نجات زندگي يا وجدان؟
ترجمه: مهدي عباسي مقدم
گزارش توليد «لبنان »(Lebanon)ساخته ساموئل مائوز
لبنان فيلمي به کارگرداني ساموئل مائوز است.اين فيلم جايزه لئونه داورو را در شصت و ششمين جشنواره بين المللي فيلم ونيز برد.نمايش لبنان در رژيم صهيونيستي باعث ايجاد مناقشاتي شده،با اين وجود فيلم مذکور نامزد ده جايزه اوفير ازجمله بهترين فيلم شده است.
لبنان در درون يک تانکر گرفته شده و داستان تلاش براي نجات گروهي از چتربازان تحت محاصره را در منطقه شهري سربازان ارتش سوريه حمايت مي کند.کارگردان، فيلم را بر اساس تجربيات خود به عنوان سربازي در جنگ سال 1982 لبنان ساخته است.روزنامه انگليسي "گاردين"اين فيلم را فيلمي ضد جنگ توصيف کرده است.لبنان که بر مبناي ماجراجويي مائوز به عنوان سربازي جوان در طول حمله به لبنان در سال 1982 ساخته شده، يادآوري دلهره، ترس و وحشت هاي واقعي جنگ است.
جالب اين جاست که موفقيت لبنان باعث ايجاد فعاليتي مبارزاتي براي بايکوت فيلم هاي رژيم صهيونيستي در تيترهاي روزنامه ها شد.عده اي از بزرگان سينما از جمله کن لوچ و جين فاندا که از رفتار اين رژيم با فلسطينيان ناراضي هستند، در جشنواره فيلم تورنتو به برگزاري مراسمي براي گراميداشت تهيه فيلم در تل آويو اعتراض کردند.مائوز در اين باره گفت:«هدف فيلم من ايجاد باب گفت وگو بين مردم در مورد مسائل مهم است.اگر فيلم ها بايکوت شوند، انجام چنين امري امکان پذير نيست.بايکوت کردن هنر کاري بي معني است.»
خود فيلم هم از مسائل سياسي دوري مي جويد و به جاي آن سعي در بازآفريني تجربيات سرباز جوان و ناپخته اي دارد که براي اولين بار با حقايق تلخ جنگ روبه رو شده است.فيلم که به طور کل در درون يک تانک فيلمبرداري شده، بسيار تأثيرگذار، بسته و ترسناک است.مائوز مي گويد 24 سال طول کشيده تا اولين فيلمش را کارگرداني کند (لبنان در سال 2006 فيلمبرداري شده است)، زيرا او به زمان احتياج داشت تا فاصله عاطفي عميقي ميان خود و گذشته اش بر قرار کند و فيلم را به عنوان يک کارگردان بسازد، نه کسي که از نزديک شاهد وقايع بوده است.او اذعان دارد که مدت زيادي زمان لازم داشت تا بتواند بدون ناراحت شدن از يادآوري تجربيات تلخ دوران جنگش، فيلمنامه اثر را بنويسد.او معتقد است با ساخت اين فيلم خود راتخليه کرده و جنگ را آن گونه که هست بدون قهرمان بازي نشان داده است.
حقيقتاً لبنان يکي از غيرقهرمانانه ترين فيلم هاي جنگي تاريخ است.علامتي درون تانک وجود دارد که رويش نوشته شده:"تانک ها از آهن ساخته شده اند، اما انسان ها از فولاد".با اين حال چهار نفري که درون تانک هستند به محض رد شدن از مرز در اولين روز حمله اصلاً ويژگي هاي فولاديني از خود نشان نمي دهند.آن ها گيج و گنگ اند،دائماً راجع به برگشت به خانه حرف مي زنند و وقتي اوضاع خراب تر مي شود، وحشت مي کنند.ده دقيقه نخست فيلم که در طول آن اشموليک (يوآر دونارت )به شليک کننده تانک که بر اساس شخصيت مائوز خلق شده است در مورد شليک به اتومبيلي که از روبه رو مي آيد دچار شليک و ترديد است و باعث مرگ سربازي مي شود، دقيقاً از روي واقعيت ساخته شده است.مائوز در اين باره مي گويد:«فکر مي کردم اين صحنه بهترين صحنه اي است که مي تواند درگيري اصلي فيلم را نشان دهد.»
