تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (17)
دست اندرکاران کتاب خاطرات براي به زير سوال بردن نظام جمهوري اسلامي و امتياز بخشيدن به رژيم پهلوي در برابر اين نظام از زبان آقاي منتظري آورده اند:
... در رژيم سابق طاغوتي با اينکه مرا به نجف آباد تبعيد کرده بودند وقتي شنيدند من مايلم به حج بروم، خودشان آمدند به سراغ من واجازه سفر به حج را دادند ولي در جمهوري اسلامي پس از مسأله بر کناري [ا زقائم مقامي ]...
بايد به آقاي منتظري وديگر دست اندرکاران تدوين و تنظيم کتاب خاطرات گفت: آن روز هدف رژيم اين بود که آقاي منتظري از قم دور باشد و چهره هاي مجاهد ومبارزه جويي مانند آيت اله رباني شيرازي به او دسترسي نداشته باشند و نتوانند او را به مبارزه وادارند، از اين رو، حضور او در خانه خدا نه تنها براي رژيم شاه خطري در بر نداشت بلکه در کنار آن براي عوام فريبي و تبرئه خود از قانون شکني و آزادي کشي مي توانستند بهره برداري هاي ناروا بگيرند وبه مبارزان راستين ضربه وارد کنند، ليکن امروز آن دست هاي مرموزي که آقاي منتظري را به رويارويي با انقلاب اسلامي ونظام جمهوري اسلامي کشانيده اند از پافشاري براي کشانيدن نامبرده ودو فرزندش به خانه خدا نقشه ها وتوطئه ها در سر دارند وبراي بهره گيري از وجود او عليه اسلام، امام و انقلاب اسلامي خواب هاي طلايي ديده اند.
امروزه راديوهاي وابسته به رژيم صهيونيستي و سازمان " سيا" و اينتليجنت سرويس وديگر رسانه هاي وابسته به استکبار جهاني وسازمان هاي جاسوسي بين المللي، منافقان و.. صف کشيده اند تا از زبان آقاي منتظري و دو آيت الله زاده! تازه به دوران رسيده بر ضد امام، اسلام و انقلاب اسلامي ناگفته هايي بگيرند و يک" شيخ علي " ديگر بسازند.
البته سمپاشي ها و ناروا گويي هاي آقاي منتظري و شبکه حاکم در بيت او عليه نظام جمهوري اسلامي، چهره درخشان انقلاب اسلامي را هرگز نتواند مخدوش سازد و" بر دامن کبرياش گردي ننشاند " چنان که سخن پراکني هاي شيخ علي تهراني از بوق صدام (راديو بغداد) و جسارت ها و اهانت هاي او به امام به اندازه پشيزي نتوانست به امام و انقلاب آسيب برساند. ليکن مسئولان نظام جمهوري اسلامي به مصداق " اگر بيني که نابينا وچاه است، اگر خاموش بنشيني گناه است "، احساس وظيفه مي کنند که تا حد امکان رخصت ندهند که آقاي منتظري و ديگر ساده انديشان و سطحي نگران در چاه وچاله اي که جاسوسان بين المللي بر سر راه آنان تعبيه کرده اند، فرو غلطيدند و به لجن کشيده شوند.
اين واقعيت را نمي توان ناديده گرفت که نظام جمهوري اسلامي با تلاش هاي شبانه روزي خود بر آقاي منتظري منت گذاشته و تاکنون اجازه نداده است که نامبرده به عنوان يک" آيتاالله درباري"رسما در خدمت دربار ننگ بار انگليس وامريکا ومزدوران آنان مانند سلطنت طلبان، منافقان وديگر دشمنان اسلام قرار بگيرد وبا اظهارات وموضع گيري هاي نسنجيده، دشمنان نظام جمهوري اسلامي را کمک کند.
