شهيد محلاتي و نمايندگي امام، در گفتگو با حجت الاسلام علي سعيدي شاهرودي ،نماينده ولي فقيه در سپاه
آیا اگر ما بخواهيم تاريخچه روحانيت و سپاه را بنويسيم ،يكي از بنيادگزاران و نيز يكي از شاخص ترين آن ها شهيد محلاتي است؟
دقيقاً اين طور است . البته نه تنها در سپاه ، بلكه در خيلي جاها نقش تأسيسي داشتند ، يعني از همان سال هاي 1342 به بعد كه تازه بعضي از احزاب و جريان هاي اسلامي مثل مؤتلفه شروع به كار كرده بودند ، روحانيت در همه اين ها حضور داشتند ـ مثل مرحوم بهشتي و آيت الله محي الدين انواري و برخي ديگر از بزرگان ـ كه در همان زمان هسته اوليه جامعه روحانيت شكل گرفت ، يعني جلسات جداگانه اي داشتند و آقاي محلاتي از جمله كساني بود كه در شكل دهي به جامعه روحانيت نقش داشت .خودشان در زندگي نامه شان مي نويسند كه بسياري از بيانيه هاي جامعه روحانيت را من تنظيم مي كردم ومي رفتم براي جمع آوري امضاها و بعد چاپ و توزيع آن ها .ايشان در جريان فدائيان اسلام و نهضت ملي نفت و قبلش هم در تأسيس و سامان دهي اين مجموعه ها نقش فعالي داشتند. از بعد از شروع نهضت حضرت امام نيز در سركشي به خانواده هاي زنداني ها ، كمك به خيلي از مبارزيني كه در زندان بودند پيشگام بودند و به آن ها رسيدگي و سركشي مي كردند و خودشان نيز بيش از پانزده بار بازداشت شدند كه از چند روزه و چند ماهه تا چند ساله طول كشيد و آخرينش هم سال 1357 بود. حتي در قم مدتي توسط دستگاه تحت تعقيب بودند ، در همان سال هاي حركت فدائيان اسلام كه توده اي ها در قم ميتينگي داشتندو طلبه ها عليه آن ها تظاهرات كردند كه تعدادي مجروح شدند ، باز هم در اين جريان نقش داشتند و ايشان و آقاي خلخالي و يك آقايي به نام موسوي كه حالا نمي دانم كدام يك از اين شخصيت ها هستند، از طرف آيت الله العظمي بروجردي مأمور شدند به شهرباني بروند و ببينند چند نفر از اين طلبه ها در برخورد با جريان حزب توده مجروح يا كشته شده اند.درواقع روحانيت ،هم در برابر تفكرات شرقي ،هم در مقابل تفكرات غربي و هم تفكرات ملي گرايانه ، همواره پيشگام بوده و خط مستقيم اسلام را دنبال مي كرده اند.
شهيد محلاتي بعد از شروع انقلاب ، در سامان دهي جريان انقلابي نقش مؤثري داشتند. طبيعي است كه بعد از انقلاب ، در تأسيس نمايندگي امام نيز نقش مؤثري داشته باشند. در واقع ايشان يكي از مؤسسين نهاد نمايندگي بود ، منتهي در دوران ايشان نمايدگي ولي فقيه رشد تدريجي داشت . البته آقاي محلاتي در دو مقطع نقش داشتند: يك مقطع در اوايل شكل گيري سپاه كه محدود بود و مدتي از سپاه فاصله گرفتند و مجدداً بعد از اين كه آيت الله طاهري خرم آبادي به پاكستان رفتند،رسماً از ناحيه حضرت امام براي نمايندگي معظم له حكم گرفتند و نهاد، ديگر تقريباً شكل سازماني به خودش گرفته بود كه ايشان وارد سپاه شدند . من يادم است آن روز آقاي محمدي عراقي جانشين آقاي طاهري خرم آبادي بودند و وقتي از طريق راديو حكم آقاي محلاتي اعلام شد به آقاي محمدي عراقي در جلسه اي كه ما هم بوديم به خودشان گفتند قائم مقام سابق نماينده ولي فقيه ، آقاي محلاتي از پشت تلفن گفتندكه قائم مقام لاحق نمايندگي امام . آن زمان به نمايندگي ولي فقيه ، اصطلاحاً مي گفتند نمايندگي حضرت امام.