بر اساس گفته هاي کارگردان، در نهايت اين درگيري به کشمکش ميان وجدان سرباز و غريزه ادامه بقايش تبديل مي شود.هيچ کس دلش نمي خواهد کسي را بکشد، اما جنگ راه ديگري باقي نمي گذارد.او اضافه مي کند:«در جنگ حتي اگر شليک نکني، قاتلي، زيرا دوستانت به خاطر تو مي ميرند، و اگر شليک کني هم قاتلي.اين وضعيتي غيرقابل خروج است.لبنان فيلمي شخصي و ضد جنگ است که در مورد دوراهي وحشتناکي پيش پاي فرد صحبت مي کند.جنگ وضعيتي را به فرد تحميل مي کند که در آن بايد تصميم بگيرد:يا بايد از زندگي خودمان محافظت کنيم يا از وجدان مان.راه ديگري وجود ندارد.»
او اميدوار است که تماشاگران فيلم را ببينند و نسبت به آن واکنش نشان دهند. او مي گويد:«اين فيلم تقاضاي بخشش نيست، اما مي تواند نوعي حس آرامش به من ببخشد، زيرا مردم شرايطي که با آن مواجه بودم را درک مي کنند. بعضي از منتقدان از اين ترسيده اند که چنين فيلم ضد جنگي باعث کاهش پشتيباني سربازان از جنگ شود، اما فکر مي کنم درگيري اين فيلم در تاريخ بي نظير است.بارها از خودم پرسيده ام چه چيز باعث شده جنگ لبنان براي ما مثل جنگ ويتنام باشد؟ چه چيز آن را از باقي جنگ ها متفاوت مي کند؟ دليل اصلي اين مساله، ماهيت چريکي جنگ لبنان بود.برخلاف بقيه جنگ ها، دشمن ما در جنگ لبنان اغلب نامرئي بود.اين جنگ در داخل مرز همسايه هاي ما رخ داد و دشمنان مان بسيار هوشمندانه عمل کردند.کسي نمي توانست فرق ميان افراد معمولي و سربازان را تشخيص دهد.»علاوه بر اين افرادي مثل مائوز براي جنگ داخل شهري آموزش نديده بودند:«قرار بود تانک ها با تانک هاي دشمن بجنگند، آن هم درمناطق باز، نه در مناطق مسکوني.»
به رغم ميل کارگردان، جنگ ديگري در سال 2006 رخ داد؛ يعني درست زماني که او داشت سعي مي کرد فيلمش را بسازد.تاريخ دوباره خود را به بدترين شکل ممکن تکرار کرد.مسلماً اين فيلمساز موافق درگيري نبود و آن را تکرار نامطلوب جنگ سال 1982 توصيف کرد:«فرق اين جنگ با جنگ من، پوشش فوق العاده مطبوعات و تلويزيون بود.به نظر من مردم فقط چيزهايي را مي فهميدند که دولت مي خواست.اين جنگ مثل يک شوي موفق تلويزيوني بود.»
مائوز مي خواهد در فيلم بعدي اش از زاويه اي متفاوت به جنگ نگاه کند.اين فيلم، داستاني واقعي خواهد بود که مي خواهد نشان دهد چگونه هرج و مرج ايجاد شده از جنگ مي تواند از کنترل خارج شود و به زندگي راه يابد.او درباره ماهيت سياسي لبنان مي گويد:«به نظر من فيلم چيز جديدي در مورد جنگ به مردم نمي گويد، اما با مسائلي سرو کار دارد که مردم دوست ندارند در موردش صحبت کنند.روي هم رفته تماشاگران فکر نمي کنند که اين فيلمي سياسي است، اما تماشاگران هم هستند که فکر مي کنند اين فيلم خيلي سياسي است.يکي از دلايلش اين است که آن ها دوست ندارند گريه يک سرباز را ببينند.مردم فکر مي کنند اين قضيه به تصوير ذهني شان ضربه مي زند.من به آن ها گفتم که بعد از سال 2006 ديگر تصوري ذهني از جنگ باقي نمانده است.»
