تجلي باورهاي عاميانه در نثر داستاني معاصر(2)

«جان پرستي، نهادپرستي، سمبل پرستي، نشانه پرستي.» «كلمه ي توتم(1) مأخوذ از زبان قبايل سرخ پوست است و اين قبايل ابتدايي، حيواني را همچون نياكان اوليه يا خداي اختصاصي قبيله ي خود مورد توجه قرار مي دهند و آن را توتم قبيله ي خود مي خوانند.»(2)
شنبه، 11 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تجلي باورهاي عاميانه در نثر داستاني معاصر(2)

تجلي باورهاي عاميانه در نثر داستاني معاصر(2)
تجلي باورهاي عاميانه در نثر داستاني معاصر(2)


 

نويسنده: مريم تنباكويي




 

توتم
 

«جان پرستي، نهادپرستي، سمبل پرستي، نشانه پرستي.» «كلمه ي توتم(1) مأخوذ از زبان قبايل سرخ پوست است و اين قبايل ابتدايي، حيواني را همچون نياكان اوليه يا خداي اختصاصي قبيله ي خود مورد توجه قرار مي دهند و آن را توتم قبيله ي خود مي خوانند.»(2)
«اصطلاح توتم از قبايل سرخ پوست آمريكا گرفته شده و از آن جا كه در زبان هاي ديگر معادلي از نظر معنا و مفهوم ندارد، عينا وارد زبان هاي ديگر شده است. توتم، عبارت است از يك حيوان «عقاب، روباه و ...» يا درخت يا يك شيء كه افراد اصل و منشاء خود را از آن مي دانند و با دخل و تصرفاتي، آن را از چوب يا سنگ مي سازند. اين توتم مقدس، حافظ اهل قبيله است؛ در مصائب و گرفتاري ها به آن متوسل مي شوند؛ تصويرش علامت مشخصه ي گروه است و خصوصيت ديگر اينكه افرادي كه به يك توتم معتقدند، حق ازدواج با يكديگر را ندارند. اين حرمت ازدواج به علت خويشاوندي و هم خوني نيست، بلكه اعتقاد داشتن به توتم مشتركي است كه مانند «مهره ي درشت تسبيح» همه ي افراد كلان را به رشته ي محروميت مي كشد و اجتماعي واحد را شكل مي بخشد.»(3)
در مجموع عوامل چندي زاييده ي اعتقادات توتم پرستي است. از آن جمله مي توان چهار عامل برجسته را معرفي كرد:
«1ــ اعتقادات افراد به بزرگان قوم و قبيله، مقدسين قوم، حيوانات مفيد و مقدس و گياهان اسرارآميز، پرندگان و حشرات مقدس، ستارگان و حتي خداياني كه به شكل آدم هستند.
2ــ نسبت خويشاوندي و نسبت بين توتم و اعضاي مختلف قبيله. مثل نسبتي كه از حيث روحي بين افراد يك جامعه و رئيس آن ها وجود دارد. هم چنين است رابطه ي خاصي كه افراد يك قبيله بين خود و بزرگان و سادات قبيله حس مي كنند. در اين ديدگاه افراد يك قوم همه ي هستي خود را به وجود كلان قبيله منوط مي دانند.
3ــ تقدس توتم و پرستش آن ها؛ بدين صورت كه مردم در حفظ توتم و نگهداري او از آسيب زمانه، به اتفاق مي كوشند و مُحرماتي در اين باب وضع مي كنند. مثل اين اعتقاد كه توتم قبيله بايد در محيط خاصي نگهداري شود. كسي حق تصاحب آن را ندارد و اگر حيواني به عنوان توتم است، ذبح و خوردن گوشتش حرام است.
4ــ بيگانه همسري؛ بدين صورت كه مثلا دو نفر زن و مرد كه اعتقاد به يك توتم قبيله اي دارند، در شرايطي خاص نمي توانند با هم ازدواج كنند.»(4)
البته لازم به ذكر است كه مفهوم امروزي توتم با مفهومي كه در ابتدا داشته، تفاوت بسياري كرده است. كلمه ي توتم متعلق به زبان و فرهنگ قبايل سرخ پوست آمريكاست، در مسير انتقالش به جوامع مختلف، مفاهيمي خاص پيدا كرده است.
امروزه مفهوم توتم در حد نشانه و سمبلي است كه هر ملت يا هر فردي با توجه به خصوصيات قومي و مذهبي و يا اخلاقي و رفتاري خود به آن پاي بند است و در حد پرستش به آن نشانه يا سمبل بها مي دهد و نيازهاي روحي خود را از طريق توتم هاي مورد علاقه اش تأمين مي كند. بنابراين حيطه ي معنايي و كاربردي واژه ي توتم در جوامع امروزي بسيار فراتر و گسترده تر از مفهوم ابتدايي اش است.
در مورد مصداق هاي توتم، دكتر شريعتي در كتاب توتم پرستي مي نويسد:
«هنوز هم توتم پرستيم؛ هر كسي توتمي دارد؛ از ميان اشياء اين عالم، هر كسي خود را با يكي از آن ها خويشاوند مي يابد. احساس مي كند كه ميان او و آن پيوندي است مرموز كه حس مي شود و وصف نمي شود و آن توتم اوست. شخصيت خويش را در توتم خويش احساس مي كند، خود را در آن مي بيند، جايگاه آن «خود حقيقي» و راستين و پنهاني و صميميش را در توتمش مي يابد. توتم هر كسي «خود» اوست و هر كس توتمي دارد كه به آن عشق مي ورزد، مي پرستد، اخلاص مي ورزد، رنج مي برد، ايثار مي كند، بر او نماز مي برد و غرور پولادينش را كه سر به هيچ اقتداري فرود نياورده است، مغرورانه بر قامت والاي او مي شكند.»(5)