ازفعاليت هاي جبهه اي شهيد محلاتي بگوييد كه لباس سپاه بر تن پوشان ديده ايم و عكس شان هم هست . گفتن رمز چند عمليات توسط ايشان را هم در فيلم هاي مستند باقي مانده از دفاع مقدس ديده ايم.
اصولاً نقش يك روحاني خيلي روشن است ، يعني صرف حضور روحاني دربين يگان ها در تقويت روحيه رزمندگان اسلام بسيار مؤثر بودو هيچ لزومي هم نداشت كه آقايان لباس نظامي بپوشند ، ولي اين كه لباس نظامي بپوشند ،ميزان محبوبيت ، صميميت ، قرابت و خودماني بودن شان را با رزمندگان خيلي بيشتر مي كرد ، مثل رهبر معظم انقلاب كه بارها لباس رزم مي پوشيدند . آيت الله اشرفي اصفهاني در سن نود سالگي لباس رزم مي پوشيدند و آقاي محلاتي هم از جمله افراد خاكي بودند كه طوري عمل مي كردند كه هيچ گونه فاصله اي بين آنها و اين رزمندگان و بسيجي ها كه به جبهه ها مي رفتند نباشد . به آن جا سركشي مي كردند ، با رزمندگان صحبت مي كردند ، پيام هاي حضرت امام را انتقال مي دادند وانصافاً حضور و روحانيت در جبهه در حفظ بنيه افراد بسيار تأثيرگذار بود. وجود يك طلبه جوان در يك گردان نقشي بسيار حركت آفرين براي آن گردان داشت و آن طلبه روحاني هم در جبهه پيشتاز بود تا مي رسيد به نماينده امام.
وقتي نماينده امام وارد جبهه مي شد ، تحولات عجيبي به وجود مي آمد . عشق و علاقه رزمندگان به نماينده امام و نقش نمايندگي امام در جبهه ها ، نقش موتور متحرك ونورافكن بود ، هم ايمان را تقويت مي كرد ،هم بصيرت را تقويت مي كرد، هم انگيزه را بالا مي برد و هم صبر و استقامت را در رزمندگان افرايش مي داد و بالاخره حضور ايشان در پشت جبهه و خود جبهه ، شوراي عالي سپاه و جلساتي كه ما در خدمت شان بوديم و نقشي كه در ايجاد حركت سپاه به سمت جبهه داشت ، در آن زمان واقعاً نقش بي بديلي بود.
صرف نظر از آن ، به هر حال در محيط جبهه بايد يك سري كارهاي معنوي صورت مي گرفت . يعني من احساس مي كنم وقتي بچه ها در آن شرايط به آن جا مي رفتند ، روحانيت هم با حضورشان نماز جماعت ، زيارت عاشورا ، دعاي توسل و كميل را مي بردند ، يعني آن فضاي محله و هيأت و حسينيه را دقيقاً به جبهه منتقل مي كردند. از طرفي ديگر شهيد محلاتي به خاطر راحتي و رواني شخصيت خودشان و به خاطر اين كه آدم سهل الوصولي بودند ، يعني خيلي راحت به همه فرصت مي دادند كه به ايشان نزديك شوند و درد دل خود را بيان كنند.
