ثمرات اخلاص در رفتار محدّث قمي (ره)

علي «ع» فرمود: «اصل الاخلاص الياس مما في ايدي الناس»؟ (27) (ريشه اخلاص نااميدي از چيزها (يي چون مال و ثروت و ...) است که در دست مردم است) سطح زندگي مرحوم حاج شيخ عباس قمي بسيار محدود و از حدّ زندگي يک اهل علم عادي پايين تر بود. لباسش قباي کرباس نظيف و معطري بود که چند سال زمستان را با آن مي
چهارشنبه، 1 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ثمرات اخلاص در رفتار محدّث قمي (ره)

 ثمرات اخلاص در رفتار محدّث قمي (ره)
ثمرات اخلاص در رفتار محدّث قمي (ره)


 






 

يکم - يأس از مردم.
 

علي «ع» فرمود: «اصل الاخلاص الياس مما في ايدي الناس»؟ (27) (ريشه اخلاص نااميدي از چيزها (يي چون مال و ثروت و ...) است که در دست مردم است)
سطح زندگي مرحوم حاج شيخ عباس قمي بسيار محدود و از حدّ زندگي يک اهل علم عادي پايين تر بود. لباسش قباي کرباس نظيف و معطري بود که چند سال زمستان را با آن مي گذرانيد. هيچ گاه در فکر لباس و تجمل نبود. فرش خانه اش گليم بود. از سهم امام استفاده نمي کرد و مي گفت من شايستگي ندارم از آن استفاده کنم. در غذا هم با ملاحظه و محتاط بود. با اينکه سينه درد داشت و مبتلا به تنگي نفس بود و هر غذايي برايش مناسب نبود، از هر غذا و به هر مقداري که ميسر بود استفاده مي کرد. (28) عزّت نفس عجيبي داشت و به هيچ پولداري چشم طمع نداشت و از هر کسي هم پول قبول نمي کرد:
1. روزي در نجف دو زن از خاندان با شخصيت و محترم که ساکن بمبئي هند بودند، حضور آن مرحوم مي رسند و تقاضا مي کنند هر ماه مبلغ هفتاد و پنج روپيه به ايشان تقديم کنند که از لحاظ امرار معاش در رفاه باشد. در آن ايام، مخارج ماهانه ي خانواده ي وي از ماهي پنجاه روپيه نمي گذشت. حاج شيخ عباس از پذيرفتن آن خودداري مي کند. ميرزا محسن محدث زاده فرزند کوچک آن مرحوم با اصرار مي خواهد تا قبول کند؛ ولي نمي پذيرد تا اينکه زنان محترمه نااميد مي شوند و مي روند. پس از رفتن آنها فرزند به پدر مي گويد: «من هم ديگر از کاسبان بازار براي مخارج روزانه قرض نمي کنم!» حاج شيخ عباس مي گويد: «ساکت باش! من همين مقدار هم که الان خرج مي کنم نمي دانم فرداي قيامت چگونه جواب خدا و امام زمان «عليه السلام» را بدهم. در جواب اين مقدار، معطل هستم، چگونه بارم را سنگينتر کنم؟» (29)
2. در اواخر عمرش شخصي از همدان به نجف اشرف آمد و ايشان را در خانه اش ملاقات کرد. ضمن صحبت، از وضع داخلي وي جويا شد. آن مرحوم هر چه بود گفت: شخص همداني هنگام رفتن کوشيد مبلغي پول به ايشان بدهد؛ ولي هر چه اصرار کرد محدث قمي نپذيرفت.
پس از رفتن وي فرزند بزرگ محدث مي گويد: «پدر! چرا نپذيرفتني؟» جواب مي دهد: «گردنم نازک و بدنم ضعيف است، طاقت جواب خدا را در قيامت ندارم!» سپس داستان اميرالمومنين «ع» در شب نوزدهم رمضان را نقل کرد و گريست و به موعظه اهل خانه پرداخت.