تابو
 

«تابو در زبان پولي نزي به معني مقدس و ممنوع آمده است. طبق آيين پولي نزيان، شخص يا چيزي را كه داراي سجيه ي مقدس و از تماس با ديگران محروم باشد، تابو گويند. اين نام را اهالي جزاير واقعه در محيط كبير به يك معبود موهوم و خيالي و به عبارت ديگر به مقدسات و اشياء محبوب خويش اطلاق مي نمايد. همين كه بر چيزي ذي روح يا بي روح اطلاق شد، تمام افراد به تعظيم و احترام، بلكه به پرستش و ستايش او مجبور و مجذوب مي شوند و هر كه در اين باره سهل انگاري كند، مغفور و مظهر تحقير همگاني گردد.»(6)
بر اساس اين تعرف در مي يابيم كه تابو مبين دو معناي متضاد است. «از يك سو به معناي مقدس و وقفي و از سوي ديگر به معناي خطرناك و ممنوع است. در زبان پولي نزي، كلمه ي متضاد با تابو اصطلاح نوآ noa است كه به معناي معمولي و در دسترس همه مي باشد.
بنابراين تابو به معناي غير قابل وصول و اساسا به معناي محدود و ممنوع است. محدوديت هاي تابويي، چيزي غير از ممنوعيت هاي اخلاقي و مذهبي محض است و بر اساس هيچ كدام از فرمان هاي ملكوتي نيست و فقط به خود تكيه دارد. وجه افتراق آن از ممنوعيت هاي اخلاقي اين است كه جزو نظامي نيست كه امساك و پرهيز را عموما واجب به حساب مي آورد و دلايل اين وجوب را نيز به دست مي دهد.
ممنوعيت هاي تابويي بر هيچ استدلالي استوار نمي باشد؛ تاريخ آن مجهول است و از ديدگاه ما، غير قابل درك است، وليكن از نظر كساني كه تحت سيطره ي آن زندگي مي كنند، كاملا طبيعي است.»(7)
چگونگي تجلي اعتقادات تابويي ظاهرا ناشي از سه مورد خاص، تشخيص داده شده است:
«1ــ نظريه ي نژادشناسان؛ بدين معني كه اينان معتقدند هر چيز مقدسي در عين آنكه موجب جلب احترام مي شود، خود مايه ي رعب و هراس نيز مي گردد؛ يعني در نفس تابو، هم محبت است و هم در عين حال ترس و وحشت. انسان در برخورد با تابو خود را در معرض خلل، نقصان و يا احيانا كمال حس مي كند.
2ــ نظريه ي نفساني؛ و آن عبارت است از كيفيتي كه خود از نفوس و ارواح ناشناخته ناشي شده، ترس و وحشتي دروني موجب پيدايش تابو مي گردد.
3ــ نظريه ي روانكاوان؛ بدين صورت كه مشاهده شده است، بعضي از بيماران رواني خود را در ميان عده ي زيادي از ممنوعات محصور مي دانند. يعني مريض هاي رواني با وسواس شديدي از انجام اعمال خاص خودداري مي كنند و تصور مي نمايند كه در آن موارد بيم خطري برايشان خواهد بود.»(8)

