پايه گذار حضور روحانيت اصيل در سپاه (2)

تبليغات جبهه و جنگ يكي از محورهاي مهم اطلاع رساني جبهه ها بود. جبهه هايي كه واقعاً يك حوزه مظلومانه اي داشتند در مقابل تبليغات دشمن ـ به خصوص در سطح بين المللي ـ كه با آن كه جنگ را دشمن عليه ما آغاز كرده بود ، اما در دنيا طوري تبليغ مي كردند كه انگار ايران متجاوز است .ببينيد چقدر وقاحت مي خواست كه غربي ها و
سه‌شنبه، 31 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پايه گذار حضور روحانيت اصيل در سپاه (2)

پايه گذار حضور روحانيت اصيل در سپاه (2)
پايه گذار حضور روحانيت اصيل در سپاه (2)


 






 

شهيد محلاتي و سپاه در گفتگو با سردار علي رضا افشار، معاون فرهنگي و اجتماعي وزارت كشور
 

به جزامورتبليغي ، شهيد محلاتي در خصوص تبليغات مربوط به بخش روابط عمومي چه فعاليت هايي مي كرد؟
 

تبليغات جبهه و جنگ يكي از محورهاي مهم اطلاع رساني جبهه ها بود. جبهه هايي كه واقعاً يك حوزه مظلومانه اي داشتند در مقابل تبليغات دشمن ـ به خصوص در سطح بين المللي ـ كه با آن كه جنگ را دشمن عليه ما آغاز كرده بود ، اما در دنيا طوري تبليغ مي كردند كه انگار ايران متجاوز است .ببينيد چقدر وقاحت مي خواست كه غربي ها و صهيونيست ها كاملاً به نفع صدام كار مي كردند ،مي گفتند : ايران جنگ طلب است و صدام طرفدار صلح. خب ، در آن ايام ، كار تبليغات خيلي سخت و سنگين بود ، هم بُعد بين المللي وهم ـ بيشتر ـ بعد داخلي اش كه بتواند فضاي افكار عمومي و روحيه ي شهادت طلبي را در سطح جامعه تقويت كند. مي توان گفت كه تقريباً آن موقع صدا و سيما هم يك حالت همگني نداشت كارها به اصطلاح دلي و عشقي بود ،خلاصه اگر كسي ، تهيه كننده اي ، فيلمبرداري ، مي خواست مي آمد در جبهه با بچه ها قاطي مي شد و مي رفت خط مقدم.

يعني استراتژي مشخصي وجود نداشت كه صدا وسيما حضور فعالانه داشته باشد .
 

در برنامه هاي رسمي چرا ،مثلاً اگر عملياتي آغاز مي شد ،گزارش رسمي را آن ها مي دادند ، ولي براي شكار لحظه ها و ثبت و ضبط فضاهاي خاص كاري رخ نمي داد. مثلاً شهيد آويني كه مجموعه ي روايت فتح را در جبهه ها آغاز كرد ، ارتباطي به صدا و سيما نداشت و به خاطر گروه تلويزيوني جهاد بود كه آمد در صدا و سيما و با كمك آن ها ، اين كار را انجام داد . خيلي هم عذاب مي كشيد براي گرفتن چند تا حلقه فيلم و آن قدر اين در و آن در مي زد كه اشكش در مي آمد . كلاً اين فضا در آن جا حاكم بود يا اين كه سپاه،خودش دوربين به دست بگيرد و خبرنگارو نيروي تبليغاتي بفرستد؛ آن هم بيشتر در حوزه نمايندگي خودش. البته آن موقع در مقطعي تبليغات زير نظر فرماندهي سپاه بود يا روابط عمومي هم همين طور . ستاد تبليغات جبهه و جنگ تا يك مدتي در اختيار فرماندهي بود ، بعد تحويل داده شد به نمايندگي امام . در همان موقعي هم كه در اختيار سپاه بود ، بالاخره نمايندگي نقش كمكي داشت و از آن حمايت مي كرد. توسعه اش در زماني بود كه ديگر واحد مستقلي شدـ زير نظر نمايندگي حضرت امام در سپاه ـ كه كار تبليغات جبهه و جنگ ، سامان خوبي پيداكرد و تقويت شد.
در تمام قرارگاه ها و لشكرها ، بحث فيلمبرداري و ثبت شرايط اين تلاش ها وجود داشت .متأسفانه در ارتش ، بنده هاي خدا نيروهاي آن جا ، يك محدوديت هايي داشتند ودرحقيقت حفاظت ارتش ـ به دليل مسائل امنيتي و پاسداري از اطلاعات ـ نمي گذاشت تصويري بردارند ، ولي سپاه ،از محورهايي كه نيروهايش وارد عمل مي شدند ،خيلي بيشتر داريم نسبت به عزيزان مان درارتش . روشن است كه آن ها هم زحمات زيادي كشيدند ، ولي چندان تصاويري از آن تلاش ها نداريم . يك نكته ديگر ، ارتباط سپاه با ارتش بود . بعضاً ايجاد رقابت هايي بين ارتش و سپاه يادم است كه متأسفانه برخي با نيت هاي سوء بدان دامن مي زدند و سعي مي كردند .بين اين ها اختلاف باشد.