مائوز همچنين درباره ايده فيلمبرداري درون تانک مي گويد:«مي خواستم از حافظه تخيل گرايم استفاده کنم.قصد داشتم داستانم را از طريق اين فيلتر نقل کنم.به زودي پس از آغاز فيلم متوجه شدم نمي توانم از ساختار سينمايي کلاسيک براي تهيه اثر بهره ببرم، چون نمي خواستم مردم فيلمم را فقط درک کنند، آن ها مي بايست آن را از نزديک لمس مي کردند.بنابراين بايد مفهومي را خلق مي کردم که باعث مي شد مردم با شخصيت ها همذات پنداري کنند.ما هم همان چيزي را مي بينيم که آن ها مي بينند و همان چيزهايي را مي دانيم که آن ها مي دانند.نمي خواهم تماشاگران در طول فيلم فکر نکنند، بلکه مي خواهم آن را با تمام وجود حس کنند.بعد از فيلم مي توانند راجع به چيزي که ديده اند، بينديشند.اما اگر اين حرف ها را به تماشاگران مي زدم، چيزي تغيير نمي کرد.تمام فيلم هاي جنگي تلاشي رقت انگيز و خام براي متوقف کردن جنگ است.فکر کردم اگر از يک زاويه ديگر وارد شوم و قلب مردم را هدف قرار دهم، شايد بتوانم تفاوتي ايجاد کنم.فرآيند آماده سازي بازيگران از نظر فيزيکي و احساسي بسيار مشکل بود.به عنوان مثال در ابتدا همه بازيگران را چندين ساعت در يک کانتينر کوچک، تاريک و گرم نگه داشتيم.بنابراين به جاي توصيف فضاي بسته فيلم براي بازيگران، کاري کردم که آن را احساس کنند.بعد از مدتي با لوله هاي آهني کوچکي به کانتينرها ضربه زديم.اين شبيه تجربه حمله افراد و شليک به تانک است.بازيگران را اين طور آماده کرديم.من سعي خودم را کردم تا آن ها را به حس موقعيت فيلم نزديک کنم.»
مائوز درباره وضعيت کاري خود پس از برنده شدن شير طلايي جشنواره ونيز مي گويد:«سرم خيلي شلوغ شده.مي دانم که کمپاني سازنده فيلم آن را به تمام دنيا فروخته، بنابراين مجبورم به جشنواره هاي مختلفي بروم.اين وضع حتي در روياهايم نمي گنجيد.به علاوه پيشنهادهاي رنگارنگ زيادي از آمريکايي ها برايم رسيده است، مثل ملاقات با کمپاني ميراماکس و يونيورسال.با خودم گفتم وقتي به جشنواره هاي گوناگون مي روم، به اين پيشنهادات هم فکر مي کنم و لذت مي برم و تصميم مي گيرم.اين اولين فيلم بلند سينمايي من است و شور و هيجان زيادي در من خلق کرده.بله، جوان نيستم، اما خيلي هم پير نشده ام. اما فکر نکنم وارد هاليوود شوم.مي دانم که در هاليوود حرف آخر با تهيه کننده است و اين برايم مثل يک کابوس مي ماند.بهترين چيزي که موفقيت به همراه مي آورد، پول براي ساخت فيلم بعدي ست، همان طور که آدم دلش مي خواهد و همين طور پول براي ادامه زندگي از راه کارگرداني.ديگر چه چيز بيشتري از زندگي بايد انتظار داشته باشم؟»
منيع:نشريه صنعت سينما 94
لبنان فيلمي به کارگرداني ساموئل مائوز است.اين فيلم جايزه لئونه داورو را در شصت و ششمين جشنواره بين المللي فيلم ونيز برد.نمايش لبنان در رژيم صهيونيستي باعث ايجاد مناقشاتي شده،با اين وجود فيلم مذکور نامزد ده جايزه اوفير ازجمله بهترين فيلم شده است.
