ايشان را وادار مي كرد كه بيايند زودتر سخنراني شان را انجام دهند. يا فرض كنيد که وقت خواندن قطعنامه بود ، در تنظيم قطعنامه شركت مي كرد. در تمام مراحل كارهاي اوان پيروزي كه لحظه لحظه كار بود و كارهاي بزرگ و تعيين كننده ، ايشان حضور داشتند. تحصن هم همين جور بود . در تحضن كارهاي زيادي ما داشتيم ، زيرا كه اولاً لازم بود عده متحصنين ، عده قابل توجهي بشوند و از شخصيت هاي برجسته اي باشند كه حضور آن ها در يك مسجد ، آن هم در دانشگاه ، بتواند دو قشر روحاني و دانشگاهي را كاملاً متوجه كند و نيز احتياج به اين بود كه بتوانيم ما آن جمعي را كه بنا بود چند روزي در آن محل باشند ، علي رغم فشارهايي كه بود ، از لحاظ رفت و آمدهاي نظامي و حكومت نظامي و دشواري ترددها ، تدارك كنيم ، يعني تدارك فكري ، مطبوعاتي ، پشتيباني معمولي تداركاتي و جنبه هاي ديگر و اين ها لازم بود كه كساني از علما كه نمي توانند اين جا بمانند ،رفت و آمد كنند ، بيايند و بروند . لازم بود كه كسبه و بازاري ها كه نقش مؤثر و مهمي داشتند ،متوجه بشوند كه يك چنين تحصني هست و ارتباط داشته باشند و همچنين قشرهاي ديگري كه بودند و آن وقت ، اداري ها هم شروع كرده بودند به ارتباط و همچنين كارگرها از كارخانه ها . و در خلال اين همه لازم بود كه جان اين عده محفوظ بماند ،براي خاطر اين كه هم گفته مي شد كه از طرف مزدوران رژيم ممكن است كه سوءقصدهايي نسبت به چند نفر يا چندين نفر انجام بگيرد و هم اين كه آن روزها درگيري بود توي خيابان هاي جلوي دانشگاه آن روز تحصن ما ، چند تا شهيد جلوي دانشگاه داده شد و ممكن بود بريزند داخل دانشگاه. در تمام اين مراحل مرحوم شهيد محلاتي نقش داشت ، دائم ايشان در رفت و آمد بود. رابط بين جمعي كه اينجا متحصن بودند و بيرون اين دستگاه بود. با علما تماس مي گرفت ،كساني را مي آورد اين جا . اجراي مصوبات و ابلاغ خيلي از نظرات را ايشان به عهده داشت ، در تصميم گيري ها شركت داشت . مجموعاً شهيد محلاتي در مجاورت ماجراهاي ديگري در محور تلاش و فعاليت و حركت قرار داشتند.
يك خصوصياتي را درباره شهيد محلاتي ، در ضمن صحبت شما بهش توجه شد. من هم گفتم لازم است يك قدري بيشتر صحبت بكنم و آن خصوصيت ، جوان بودن شهيدمحلاتي بود. مي دانيد كه ايشان وقتي كه شهيد شدند بين 50 و 60 سال سن شان بود؛ شايد 56 يا 57 سن شان بود. اولاً چهره ايشان چهره ي مرد 57 سال نبود ، يك چهل و چند ساله به نظر مي رسيد. به علت اين كه ايشان مقيد بود به اين كه موي سر و صورتش را با يك رنگي مشكي خيلي شبيه طبيعي هميشه خضاب كند. البته گاهي اوقات به قدري كارش زياد بود كه موهاي سفيد ،از گوشه و كنار سر و صورت ، خودش را نشان مي داد و ايشان نمي رسيد كه خضاب كند و چهره ي پيرمرد پيدا مي كرد ، اما حتي در همين حالات هم تحرك او اصلاً تحرك يك مرد 50-60 ساله نبود ، مثل يك جوان بين سي يا چهل ساله به نظر مي رسيد، يك مرد بين 30 و 40 ساله ، به طوري كه از نشستن و صحبت كردن و بحث هايي كه براي تصميم گيري غالباً پيش مي آيد ،هيچ وقت خسته نمي شد ، از ايجاب جلسه خسته نمي شد . شما ببينيد در طول اين مدتي كه در سپاه مسؤوليت داشتند؛ چقدر ايشان بين تهران و جبهه رفت و آمد كردند. كمتركسي را از روحانيون ، من سراغ دارم كه اين همه بين تهران و جبهه رفت و آمد كرده باشند. در بعضي از عمليات ، در خود عمليات حضور داشت . در قرارگاه بود و شاهد عمليات بود و گاهي حتي به خطوط مقدم هم مي رفت . حضور او در آن جا عده زيادي از سپاهيان و بسيجي ها را دلگرم مي كرد. سخنراني مي كرد ، مي رفت آن جا با رزمنده ها گرم مي گرفت و جوان هاي ما حضور او را گرامي مي داشتند. هميشه براي آن ها خبرهاي تازه داشت ، هميشه مطالب دلگرم كننده داشت و عجيب اين است كه در اين چند سال اخير، نظرات و سليقه هاي سياسي مختلفي وجود داشت كه اگر آقاي محلاتي مي خواست مثل بعضي هاي ديگر به آن ها بپردازد ، در سخنراني ها و در گفت و گوهاي جمعي ، وقت زيادي را و حرف زيادي را در اختيار داشت ، اما مطلقاً به اين چيزها نمي پرداخت . هميشه براي ايجاد وحدت و هماهنگي تلاش مي كرد و بالاخره هم در راه همين رفت و آمدهاي ارزشمند و پربركت بود كه به شهادت رسيد.