در اين شرايط نقش شهيد محلاتي چه بود ؟
 

شايد حالا اگر نكته اش را خدمت تان بگويم، نقش شهيد محلاتي هم روشن تر شود .آن ها قائم مقامي خودشان را در جنگ به آقاي هاشمي رفسنجاني دادند ،يعني مديريت جنگ ، از ابتداي دفاع مقدس ،همين طورتغيير مي كرد.اولِ جنگ ، بني صدر رئيس جمهور بود و حضرت امام تمام اختيارات شان را به بني صدر تفويض كردند ، يعني او فرمانده كل قوا شد و تا يك سال و نيم ،دو سالي كه از جنگ مي گذشت ـ تا حدود سي خرداد 1360ـ بني صدر فرمانده كل قوا بود و اختيار كم نداشت كه مثلاً اين طور بهانه كند كه چون من اختيار ندارم ، نمي توانم خوب عمل كنم و با وجود اين ،آن همه مشكلات پيش آمد . در زماني كه بني صدر ، فرماندهي كل قوا را بر عهده داشت ، ما حتي يك عمليات موفق هم نداشتيم ، يعني هرچه عمليات كرديم شكست خورديم ؛ پيشروي هاي دشمن كه جاي خودش.
بعد از عزل بني صدر كه امام خودشان فرمانده كل قوا شدند ،مقام معظم رهبري هم قبل از آن يك مدتي به جبهه مي رفتند. مقام معظم رهبري نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودند و به جبهه ها هم سري مي زدند ، ولي امام تقريباً از سال دوم ، سوم جنگ ايشان را منع كردند وگفتند شما حق نداريد برويد جنگ. به هيچ وجه اجازه حضور ايشان در جبهه ها را ندادند . حتي من يك بار يادم است كه از حاج احمد آقا شنيدم كه مقام معظم رهبري رفته بودند اراك ، براي بازديد يا اين كه ديداري در پيش بود. حاج احمد آقا مي گفت كه امام تا زماني كه ايشان برگشتند ،چندين بار با نگراني مرتباً وضع مقام معظم رهبري را سؤال مي كردند . اصلاً حضرت امام از همان اول براي حفظ مقام معظم رهبري نظر داشتند و اجازه نمي دادند ايشان در جبهه ها حضور پيدا كنند . حضرت آيت الله خامنه اي ،نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودند ، بعد هم شوراي عالي پشتيباني جنگ كه تشكيل شد ، رياستش با ايشان بود . سران سه قوه هم بودند ، آقاي هاشمي هم در همه جلسات حضور پيدا مي كردند ، نخست وزير و رئيس قوه قضائيه هم در اين جلسات شركت مي كردند.
دو سال بعد از اين كه خود حضرت امام فرمانده كل قوا بودند ،آقاي هاشمي رفسنجاني به جانشيني فرماندهي كل قوا انتخاب شدند.آقاي هاشمي بعد از اين انتصاب ،ازاوايل شروع كارشان كه مي توان گفت تقريباً بعد از عمليات رمضان بود ، قرارگاه هاي مشترك سپاه و ارتش را دو تا قرارگاه تعيين كردند:يكي قرارگاه خاتم سپاه ، يكي هم قرارگاه خاتم ارتش .هردو نيز مزين به نام مبارك خاتم الانبيا(ص) بود. تا قبل از آن ،اين دو قرارگاه يكي بود ، نقشه ها و برنامه ها يك جا ريخته مي شد ، طرح ها هماهنگ مي شد و خلاصه ارتش و سپاه يك جا عمل مي كردند ؛تا عمليات رمضان.بعد ازاين تفكيك مقداري اختلاف ايجاد شد ،البته آقاي هاشمي مي خواستند كه بين ارتش و سپاه ايجاد رقابت مثبت كنند تا هر كدام ازاين ها طرح بياورند و هر طرحي كه تأييد مي شد ديگري حتماً ملزم بود از آن مي حمايت كند ،اما متأسفانه به نظرم اين ،به يكي ازعوامل اختلاف بين ارتش و سپاه بدل شد .چون هر كسي كه طرحش را مي آورد ،ممكن بود ديگري كمك نكند يا اگر خداي نكرده «عدم الفتحي» يا مشكلي در جبهه ها پيش مي آمد به گردن ديگري بيندازد.اين،وضعيت خوبي در جبهه ها نبود...