لبنان در درون يک تانکر گرفته شده و داستان تلاش براي نجات گروهي از چتربازان تحت محاصره را در منطقه شهري سربازان ارتش سوريه حمايت مي کند.کارگردان، فيلم را بر اساس تجربيات خود به عنوان سربازي در جنگ سال 1982 لبنان ساخته است.روزنامه انگليسي "گاردين"اين فيلم را فيلمي ضد جنگ توصيف کرده است.لبنان که بر مبناي ماجراجويي مائوز به عنوان سربازي جوان در طول حمله به لبنان در سال 1982 ساخته شده، يادآوري دلهره، ترس و وحشت هاي واقعي جنگ است.
جالب اين جاست که موفقيت لبنان باعث ايجاد فعاليتي مبارزاتي براي بايکوت فيلم هاي رژيم صهيونيستي در تيترهاي روزنامه ها شد.عده اي از بزرگان سينما از جمله کن لوچ و جين فاندا که از رفتار اين رژيم با فلسطينيان ناراضي هستند، در جشنواره فيلم تورنتو به برگزاري مراسمي براي گراميداشت تهيه فيلم در تل آويو اعتراض کردند.مائوز در اين باره گفت:«هدف فيلم من ايجاد باب گفت وگو بين مردم در مورد مسائل مهم است.اگر فيلم ها بايکوت شوند، انجام چنين امري امکان پذير نيست.بايکوت کردن هنر کاري بي معني است.»
خود فيلم هم از مسائل سياسي دوري مي جويد و به جاي آن سعي در بازآفريني تجربيات سرباز جوان و ناپخته اي دارد که براي اولين بار با حقايق تلخ جنگ روبه رو شده است.فيلم که به طور کل در درون يک تانک فيلمبرداري شده، بسيار تأثيرگذار، بسته و ترسناک است.مائوز مي گويد 24 سال طول کشيده تا اولين فيلمش را کارگرداني کند (لبنان در سال 2006 فيلمبرداري شده است)، زيرا او به زمان احتياج داشت تا فاصله عاطفي عميقي ميان خود و گذشته اش بر قرار کند و فيلم را به عنوان يک کارگردان بسازد، نه کسي که از نزديک شاهد وقايع بوده است.او اذعان دارد که مدت زيادي زمان لازم داشت تا بتواند بدون ناراحت شدن از يادآوري تجربيات تلخ دوران جنگش، فيلمنامه اثر را بنويسد.او معتقد است با ساخت اين فيلم خود راتخليه کرده و جنگ را آن گونه که هست بدون قهرمان بازي نشان داده است.
حقيقتاً لبنان يکي از غيرقهرمانانه ترين فيلم هاي جنگي تاريخ است.علامتي درون تانک وجود دارد که رويش نوشته شده:"تانک ها از آهن ساخته شده اند، اما انسان ها از فولاد".با اين حال چهار نفري که درون تانک هستند به محض رد شدن از مرز در اولين روز حمله اصلاً ويژگي هاي فولاديني از خود نشان نمي دهند.آن ها گيج و گنگ اند،دائماً راجع به برگشت به خانه حرف مي زنند و وقتي اوضاع خراب تر مي شود، وحشت مي کنند.ده دقيقه نخست فيلم که در طول آن اشموليک (يوآر دونارت )به شليک کننده تانک که بر اساس شخصيت مائوز خلق شده است در مورد شليک به اتومبيلي که از روبه رو مي آيد دچار شليک و ترديد است و باعث مرگ سربازي مي شود، دقيقاً از روي واقعيت ساخته شده است.مائوز در اين باره مي گويد:«فکر مي کردم اين صحنه بهترين صحنه اي است که مي تواند درگيري اصلي فيلم را نشان دهد.»
