همبستگي انسان و اسب در اسطوره هاي اوستايي
برگردان: رستم عجمي
اسطوره يك شكل باستاني تفكر بشري بوده، مخصوصا در اسطوره هاي اوستايي، موجوديت چهارپايان در نمود تصورات حيوانات و نبات پرستي(توتمي) مقدم تر از انسان مي باشد.(1؛ 128)
خصوصا قسمت اسب و انسان در اسطوره هاي اوستايي با هم آمده اند، به قول عمر خيام در نوروزنامه «...از صورت چهارپايان هيچ صورتي نيكوتر از اسب نيست، شاه همه ي چهارپايان چرنده است.»(2؛ 102)
استاد مرتضي مطهري در «خدمات متقابل اسلام و ايران» در تكيه به گاتها، كه از لحاظ تاريخي و انتساب به زردشت از معتبرترين قسمت هاي اوستاست، ابراز مي دارد كه گويا به پندار راويان عهد ساساني خدا داراي شكل و شمايل ريش و عصي و ردا بوده است. آن ها هم ايزد اهورامزدا و هم شاه ملك را سوار بر اسب تصور مي كردند. موصوف براي تقويت فكري اش از اثر كريستنسنس «ايران در زمان ساسانيان» اقتباس مي آورد:
اهورا مزدا تاج كنگره دار بر سر نهاده است و گيسوان مجعدش از بالاي سر و ميان تاج پيداست. حلقه هاي گيسو و ريش دراز مربع او هيبت بسيار دارد، ولي از حيث لباس چندان با شاه متفاوت نيست؛ لباس او نيز نوارهاي چين خورده دارد كه از تاجش آويخته است. زين و برگ اسبان(اسب خدا و اسب شاه) يكسان است. فقط لوحه، كه در قسمت مقدم زين شاه نهاده اند، منقش به اثر شيران برجسته است، اما زين اسب اهورامزدا داراي شكل گل است.(3؛ 149 و 150)
اكثريت بخش قهرمان هاي اسطوره ي اوستايي با اسب مرتبط است؛ طهمورث(تهمه اوروپي) يكي از نمايندگان اسطوره ي قديمي ايران زمين است كه در حماسه ي فردوسي به صورت فرزند هوشنگ ظاهر مي شود.(1؛106) ولي در اخبار قديم پسر پادشاه پيشدادي ويونگهان مي باشد.(4؛ 173 و 174)
در رام ــ يشت(يشت15) در كرده ي سوم از ايزد باد(هوا) بعد از انجام مراسم آيين ستايش، درخواست مي نمايد كه وي را به همه ي ديوها و مردمان و جادوان و پري ها چيره سازد، تا وي اهريمن را به پيكر اسب درآورده، به او سوار گشته، به حالت دو به انتهاي زمين راند.(5؛102 و 204)
بعدها اسطوره ي طهمورث توسعه يافته، به مقام داستاني رسيده است. فرجام كارنامه ي طهمورث به آن انجاميد كه اهريمن (انگره مينيو ــ خرد خبيث 9؛ 99 و 100 و 112) براي رها شدن از شكنجه، زوجه ي طهمورث را به دام خود كشيد.
از او پرسيد كه آيا طهمورث از اسب خود هيچ ترس در دل دارد؟ براي گشادن اين راز به او ابريشم عسل وعده داد. جواب داد كه او هرگز نه در كوه و نه در وادي هيچ وقت نترسيده است، به استثناي يك بار، كه بالاي كوه هرا سخت هراسيد؛ زماني كه اسبش سر به زير مي دويد.