منظورشما از «عدم الفتح» چيست؟
 

ما به شكست مي گفتيم عدم الفتح ،چون مي گفتند هر وقت كه ما عمليات كرديم و نتيجه نگرفتيم ،اين شكست نيست ، بلكه عدم الفتح است . بعد ازعمليات رمضان چنين اصطكاك هايي را بين ارتش و سپاه داشتيم و در اين بين ،شهيد محلاتي ، در زدودن اين اصطكاك ها و در تأليف قلوب نيروهاي ارتش و سپاه نقشي بسيار ارزنده و تعيين كننده داشت .ايشان بدين منظور ، زياد به ارتش مي رفت .متأسفانه در اين باره ، شيوه هاي شان را يادم نيست ، ولي يك نكته بسيار مهم اختلافات بين ارتش و سپاه بود كه مي توانست جبهه را تهديد كند.
قطعاً هيچ عملياتي را سپاه انجام نداده كه بدون كمك ارتش بوده باشد . حتي اگر به اين ها نيرو يا گردان يا تيپ نداده ،حداقلش پشتيباني توپخانه بوده يا پشتيباني هوايي ـ هلي كوپتر و هواپيما ـ بوده و ديگر تجهيزات ارتشي كه با مديريت خودشان مي آمدند در منطقه ي عملياتي سپاه ، يك مسؤوليت هايي را مي گرفتند و بالعكس ، سپاه هم به ارتش كمك هايي مي كرد در زماني كه ارتش حضور داشت ،ولي خيلي ها معتقدند كه عدم الفتح هايي كه بعد از عمليات رمضان داشتيم ،ناشي از دوگانگي قرارگاه هاو اين سبك مديريتي ؛ ولي زماني كه قرارگاه مشترك بود ـ در عمليات فتح المبين ـ يعني آقا محسن رضايي و شهيد صياد شيرازي ،دو تايي در يك قرارگاه بودند و در يك جا با هم برنامه ريزي مي كردند ، موفقيت ها بيشتر بود.
حالا مي خواهيم به آن اختلافات احتمالي بپردازيم كه ممكن بود دراثر تداخل مسؤوليت ها بين فرماندهي سپاه با نمايندگي امام پيش بيايد. مي خواهيم بدانيم كه شهيد محلاتي چگونه چنين مسائلي را حل مي كرد و دراين بستر ، بيشتر به سيره ي شهيد محلاتي بپردازيد.
بله ،اين نكته مهمي است . زمينه هايي مي توانست بين نمايندگي حضرت امام در سپاه و فرماندهي اختلاف ايجاد كند كه واقعاً بسترش آماده بود .اين زمينه هاي مختلف شامل دو تا مديريت مستقل بود در يك مجموعه ،كه اصلاً در هيچ كجاي دنيا سابقه نداشت .