شهيد محلاتي از ديدگاه مقام معظم رهبري(2)

همان طور كه اشاره فرموديد ، ايشان فعاليت گسترده اي براي به ثمر رسيدن انقلاب داشت و در كنار آن ، ايشان يك موضع گيري خاصي در مورد ليبرال ها و افراد ملي گرا داشتند كه بعد از انقلاب هم اين موضع بين ايشان و ليبرال ها بود. در اين مورد اگر ممكن است بياناتي بفرماييد.
 

ايشان به طور خاص با عناصر دولت موقت اصلاً ميانه اي نداشت و آن ها را دوست نمي داشت . البته با بني صدر اين جور نبود ، يك مدتي با بني صدر دوست و رفيق بودند ، اما بيشتر به خاطر اين بودكه امام، آن وقت ، دستور داده بودند به همه كه چون رئيس جمهور است با او بسازيد و تحقيقاً شهيد محلاتي به خاطر امر امام بود كه با بني صدر مقابله نمي كرد. البته مقابله نمي كرد ، به معناي اين نبود كه همه كارهاي او را قبول مي كرد ، به هيچ وجه اين جور نبود . در زمان انتخاب نخست وزير و قبل از آن در رفت و آمدها و كشمكش هاي فراواني كه وجود داشت ، مرحوم محلاتي كاري كرده بود با بني صدر ، از لحاظ نصيحت به او و فشار آوردن روي او كه نظرات حق را قبول كند كه بني صدر با همه دوستي كه نسبت به ايشان ابراز مي كرد ، گاهي حتي حركات زشتي هم انجام مي داد و شايد حتي اهانت به ايشان مي شد ، اما همان طور كه گفتم ، مرحوم محلاتي از چيزي كه ابا نداشت ، همين بود كه در راه خدا ودر راه وظايفش به او اهانت بشود يا قدر او شناخته نشود . بنابراين ايشان با بني صدر روابطش روابطي بود دوستانه ، همراه با سخت گيري و نصيحت و موضع گيري هاي قاطع در زمينه ي مسائلي كه پيش مي آمد ، لاكن با دولت موقت و عناصر دولت موقت ،اصلاً ميانه خوبي نداشت و با اين ها از سابق ارتباط و معاشرت زيادي داشت ودر طول چند سال مبارزه به اين ها بي اعتقاد شده بود.مسأله اين بود که بني صدر را ايشان از قبل نمي شناخت ،اما اين ها را از قديم مي شناخت .حالا نمي دانم چه پيش آمده بود ، در برخوردهاي ايشان و آن آقايان در طول چند سال كه هيچ اعتقادي به اين ها نداشت .بله ،همان طور كه مي گوييد ، در مقابل آن ها موضع گيري داشت و در اوايل انقلاب هم ايشان در جناح نهادهاي انقلابي قرار گرفت كه طبيعت آن ها همين را ايجاب مي كرد. يك عنصر انقلابي بود و داخل كارهاي دولتي نشد . بعضي ها بودند از روحانيون كه سابقه مبارزه هم داشتند ، تمايل داشتند كه بروند توي كارهاي دولتي ، يك مسئووليتي رابگيرند و آن مسؤوليت را انجام دهند. مرحوم شهيد محلاتي اصلاً به اين چيزها توجهي نداشت و براي آن ها اهميت زيادي قائل نبود . مي خواست كار بكند ، هر جا كه باشد ، اين طور بود كه با ليبرال ها ، همان طور كه اشاره كرديد ، ايشان يك برخورد و درگيري مسلماً داشتند.
من ، بد نيست كه به تبليغات شهيد محلاتي اشاره بكنم. مي دانيد يك سخنران خيلي خوب بود . در طول سال هاي متمادي ايشان همواره سخنراني را از دست نمي داد ، چه در خود تهران ، چه گاهي كه مسافرت مي كرد.