ناگفته هایي از سلوك سياسي آيت الله كاشاني(2)

اين سئوال براي عده اي مطرح هست که چرا سمت و سوي شعارهاي آيت الله کاشاني در نهضت ملي شدن نفت، بيشتر از آنکه اسلامي باشد، ملي بود. من به اين تلقي اعتقاد ندارم. به نظر من همه موضعگيريها و شعارهاي ايشان ماهيت اسلامي داشت و نکته مهم اينجاست که تحقق برخي از اهداف اسلامي و کلان اسلامي از
دوشنبه، 6 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ناگفته هایي از سلوك سياسي آيت الله كاشاني(2)

ناگفته هایي از سلوك سياسي آيت الله كاشاني(2)
ناگفته هایي از سلوك سياسي آيت الله كاشاني(2)


 





 
گفتگو با مهندس سيدابوالحسن كاشاني، فرزند مرحوم آیت الله کاشانی

اين سئوال براي عده اي مطرح هست که چرا سمت و سوي شعارهاي آيت الله کاشاني در نهضت ملي شدن نفت، بيشتر از آنکه اسلامي باشد، ملي بود.
 

من به اين تلقي اعتقاد ندارم. به نظر من همه موضعگيريها و شعارهاي ايشان ماهيت اسلامي داشت و نکته مهم اينجاست که تحقق برخي از اهداف اسلامي و کلان اسلامي از جمله قطع سلطه استعمار و تحقق استقلال سياسي و اقتصادي را زمينه ساز تحقق ديگر احکام اسلامي مي دانستند. ايشان معتقد بودند تا زماني که حاکميت، تحت نفوذ استعمار يا آمريکا باشد و ثروت کشور توسط عوامل آنها چپاول شود، توجه به برخي از جنبه هاي جزئي و ظاهري احکام اسلام، مشکلي را حل نمي کند. شما در همين انقلاب خودمان ببينيد که از حضرت امام (ره) به جاي اصلاح ريشه اي و اساسي که برانداختن استعمار آمريکا و سلطنت پهلوي بود، فقط مبارزه خود را به مسئله بي حجابي و شرب خمر و مراکز فساد محدود مي کردند. آيا توفيق پيدا مي کردند که چنين تحول عظيمي را ايجاد کنند. البته بايد عرض کنم که آيت الله کاشاني به محو همين مظاهر فساد از جامعه هم اهتمام داشتند و تا جايي که امکان داشت در اين مورد هم تلاش مي کردند.

کيفيت روابط مرحوم آيت الله کاشاني با فدائيان اسلام را چگونه تحليل مي کنيد؟
 

فدائيان اسلام و مرحوم نواب صفوي، در سالهاي اوج فعاليت خود، بيش از همه علما و شخصيتها به آيت الله کاشاني تکيه داشتند و بيت ايشان، کانون فعاليت آنها بود. آقا معتقد بودند که اينها با شور خاصي که دارند، مي توانند به نهضت نفت کمکهاي بزرگي کنند. يادم هست يک روز که آقا در قريه «اوشان» در اطراف تهران بودند، مرحوم نواب به ديدن ايشان آمد. براي مرحوم نواب چاي آوردند. روي نعلبکي طرحي از يک زن بي حجاب بود. مرحوم نواب گفت، «حتي با طرح روي نعلبکي هم مي خواهند ذهن مردم را خراب و به اعتقاداتشان دهن کجي کنند...» در هر حال، مرحوم آقا در برهه هاي نخست و وقتي که فدائيان، گرفتار مي شدند، به آنها کمک مي کردند. يادم هست سيدعبدالحسين واحدي را که شخص دوم فدائيان اسلام بود، دستگير کرده بودند. مرحوم ابوي شروع کردند به تلفن زدن به شهرباني که چرا سيد را گرفته ايد و سريع، او را آزاد کنيد. و سرانجام هم او را آزاد کردند. مادر منزل سر سفره ناهار بوديم که واحدي آمد و به آقا گفت،«وقتي که داشتند مرا از پله هاي شهرباني، بالا مي بردند، باشدت و حدت آيه شريفه و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا... را خواندم.» و آقا او را تشويق کردند. من با برخي از اعضاي فدائيان اسلام و مرتبطين با آنها آشنا بودم. يکي از آنها مرحوم شهيد سيد حسين امامي، ضارب کسروي و هژير بودکه بسيار جوان شريف، مؤدب و مخلصي بود. يادم هست در راهپيمايي عظيم خردادماه سال 27 که از منزل آيت الله کاشاني به اعتراض به هژير، انجام گرفت، هنگامي که به مقابل مجلس رسيديم، قواي نظامي به مردم حمله کردند. سيد حسين امامي سريع از يکي از کوهاي کنار نرده هاي مجلس بالا رفت و با صداي بلند گفت، «هژير! هر جا هستي، صداي مرا مي شنوي. به خدا قسم تو را مي کشم و اگر نکشم، نا سيد هستم.» اين قدر اين مرد شجاع و مخلص و از عاشقان مرحوم آيت الله کاشاني و به مفهوم مطلق کلمه به ايشان علاقمند بود. وقتي بعد از انتخابات دوره شانزدهم، آقا از تبعيد برگشتند، يکي از اولين جاهايي که رفتند، منزل شهيد امامي براي سرسلامتي دادن به خانواده اش بود.