درآن جا يادم است فرماندهي سپاه اصرار مي كرد برويد ،بررسي كنيد كه در ارتش هاي دنيا چنين چيزي هست و ما دو تا فرماندهي داريم يا نه؛همه چيز در اختيار يك فرماندهي است . خيلي هم اصرار مي كرد كه اين مسأله اصلاح شود ، ولي امام مخالفت مي كردند. امام خيلي بر تقويت حوزه نمايندگي و حضور روحانيت در سپاه اصرار داشتند. با دور انديشي كه داشتند ، مي دانستند اين كار از عهده ي فرماندهي بر نمي آيد و بايستي اين فضاي معنوي ،مستقل از مشكلات اجرايي و مسائل جاري تقويت شود ، ولي شهيد محلاتي در مسائل اختلافي با يك شرح صدري سعي مي كردند اين مسائل به نقاط بن بستي كشيده نشود ، بالاخره يك نوع راهكارهاي بينابيني پيدا مي كردند و مشكل را حل مي كردند . مثلاً در زمان هايي ، دو روابط عمومي جداگانه ، يكي براي فرماندهي و ديگري هم براي نهاد نمايندگي وجود داشته كه اين مسأله تا همين اواخر هم ادامه داشت و بعد از آتش بس نيز بين نمايندگي و فرماندهي ، اين مسأله روابط عمومي ، به خصوص خيلي مشكل ساز شد ، چون روابط عمومي ازدياد مشكلاتش براي اين است كه انعكاس اخبار به دست فرماندهي و توضيحش بر عهده نمايندگي است . اگر اين ها با هم هماهنگ نباشند ، اصلاً خبري توليد نمي شود يا دير توليد مي شود ، ولي در حوزه اي مثل عقيدتي و سياسي ، بالاخره هم محتوا و هم ابزار ، همه چيزش در اختيار نمايندگي بود و مشكل زيادي احساس نمي شد .شهيد محلاتي ، با شرح صدري كه داشت ، اجازه مي داد كه روابط عمومي تعاملي قوي با فرماندهي داشته باشد ، و معمولاً براي حل هر مشكلي راه حل پيدا مي كرد؛يك راه حل وسط و تعادلي .هميشه به قول معروف با جوش دادن و تأليف قلوب و هماهنگ كردن ، سعي مي كرد يك راه حلي پيدا كند كه حد وسط باشد ، فقط براي يك طرف نباشد ، و در اين زمينه واقعاً ايشان استاد بود.
البته درزمان آقاي محمدي عراقي كه بعد از شهادت شهيد محلاتي نماينده ولي فقيه در سپاه شدند ـ و قبلش قائم مقام شهيد محلاتي آقاي محمدي عراقي بودند ـ نيز اين مسائل و مشكلات كما بيش وجود داشت ،اما ديگر جنگي وجود نداشت كه به آن صورت، تأثير اين ناهماهنگي ها احساس شود ،ولي به هر حال اختلافات وجود داشت . درحالي كه مثلاً در زمان آقاي نوري ، در يك مقطع كوتاهي كه به سپاه آمد ،اين اختلافات به اوج خودش رسيد ، يعني نمايندگي امام در سپاه و جهاد همزمان شد كه مشكلات بسيار حاد بود.