کاش آقاي منتظري لحظه اي انديشه مي کرد كه چه شده است " يک نفر از تهران اصرار " مي کند او با دو پسرش را به " حج بفرستند " و مبلغ سه ميليون تومان بابت اين سفر مي پردازد؟! و چرا " آقاي برقعي " بدون اينکه او تقاضا کند به تکاپو مي افتد و تلاش مي کند که راه اين مسافرت را هموار سازد؟! آيا آن" اصرار " و پافشاري و اين تلاش و تکاپو انگيزه خدايي و جنبه خير خواهي دارد ؟! وبراي اين است که آقاي منتظري و دو پسرش به زيارت خانه خدا بروند و ثواب ببرند؟! يا در پشت اين پيشنهاد و پافشاري شبکه هايي دست اندرکارند که نامبرده و فرزندانش را به منجلابي بکشانند که رهايي از آن شدني نباشد؟
چه بسا آنان که اين پيشنهاد را مطرح مي کنند و روي آن پامي فشارند قصد سويي نداشته باشند و خود آلت دست باشند، چه بسا شبکه هايي با هفت واسطه در راه پيشبرد نقشه و نيرنگ خود توطئه چيني کرده باشند.
اين داستان که از زبان آقاي منتظري در کتاب خاطرات آمده است اگر جنبه هشدار و تنبه دارد خوبست که نخست ايشان از آن پند بگيرد و تا اين پايه زود باور نباشد. اين داستان معروف که فراوان گفته و نوشته شده از زبان آقاي منتظري چنين بازگو شده است :
... در زمان حکومت عثماني که حکومت مقتدر ومهمي بوده و انگليسي ها مي خواسته اند آن را متلاشي کنند و آخرهم در جنگ جهاني اول آن را متلاشي کردند، در کنار سفارت عثماني(سفارت ترکيه)در تهران مسجدي بود که مأمورين سفارت که سني مذهب بوده اند در آن مسجد صبح ها نماز مي خوانده اند، در اين مسجد يک شيخي هر روز روضه حضرت زهرا (س) و اينکه خليفه دوم در را به پهلوي حضرت زهرا زد و... مي خواند.
يک کسي مي گويد من گفتم اينکه اين شيخ هر روز اين روضه را در اينجا مي خواند يک چيزي بايد باشد، آمدم به او گفتم: شيخنا! شما روضه ديگري بلد نيستي که بخواني؟ هر روزصبح [ چرا ] اين روضه را مي خوانيد ؟.. گفت من يک باني دارم روزي پنج ريال به من مي دهد مي گويد اين روضه را در اين مسجد بخوان، من هم مي خوانم. گفتم مي شود اين باني را به من معرفي کني؟ گفت بله، يک دکان دارد درهمين خيابان است. آن شخص مي رود با آن دکان دار رفاقت مي کند، بعد مي گويد شما چطور شده که هر روز در اين مسجد روضه حضرت زهرا (س) مي گويي بخوانند؟ مي گويد يک کسي روزي دو توما به من مي دهد که در اين مسجد روضه حضرت زهرا خوانده شود، من پانزده ريال آن را برمي دارم و پنج ريال آن را مي دهم به اين شيخ روضه بخواند. بعد تعقيب مي کندکه باني اين روضه چه کسي است، معلوم مي شود روزي بيست و پنج تومان از سفارت انگليس مي دهند که صبح ها روضه حضرت زهرا (س) در اين مسجد که در کنار سفارت عثماني است خوانده شود و بازار جنگ شيعه و سني هر روز گرم باشد..(1)
آيا آقاي منتظري احتمال نمي دهد که سفارت انگليس و يا سرويس هاي جاسوسي وابسته به شيطان بزرگ و رژيم صهيونيستي ميليون ها تومان براي کشانيدن او و فرزندانش به خارج اختصاص داده باشند که تنها سه ميليون آن را به او وعده دادند و بقيه آن را واسطه ها بالا کشيدند؟