مرحوم آقاي شهيد محلاتي به سنگ صبور مشهور بودند .آن زمان سپاه با مشكلات و كمبودهاي عديده اي مواجه بود ، يعني دولت و نظام در محاصره بود و همه شرق و غرب در كنار صدام عليه ما جنگ را آغاز كرده بودند .سپاه تازه شكل گرفته بود . بسيجي ها تازه وارد عرصه شده بودند و همه ما با مشكلات عديده اي مثل كمبود امكانات ،ازامكانات نظامي گرفته تا ديگر ملزومات ، رو به رو بوديم . خب ، يكي از اين مهم ترين پناهگاه هاي اين بچه ها مرحوم آقاي محلاتي بود . چه در اين جا ، چه در جبهه، يعني هر كجا مي رفت ، انبوهي از نامه ها، اعتراض ها و گله ها به ايشان منتقل مي شد و از آن بزرگوار مي خواستند مسائل را حل بكند، در حالي كه كليد حل همه اين مشكلات در اختيار ايشان نبود ، چون اصل نظام با مشكل تحريم و محاصره و اين ها مواجه بود، لذا شهيد محلاتي واقعاً به سنگ صبور مشهور شده بود. من شاهد ناملايمات هم بودم ، چون بالاخره فرمانده هان سخت به شان مي گذشت ، يك مقدار عصباني هم مي شدند ، گاهي كه در فشار قرار مي گرفتند پرخاشگري مي كردند . ايشان اين وسط ، خيلي جاها ،حلال مشكلات بودند ، واسطه مي شدند در اين زمينه همواره سنگ صبور بودند . استقامت وبردباري و صبر از ويژگي هاي بارز آقاي محلاتي بود.
در مورد شهادت شهيد محلاتي بگوييد ، چون اين رخداد ، در ميانه جنگ ، خيلي ناجوانمردانه اتفاق افتاد و تأثير گذار هم بود.
انصافاً بايد بگوييم براي خيلي از افراد رفتن از اين دنيا به مرگ طبيعي بي انصافي است يعني لطف خداوند به بندگان شايسته اي كه زندگي خود را در مبارزه و جهاد في سبيل الله گذرانده اند، ايجاب مي كند كه آخرين مرحله از زندگي شان هم ختم به شهادت بشود ،يعني پرونده زندگي اينان با مهر شهادت بسته شود و با خون پاك شان امضا شود.حقيقتاً درست نبود كه شهيد محلاتي دربستر بيماري از دنيا برود. كسي كه به تعبير خودش از سال ورود به قم يعني 1324 است تا 1342 كه خيلي فاصله ـ 18 سال ـ هست ، آمده در قم و مبارزه كرده ، از اول ارتباط بامراجع و علماي بزرگي داشته كه روحيه انقلابي دارند و سراغ آن هايي رفته كه داراي تفكر انقلابي هستند. از دوران طلبگي داراي روحيه انقلابي بوده و در تاريخچه زندگي اش كه مي خواندم ، با علما و مراجعي كه تفكر انقلابي داشتند در ارتباط بوده و در اطلاع رساني مؤثر بوده است ، مثل مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادي كه در ارتباط با مرحوم ميرزاي بزرگ در ايجاد فضا براي ايشان مؤثر بود، آقاي محلاتي هم اين نقش را داشت . خب ، يك طلبه با اين خصوصيات كه از دوران مبارزات سخت فدائيان اسلام در مبارزات مرحوم آيت الله كاشاني نقش داشته ، بعد آمده در كنار حضرت امام ، پا به پاي امام حركت كرده ، در جامعه روحانيت در كنارشخصيت هاي بزرگ روحاني ايفاي نقش كرده ،قبل از پانزده بار زندان رفته و بازداشت شده ، بعد كه انقلاب پيروز شده ، وارد مهم ترين نهاد در نظام شده كه همان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است . آيا واقعاً مستحق است چنين شخصيتي در بستر بميرد؟ يعني آدم احساس مي كند كه لطف الهي ايجاب مي كند كه ايشان به فوز عظيم دست پيدا بكند كه ما فوق شهادت و مرگ در راه خدا ديگر سعادتي نيست ؛ آن هم در راه جبهه . حالا آدم يك گوشه اي ، يك جايي مثلاً در تصادفي يا تروري برود،اما كسي كه با آگاهي و علم در شرايطي كه احتمال خطر و نگراني ها جدي است ـ وقتي يك هواپيماي مسافربري مي خواهد برود اهواز ـ ولي طرف ريسك را بپذيرد و بگويد بالاخره بايد در اين راه رفت، فداكاري كرد و به جبهه رسيد . ايشان وارد اين عرصه مي شوند وحج شان را هم كنار مي گذارند. طبيعي است اين فوز ،فوزي عظيم و ازعنايات ذات باري تعالي بود . اين جا ودر اين دنيا ما نمي فهميم شهادت يعني چه ، وقتي برويم آن جا ،مي بينيم اين شهدا چه كارت برنده اي دارندكه كسي كه نودسال زندگي كرده وبا مرگ طبيعي از دنيا رفته ،فاقد آن كارت برنده وامتياز بالاست و خداوند فقط به شهدا اين امتياز را مي دهد.