سردار ،بحثي كه شما يكي از بهترين و موجه ترين افرادي هستيد كه مي توانيد در آن زمينه صحبت بفرماييد ،مربوط به شب هاي عمليات است . شهيد محلاتي در شب هاي عمليات چه عوالمي داشت؛ هم خودش به شخصه و هم با تيم فرماندهي يا بچه ها؟
 

بله ، كاملاً يادم است ـ به صورت كلي و نه مصداقي ـ كه ايشان شب هاي عمليات به قرارگاه فرماندهي در منطقه عملياتي مي آمد. معمولاً اين طوري بودكه بالاخره يكي دو ساعت مانده به عمليات همه در يك اتاقي جمع مي شدند . اتاق بغلش هم مخصوص بي سيم و ارتباطات با لشكرها و از اتاق عمليات جدا بود .اين هم نكته مهمي است كه شخصيت هاي ديگر هم به قرارگاه دعوت مي شدند . ايشان در حضور يافتن شخصيت هاي علمي و روحاني كشور در شب هاي عمليات در منطقه نقش زيادي داشت و همه را به آن جا مي كشاند. بزرگاني مثل شهيد اشرفي اصفهاني ،شهيد صدوقي ، ائمه جمعه و جماعات ، اكثر نمايندگان حضرت امام و به ويژه نمايندگان مجلس ، چون يك تعامل قوي با مجلس شوراي اسلامي داشت . به هر حال در آن شب ها ، حالات معنوي و روحاني كه در همه بود ـ به خصوص در شهيد محلاتي ـ كاملاً محسوس بود .روضه اي خوانده مي شد ، مداحي صورت مي گرفت و زيارت عاشورايي مي خواندند .ايشان هم حضور داشت و آن حال معنوي كه در ايشان بود در كنار عزيزان كاملاً محسوس بود ، ولي جدا نمي شد و هميشه در جمع بود . آدم گوشه گير و تك رويي نبود ، خيلي اجتماعي بود ، در همه جمع ها بود. هيچ پيله اي هم به دور خودش نمي تنيد كه فاصله اي ايجاد كند يا به قول امروزي ها براي خودش كلاس بگذارد ، يا اين كه واسطه اي بين ايشان وديگران باشد ، نه اصلاً چنين نبود . حتي خودش پيش فرماندهان مي رفت و از اين جهت خيلي هم متواضع بود . هيچ مسأله و موضوعي در يك گوشه كشور نبود كه ايشان نسبت به آن بي تفاوت باشد.فكر مي كنم در مركز امور مساجد هم بود و با آن ها نيز خيلي تعامل داشت .

شهيد محلاتي در دوره اول نماينده مجلس بود . بعد هم به سبب مشغله زيادي كه به واسطه درگير بودن كشور با جنگ داشت ، به اذن حضرت امام به نمايندگي معظم له در سپاه بسنده كرد تا روزي كه به شهادت رسيد . به هرحال در چهارسالي كه نماينده مجلس بود ، ما زمان زيادي را در جنگ بوديم ـ از شهريور 1359 ـ به اضافه بعدش كه ايشان ،به خاطر ارتباطات قبل از انقلابش در زمان مبارزه و نيز زمان نمايندگي اش در مجلس ، در هسته مركزي نظام با خيلي ها رابطه دوستانه خوبي داشت . دوست داريم بدانيم شهيد محلاتي از ارتباط خوبي كه با مجلس و نمايندگان و ديگران داشت ،درراه پيشبرد جنگ و وظايفي كه در سپاه پاسداران بر عهده اش بود ، چه استفاده هاي مطلوبي مي برد؟
 