نظر آنان که نکردند بدين مشتي خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبِ نظرند (30)

3. همان طور که پيشتر هم آمد، روزي مرد نيکوکاري از محدّث قمي خواست که قبول کند وي باني مجلس محدث شود و متعهد شد که مبلغ پنجاه دينار عراقي به ايشان تقديم کند. در آن موقع هزينه زندگي محدّث در هر ماه سه دينار بود. محدث قمي پاسخ داد: من براي امام حسين منبر مي روم نه براي ديگري» (31) و بدين گونه آن وجه را نپذيرفت.

آبي است آب رو که نيايد به جوي باز
از تشنگي بمير و مريز آبروي خويش (32)

آري چه زيبا فرمود علي «عليه السلام»: «من اخلص النيه تنزه عن الدنيه» (33) (کسي که نيّت [خود] را خالص کرد، از پستي ها [پاکيزه و] منزه مي شود).
 

دوم - ترک محرمات
 

يکي از مهمترين مصاديق و معاني اخلاص، ترک محرمات است. پيامبر اکرم «ص» فرمود: «تمامُ الاخلاص اجتناب المحارم»؛ (کل اخلاص در دوري جستن از حرام ها [خلاصه شده] است). (34) و اين حقيقت با تمام وجود در رفتار شيخ عباس ظهور و بروز يافته بود.
هرگز کسي در حضور او جرئت غيبت کردن نداشت. چنان از گناهان بخصوص غيبت و دروغ احتراز داشت که فوق تصور است. در ايام بيماري منجر به وفاتش، يکي از علماي تهران براي عيادت به حضور رسيد. حاج شيخ عباس آن روز بسيار ناراحت و متفکر بود. آن عالم بزرگ مي پرسد: چرا ناراحتيد؟ پاسخ مي دهد: در سفري که به حج رفتم در مکه معظمه خواستم به روش محدثين که از يکديگر اجازه مي گيرند، از يکي از محدثان عامّه اجازه حديث بگيرم، وقتي اين منظور را با وي در ميان نهادم، عالم سُني مطلبي گفت و من روي مصالحي، به دروغ آن را انکار کردم. اکنون در اين فکرم که فرداي قيامت چگونه اين دروغ را در محضر عدل الهي توجيه کنم؟ (25)
مرحوم شيخ عباس از سهم امام استفاده نمي کرد و مي گفت: «من شايستگي ندارم از سهم امام استفاده کنم» و بازرگان متديني وجه مختصري را براي امرار معاش به ايشان پرداخت مي کرد. (36)