در آن مقطع که منافقين در بغداد در زير سايه صدام فعالانه به توطئه چيني بر ضد ملت ايران سرگرم بودند اگر آقاي منتظري به حج مي رفت، بي ترديد منافقين با آن نفوذ ديرينه اي که در بيت او داشتند –و دارند – مي توانستند او و همراهانش را به آساني به سوي سازمان خود بکشانند. باند منافقين پس از گريختن از ايران تلاش گسترده اي داشتند که برخي از شخصيت هاي ايراني را که به خارج سفر مي کنند، فريب دهند و از بازگشت به ايران بازدارند و بدين گونه براي سازمان ورشکسته و بي آبروي خود وزنه و اعتبار دريوزگي کنند.(2)
اگر در آن برهه آقاي منتظري از جانب مقامات مسئول نظام جمهوري اسلامي کنترل نمي شد و رخصت مي يافت که از ايران بيرون برود، بي ترديد اکنون همراه مسعود رجوي در پادگان اشغال گران عراق در بغداد نگهداري مي شد تا اگر روزي امريکا براي مبارزه با ملت ايران و ديگر مسلمانان منطقه به فتواهاي يک آيت الله درباري نياز داشت، از او عليه ملت هاي ايران، فلسطين و لبنان حکم جهاد بگيرد! واو را بر آن دارد که مبارزه آزادي خواهان منطقه بر ضد امريکا و رژيم صهيونيستي را محکوم و اشغال فلسطين و عراق و افغانستان را قانوني و طبق موازين اسلامي وانمود کند. او که هنوز در پناه جمهوري اسلامي ايران است، حرف هايي را مي زند که مغاير منافع ملي و در تضاد با آرمان هاي انقلاب اسلامي و مصالح ملت ايران است. چه برسد به اينکه کنترل او کاملا در اختيار امريکا وگروه هاي محارب و سلطنت طلب قرار گيرد. به عنوان نمونه مي توان به سخنان او در ديدار روز جمعه 1382/10/19 با هئت تحريريه نشريه معلوم الحال " نامه " اشاره کرد:
يک روزي شعار مرگ بر امريکا مطرح بود،ماهم مي گفتيم ولي معنايش اين نيست که تا ابد آيه نازل شده باشد وبي جهت براي خودمان دشمن سازي کنيم مي گويند دوست، هزارش کم دشمن يکي اش هم بسيار است. به نظرمن، بعد از زلزله اخير فرصت خوبي ايجاد شد تا ديوار بي اعتمادي خراب شود و از اين فرصت استفاده شده و روابط برقرار شود.(3)
ساده انگاري و عدم شناختن کافي از ماهيت امپرياليسم امريکا و از همه مهم تر فقدان بينش سياسي در سراسر اين سخنان آشکار است.مگر سياست امريکا در قبال ملت ايران چه تغييري کرده بود که آقاي منتظري وکساني که چنين ديدارهايي را ترتيب داده يا مي دهند، سر از پا نشناخته، به دنبال برقراري رابطه با امريکا بودند و حتي از فرصتي مثل فاجعه زلزله بم نيز به عنوان فضايي براي عادي سازي روابط استفاده مي کنند؟
اگر امروز آقاي منتظري در چنگ چکمه پوشان عربده کش امريکا و انگليس اسير نيست و ناگزير نمي باشد که طبق اميال و اغراض جورج بوش و بلر و شارون فتوا دهد و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام اعلام کند، مرهون ژرف انديشي، ريز بيني، هوشياري و آينده نگري مسئولان نظام جمهوري اسلامي ايران است که روي او کنترل ويژه اي داشته اند و اجازه ندادند بيش از اين آلت دست منافقين و ديگر جاسوس هاي بين المللي قرار گيرد و سقوط کند.
ليکن چه توان کرد که آقاي منتظري با تأثير پذيري از شبکه حاکم در بيت، مسئولان نظام جمهوري اسلامي و عالمان هم سنگر و هم دوره خود را به چشم دشمن سوگند خورده خويش مي نگرد و در برابر منافقان، سلطنت طلبان و جاسوس هاي زبردست و حرفه اي استکبار جهاني و صهيونيزم بين المللي را دوست و دلسوخته خود مي پندارد و بر اين باور است که راديوهاي صداي امريکا، بي بي سي و " اسرائيل " و... " قربه الي الله " به مصاحبه با او مي نشينند و خدمت به اسلام و قرآن را در نظر دارند!!