خب ، يكي همان بحث حضور نمايندگان در جبهه ها بود كه ايشان محورش بودند و كمك مي كردند .ما آن موقع معاون پارلماني در سپاه نداشتيم و بيشتر بحث هاي طرح و برنامه ، كارهاي مربوط به قانون سپاه ، مثل اساس نامه و امثال آن را شهيد محلاتي در مجلس دنبال مي كردند .همچنين در دفاع از بودجه سالانه سپاه خيلي فعاليت مي كردند .با نمايندگان مجلس ارتباطي قوي داشتند و كلاً بحث قوانين و مقررات كه پيش مي آمد ، نقش ايشان پررنگ تر مي شد. دسته بندي هاي سياسي ، آن موقع در مجلس پررنگ تر بود. براي جلوگيري از نشت اين مسائل سياسي به سپاه ، ايشان هم نقش داشتند و نمي گذاشتند آن تنش ها به هيچ شكلش وارد سپاه شود ، اگر جايي هم مي ديدند ، مي رفتند و با تذكر و نصيحت آن را حل مي كردند. اين نقش خيلي مهم بود.

نكته اي را كه در ابتداي مصاحبه فرموديد و گذاشتيم در آخر به آن بپردازيم تا از آن طريق شهيد محلاتي را بيشتر بشناسيم . گفتيد كه طيف هاي مختلفي يعني فكر مي كنم حدوداً تا سال 1362 كه حزب توده رسماً منحل شد و سمپات ها و اعضايش آمدند و خودشان را معرفي كردند بسياري شان هم در حين معرفي بخشيده شدند و نيازي نبود كه دادگاهي شوند. فكر كنم تا سال 1362 ، حدود چهار ، پنج سالي طول كشيد تا نيروهايي كه به هيچ طريق نمي شد زير مجموعه نظام قرار بگيرند، از نظام تسويه شوند‌، مثل گروه هاي الحادي ، التقاطي و منافقين و غيره .از سال 1362 به بعد ، مسائل جناحي بين افراد درون نظام كم كم پررنگ شد و مثلاً اوجش موقعي بود كه با نظر مثبت حضرت امام ، جناح روحانيون مبارز در سال 1366 شكل گرفت . شما فرموديد كه تا قبل از سال 1362 اين مرزبندي ها وجود داشته ،منتهي رو نمي شده ، آشكار نبوده ، و دوستان به خاطر جنگ ، رويش سرپوش مي گذاشته اند . به اين نكته تاريخي مهم بپردازيد تا برخي مسائل روشن تر شود و سپس به نقش شهيد محلاتي در اين زمينه ها بپردازيد .
 