سوم- کرامات اثر اخلاص
 

علي «ع» فرمود: «انَّ المومن يخشع له کلي شيء و يهابه کل شيءٍ ثمَّ قال اذا کان مخلصاً لله اخاف الله منه کل شيءٍ حتي هوامَ الارض و سباعها و طيرَ السَّماءِ» (37) (همه چيز در مقابل مومن خشوع مي کند و همه از هيبت او مي ترسند) و فرمود: «هرگاه مومن براي خدا خالص باشد، خداوند کاري مي کند که همه چيز، حتي شيران و درندگان زمين و پرندگان هوا، از او بترسد،» اين همان ولايت تکويني و کرامتي است که مخلصان - بسته به حد و اندازه خود- به آن دست مي يابند.
1. محدث قمي از سيد نعمت الله جزايري نقل مي کند که او با کشيدن تربت حسيني به چشم خود ضعف و کم نوري آن را برطرف مي ساخت و روشني ديده اش افزون مي شد. سپس خود محدث قمي مي گويد: اين احقر نيز هرگاه به سبب زياد نوشتن چشمم ضعف پيدا مي کند، تبرّک مي جويم به تراب مراقد ائمه «عليهم السلام» و گاهگاهي به مسّ کتابت احاديث و اخبار، و بحمدالله چشمم در نهايت روشني است و اميدوارم و ان شاء الله در دنيا و آخرت چشمم به برکات ايشان روشن باشد. (38)
2. فرزند آن مرحوم مي گويد فراموش نمي کنم زماني که در نجف اشرف بوديم، پدرم يک روز صبح در حدود سال 1357 قمري يعني دو سال پيش از وفاتشان از خواب برخاستند و گفتند: «امروز چشمم بشدّت درد مي کند و قادر به مطالعه و نوشتن نيستم» و بسيار غمگين به نظر مي رسيدند. تقريبا زبان حالشان اين بود که شايد خاندان پيغمبر «صلي الله عليه و آله» مرا از خود طرد کرده باشند. آن مرحوم عادت داشت که گاهي اين مطلب را با تأثر مي گفت و مي گريست. من در آن اوقات مشغول تحصيل بودم. به مدرسه رفتم ظهر که به خانه برگشتم، ديدم ايشان مشغول نوشتنند. عرض کردم: چشمتان بهتر شد؟ فرمود: «درد بکلي مرتفع شد» پرسيدم: چگونه معالجه فرموديد؟ پاسخ داد: «وضوع گرفتم و مقابل قبله نشستم و کتاب کافي را به چشم کشيدم، درد چشمم برطرف شد» و ديگر تا پايان عمر به درد چشم مبتلا نشدند. کتاب کافي اي که آن را به چشم کشيده بودند، خطي و به خط عالم مشهور، ملاعبدالله توني، صاحب کتاب وافيه بود و محدث قمي خيلي به آن علاقه داشت.
3. زماني که محدث قمي در مشهد اقامت داشت، پسر کوچکش که کودکي چند ساله بود بيمار مي شود، برايش دارويي ايراني جوشانده که مختصري شکر در آن ريخته بودند آوردند که بياشامد. محدّث با انگشت دست راست کمي داروي مايع را به هم زد. همسرش گفت: صبر کنيد قاشق بياورم. حاج شيخ عباس پاسخ داد: از اينکار قصد استشفا دارم؛ چون با اين دست هزاران حديث از ائمه طاهرين عليه السلام نوشته ام. (39)
پيامبر اکرم «ص» فرمود: «قال الله عزوجل لا اطلع علي قلب عبدٍ فاعلم منهٍ حبَّ الاخلاص لطاعتي لوجهي و ابتغاءَ مرضاتي الا توليتُ تقويته و سياسته» (40) (خداوند عزيز و جليل فرموده است: بر قلب بنده اي آگاهي نيابم پس در آن محبت اخلاص براي طاعت خودم و پيروي رضايتم را بيابم، جز آنکه قوام و پايداري [زندگي] او و اداره امور او را به عهده مي گيرم».
و شيخ عباس اين چنين بود. اخلاص او باعث شده بود خداوند زندگي مادي او را «من حيث لا يحتسب» اداره کند و به او کرامت عنايت کند و حتي به انگشت او اثر شفادهندگي دهد.