چگونه شهيد محلاتي به چنين جايگاهي رسيد؟
شهيد محلاتي يك زندگي سراسر مشحون از مبارزه ، تلاش ، جهاد در راه اسلام داشت . من كم فردي را مي بينم كه اين قدر عمر با بركتي داشته باشد و همه اش در حال مبارزه باشد. ديگر اين كه يك فرد عجيبي بود ، يك جمله اي را از ايشان شنيدم و نمي دانم جاي ديگرنقل شده است يا نه ـ خودشان به من گفتند ـ آن زمان بحث جريانات را مي كردم با كاركنان حفاظت اطلاعات و ايشان اين جمله را نقل كرد كه امام بسيار جريان شناس ماهري هستند. مي گفت به درس امام مي رفتم و در مناسبتي راجع به زمان شناسي و جريان شناسي بحثي با ايشان داشتم .از فيضيه كه آمديم بيرون ، به امام گفتم كه آقا طلبه ها درس اخلاق بگوييد . امام فرمودند كه شيخ فضل الله ، اخلاق خوب است ،ولي آن چه امروز مورد نياز است ، شناخت ماركسيسم است ، موج ماده گرايي از شرق به سمت ما در حال حركت است و ما بايد در فيضيه كرسي درس بگذاريم ـ براي اساتيد كمونيسم شناس ـ كه بيايند به ما بگويند اين جريان چيست و چگونه بايد با آن برخورد كنيم . به من گفتند برويد دراين زمينه كمك كنيد تا مثلاً چنين كاري انجام بگيرد. شهيد محلاتي خاطرات شيريني از دوران گذشته و حال ودوران سپاه شان داشتند و بالاخره يك زندگي سراسرشور ، عشق ، جهاد ، مبارزه ورنج و زحمت ؛ كه قطعاً امروز در آن دنيا در اوج عزت و رفاه و نشاط به سر مي برند؛ به خاطر صبري كه در برابر سختي ها براي خدا انجام دادند.