ببينيد ، جريان هاي سياسي و تقابل شان از همان اول پيروزي انقلاب يا كمي بعد وجود داشت ، مثل جريان مقابل و به طور كلي ليبرال ها كه محوريتش با نهضت آزادي بود و در مقابلش هم مثلاً جريان شهيد بهشتي و حزب جمهوري اسلامي و اين ها بودند . بعد كه قضيه نهضت آزادي منتفي شد ، جريان بني صدر و اعوان و انصارش بودند كه آن ها هم يك طيف سياسي بودند و باز همين حزب جمهوري اسلامي در مقابلش بود و طيف هاي وسيع تري در سپاه و جهاد علبه بني صدر شكل گرفت ـ تحت عنوان جريان حزب الله ـ و در حقيقت ،تمام كشور در مقابل بني صدر قرار گرفتند ،اما به خاطر ملاحظات نظام و توصيه هاي حضرت امام هيچ چيز نمي گفتند ،يعني خون دل مي خوردند .بارها جلساتي بوده ،شهيد بهشتي و امثال ايشان خدمت امام مي رسيدند و مسائل بني صدر را مي گفتند و حضرت امام مأمور بودند ودر مورد جريان بني صدرايفاي نقش كنند و در بررسي مسائل و اختلافاتي كه بوده ، ايشان حكم داشتند كه رسيدگي كنند.
خب ، همه اين مسائل، شاخه هايش در سپاه هم بوده ، حالا در زمان آقاي بازرگان ، سپاه اين حالت را نداشت كه طرفدار بازرگان باشد ، جنگ هنوز شروع نشده بود و به آن صورت سپاه هم توسعه نيافته بود ، ولي در زمان بني صدر ،بعضي از پاسدارها مثل ابوشريف كه طرفدار بني صدر بودند ، طيفي در سپاه به همراه خودشان در يك حد محدود و كم داشتند، ولي خب بعد از آن كه جريان لانه جاسوسي پيش مي آيد ، از نظر مقطع زماني آبان 1358 و نه موضوع لانه جاسوسي ، طيف شهيد بهشتي در مقابلش يك طيف ديگر بود و آن موقع ها يادم است كه خيلي مسائل سياسي حاد هم بود كه كشيده مي شد به لشكرها و برخي مي رفتند به لشكرها تا پول و امكانات بدهند و اين يگان ها را به سمت خودشان معطوف كنند. شهيد محلاتي آن جا مانع مي شد تا اين دسته بندي هاي سياسي در سپاه خيلي حاد نشود. به هر حال گرايش هايي وجود داشت ، نمي شد نفي اش كرد و ناديده اش گرفت ،ولي به آن ها اجازه بروز و ظهور نمي داد.جايي هم كه درگيري و اختلاف پيدا مي شد ،سريع خودش را مي رساند و آن را حل و فصل مي كرد.به هر حال تنش هاي سياسي در كشور ما همواره وجود داشته ،اين قدرت طلبي ها و گروه گرايي ها ،اين كه بعضي ها منافع گروهي و شخصي را مقدم مي دانستند بر مسائل ملي .خب ببينيد ،درآن شرايط جنگ بود ، بچه هاي مردم مي رفتند و شهيد مي شدند ، آن وقت يك عده اي دنبال قبضه كردن لشكرها بودند. يادم است از قم و اصفهان طرفداران اين ها مراجعه مي كردند و سعي مي كردند كه نيروها را از خود كنند. حمايت مالي مي كردند .كارهاي مختلفي انجام مي دادند كه شهيد محلاتي با نصيحت هايش مانع مي شدند ؛ خيلي مؤثر بودند و در وحدت نيروها.

از شهادت شهيد محلاتي بگوييدكه شما به واسطه حضوري كه در ستاد مركزي سپاه داشتيد ، در بطن قضيه قرارداشتيد.
 

به هر حال شهادت ايشان هم مثل حياتش ، همه اش پر از رمز و نكته است . حاج آقا مرتباً جبهه مي رفت و مي آمد. در سفر با هواپيما به منطقه مي رفت و مي آمد كه اين حادثه برايش اتفاق افتاد. ماجراي شهادتش نيز معروف است و احياناً همه مي دانند اين را كه شهيد محلاتي پيش بيني شهادتش را كرده بود.
ايشان همواره آرزوي شهادت مي كرد ، ولي به طورمشخص ، روز قبل از سفرش به اهواز ، فكر مي كنم مراسمي در شهرك شهيد كلاهدوز كه ما آن ـ جا ساكن بوديم ، در مسجد شهيد كلاهدوز يك صحبتي دارد و در آن ،ضمن تجليل از شهدا ، به صراحت مي گويد كه اميدوارم اين ريش من به خون سرم رنگين شود. اين را ايشان آن جا فرمودند و مسأله شهادت هم بعد از آن پيش آمد. و جزو معدود جنازه هايي بودند كه از هواپيما تقريباً سالم به دست آمد و محاسنش به خون پاكش خضاب شده بود.