چهارم - اخلاص در احترام به نام معصومان و احاديث
 

پيامبر اکرم «ص» به اباذر فرمود: «يا اباذر! ليکن لک في کل شيءٍ نيَّه صالحه حتي في النوم و الاکل» (41) (اي ابوذر! بايد در هر کاري، حتي در خوابيدن و خوردن، نيتي شايسته داشته باشي). شيخ عباس قمي از کساني است که در تمام کارهايش از جمله در اسم بردن و نوشتن نام مبارک معصومان و احاديث اهل بيت «عليهم السلام» نيت الهي داشت:
1. مرحوم محدّث قمي بدون وضو و طهارت حتي دست به جلد کتاب حديث نمي زد چه رسد به جملات حديث و هرگاه مي خواست به مطالعه يا نگارش حديث بپردازد، با وضو و مودّب، دو زانو رو به قبله مي نشست و کارش را آغاز مي کرد. (42)
2. مرحوم شيخ عباس در احوال حضرت صادق «ع» مي نويسد: آن جناب، کثير الحديث و خوش مجالست و کثير الفوائد بود هرگاه مي خواست بگويد: قال رسول الله «صلي الله عليه و آله» رنگش تغيير مي کرد؛ گاهي سبز مي شد و گاهي زرد، به حدي که آنها که او را مي شناختند، نمي شناختندش.
وي مي افزايد: خوب تأمل کن در حال حضرت صادق «عليه السلام» در تعظيم و توفير او از رسول خدا «ص» که در وقت نقل حديث از آن حضرت و بردن اسم شريف آن جناب، چگونه حالش تغيير مي کرده با آنکه پسر پيغمبر و پاره ي تن اوست. پس ياد بگير اين را و با نهايت تعظيم و احترام اسم مبارک حضرت رسول را ذکر کن و صلوات بعد از اسم مبارکش بفرست و اگر اسم شريفش را در جايي نوشتي، صلوات را بدون رمز و اشاره بعد از اسم مبارکش بنويس و مانند بعضي از محرومين از سعادت به رمز «ص» و يا «صلم» و نحو آن اکتفا مکن، بلکه بدون طهارت اسم مبارکش را مگو و ننويس و با همه اينها باز از حضرتش معذرت بخواه که در وظيفه خود نسبت به آن حضرت کوتاهي نمودي و به زبان عجز و لابه بگو:

هزار مرتبه شويم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بي ادبي است (43)

