پیش بها (بیعانه)- (2)
نویسنده : آیت الله سید محمود هاشمی
جنبه دوم: حكم پیش بها
اینك پرسش اینجاست كه آیا ستاندن پیش بها به این عنوان جایز استیا نه؟ ممكن است برای جایز نبودن چنین كاری به چند وجه استدلال شود:
وجه اول:
بنابر فرض نخست میگوییم: باطل عرفی بر آنچه برپایه چنین قراردادی گرفته میشود، صدق نمیكند; زیرا مالی كه به عنوان پیش بها به طرف قرار داد داده میشود، عرفا یا در برابر بخشی از مبیع یا منفعت اجاره است و یا در برابر آن تعهدی است كه مالك ملزم به آن شده است، یعنی این كه مال خود را به كسی دیگر غیر از طرف قرارداد فعلی نفروشد و اجاره ندهد. چنین تعهد و التزامی ممكن است برای مالك، خسارت نیز درپی داشته باشد. بر این پایه، خودداری مالك از فروش یا اجاره به غیر، در صورتی كه به فروش یا اجاره به طرف قرار داد نینجامد، عرفا موجب ضمان برای طرف قرارداد است كه متعهد به خرید بوده، و اكنون از انجام تعهد خود سر باز زده است. البته این فرضی است كه طرف قرارداد، پیش بها را بنابر صحت و لزوم این قرار داد، در همان هنگام وعده به بیع یا وعده به اجاره، به مالك پرداخته باشد، اما در این فرض كه از همان آغاز، عقد اجاره یا بیع واقع شده باشد، پیش بها در قبال حق فسخ تا هنگام تثبیت معامله ویا مثلا تسلیم عین در اختیار مالك قرار گرفته است. بدین معنا كه هر یك از طرفهای معامله حق دارند التزام به عقدی را كه طرف دیگر در برابر وی دارد - و همین نیز معنای لزوم حقی در عقود لازم است - به پیش بها بخرند، بدین تفسیر كه پیش بها در قبال برهم زدن توافق آغازین نزد مالك بماند. این چیزی است همانند اسقاط حق خیار یا حق شفعه در برابر عوض، كه به خودی خود دارای مالیت است و ستاندن مال در برابر آن مصداق به باطل خوردن مال مردمان نیست.
بنابر فرض دوم نیز میگوییم: استدلال به آیه درست نیست، زیرا چنین نیست كه مقصود از «تجارة عن تراض» تنها وتنها مبادله دو مال با یك دیگر باشد، بلكه این عنوان، دادن عوض در برابر حق را هم در بر میگیرد، و گر نه لازم میآید دادن مال در برابر اسقاط حق خیار یا حق شفعه و همانند آن باطل باشد، در حالی كه میبینید چنین نیست. از آنچه گذشت روشن میشود مقایسه مساله مورد بحث ما با قمار و ربا و دزدی و همانند آن كه از مصادیق «اكل المال بالباطل» است، قیاسی مع الفارق است.
وجه دوم:
وجه سوم:
بر این استدلال نیز چنین اشكال میشود: آن گونه كه احتمال دارد نكته موجود در این حكم همان باشد كه گفته شد، این نیز احتمال دارد كه ملاك بطلان، عدم تحقق اصل اقاله در فرض كاستن از قیمت باشد; چرا كه چنین كاری نوعی تناقض و همگونی و ناساز گاری را در خود دارد; چه شرط كردن این كه مقداری از بهای كالا را بكاهند خلاف مقتضای اقاله و همانند هر شرط دیگری است كه مخالف مقتضای عقد باشد. از همین روی است كه در فروش مجدد كالا به خریدار با قیمتی كمتر از قیمت نخست، هیچ اشكالی وجود ندارد - آن سان كه روایتهای مختلف در ابواب گوناگون، بر این مطلب دلالت دارند - بلكه، اصولا ذیل روایت با همین كه ما گفتیم بیشتر مناسبت دارد; چه، امام حكم به حرمتستاندن تفاوت قیمت از سوی مالك جامه نفرمودنده، بلكه به بطلان اقاله حكم كرده است، بدین بیان كه به مالك امر فرمودنده: آنچه را در بیع دوم كالا، بر بهای آن افزوده است، به مشتری پیشین كه معاملهاش را بر هم زده بود برگرداند. این در حالی است كه اگر روایت به بطلان ستاندن كسر قیمت، از آن روی كه مصداق به ناحق خوردن مال مردم است نظر میداشت، مناسب بود مستقیما به موضوع كسر قیمت و تحریم آن بپردازد.