درسالهاي اخير، به خصوص در دهه اخير، در مورد صدور يا عدم صدور فتواي قتل رزم آرا توسط مرحوم آيت الله کاشاني، دو دستگي ايجاد شده است. ديدگاه شما در اين باره چيست؟
 

آنچه که من به طور قطعي مي دانم اين است که ايشان براي قتل رزم آرا، فتوايي ندادند و حتي قبل از انجام اين ترور هم با ايشان هماهنگي نشده بود، اما درعين حال، پس از وقوع، اين عمل را صد درصد تاييد کردند، دليلش هم روشن بود، چون اقدام بزرگي در جهت ملي شدن نفت بود و ايشان نهايت سعي خود را کردند که مجلس، حکم آزادي خليل طهماسبي را امضا کند. مرحوم خليل، زياد به منزل ما مي آمد و پدرم به او علاقه داشتند. به ياد دارم در ايام محرم يا جلسات روضه اي که در منزل ما برگزار مي شدند، آقا خليل در زمينه برگزاري و تهيه تدارکات بسيار کمک مي کرد. پس از آزادي هم، از اولين جاهايي که رفت، منزل ما بود. البته من آن روز منزل نبودم، ولي آقا بعدها برايم تعريف کردند که وقتي خليل آمد، او را نوازش کردم و دستم را روي سرش گذاشتم و برايش دعاي حفظ خواندم. شايد عکس آن صحنه را داشته باشيد. البته همين تاييد عمل مرحوم خليل و ترور رزم آرا، به صورت دستاويزي درآمد که رژيم از آن بهره برداري کرد، هر چند کار علاقه هم به رزم آرا نداشت و با از بين رفتن او، سود هم مي برد.

علل اختلاف ميان فدائيان اسلام و آيت الله کاشاني چه بود؟
 

من نمي خواهم در اين زمينه وارد جزئيات شوم، چون فايده و اثري را بر آن مرتبت نمي بينم، اما اجمالا عرض مي کنم که آيت الله کاشاني اعتقاد داشت تا زماني که شر استعمار انگليس را به طور کامل از سر خودمان دور نکرده ايم و استقلال سياسي و اقتصادي ما محقق نشده، اگر بخواهيم به امور ديگر بپردازيم، ريشه فساد همچنان پا برجا مي ماند. البته ايشان زمينه هاي فرهنگي و سياسي و اجتماعي را براي تحقق منويات فدائيان اسلام، چندان مساعد نمي ديدند، نمونه آن هم همان قانون منع استفاده از مشروبات الکلي بود که محقق نشد. علاوه بر آن، بعضي از افراد که به احتمال زياد، از سوي دربار به صفوف فدائيان اسلام رخنه کرده بودند، با عملکرد خود به جريان ترور شخصيت آيت الله کاشاني دامن مي زدند و هدفشان هم اين بود که با از ميدان بيرون بردن ايشان و نيروهاي مذهبي از نهضت ملي، در واقع آب رفته را به جوي باز گردانند و متاسفانه تا حدي هم موفق شدند.

شما در مجلس ترحيم برادرتان، شاهد اقدام مظفر ذوالقدر براي ترور حسين علاء بوده ايد. روايت اين رويداد را بيان کنيد.
 