پنجم - تأکيد بر علم و آگاهي به عنوان ريشه اخلاص
 

باور راستين به خدا و آخرت و کلاً اعتقادات از ريشه هاي مهم اخلاص است. علي «عليه السلام» فرمود: «سببُ الاخلاص اليقين»؛ سبب اخلاص [ورزي] يقين [و باور جزمي است] است. (44) با اين توضيح که علم و آگاهي به مسائل ديني از اصلي ترين عوامل يقين و ايجاد اخلاص و خدامحوري است.
علي «عليه السلام» فرمود: «ثمره العلم اخلاص العمل» (45) (ميوه علم و دانش اخلاص [ورزي در] عمل است).
شيخ عباس قمي با توحه به تسلطي که بر روايات داشت بخوبي مي دانست که بدون آگاهي عميق از مسائل ديني، اخلاص در منبر و رفتارهاي انساني ميسر نيست، لذا بر فراگيري دانش و منبرهاي با مطالعه و آگاهانه سخت تأکيد داشت. وي در مفاتيح در اعمال شب بيست و يکم و بيست و سوم ماه رمضان که شب قدر و بهار عبادت است مي گويد: «قال شيخنا الصدوق: و من احيا هاتين الليلتينِ بمذاکره العلم فهو افضل» (46) (اگر کسي اين دو شب را با مذاکره علمي صبح کند فضيلتش بيشتر است). اين نشان مي دهد که فراگيري علم و دانش سخت مورد توجه محدث قمي بوده که در ضمن اعمال عبادي شب قدر به چنين نکته اي اشاره مي کند به همين دليل او در نوشته ها و منبرهاي خود دقت علمي فوق العاده اي داشت.
آقاي محمود شهابي مي گويد: در مدرسه ي ميرزا جعفرخان مشهد درس اخلاقي براي طلاب شروع کردند، قريب هزار تن از علما و طلاب شهر در آنجا حضور مي يافتند و ايشان بر منبر مي رفتند. تبليغ و تبحر ايشان در اخبار و روايات و احتياط ايشان در نقل و تفسير آنها که غالباً مُسند نقل مي شد و تاثير عجيب آن گفته، شنوندگان را - که همه اهل علم و اطلاع بودند - سخت مورد اعجاب قرار مي داد و به ديگران نيز سفارش مي کرد که منبرهاي مستند و با مطالعه و بررسي قبلي را ارائه دهند. (47)
1. نقل شده است: «يک روز در تهران منبري رفتم و در آن منبر حديثي را بيان کردم. وقتي پايين آمدم، شخصي پرسيد: اين حديث از کجاست؟ هر چه فکر کردم يادم نيامد که کجا ديده ام. چون قبل از منبر نديده بودم. لذا حضور ذهني به سندش نداشتم و در جواب ماندم. شب پدرم مرحوم شيخ عباس را در خواب ديدم که فرمودند: اين حديث در فلان کتاب و فلان صفحه هست؛ اما چرا بي مطالعه منبر مي روي؟ هميشه اول مطالعه کن و بعد منبر برو!» (48)
2. يکي از علماي مشهد مي گويد: واعظي بدون مطالعه به منبر رفته بود. مرحوم حاج شيخ عباس در عالم رويا به او مي فرمايند: اگر انسان ضامن مالي مردم، مثلاً عطار و بقال باشد، مي تواند از عهده برآيد و دين خود را ادا کند، ولي افرادي که پاي منبر مي نشينند، عمر خود را در اختيار گوينده مي گذارند لذا او ضامن عمر آنهاست. اگر بي مطالعه منبر برود، چگونه مي تواند از عهده برآيد.» (49)
آري منبرهاي شيخ عباس سرشار از علم و احاديث اهل بيت و همراه با دقت و ريزبيني و مطالعه بود که نمک اصلي آن را نيز اخلاص تشکيل مي داد چرا که ثمره علم و آگاهي، اخلاص است و در ادامه ي چنين منبري ملامت ملامتگران نيز بر او تأثير نداشت.
از يکي از بزرگان نقل شده که «يکي از منبري هايي که در فن خطابه در سطح عالي بودند، به ايشان اعتراض کرده بودند که اين چه منبري است که داري؟ پي در پي روي منبر از کتب علماي سلف مطلب نقل مي کني و روايات راجع به بهشت و جهنم و عذاب و عقاب مي خواني! خلاصه اين منبرها چيست؟ چرا منبر خطابي و فني نمي روي؟ حاج شيخ فرموده بودند: شما با آن منابر خطابي و آن همه لفاظي بفرماييد چند نفر نماز خوان و متدين درست کرده ايد؟ در حالي که من با همين منابر، چقدر نمازخوان درست کرده ام، چقدر افراد را به راه آورد و متنبه کرده و به توبه واداشته ام» (50) براي انسان مخلصي چون محدث قمي اصل، هدايت مردم است نه صرفاً ارائه يک سخنراني بظاهر زيبا و در اين هدف نيز از ملامتگران هراسي نداشت. آري مرداني که رنگ خدايي گرفته اند و اخلاص را پيشه خود ساخته اند «يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومه لائم» ((51) در راه خدا [با تن و زبان و قلم و مال خويش] جهاد مي کنند و از ملامت ملامتگران ترس و هراسي ندارند) و هيچ مدح و ذمّي آنها را در کمند خويش اسير نمي سازد چرا که آنها به آزادي و رهايي واقعي رسيده اند.
علي «ع» فرمود: «في الاخلاص يکونُ الخلاص» (53) (رهايي انسان [از گرفتاري هاي دنيوي و آخرتي، و مدح و ذمها...] در اخلاص ورزيدن است).