تحجر
 

«تحجر يعني داشتن انديشه، فكر يا خصوصيات رواني كه باعث مي شود شخص مسايل يا موضوعات فرهنگي يا فكري جديد و ناساز با ذهنيت يا اعتقادات قبلي را نپذيرد.»(9)
منظور از تحجر، بسته ذهني و تنگ نظري و داشتن انديشه ي ساكن و راكد است و به كسي جامدالفكر يا متحجّر گفته مي شود كه انديشه ي پويا و سيال نداشته باشد و خشك مغز و بسته ذهن و فاقد بصيرت و درايت باشد.
شعارها و سخن ها و اعتقادات جامد و متحجر نسبت به هر عصر سنجيده مي شود و در هر عصر به گونه اي است. ممكن است كسي با اعتقادات متحجرانه ي گذشته مخالف باشد، اما خود در عصر خويش و با توجه به مقتضيات آن متحجرانه عمل كند.

ويژگي هاي جمود و تحجرگرايي
 

«1ــ گذشته گرايي و مخالفت با نوآوري.
2ــ تعصب و انعطاف ناپذيري.
3ــ بي اعتنايي به افكار ديگران.
4ــ انتقاد ناپذيري و عدم تحمل مخالفان.
5ــ ساده سازي مسائل پيچيده.
6ــ شكل گرايي و برداشت سطحي.
7ــ بي اعتقادي به استقلال عقل يا دوري از تعقل.
8ــ بي اعتنايي به علم و دست آوردهاي آن.
9ــ تنبلي فكر و راحت طلبي در داوري.
10ــ عوام زدگي.
11ــ نداشتن بينش انتقادي.
12ــ تقليد و شخصيت زدگي.
13ــ خشونت و سخت گيري.
14ــ مطلق گرايي و غلو.
15ــ اعتقاد به خرافات.»(10)
با توجه به اين ويژگي ها مي بينيم كه تحجر راه عقل و منطق را كاملا سد مي كند و فقط احساسات، آن هم از نوع خشن و متعصبانه اش پيشتاز است. متأسفانه ما در همه ي عصرها شاهد تحجر، به خصوص از نوع فرهنگي اش بوده ايم و علت آن هم اين بوده است كه عده اي نمي خواهند طبق فرمايش حضرت علي(ع) فرزند زمان خويش باشند.
تنها راه نجات از تحجر اين است كه ابتدا به شخص متحجر، تحجر را شناساند و او را از تبعات منفي تحجر آگاه كرد و بعد منشاء تحجر و مبناي پيدايش آن را يافت و ريشه كن كرد و اجازه ي شيوع آن را در جامعه نداد.