ناگفته هایي از سلوك سياسي آيت الله كاشاني(2)

مجلس ترحيم اخوي ما در مسجد شاه سابق (امام خميني فعلي) برگزار شد. بعضي از مسئولين وقت هم به مرور وارد مجلس مي شدند. تقريبا اواسط مجلس بود که علاء نخست وزير وقت،
وارد صحن مسجد شد. من در صف صاحبان عزا جلوي مسجد ايستاده بودم و تقريبا در همان لحظه اي که علاء به مقابل من رسيد، ذوالقدر يکي دو تا تير به طرف او شليک کرد که البته تيرها در اسلحه گير کرد و خارج نشد. ضارب وقت متوجه اشکال اسلحه شد. به علاء حمله کرد و با اسلحه چند ضربه به سر او که البته کم مو هم بود، زد و علاء مجروح شد. البته مجلس به هم نخورد و بعضي از اطرافيان وبستگان نزديک ما، علاء را براي پانسمان به منزلي در نزديکي دروازه شميران بردند. در آن دوران به قدري اوضاع مملکت آشفته بود که تا ساعتها کسي، از جمله مسئولين حکومتي نمي دانستند که نخست وزير مملکت را کجا برده اند!

اينک که صحبت از درگذشت برادر مرحومتان پيش آمد، از آنجا که در مورد مشکوک بودن اين حادثه شايعاتي وجود دارند، مناسب است که در مورد صحت و سقم اين شايعات، توضيحاتي بدهيد.
 

اخوي ما، مرحوم سيد مصطفي کاشاني، نماينده تالش در مجلس شورا بود. مدتي قبل از درگذشت، در مجلس و در همراهي با مرحوم پدر، با کنسرسيوم نفت مخالفت شديدي کرد. ايشان يک شب در منزل يکي از بستگان، مهمان بود و فرداي آن روز، خبر در گذشتش را آوردند. پزشکي قانوني پس از معاينه جسد، علت فوت را مسموميت تشخيص داد. طبيعتا، مسئله مشکوک به نظر مي رسيد. وقتي آيت الله کاشاني خواستند موضوع را پيگيري کنند، از طرف دستگاه به ايشان پيغام داده شده که اگر بخواهيد اين قضيه را دنبال کنيد، برايتان گران تمام مي شود و ما عليه فرزندتان شايعاتي را منتشر خواهيم کرد و اتفاقا اين کار را هم کردند. مرحوم آقا معتقد بودند که ماجراي از ميان برداشتن فرزندشان، در واقع مقدمه دستگيري خودشان بوده است. ايشان مدت کمي بعد از فوت برادرم دستگير شدند و طبيعتا اگر در دوران حيات وي، مرحوم آقا را دستگير مي کردند، برادرم با توجه به مصونيتي که داشت و با استفاده از تريبون مجلس، مي توانست هزينه اين دستگيري را براي رژيم، بالا ببرد.

در هنگام دستگيري اعضاي فدائيان اسلام، آيا مرحوم کاشاني براي رهايي آنها و جلوگيري از اعدامشان، اقدامي انجام دادند؟
 

مرحوم کاشاني در آن زمان، خودشان دستگير شده بودند. به علاوه، قصد رژيم براي اعدام فدائيان، چندان جدي به نظر نمي رسيد و تبليغات نشان نمي داد که حداقل آنها به اين زودي اعدام شوند. من بعدها بارها از زبان خود مرحوم آقا شنديم که مي گفتند اگر هنگام دستگيري فدائيان اسلام در زندان نبودم، به هر قيمتي که بود نمي گذاشتم اينها را اعدام کنند. يکي از دلايل دستگيري من درآن زمان اين بود که راحت تر بتوانند آنها را از ميان بردارند، ايشان از انتقامجوئي دستگاه و از اين که نتوانستند در آن مقطع، براي فدائيان، کاري بکنند خيلي ناراحت بودند.

اينک مناسب است که به خاطرات شما از برخي از فرازهاي مهم نهضت نفت و پس از آن بپردازيم. در آغاز اين بخش، قدري برايمان از حادثه سي تير بگوئيد.
 