این نیز روشن است كه این نكته در مورد مساله موضوع بحث ما، جاری نیست مگر این كه گفته شود در اینجا نیز مقصود، آن است كه حق فسخ، مشروط به كم كردن قیمت باشد، و این چیزی است كه با مقتضای فسخ ناسازگار و مخالف است. اما اگر آنچه به عنوان پیش بها داده میشود از مالی دیگر و بهایی برای حق فسخ باشد، یا در صورت تعهد و توافق اولیه، عوض یك جزء از مبیع یا عوض التزام مالك به نفروختن مبیع به دیگری باشد، بطلان ناشی از نكته مذكور، شامل آن نمیشود. شاید گفته شود: هر چند عنوان «وضیعه» یا كم كردن قیمت در روایت به حسب لفظ، در این ظهور داردكه خریدار مقداری از بهای كالا را میبخشد، اما عرف میان این كه مقداری از بهای آغازین را برابر حق فسخ یا اقاله به طرف دیگر واگذار شود یا از مال دیگری به همین مقدار به طرف داده و سپس كل بهای كالا از او باز پس ستانده شود، تفاوت نمینهد. بر این پایه، مفاد روایت مطلبی كلی است و آن این كه ستاندن چیزی از مال از طرف دیگر به ازای فسخ عقد صحیح نیست و اگر مالی بدین عنوان به كسی داده و از كسی ستانده شود، مصداقی از «اكل مال به باطل» خواهد بود، چه این فسخ عقد، به صورت اقاله باشد و چه به صورت شرط و چه اینكه مال مزبور بخشی از ثمن باشد و چه مالی غیر از آن باشد.
بر این بیان چند اشكال است: نخست: آن كه چنین برداشتی كه بر مناسبات عرفی حكم و موضوع استوار است، تنها در صورتی میتواند وجهی داشته باشد كه ظاهر حدیث ناظر به حرمتستاندن كسر قیمت باشد، نه آن كه ظاهرش ناظر به بطلان انشای اقاله و حاكی از این باشد كه اقاله تنها در صورتی تحقق میپذیرد كه هر یك از عوضها به صاحب خود برگردد. این نكتهای است مربوط به اصل انشای اقاله و شروط صحت آن، و سود و زیانی كه از اقاله ناشی میشود ربطی به این نكته ندارد. این كه این نكته نه به اصل تملیك مال، بلكه به حیثیت انشاء و سبب بر میگردد حقیقتی است كه عرف نیز آن را میفهمد و بر این پایه نمیتوان از موردش فراتر رفت و حكم را به اذنجا كه این نكته در آن وجود ندارد، همانند جایی كه در برابر اقاله، مالی دیگر به مشتری دهند، تعمیم داد. درهمه جاهایی كه میخواهیم از مورد دلیل فراتر رویم باید این قاعده مهم را در نظر داشت كه اگر در موردی، دلیل منع مربوط به خصوصیاتی باشد كه در سبب ناقل و انشاء وجود دارد، نمیتوان از این مورد فراتر رفت و حكم را به سببها و ناقلهایی كه آن خصوصیات را ندارند نیز تعمیم داد. درست بر خلاف آن كه اگر منع به نتیجه و محتوای معامله یعنی تملك مال و به چنگ آوردن آن بدون دادن عوض برگردد - چنان كه در تحریم ربا چنین است - یا به تملك مال بدون رضایت صاحبش مربوط شود - چنان كه در حرمت اكل مال به باطل هست - در چنین فرضی و در چنین فرض میتوان حكم را از مورد دلیل، فراتر برد و به استناد مناسبتهای عرفی حكم و موضوع، آن را به دیگر معاملاتی كه دلیل درباره آنها وارد نشده است تعمیم ولی همان محتوا و نتیجه را دارد سرایت داد.