بر اساس گفته هاي کارگردان، در نهايت اين درگيري به کشمکش ميان وجدان سرباز و غريزه ادامه بقايش تبديل مي شود.هيچ کس دلش نمي خواهد کسي را بکشد، اما جنگ راه ديگري باقي نمي گذارد.او اضافه مي کند:«در جنگ حتي اگر شليک نکني، قاتلي، زيرا دوستانت به خاطر تو مي ميرند، و اگر شليک کني هم قاتلي.اين وضعيتي غيرقابل خروج است.لبنان فيلمي شخصي و ضد جنگ است که در مورد دوراهي وحشتناکي پيش پاي فرد صحبت مي کند.جنگ وضعيتي را به فرد تحميل مي کند که در آن بايد تصميم بگيرد:يا بايد از زندگي خودمان محافظت کنيم يا از وجدان مان.راه ديگري وجود ندارد.»
او اميدوار است که تماشاگران فيلم را ببينند و نسبت به آن واکنش نشان دهند. او مي گويد:«اين فيلم تقاضاي بخشش نيست، اما مي تواند نوعي حس آرامش به من ببخشد، زيرا مردم شرايطي که با آن مواجه بودم را درک مي کنند. بعضي از منتقدان از اين ترسيده اند که چنين فيلم ضد جنگي باعث کاهش پشتيباني سربازان از جنگ شود، اما فکر مي کنم درگيري اين فيلم در تاريخ بي نظير است.بارها از خودم پرسيده ام چه چيز باعث شده جنگ لبنان براي ما مثل جنگ ويتنام باشد؟ چه چيز آن را از باقي جنگ ها متفاوت مي کند؟ دليل اصلي اين مساله، ماهيت چريکي جنگ لبنان بود.برخلاف بقيه جنگ ها، دشمن ما در جنگ لبنان اغلب نامرئي بود.اين جنگ در داخل مرز همسايه هاي ما رخ داد و دشمنان مان بسيار هوشمندانه عمل کردند.کسي نمي توانست فرق ميان افراد معمولي و سربازان را تشخيص دهد.»علاوه بر اين افرادي مثل مائوز براي جنگ داخل شهري آموزش نديده بودند:«قرار بود تانک ها با تانک هاي دشمن بجنگند، آن هم درمناطق باز، نه در مناطق مسکوني.»
به رغم ميل کارگردان، جنگ ديگري در سال 2006 رخ داد؛ يعني درست زماني که او داشت سعي مي کرد فيلمش را بسازد.تاريخ دوباره خود را به بدترين شکل ممکن تکرار کرد.مسلماً اين فيلمساز موافق درگيري نبود و آن را تکرار نامطلوب جنگ سال 1982 توصيف کرد:«فرق اين جنگ با جنگ من، پوشش فوق العاده مطبوعات و تلويزيون بود.به نظر من مردم فقط چيزهايي را مي فهميدند که دولت مي خواست.اين جنگ مثل يک شوي موفق تلويزيوني بود.»
مائوز مي خواهد در فيلم بعدي اش از زاويه اي متفاوت به جنگ نگاه کند.اين فيلم، داستاني واقعي خواهد بود که مي خواهد نشان دهد چگونه هرج و مرج ايجاد شده از جنگ مي تواند از کنترل خارج شود و به زندگي راه يابد.او درباره ماهيت سياسي لبنان مي گويد:«به نظر من فيلم چيز جديدي در مورد جنگ به مردم نمي گويد، اما با مسائلي سرو کار دارد که مردم دوست ندارند در موردش صحبت کنند.روي هم رفته تماشاگران فکر نمي کنند که اين فيلمي سياسي است، اما تماشاگران هم هستند که فکر مي کنند اين فيلم خيلي سياسي است.يکي از دلايلش اين است که آن ها دوست ندارند گريه يک سرباز را ببينند.مردم فکر مي کنند اين قضيه به تصوير ذهني شان ضربه مي زند.من به آن ها گفتم که بعد از سال 2006 ديگر تصوري ذهني از جنگ باقي نمانده است.»