در دوران اختناق هم همين جور بود ، من خودم با ايشان هم منبر بوده ام . يك وقت يادم مي آيد كه به كن مي رفتيم ؛ از تهران براي سخنراني ، حتي در هيأت انصار كه يك مجموعه بسيار جالبي بود، پيش از پيروزي انقلاب ، حدود سال هاي 3-2-1351 و اوج اختناق ، هيأت انصار ، بلكه از سال هاي 1349 و 1348 به بعد ، البته قبلاً هم بود ، آن سال هايي كه ما مي رفتيم ، چندين سال اخير بود كه مرا و آقاي رفسنجاني ، بعضي از برادرهاي ديگر ، سخنران هاي اين هيأت را تشكيل مي داديم . مرحوم شهيد محلاتي هم جزء كساني بود كه دعوت مي شد براي سخنراني آن جا و مركز مبارزين قديمي ، فعال هميشه در ميدان بود. چه جوان ها و چه كساني كه سني هم از آن ها گذشته بود ، خيلي از جوان هاي دانشجو ، بسياري از روشنفكران و تحصيل كرده هايي كه توي كارهاي مبارزاتي روحانيت دخالت داشتند و حتي كساني كه در اواخر ، توي جريان مبارزاتي غير وابسته به روحانيت بودند ، مثل جبهه ملي و اين ها هم بودند. چون اوج كامل مبارزه را در آن جا مي ديدند ، شركت مي كردند و اين جا شهيد محلاتي يكي از آن مبارزهاي خوب بود. در طول سالهاي متمادي ايشان سخنراني را ادامه مي دادند ، تبليغات شان را در مسئوليت منبر انجام مي دادند و سخنراني هاي ايشان هم همه درجهت و خط انقلاب بود. البته گاهي آشكار و رو باز بود كه بعضاً منتهي به دستگيري و بازداشت ايشان هم مي شد. گاهي هم نه ، همراه با تقيه ، اما در معنا داراي جان و جهت انقلابي .

همان طور كه مستحضر هستيد ، مرحوم آقاي محلاتي نقش عمده اي در تأسيس جامعه روحانيت مبارز داشتند و مدتي هم به عنوان دبير جامعه خدمت مي كردند. در رابطه با كار ايشان و نقش ايشان در جامعه روحانيت مبارز ، بياناتي بفرماييد.
 

قبلاً اشاره كردم كه ايشان يكي از بنيان گذاران جامعه روحانيت مبارز بودند و نقش وصل كننده و گردآورنده را در آغاز كار داشتند كه من البته آن وقت تهران نبودم ، بعد از پيروزي انقلاب عضو آن جامعه شدم . ايشان يکي از كساني بود كه اولاً همواره در شوراي مركزي حضور داشت و از افراد بسيار موثر هم بود ، يعني آدمي كه بيايد يك گوشه اي بنشيند و كار كمي انجام دهد نبود. شايد آن طور كه اشاره كرديد ، به نظرم مي رسد كه يك مدتي هم مثل اين كه دبير جامعه بودند و آن وقتي هم كه ايشان دبير جامعه نبودند ، با همه كساني كه يا دبيري بودند يا عضو هيأت اجرايي اين جامعه بودند ، همكاري داشت و خود ايشان عضو هيأت اجرايي بود و تا همين الان ، در جلسات جامعه ، تا آن جا كه به يادم مي آيد ، شهيد محلاتي به عنوان يك چهره فعال حضور داشتند ، يعني هيچ وقت ، هيچ جلسه اي را يادم نمي آيد، كه توي آن جلسه ، آدم ياد حضور شهيد محلاتي نيافتد . اين نشان دهنده اين است كه ايشان در همه جلسات فعال بود ، به همه مسائل دخالت مي كرد ، وارد همه موضوعات ، به طور جدي مي شد ، بحث مي كرد ، افراد را وادار به تصميم گيري مي كرد ، وادار به اجرا مي كرد. كارهايي را كه ديگران حاضر نبودند قبول كنند ، ايشان قبول مي كرد ، بارهاي سنگين را بر مي داشت ، تا هر وقت من يادم مي آيد . اين به نظر ملاك خوبي بايد باشد براي شناخت كيفيت فعاليت يك آدم فعال و حاضر بودنش در يك مجموعه . و آن اين كه هر وقت جامعه روحانيت مبارز يادم مي آيد يا هرجلسه از جلسات فراوانش را كه به خاطر مي آورم ، شهيد محلاتي را در آن جا درست به خاطر مي آورم ،مي بينم حضور دارد ، و اين نشانه حضور فعال و مستمر ايشان در اين جامعه است .