از همین جاست كه میبینیم مشهور فقیهان به جواز ستاندن مالی دیگر در برابر اقاله، به صورت جعاله یا شرط، فتوا دادهاند و منع را تنها به جایی محدود دانستهاند كه اقاله در برابر كم یا زیاد كردن قیمت ثمن یا مبیع باشد; یعنی آنچه با معنا و مفهوم اقاله ناسازگار است. همچنین، فقیهان نكتهای را كه بدان اشاره كردیم از روایت صحیح پیشگفته استنباط كرده و از همین روی چنین حكم كردهاند كه اقاله با شرط تفاوت قیمت، صحیح نیست. خواه این كار به كاستن از قیمت ثمن باشد و خواه به افزودن بر قیمت مبیع، این در حالی است كه روایت تنها درباره كاستن از قیمت ثمن وارد شده است. دوم: اذنكه اگر از آنچه گفتیم دست برداریم، صحیحه مذكور حداكثر دلالت دارد بر بطلان گرفتن مال در برابر اقاله و فسخ، هر چند شرط هم شده باشد. اما اگر مبلغ پیش بها در قبال تعهد مالك مبنی بر صبر كردن و منتظر ماندن و خودداری از فروش یا اجاره دادن به دیگران تا مدتی معین باشد - كه چنین تعهدی عرفا دارای مالیت است و ضمان آن نیز در صورت عدم اقدام به بیع یا اجاره در وقت مورد توافق، بر عهده متعهد است - این گونه پرداخت پیش بها قطعا مشمول روایت پیشگفته نخواهد بود، نه به اطلاق لفظی - چنان كه روشن است - و نه به الغای خصوصیت و تعدی و سرایت عرفی; چرا كه عرف نوعی خسارت را برای مالك در صورت تخلف طرف تعهد وی میبیند، بلكه چنین میبیند كه آن تعهد و امتناع مالك از فروش به غیر، دارای نوعی مالیت و قیمت است و ادای این قیمت به این است كه یا بیع و اجارهای را كه متعهد شده است اجرا شود و یا پیش بها به عنوان خسارت به او واگذار شود. در صورتی كه دادن پیش بها بر این اساس باشد كه معامله جدیدی با قیمت كمتر انجام بگیرد، یعنی با همان قیمتسابق پس از كسر پیش بها، روشنتر است كه در چنین صورتی، پرداخت پیش بها مشمول دلالت صحیحه مذكور نخواهد بود.
از مطالبی كه گذشت نتیجه میگیریم كه گرفتن پیش بها به یكی از این سه وجه جایز است:
1 - اینكه پیش بها، عوض اقاله باشد، یعنی به صورت قراردادی آن را شرط اقاله قرار میدهند. شرط این وجه آن است كه پیش بها از مالی دیگر رداختشود و جزئی از ثمن یا مبیع نباشد. آن سان كه میتوان پرداخت پیش بها را، به عنوان شرطی در ضمن عقد قرارداد، بدین ترتیب كه - برای نمونه - خریدار بر فروشنده شرط كند كه با دادن پیش بها از مالی دیگر، حق فسخ داشته باشد، و فروشنده نیز این شرط را بپذیرد و بدان پایبند شود.
2 - اینكه پیش بها قبل از اجرای عقد بیع یا اجاره و هنگام مذاكره و وعده بیع یا اجاره، پرداختشود به عنوان اینكه هر وقت بیع یا اجاره صورت گرفت، جزئی از ثمن باشد. اما در غیر این صورت، پیش بها به ازاء امتناع طرف تعهد از اجرای عقد خواهد بود. اگر ما این گونه توافق و پرداخت پیش بها را معامله و عقدی بدانیم كه وفای بدان لازم است، طرف متعمد استحقاق آن را دارد كه خریدار، یا عقد را اجرا كند و یا پیش بها به او واگذارد. اگر این توجیه هم پذیرفته نشود میتوانیم چنین توجیه كنیم كه اصل خودداری طرف از فروش و اجاره به خودی خود - كاری دارای اجرت و قیمت و بر خوردار از مالیت عقلایی است و از اذنجا كه این كار به دستور و به خواست پرداخت كننده پیش بها انجام پذیرفته، ضمان بها و اجرت آن نیز بر اوست.
به عبارت دیگر، فرصت امكان فروش یا اجاره برای مدتی از مالك ستانده شده و این خود از دیدگاه عرف، خسارت و ضرری است كه به او وارد شده است. پس كسی كه این خسارت را وارد كرده نسبت به او ضامن است و پیش بها، بهای این ضمان است. البته توجیه اخیر مبتنی بر این است كه بتوان قاعده اتلاف و ضمان را بر چنین حقوق و التزامهایی نیز منطبق دانست، چرا كه در اینجا نه تلف عینی در كار است نه تلف منفعتی خارجی; آنچه هست از میان بردن یك فرصت و امكان است. همان گونه كه روشن است، پایه این وجه هیچ اشكالی ندارد كه اگر عقد اجرا شود، پیش بها به عنوان بخشی از ثمن به حساب اذید.
3 - پیش بها، نوعی تخفیف در بهای كالا در یك معامله جدید است. بدین معنا كه مالك مال را پس از آن كه به بهایی كمتر از بهای واقعی خود به ملكیتخریدار در آورده آن را به او میفروشد یا اجاره میدهد. در اینجا نیز چنانچه فرض شود كه در همان عقد آغازین، چنین شرطی به میان آمده و مورد توافق قرارگرفته است، میتوان مالك را بدان الزام كرد; زیرا این شرطی است كه خریدار بر فروشنده میگذارد، نه آن كه فروشنده بر خریدار بگذارد تا مورد شبهه حرمتی كه در روایات عینه ثابت شده واقع شود.
منبع: www.lawnet.ir
/ج