مائوز همچنين درباره ايده فيلمبرداري درون تانک مي گويد:«مي خواستم از حافظه تخيل گرايم استفاده کنم.قصد داشتم داستانم را از طريق اين فيلتر نقل کنم.به زودي پس از آغاز فيلم متوجه شدم نمي توانم از ساختار سينمايي کلاسيک براي تهيه اثر بهره ببرم، چون نمي خواستم مردم فيلمم را فقط درک کنند، آن ها مي بايست آن را از نزديک لمس مي کردند.بنابراين بايد مفهومي را خلق مي کردم که باعث مي شد مردم با شخصيت ها همذات پنداري کنند.ما هم همان چيزي را مي بينيم که آن ها مي بينند و همان چيزهايي را مي دانيم که آن ها مي دانند.نمي خواهم تماشاگران در طول فيلم فکر نکنند، بلکه مي خواهم آن را با تمام وجود حس کنند.بعد از فيلم مي توانند راجع به چيزي که ديده اند، بينديشند.اما اگر اين حرف ها را به تماشاگران مي زدم، چيزي تغيير نمي کرد.تمام فيلم هاي جنگي تلاشي رقت انگيز و خام براي متوقف کردن جنگ است.فکر کردم اگر از يک زاويه ديگر وارد شوم و قلب مردم را هدف قرار دهم، شايد بتوانم تفاوتي ايجاد کنم.فرآيند آماده سازي بازيگران از نظر فيزيکي و احساسي بسيار مشکل بود.به عنوان مثال در ابتدا همه بازيگران را چندين ساعت در يک کانتينر کوچک، تاريک و گرم نگه داشتيم.بنابراين به جاي توصيف فضاي بسته فيلم براي بازيگران، کاري کردم که آن را احساس کنند.بعد از مدتي با لوله هاي آهني کوچکي به کانتينرها ضربه زديم.اين شبيه تجربه حمله افراد و شليک به تانک است.بازيگران را اين طور آماده کرديم.من سعي خودم را کردم تا آن ها را به حس موقعيت فيلم نزديک کنم.»
مائوز درباره وضعيت کاري خود پس از برنده شدن شير طلايي جشنواره ونيز مي گويد:«سرم خيلي شلوغ شده.مي دانم که کمپاني سازنده فيلم آن را به تمام دنيا فروخته، بنابراين مجبورم به جشنواره هاي مختلفي بروم.اين وضع حتي در روياهايم نمي گنجيد.به علاوه پيشنهادهاي رنگارنگ زيادي از آمريکايي ها برايم رسيده است، مثل ملاقات با کمپاني ميراماکس و يونيورسال.با خودم گفتم وقتي به جشنواره هاي گوناگون مي روم، به اين پيشنهادات هم فکر مي کنم و لذت مي برم و تصميم مي گيرم.اين اولين فيلم بلند سينمايي من است و شور و هيجان زيادي در من خلق کرده.بله، جوان نيستم، اما خيلي هم پير نشده ام. اما فکر نکنم وارد هاليوود شوم.مي دانم که در هاليوود حرف آخر با تهيه کننده است و اين برايم مثل يک کابوس مي ماند.بهترين چيزي که موفقيت به همراه مي آورد، پول براي ساخت فيلم بعدي ست، همان طور که آدم دلش مي خواهد و همين طور پول براي ادامه زندگي از راه کارگرداني.ديگر چه چيز بيشتري از زندگي بايد انتظار داشته باشم؟»
منيع:نشريه صنعت سينما 94
/ج