آنهايي که در سراسر آثار و نوشته ها و نشريات وابسته به خود، در تضاد و مقابله با دين، عالمان ديني و باورهاي ديني هستند و ترويج سکولاريسم را بر خود واجب مي دانند، آيا براي رضاي خالق و کسب فتواي شرعي به دست بوس او مي روند و از صفات و خصائل انساني و سوابق مبارزاتي و سياسي وي سخن مي گويند و او را فقيه عالي قدر و آزادمردي دلير و وارسته مي دانند؟ يا به دنبال اين هستند که از زبان ساده انديشاني چون او نسبت به پايه هاي نظري جمهوري اسلامي و مباني ولايت فقيه در دل مردم ترديد ايجاد نموده و مردم را نسبت به نظام بدبين سازند؟
آقاي منتظري هيچ گاه نخواست بپذيرد، سال هاست که بازيچه دست اين گونه جريانات بوده است. بارها از زبان او مباحثي بيرون کشيده شده که در تناقض با اصول و مباني تفکر اسلامي، منافع ملي و حتي اعتقاداتي بود که خود وي لجاجت عجيبي براي اثبات حقانيت اين اعتقادات به خرج مي داد، جهت آگاهي خوانندگان و ثبت در تاريخ فقط به نمونه هاي بسيار کوچکي از اين تضادها و تناقض ها اشاره مي شود:
گردانندگان نشريه نامه از او مي پرسند:
عده اي مي گويند که ولايت فقيه که منشاء حکومت است، باعث حاکميت يافتن قشر خاص و ويژه اي گرديد، و باعث انسداد سياسي در کشور شده است، نظر جنابعالي چيست ؟
آقاي منتظري پاسخ مي دهد:
در اين رابطه اينجانب در کتاب ديدگاه، تحت عنوان ولايت فقيه و قانون اساسي و حکومت مردمي و قانون اساسي، بحث مفصلي نموده ام، اما به نحو اجمال و به قول مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد حسين اصفهاني در حاشيه مکاسب: فقيه به ما هو فقيه در مرحله استنباط اهل نظر است، نه در امور مربوط به نظم بلاد و حفظ مرزها و تدبير شئون جهاد و دفاع و مانند اينها، پس معنا ندارد اين امور به او محول شود.
پرسيده مي شود:
ظاهرا شما نسبت به نظريه ولايت فقيه ملاحظاتي داشته ايد ؟
جواب مي دهد:
بلي، من ولايت مطلقه فقيه را [.... ](4) و در انتخابات باز نگري قانون اساسي چون اين را اضافه کرده بودند شرکت نکردم... اين اصلا عاقلانه نيست که تمام مقدرات يک کشور در دست و اختيار يک نفر غير معصوم باشد و نخبگان جامعه، نمايندگان مجلس و در يک کلام، مردم، تصميم گيرنده نباشند و حق اعتراض هم نداشته باشند ! (5)
اين شعارها را کسي مي دهد که در مصاحبه با روزنامه انقلاب اسلامي در 14 شهريور 1358 مي گويد:
در پيش نويس قبلي اختيارات زيادي براي رئيس جمهور پيش بيني شده بود که خطر استبداد را در پيش دارد... نکته ديگر مسأله ولايت فقيه است و اين را بعضي ها ذکر کردند ولايت فقيه به مفهوم برگشتن استبداد است که اشتباه مي کنند. حکومت و ولايت جزء برنامه هاي اسلام است... نبايد اسم اين را استبداد گذاشت... حتي من عقيده دارم که اگر چنانچه در آينده بخواهيم کشوري با اصول صحيح داشته باشيم، بايستي آن کساني که مي خواهند رئيس جمهور شوند يا دادستان کل يا رئيس ديوانعالي کشور، اينها بايد درعين حالي که بايد از اشخاص کارشناس باشند، مجتهد هست که تشخيص مي دهد که عادل براي اين امور هست يا خير، آن وقت ده يا پانزده نفر که آشنا به مسائل اسلامي هستند کانديدا بکند و ملت انتخاب کنند.(6)