همان طور كه اشاره فرموديد ، ايشان ، بعد از انقلاب ، مسؤوليت هاي عمده اي داشتند و عمده مسؤوليت هاي ايشان نمايندگي امام در سپاه بوده و با توجه به اين كه ايشان فعاليت هاي زيادي در بعد از انقلاب ، در تشكيلات سپاه داشتند ، نسبت به نقش ايشان در دفتر نمايندگي امام در سپاه و نقش دفتر نمايندگي امام در سپاه بياناتي بفرماييد.
 

بله ،قبل از اين كه به اين سؤال پاسخ بدهم ، يك خصوصيت ديگر از شهيد محلاتي به يادم آمد ، آن را هم بگويم ؛ و آن عشق و ارادت وافر به امام بود. به قدري ايشان به امام علاقه داشت واعتقاد به نظرات امام داشت كه هر موقع امام يك چيزي رابيان مي كردند ، مثل يك امر تعبدي برايش لازم الاجرا بود؛ چه روزهايي كه امام حكم داده بودند كه بايد اين كار بشود و چه آن روزي كه حكم نداده بودند و ايشان مي فهميد كه تمايل امام به اين است . و اعتقاد و ارادت ايشان به امام، به نظر من ، يكي از عوامل تحرك مستمر و خستگي ناپذير ايشان بود. چون در طول دوران مبارزه ، همواره ام ام ، به عنوان يك رهبر فعال و حاضر و ناظر در همه مسائل و صحنه ها حضور داشتند ، ايشان هم در همه صحنه ها نظر امام را دنبال مي كرد و حضور داشت و متقابلاً امام هم به ايشان علاقه داشتند. البته يكي از خصوصيات امام عزيزمان است ، ايشان براي سوابق مبارزاتي افراد احترام قائلند ، فرق مي گذارند بين كسي كه تازه وارد ميدان شده و كسي كه عمري را در اين ميدان گذارنده، و از اين به بعد نيز ايشان به شهيد محلاتي خيلي احترام قائل بودند و به او محبت داشتند. يعني اين را من احساس مي كردم كه يك اعتمادي به او داشتند ، نظراتش را گوش مي كردند ، خبرهايي كه مي داد. مطالبي را كه از داخل سپاه و از جاهاي ديگر براي امام نقل مي كرد ، به عنوان يك فرد مورد اعتماد ، بهش نظر مي كردند و نگاه مي كردند.
و اما نقش دفتر نمايندگي امام ، اين خودش يك بحث مفصل و طولاني دارد كه اگر راجع به آن بخواهم مفصل صحبت كنم ،بايد يك مصاحبه جداگانه بگذاريم كه متأسفانه وقتش را من ندارم ، والا حرف زياد است . دفتر نمايندگي امام ، به اعتقاد من ، يك نقش بسيار اساسي در سپاه دارد . ما سپاه را يك عنصري مي دانيم كه دو خصوصيت در او بارز است : يكي خصوصيت تحرك و عمل انقلابي و فداكاري كم نظير در ميدان هاي دشوار . و ديگري آن چيزي كه پشتوانه اين هست ، يعني درك و آگاهي و ايمان انقلابي و اسلامي ، كه اگر اين دومي نباشد ، اولي هم به آن شكل نيست . ما سپاه را فقط يك عنصر رزمنده نمي دانيم ونيروي رزمنده يجمهوري اسلامي كلاً ، چه سپاه ، چه ارتش ، چه بسيج ، بايد با يك عامل ايماني و انقلابي كه از درون آن به او الهام مي دهد و او را به تحرك وادار مي كند، همراه باشند و علت اين كه سپاه توانسته در ميدان هاي دشوار بايستد و فداكاري كند، وجود آن عامل در سپاه بوده كه به صورت ايمان پرشور مخلصانه اعضاي سپاه و افراد سپاه خودش را نشان داده . خب ، حالا اين عامل دوم كه گفتيم پشتوانه عامل اول است يا آن خصوصيت دوم كه گفتيم پشتوانه آن خصوصيت اول هست .