جمع بندي
 

در جمع بندي از مطالب فوق مي توان گفت شيخ عباس قمي تنديس اخلاص بود. دوستي ها و بغض ها، گرفتن ها و نگرفتن ها، گفتن ها و نگفتن ها و خلاصه تمام رفتارهاي او رنگ و بوي اخلاص داشت. او براي منبرهاي خويش هيچ وجهي قبول نمي کرد و هرگاه احساس مي کرد کسي چون آخوند ملاعباس تربتي پاي منبر او نشسته او را بر خويش مقدم مي داشت و منبر را به او واگذار مي کرد. به خاطر همين اخلاص، سخنان او تا عمق جان شنونده اثر مي گذاشت و آنان را تا يک هفته از گناهان کاملاً باز مي داشت و به قول مرحوم آيت الله حائري عادل ساز بود و مستمعان پاي منبر او از شدت گريه از هوش مي رفتند.
اودر نوشتن کتاب هاي خود آنچنان اخلاص داشت که حتي تلاش مي کرد پدر بزرگوارش نيز از نوشتن کتاب منازل الاخره اطلاع نيابد و بعد از نوشتن مفاتيح نمي گذارد ديگران از او تعريف کنند. در نماز جماعت نيز آنجا که احساس مي کرد شرکت جمعيت و هجوم آنها ممکن است بر روح او اثر گذارد و اخلاص او را نشانه رود، زير بار نمي رفت و از آن شانه خالي مي کرد.
ثمرات اخلاص در تمام رفتارهاي او موج مي زد و به همين جهت هرگز به مال ديگران طمع نداشت و زير بار پذيرفتن هيچ کمکي ولو قابل توجه نمي رفت و هرگز خود را ذليل نساخت و عزتش را لکه دار نکرد. محرّمات را ترک مي کرد و خداوند نيز آثار اخلاص را به صورت کرامات به دست او واقع مي ساخت و با آگاهي از مسائل ديني و مطالعه با دقت و منبر با معرفت به عنوان مولد اخلاص سخت پاي مي فشرد.
در يک کلام مي توان گفت شيخ عباس تنديس اخلاص و نماد مخلصين در بين علماي هم عصر خويش بود.

پي نوشت:
 

27. بحار الانوار، پيشين، ج 77، ص 288، ح 1.
28. فوائد الرضويه، (نشر دفتر نويد اسلام)، ص 318.
29. منتخب ميزان الحکمه، محمدي ري شهري، (قم، دارالحديث)، ص 165، ح 1893 و غرر الحکم، ح 7693.
30. شيخ عباس قمي؛ مرد تقوا و فضيلت، پيشين، ص 42 و سيماي فرزانگان، ص 372.
31. همان، صص 43 و 371.
32. شيخ عباس قمي؛ مرد تقوا و فضيلت، پيشين، صص 45-44 و سيماي فرزانگان، صص 373-372.
33. شيخ عباس قمي؛ مرد تقوا و فضيلت، پيشين، ص 46 و سيماي فرزانگان، ص 325.
34. صائب تبريزي.
35. منتخب ميزان الحکمه، پيشين، ص 165 و غرر الحکم، ح 8447.
36. کنز العُمّال، پيشين، ح 44399 و منتخب ميزان الحکمه، همان، ص 165.
37. شيخ عباس قمي؛ مرد تقوا و فضيلت، پيشين، صص66-65 و سيماي فرزانگان، ص 92.
38. همان، صص 42 و 336 و مهر تابان، سيد محمد حسين تهراني، ص 57.
39. بحار الانوار، پيشين، ج 17، ص 248 و منتخب ميزان الحکمه، ص 165، ح 1896.
40. الفوائد الرضويه، پيشين، ص 695.
41. شيخ عباس قمي؛ مرد تقوا و فضيلت، پيشين، صص 57-56 و سيماي فرزانگان، ص 164.
42. بحار الانوار، پيشين، ج 85، ص 136، ح 16 و منتخب ميزان الحکمه، پيشين، ص 165.
43. ميزان الحکمه، همان، ج 13، ح 20999 .
44. شيخ عباس قمي؛ مرد تقوا و فضيلت، پيشين، ص 56 و سيماي فرزانگان، ص 227.
45. منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، (تهران، کتابفروشي بوذرجمهري، 1373ق)، ح 4، باب هشتم، فصل دوم، ص 7 و سيماي فرزانگان، ص 229.
46. غررالحکم و جامع الکلم، پيشين، ح 5538.
47. همان، ح 1890.
48. مفاتيح الجنان، پيشين، ص 222.
 

منبع: پاسدار اسلام، شماره 349



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.