فتيشيزم
 

«فتي شيسم(11)(روان شناسي) علاقه ي بيش از حد به اشياي بي جان، مانند كفش، جوراب و دست كش به عنوان نمادي از محبوب است.»(12) «عقيده به فتيش، يعني استفاده و استمداد از قوه ي مخفي و مستور در اشياء بي جان است. به عبارت ديگر، نسبت به اشيايي خاص، قبايل بدوي احترام و تقديس قائل مي شوند و آن ها را از آن جهت فتيش هاي طبيعي مي گويند كه داراي شكل و صورتي خاص هستند، مانند سنگ ريزه ها، قلوه سنگ هاي عجيب يا سنگ هاي فرود آمده از آسمان، استخوان ها، چوب هاي عجيب و نادر و امثال آن، كه از همان دقيقه كه به دست آنها مي رسد، در آن نيروي عظيمي را مخفي مي دانند كه براي يابنده و دوستانش مفيد و سودمند و براي دشمنانش زيان بخش است و از لحاظ سحري، قواي سودمندي در انواع آن اشياء جامد و بي جان ذخيره است كه فتيش شمرده مي شود.
اين فتيش ها اعم از اشياء طبيعي يا مصنوعي، در نظر ايشان داراي يك نوع شخصيت مستقل و صاحب اراده اند. از احساسات دارندگان فتيش چنين استنباط مي شود كه آن ها در آغاز با كمال سادگي، اشياء خاصي را داراي يك روح غيبي مي دانند و مورد احترام و پرستش قرار مي دهند. هدايايي به آن ها تقديم مي كنند و به اميد حصول مراد و وصول نتيجه در پيش فتيش ها با تضرع دعا مي خوانند، ليكن اگر آن آرزو تحقق نيافت و دعا اجابت نشد، رفتار شخص وحشي نسبت به آن فتيش تغيير مي كند، بعد با داد و فرياد و خشونت به او امر مي كند. بالاخره او را مي زند يا مجازات مي كند. اگر باز نتيجه ي مطلوب به حصول نپيوست، معتقد مي شود كه روح مخفي از آن فتيش خارج شده است و ديگر به درد نمي خورد، بايد آن را ترك كرده، فتيش ديگري طلب كند، يا اينكه روح فتيش قوي تري از ناحيه ي مجاور بر آن غلبه يافته است كه در آن صورت بايد فتيش را نزد ساحر يا كاهن ببرد تا آن را دوباره از قوه ي مخفي پر كند و قدرت جديدي براي انجام حوايج به او بدهد.»(13)
اين طور كه معلوم است اعتقاد به فتيش يا بت عبارت است از تصور قدرت جادويي و مرموزي كه در يك شيء وجود دارد. ظاهرا اعتقاد به فتيش از كهنه ترين كيش هاي بشري به شمار رفته است. در اين كيش انسان تصور نيرو و روح خاصي را در برخي از اشياء و موجودات بي جان سراغ داشته است و اعتقاد به بت پرستي، نوعي طبيعت پرستي بوده كه با اعتقاد به خواص جادويي اشياء همراه بوده است. فتيش يا بت ظاهرا ساخته ي خود انسان است. معمولا اعتقاد به فتيش لازمه ي برآوردن حاجات، شفاي درد و بيماري و رسيدن به مطلوب و مقصود بوده است.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.Totem.
2.دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، چاپ مؤسسه ي دهخدا، 1373، ذيل توتم.
3.روح الاميني، محمود، مباني انسان شناسي، نشر عطار، 1375، ص162.
4.ناصح، محمد مهدي، هشتمين كنگره ي تحقيقات ايراني، ص521.
5.شريعتي، علي، توتم پرستي، نشر چاپخش، 1357، صص1و45.
6.دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، چاپ مؤسسه ي دهخدا، 1373، ذيل توتم.
7.فرويد، زيگموند، توتم و تابو، ترجمه ي دكتر ايرج پورباقر، تهران، نشر آسيا، چاپ سوم، 1385، ص44.
8.ناصح، محمد مهدي، هشتمين كنگره ي تحقيقات ايراني، ص536.
9.انوري، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ذيل تحجر.
10.اسفندياري، محمد، خمود و جمود، قم، نشر صحيفه خرد، چاپ دوم.1382، ص142.
11.Fetishism.
12.انوري، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ذيل فتيشيزم.
13.ناس، جان بي، تاريخ جامع اديان، ترجمه ي علي اصغر حكمت، نشر علمي و فرهنگي، 1373، ص 15.
 

منبع:نشريه ثريا شماره 4




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.