اين به چه وسيله اي تأمين مي شود؟ عناصر انقلابي آيا همواره بدون اين كه هيچ معلم و مربي و آگاه كننده و كمك كننده اي داشته باشند انقلابي مي مانند؟ نه ،طبيعي است كه هر عنصري ، هر چند قوي و مؤمن باشد ، احتياج به مذكر ومبشر و كمك كننده و هدايت كننده و تقويت كننده دارد ،و الا به تدريج و به مرور زمان انگيزه هاي انقلابي در انسان كند مي شود. كساني هم كه تازه وارد سپاه مي شوند ، لزوماً همه از آن عناصر مؤمن مناسب در اين سطح نيستند و بايستي تقويت بشوند،به آن سطح برسند . اين ها هم احتياج به آن مذكر و مبشر و استاد و دلسوز معلم دارند ،پس براي اين كه خصوصيت درك و آگاهي انقلابي و ايمان عميق در سپاه به عنوان يك مجموعه باقي بماند، احتياج به يك عامل هست و آن عامل را امام به صورت نماينده خودشان و به صورت قانونيت دادن به آن در سپاه پيش بيني نمودند .پس نماينده ي امام در سپاه ،عضو لاينفك سپاه است واگراو نباشد تضميني ندارد، يعني جهت گيري انقلابي اش ممكن است كه دچارانحراف بشود ، دچار اشتباه بشود ، اصلاً توقف پيدا بكند. خب ، فرماندهي در سپاه به او عمليات مي دهد ،به او درس مي دهد ، به او آموزش مي دهد ، او را به جبهه جنگ گسيل مي كند ، او را راهنمايي مي كند به اين كه كجا بجنگد و چگونه بجنگد و با كي بجنگد، اما آن ايماني كه تضمين كننده ي اين هست كه اين جوان ، حرف فرمانده را گوش كند و در آن ميدان سخت شركت كند و جان خودش را به خطر بياندازد و نيز آن آگهي كه به اين رزمنده بگويد كه آن كسي كه فرمانده به تو مي گويد بجنگ بايد واقعاً ما بجنگيم و اشتباه نمي كند آن فرمانده ، آن آگاهي را كي بناست به او بدهد؟ اين ايمان و اين آگاهي را بايستي دفتر نمايندگي امام بدهد ، يعني نماينده امام كه حالا تشكيلاتش به عنوان دفتر نمايندگي امام يا سازمان مثلاً دفتر نمايندگي امام شناخته مي شود در سپاه . لذاست كه من همواره هم به شهيد عزيزمان محلاتي و هم به كساني كه يا با ايشان يا بعد از ايشان يا پيش از ايشان کار مي کردند ،البته پيش از ايشان كه كسي نبود ، اما همزمان با ايشان و بعد از ايشان كساني بودند كه در سپاه كار مي كردند ، همواره اين نكته را تأكيد مي كردم كه تقويت ايمان و تقويت آگاهي جهت دهنده ي سپاه به عهده ي اين دفتر است ، و اين را دست كم نگيريد . امروز هم در توصيه ي من به همه برادراني كه در دفتر نمايندگي امام كار مي كنند هم اين است كه اين يك پيامي است به آن ها كه اين كار را در حد يك كاري كه بقاء سپاه بستگي به اوست ، بهش اهميت بدهند.

با تشكر اگر خاطره اي از شهيد محلاتي داريد بفرماييد تا استفاده كنيم.
 

خواهش مي كنم اين گونه حرف هايي را كه گفتم ،به عنوان خاطره قبول كنيد و خاطره زياد دارم ،انتخابش مشكل است برايم.
ما از جناب عالي ، از طرف دفتر نمايندگي امام در سپاه ، صميمانه تشكر مي كنيم.
من هم از شما و همه برادران متشكرم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.