در مورد سي تير صحبتهاي زيادي شده و واقعيت تاثير و نقش مرحوم آيت الله کاشاني در اين واقعه از سوي افراد گروههاي مختلف، مورد تصريح و اذعان قرار گرفته است، يعني در اين عرصه، نياز چنداني به اثبات واقعيتها نيست، اما من در پاسخ به سئوال شما به اين بسنده مي کنم که يک تشريفات کاملا قانوني براي کنار رفتن مصدق و آمدن قوام، چيده شده بود. اگر رژيم مي توانست از گردنه و معبر نخست وزير شدن قوام، به سلامت عبور کند، به حداکثر موفقيت رسيده وتمامي دستاورد هاي نهضت ملي نفت، يکسره به باد رفته بود. در اين مقطع که مصدق بدون آن حتي کوچک ترين اطلاعي به همپيمانان خود و مخصوصا مرحوم آيت الله کاشاني بدهد که مهم ترين عنصر براي به ميدان آوردن مردم و حمايت از او بود، به خانه رفته و ميدان را خالي کرده بود، مرحوم آقا با نهايت شجاعت، مردم مستعد و خشمگين را بسيج کردند. قوام هم در همان يکي دو روز اول نخست وزيري خود مي دانست که خطرناک ترين و مهم ترين مخالف و دشمن او، مرحوم آيت الله کاشاني است و اين نکته، از اعلاميه اي که با آن الفاظ شداد و غلاظ منتشر کرد و البته خودش هم آن را ننوشته و بنابر قولي مورخ الدوله سپهر برايش نوشته بود، کاملا مشخص است. او در آن اعلاميه اظهار کرده بود که ديانت بايد از سياست جدا شود، اما همه در آن مصاحبه مطبوعاتي مشاهده کردند که آيت الله کاشاني به صراحت گفتند که اگر قوام تا 48 ساعت ديگر کنار نرود، من شخصا کفن پوش و پيشاپيش مردم حرکت خواهم کرد و قوام را ازاله خواهم کرد. و در نامه اي هم که براي علاء نوشتند، گفتند به رغم تطميعهائي که شده ام که اگر با نخست وزيري قوام مخالفت نکني، انتخاب شش وزير را به اختيار تو خواهيم گذاشت، اگر مصدق برنگردد و قوام بماند، من حملات خودم را مستقيما متوجه دربار خواهم کرد. اينک اين پرسش مطرح است که اگر اعتراضات مردمي به آن سطحي نمي رسيد که قوام استعفا دهد و رژيم، مي توانست قوام را نگه دارد، مرحوم آيت الله کاشاني چه سرنوشتي پيدا مي کردند. تفکر درباره اين نکات بسيار حياتي، به اعتقاد من تصوير روشني از نقش آيت الله کاشاني در واقعه سي تير، فراروي ما قرار مي دهد.

خاطره شخص شما در واقعه سي تير چيست؟
 

آن روز من چند بار حوالي مجلس رفتم و شاهد درگيريها بودم، البته مقابل مجلس و سرچشمه، اوج درگيريها بود و خيابان اکباتان را هم ديدم. بسياري از رفتارهايي را که در انقلاب سال 57 در جريان تظاهرات پيش مي آمد، من آن روز آنجا ديدم، مثل دستهايي که در خون شهدا شسته و روي ديوارها به عنوان علامت جنايت رژيم نقش مي شدند يا بر سر دست بلند کردن شهداي آن روز، يادم هست جوان هفده هيجده ساله اي که در آن صحنه ها جنب و جوش زيادي داشت، ناگهان تير خورد، اين صحنه بسيار روي من تأثير گذاشت که او بدون اين که نفعي برايش متصور باشد و فقط روي احساس ديني و ملي به صحنه آمده و اين طور فداکاري مي کند.

شما در روز سي تير، اخبار و جريانات بيرون را براي آيت الله کاشاني مي برديد؟
 

آن روز ايشان در منزل آقاي گرامي، داماد همشيره مان به سر مي بردند و طبعا از افراد مختلفي خبر مي گرفتند و با کمال آرامش گوش مي دادند. من هم اخبار را به ايشان مي دادم. يکي از ويژگيهاي بارز مرحوم آيت الله کاشاني اين بود که در بحرانها، آرامش خود را بسيار حفظ مي کردند. اين روحيه را من قبلا هم در ايشان ديده بودم. در دوران رزم آرا، در مقابل مجلس درگيري روي داد و من با شور و هيجان زيادي به منزل برگشتم وديدم ايشان دارند با دوستانشان صحبت مي کنند. من جريان را نقل کردم ايشان از من پرسيدند که چند نفر کشته و زخمي شده اند و وقتي جواب دادم با کمال خونسردي حرفشان را ادامه دادند. اين اعتماد به نفس و تسلط بر خود، در ايشان بسيار مشهود بود. زماني که استعفاي قوام اعلام شد و قواي دولتي شکست خوردند، طبيعتا نيروهاي نظامي در شهر نبودند و توسط مردم تار و مار شده بودند و خود مردم در سرچشمه و نقاط مهم شهر، تامين امنيت را به عهده گرفته بودند.