به راستي کدام يک از ديدگاه هاي آقاي منتظري را بايد باور کرد ؟ ديدگاهي که فقيه را به ما هو فقيه در مرحله استنباط اهل نظر مي داند نه در امور مربوط به نظم بلاد و حفظ مرزها و تدبير شئون جهاد و دفاع و مانند اينها، يا ديدگاهي که حتي رئيس جمهور را نيز دست نشانده فقيه دانسته ومعتقد است که:
حکومت و قانون بايد به فقهايي که عادل وآشنا به حوادث ومسائل روز باشند منتهي شود و قوه مجريه هم بايد زير نظر و فرمان آنان باشند و در حقيقت قوه مجريه نمايندگان آنان مي باشند [و] از خود استقلال ندارند و قضاوت هم حق فقيه يا منصوب و از ناحيه اوست، پس سه قوه مقننه، مجريه و قضائيه به يکديگر مربوطند و از يکديگر جدانمي باشند و هرسه به فقيه عادل آشنا به مسائل روز منتهي مي شود. (7)
آيا احکام دين در فاصله زماني دوراني که آقاي منتظري قائم مقام رهبري بود و باتمام قدرت در نهادهاي کشور اعمال حاکميت مي کرد با دوراني که از قائم مقامي رهبري عزل گرديد تا اين حد دچار دگرگوني شده است؟چگونه امکان دارد در استنباط هاي فقهي شريعت مقدس اسلام چنين تناقض هاي غير قابل باوري از ناحيه کسي که ادعاي فقاهت، اجتهاد و علم به احکام الهي دارد روي دهد؟ چگونه ممکن است کسي با استناد به آيات وروايات درجايي بگويد:
الف. قواي سه گانه از يکديگر جدا نيستند و رابط همه آنها فقيه عادل آشنا به مسائل روز مي باشند و اگر بنا است رابط آنها رئيس جمهور باشد پس رئيس جمهور فقيه عادل و يا منصوب از ناحيه او باشد.
ب. نمايندگان مجلس که قوه مقننه مي باشند يا بايد خودشان فقيه عادل آشنا به مسائل روز باشند يا قانوني را که تصويب مي کنند بايد به نظر فقيه عادل برسد و او تصويب کند.
ج. رييس جمهور يا بايد فقيه عادل آشنا به مسائل روز باشد يا از طرف او منصوب شود و زير نظر او انجام وظيفه کند.
د. حق حکم به انحلال مجلس شورا، توشيح قوانين، فرماندهي نيروهاي نظامي، اعلان جنگ، متارکه جنگ عفو عمومي و يا تخفيف مجازات مربوط به فقيه عادل آشنا به حوادث و مسائل روز است و اگر بنا است مربوط به رئيس جمهور باشد، پس بايد رئيس جمهور فقيه عادل و يا اقلا منصوب از ناحيه او باشد.
ه. قضات يا بايد عادل باشند و يا اقلا منصوب از ناحيه او و آشنا به مسائل و احکام اسلام باشند.
و. چه بهتر که فقيه عادل آشنا به مسائل روز اداره امور کشور را به شورايي مرکب از سه يا پنج نفر محول کند که زير نظر او انجام وظيفه کنند، زيرا در اين صورت کشور از استبداد و ديکتاتوري محفوظ تر است.
ز. در حکومت اسلامي هريک از قوه مجريه و قوه قضاييه زير نظر حاکم که فقيه عادل است انجام وظيفه مي کنند و حاکم مي تواند هر که را صلاح ديد عزل و يا محل مأموريتش را تغيير دهد. (8)
آنگاه همين فرد مدعي باشد که من به ولايت مطلقه فقيه در انتخابات بازنگري قانون اساسي رأي ندادم، چون اصلا عاقلانه نيست که تمام مقدرات يک کشور در دست و اختيار يک نفر غير معصوم باشد و نخبگان جامعه، نمايندگان مجلس و در يک کلام مردم، تصميم گيرنده نباشند.