راجع به نوع شهادت شان كه دشمن دقيقاً مي دانست چه كسي در آن هواپيماست و مثل اين كه عوامل بيگانه از داخل گرا داده بودند . مي دانيم كه با ايشان در هواپيما صحبت كردند و ايشان راضي به فرود در بغداد نشده بودند و مسافران هواپيما به صورت جمعي شهادت را انتخاب كرده بودند. شما كه آن زمان هم از مسؤولان سپاه بوديد ، در اين باره چه تحقيقاتي كرديد و به چه نتايجي رسيديد؟
راستش كار را وزارت اطلاعات انجام مي داد ، چون مسؤوليت ما بيشتر در داخل سپاه بود ، يعني بررسي جريان هاي داخلي بر عهده ما بود . اما مي دانم كه ستون پنجم و منافقين كه بيشتر در فرودگاه ها يا مراكز مختلف بودند ، اين اطلاعات را داده بودند و بنده چيزي يادم نيست كه آن زمان وزارت اطلاعات به يك مورد مشخصي رسيد يا نه وچون منافقين از طريق تلفن خيلي جاسوسي مي كردند و راجع به زمان و مكان عمليات ،اطلاعاتي را به دشمن مي دادند ، تحقيق تلفني بيشتر انجام مي شد تا كار نفوذي . من خيلي از نتيجه اقدامات و اين كه آيا به جايي رسيدند يا نرسيدند ، باخبر نشدم .اگر به جايي مي رسيدند قطعاً ماهم مطلع مي شديم ، بعيد مي دانم به يك فرد خاصي رسيده باشند كه او اين خبر را داده باشد . بالاخره آن چه اشاره كرديد اين بود كه دشمن مي دانست در آن هواپيما چه كساني هستند.لازم نبود دشمن ، ريسك زدنِ هواپيماي مسافربري را بپذيرد ؛ مگر اين كه ارزشش را داشته باشد . در آن هواپيما هم چون تعداد زيادي از نمايندگان مجلس بودند ـ به خصوص شخص نماينده حضرت امام در سپاه ـ يك شوك و يك فشاري به نظام از نظر روحي وارد مي كرد.لذا آن ها ريسك را پذيرفتند . مي دانستند هواپيماي سبيل ، هواپيماي نظامي نيست و براي آن ها قضايا روشن بود ، ولي چون مي دانستند در هواپيما شخصيت هايي هستند من جمله مرحوم شهيد محلاتي كه با زدن آن ها شوكي به نظام وارد مي شود ، هزينه اين كار را به عهده گرفتند .ازاين ننگ ها به خودشان زياد پذيرفتند.
از ننگ هايي كه بر پيشاني صدام ماند و دشمنان اين ننگ را به خودشان خريدند ، همين حمله به هواپيماي مسافربري بود كه جمعي از نمايندگان به اضافه رزمندگان و مردم عزيزي كه در هواپيما بودند به شهادت رسيدند . هم از قضات ، هم از نمايندگان مجلس ، هم از رزمندگان بودند. شهيد شاه چراغي جز نماينده دامغان در مجلس بود و آقاي رزاقي هم نماينده طالقان بود.
حرف پاياني
شهيد محلاتي از نزديكان ، شاگردان و مريدان نزديك حضرت امام بود و با ايشان ارتباط بسيار تنگاتنگي داشت . خودش نقل مي كند كه در حادثه حمله رژيم به مدرسه فيضيه ، من يكي دو روزش را قم بودم و قصدداشتم بروم به محلات ، ولي ماندم تا اين كه يكي از آقايان به من گفت امام درصدد تنظيم بيانه اي هستند. رفتم محضر امام و عرض كردم چنين قصدي داريد؟ گفتند دير آمديد ، اين نامه را نوشتم و فرستادم . عرض كردم مضمون نامه شما چيست؟ فرمودند برخورد با شاه را شروع كردم ، نقل برخورد با شاه در اين نامه آمده است . ايشان مي گويد به امام عرض كردم كه شايد مصلحت نباشد شما اين طوري برخورد كنيد. امام با خنده فرمودند آن چه خداوند براي ما ثبت كرده ، همان به ما خواهد رسيد. و خيلي جالب بود كه مي گفت اين جمله را امام فرمودند كه حاكي از توكل عميق بنيان گذار جمهوري اسلامي نسبت به ذات اقدس باري تعالي بود . سفارشي كه ايشان به فرزندانش مي كند اين است كه در مسير اسلام و در خط ولايت باشند . اميدوارم فرزندان و همسر محترمه شان توصيه ايشان را عملي كرده باشند و همواره مدافع ولايت باشند كه تنها راه نجات انسان در دنيا و آخرت ، همگامي و هم سويي با ولايت است .
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56