ما براي تهيه ي اين ويژه نامه با موضوع شهيد محلاتي ، چندين مصاحبه با خانواده ، دوستان و معاشرين ايشان انجام داده ايم ، ولي در مصاحبه اي كه امروز خدمت شما بوديم ، به زيبايي مسائلي را مطرح كرديد كه به هرحال هر كس كه اين مصاحبه را بخواند ، كاملاً به دشمن حق مي دهد كه با چه انگيزه اي آن بزرگوار را ـ آن چنان ناجوانمردانه ـ به شهادت رسانده اند ، يعني به خوبي مي دانستند كه شهيد محلاتي كيست و نقشش در سپاه ودفاع مقدس چيست. به نظرم اگر آن روز هم موفق نمي شدند كه هواپيماي ايشان را بزنند يا به نوعي هواپيما فرار مي كرد و از مهلكه مي گريخت ، قطعاً باز هم دشمن درصدد ترور ايشان بود و برنامه ريزي داشت براي شهيد محلاتي ، به خاطر نقش بسيار مهمي كه در تهييج رزمندگان ، هماهنگي هاي بين سپاه و نيروهاي خود سپاه و مجموعه سپاه با ارتش داشتند. در اين زمينه هم بفرماييد.
 

شناخت دشمن از شهيد محلاتي كه امري قطعي است ، آن ها حتي براي رده هاي خيلي پايين تر هم برنامه و تحليل داشتند و جريان نفاق هم در برنامه هاي شان بوده اند به طور كلي نقش شهيد محلاتي در هماهنگي و وحدت بين ارتش و سپاه ، وفضاي معنوي سپاه كاملاً بارز بود . از اين كه آن روز كه دشمن هواپيما را مورد اصابت موشك قرار داد ، بر اساس اطلاعات قبلي بوده يا نه ، اطلاع دقيقي ندارم . نمي دانم كه آن ها با چه نيتي اين كار را انجام دادند ، يعني هواپيمايي را كه غير نظامي ها هم در آن بودند ، مورد اصابت قرار دادند و اين هم نكته اي است كه بايستي بررسي شود .

در خصوص خلأ وجود شهيد محلاتي در اين سال ها بگوييد.
 

مسلماً خلا وجود شهداي برجسته اي مانند اقايان مطهري ، بهشتي، باهنر و رجايي و محلاتي و امثالهم كه از كشور ما شهيد شدند ، لطمات و ظلم هايي به نظام ما وارد كرد و هر كدام از اين لطمه ها به نوعي بود ، ولي نكته بعدي مهم بود كه اين خون اين شهدا بسيار تحريك كننده ، حركت آفرين و موجب بصيرت ملت شد . من تأثير خون شهدا را در بصيرت مردم ، بالاترين نقش آن ها مي دانم. حالا نمي دانم چه طوري اتفاق مي افتد كه خون شهيد در ذهن مردم چنين تأثير مي كند. ارتباط اين ها معلوم نيست ، مثلاً شهيد بهشتي را در نظر بگيريد ، قبل از شهادتش چقدر بهش اهانت مي شود ،درشهرستان ها ، تبليغاتي كه عليه شهيد بهشتي هست و شايعات عجيبي كه در رابطه با شهيد بهشتي در كل كشور مي گويند . كلاً يك حالت بدي نسبت به شهيد بهشتي بود و درباره مظلوميت ايشان ، امام هم صحبت فرمودند ، ولي به محض اين كه ايشان شهيد شد ، يك باره ، مملكت ، بدون اين كه فاصله اي بيفتد ، بيدار شد ، چشم هايش باز شد كه اصلاً حقيقت موضوع چيست. واقعاً اين خون شهدا غوغا مي كند ، خون شهيد محلاتي هم همين طور ، خيلي سپاه را متحول كرد. خيلي تحرك آفرين و بصيرت آفرين بود.

بنا به همان تعبيري كه مي گويند شهيد هميشه زنده است ،يعني شهيد دو مرحله حيات دارد، يكي حيات دنيوي و يك بار هم حيات معنوي اش جداي از زندگي معنوي كه درحيات دنيوي خودش داشته تجديد مي شود و يك حيات معنوي اجتماعي پيدا مي كند؛ با شهادتش و افزوده شدن نام زيباي هر شهيد به سياهه ديگر شهدا.
 

دقيقاً. ان شاءالله خداوند متعال ، توفيق ادامه راه آن عزيزان را به همه ما عطا كند.

پايه گذار حضور روحانيت اصيل در سپاه (2)

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.