آيا آقاي منتظري صداقت دارد حقيقت را با مردم در ميان بگذارد؟ شايد اقتداري که او در پنداشته هاي خود براي ولي فقيه در حکومت اسلامي تصوير مي کرد فقط برازنده اندام، افکار و انديشه هاي خود و جريانات وابسته به خود مي ديد؟ وگرنه چگونه امکان دارد در حکم اجتهادي يک فقيه، بين يک موضوع مشخص چنين تفاوت و تناقض وحشت آوري وجود داشته باشد ؟
اگر واگذاري چنين اختياراتي به يک نفر غير معصوم عاقلانه نيست، کتاب حجيم دراسات في ولايت فقيه وفقه الدوله الاسلاميه و ده ها اطلاعيه و تفسيرهاي آقاي منتظري بر قانون اساسي جمهوري اسلامي در اثبات حقانيت تصدي فقيه در کليه شئون اجتماعي و امور عامه و غيره، چگونه قابل توجيه است؟!
بايد بر حقانيت، هوشمندي و درايت امام راحل درود فرستاد و خدا را شاکر بود که دست چنين حاکمان متزلزل و مذبدبي را از تصدي امور مسلمانان ايران کوتاه کرد. کسي که به استنباط هاي فقهي خود، فتاوي و احکام صادره اي که در سرنوشت صدها نفر از مسلمانان اين مرز و بوم اثرات غير قابل جبران گذاشت، وفادار نبوده و نيست و شجاعت و صداقت مسئوليت پذيري صدور اين فتاوي و احکام را ندارد چگونه مي توانست به باورها و اعتقادات، حقوق و منافع اين ملت وفادار باشد و آنها را زير پاي اربابان زر و زور و تزوير، قرباني نکند؟!
آنگاه که انسان از خدابيني وحق پويي بازماند وبه بيماري خودبيني و خودپرستي دچارشد، ترديدي نيست که چشم حقيقت بيني را از دست مي دهد و خادم را خائن و خائن را خادم مي بيند و کورکورانه به هر سو که دشمن بخواهد کشيده مي شود و با اسلام و اسلاميان به نام اسلام خواهي به جنگ و ستيز بر مي خيزد و آب به آسياب دشمنان اسلام مي ريزد.
و من کان في هذه اعمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا
پينوشتها:
* مورخ انقلاب اسلامي
1. همان، 82، 83.
2. در يکي از سفرهاي شادروان مهندس بازرگان به اروپا، مسعود رجوي سرکرده باند منافقين، نماينده اي نزد او فرستاده واز او دعوت کرده بود که از بازگشت به ايران خودداري ورزد وسازمان امکانات اقامت او در خارج کشور را فراهم مي کند. بازرگان با اشاره به تصرف همسر ابريشمچي توسط مسعود رجو ي پاسخ داده بود، به مسعود بگوييد اولا همسرم پير است وبه درد او نمي خورد. ثانيامن همسرم را دوست دارم ونمي خواهم او را ازدست بدهم.
3. نامه، بهمن واسفند1382، شماره 29، ص10.
4. حذف جملات توسط نشريه نامه انجام گرفته است.
5. نامه بهمن واسفند 1382، شماره 29، ص10و11.
6. مصطفي ايزدي، گذري بر زندگي وانديشه هاي فقيه عالي قدر آيت الله منتظري، انتشارات نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359، ص، 281، 282.
7. گذري بر زندگي وانديشه هاي فقيه عالي قدرآيت الله منتظري، همان، ص 275، 276.
8. گذري بر زندگي وانديشه هاي فقيه عالي قدر آيت الله منتظري، همان، ص 276، 277، 278
/ج