پذيرش رياست مجلس شوراي ملي توسط آيت الله کاشاني، پس از سالها هنوز محل تحليلها و اظهار نظرهاي گاه متناقضي است. طبيعتا شما در جريان اين پذيرش هستيد. خاطراتي را در اين زمينه بيان کنيد.
 

مقدمتان بايد بگويم واقعه سي تير شوک زيادي به مجلس وارد کرد، چون اين همان مجلسي بود که چند روز پيش به نخست وزيري قوام راي مثبت داده بودو طبيعتا اين سوال پيش مي آمد که اينها چه نمايندگاني هستند که رايشان اين گونه با اعتراض مردم موجه شده است، دکتر سيد حسن امامي، امام جمعه تهران و رئيس مجلس که گرايشاتي هم به دربار داشت، با توجه به شکست سختي که دربار خورده بود، ديگر نمي توانست در آن شرايط به کار ادامه بدهد و کارش را رها کرد و به خارج کشور رفت، لذا براي به دست گرفتن رياست مجلس، بين دو نفر رقابت پيش آمد و اين دو نفر دکتر شايگان و معظمي بودند که البته هيچکدام در ميان نمايندگان مجلس، جايگاه و نفوذ لازم براي احراز اين سمت را نداشتند. نمايندگان تهران جلسه اي را تشکيل دادند و خواستند راه حلي پيدا کنند که براي همه قابل پذيرش باشد و محل اختلاف نباشد. ما همراه آقا در ده نارون در لشکرک بوديم که چند نفر به نمايندگي از طرف نمايندگان تهران آمدند تا با آقا صحبت کنند.يادم هست که دکتر شايگان و چند نفر ديگر بودند. آنها گفتند که،« در مجلس اختلاف پيش آمده و بيم آن مي رود که دستاوردهاي سي تير از دست بروند و خون شهداي آن روز پايمال شود و تنها کسي که مورد اقبال همه اعضاي مجلس هست و همه قبولش دارند،شما هستيد.» مرحوم آقا در ابتدا از اين سخن هيچ استقبالي نکردند، ولي آنها پافشاري مي کردند که، «اگر شما بپذيريد، کسي مخالفت نمي کند.» وقتي اصرار آنها زياد شد، آقا به مرحوم شيخ محمود حلبي فرمودند، «آ شيخ! قرآني را بردار و براي ما استخاره کن تا ببينيم تکليف ما چيست؟» ايشان قرآن را برداشت و سوره يوسف و آيه معروف: «اني رايت احد عشر کوکبا» آمد آقاي حلبي گفت، «اولا سوره يوسف، سوره مبارکي است. احد عشر هم که باقي مانده نمايندگان تهران هستند »و برداشت بامزه اي از آيه کرد و گفت «به هر حال استخاره نتيجه اش اين است که پذيرش اين امر، مبارک و مثبت هست.» بر اساس اصرار و استخاره ايشان، آقا مسئله را پذيرفتند و اين يک واقعيت تاريخي است که آيت الله کاشاني رياست مجلس را فقط براي اين که اتحاد نمايندگان بعد از قيام سي تير حفظ شود و پيامدهاي اين قيام از بين نرود، پذيرفتند. البته مي دانيد که ايشان هيچ وقت به عنوان رئيس در مجلس حضور پيدا نکردند، قبل و بعد از آن هم نمي رفتند، دو نفر نواب رئيس بودند که البته با اشاره مثبت ايشان انتخاب شده بودند. آقاي رضوي نماينده کرمان بود و آقاي ذوالفقاري که به نيابت ايشان مجلس را اداره مي کردند و در فواصل زماني معين مي آمدند و ايشان گزارش مي دادند. در حالي که ايشان طبيعتا به عنوان کسي که ملجا و پناهگاه مردم بودند، مخارج زيادي داشتند، از بابت نمايندگي و رياست مجلس، هيچ وقت حقوق نگرفتند. بعد از مدتي به ايشان اطلاع دادند که حقوق شما روي هم انباشت شده و مرحوم پدر دستور دادند پول به يکي از بيمارستان هاي تهران تحويل داده شود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 16




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.