روز ديگر اسب در بالاي همين كوه دهان خود را گشاد و سوار را بلعيد؛ جسد طهمورث را از شكم ديو بيرون آوردند.(7؛ 61)
در ايجاد يات شفاهي، مخصوصا در رباعي و دوبيتي ها، سرود و افسانه هاي خلق تاجيك و ادبيات خطي، مواد فراوان در مورد بي وفايي اسب و زن وجود دارد، كه شايد از همين اسطوره منشاء گرفته باشد. استفاده ي «اسب بلاست» گفتن مردم تاجيك نيز از همين اساطير منشاء گرفته است.(4؛ 5 ــ 18)
در اسطوره هاي اسلامي نيز در مورد مخالفت اسب و انسان روايت شفاهي(فولكلور) معروف است، كه گويا نخست اسب ها بال داشته اند و زماني كه خدا قالب انسان را با گل مي سازد، ابليس به قلب اسب درآمده او را تلقين مي كند كه عليه بنده ي خاكي در پرخاش باشد؛ چون كه اگر سب را به وي دهند، اسب را زين زده، سوار مي شود و پر و بالش را مي شكند.
اسب طبق گفته ي ابليس عمل مي كند و قالب آدم را مي شكند، ولي با خواست كردگار باز قالب آدم درست مي شود. نهايت اسب اشتباه خود را فهميده، دست آموز انسان و جزء زندگي او مي گردد.(8)
كلمه ي آريان را زبان شناسان به معناي جناب، نجيب و اصيل زاده و پاك نژاد شرح داده اند.(7؛ 16) آن ها سفيد پوست و تنومند و «فايتونسوار» بوده اند. اسب را با «فايتونها» به هندوستان كه مخصوص آريايي ها است، آورده اند.(15؛ 24)
در يشت هشتم اوستا كه تير ــ يشت به او منسوب است (9؛ 115)، اسطوره ي نبرد تيشتره (خداي آب و فراواني و نعمت) با اپوشه(ديو خشكي) آورده شده است.
طبق آن در ده شب اول تيشتره به صورت پسري جوان و زيباي پانزده ساله در سماء پديد آمد؛ در ده شب دوم تيشتره به صورت گاوي به شاخه هاي زرّين در فضاي درخشان به پرواز درآمد ...در ده شب سوم به تركيب اسب با زين و لگام زرينه پديد آمد، كه چه كسي مرا مي ستايد، تا اسب هاي نيرومند را به وي بخشد.(5؛ 268)
به همين منوال اسب به دريا فرود مي آيد؛ از ديگر سو ديو اپوشه، كه ديو خشكي است، به صورت يك اسب كچل بد شكل سياه و تيره نمايان مي شود. در جنگ و ستيزه سه شبانه روزي، اپوشه به تيشتره پيروز شد. تيشتره به مسافت يك هزار قدم عقب رفت. پس نداي اهورامزدا رسيد، كه من مي ستايم اين ايزد با فر و شكوه را و نيرويي را كه خواست، به او مي بخشم؛ پس دوباره تيشتره به پيكر اسب زيبا به درياي فراخكرت فرود آمد و با ديو اپوشه جنگ كرد و او را شكست داده، از درياي فراخكرت او را يك فرسنگ دور انداخت...(5؛ 269)
ميترا در «اوستا»(مهريشت) خداي فروغ (روشني) بوده، اولين شده و در فايتون طلايي چهار اسبه ي زرين در آسمان از بالاي كوه هرا سرزمين هاي آريايي سغد و باختر، مارغوش و خوارزم، اشكات و پاروت و هريو را تحت مراقبت قرار مي دهد.(15؛ 25)
سرنوشت آناهيتا(ناهيد)، ايزد آب، (عاري از عيب) نيز با اسب مربوط است. در اوستا تأكيد شده است، اهورامزدا براي آناهيتا، گردونه اي(ارابه اي) ساخت، كه چهار اسب داشت و با آن به منزل و باران و آب و تگرگ مي رفت.(5؛ 262)
هم چنين در آبان ــ يشت(يشت5) آمده است كه زرير در حال جنگ در بالاي اسب در كنار رود ديتيك(وخوه دتيه) مراسم ستايش به جاي مي آورد و درخواست مي كند كه در ميدان جنگ با تورانيان ــ حميكه و ارجاسپ، كه دروغ پرستان و دشمن ديني مزدا مي باشند ــ غلبه كند و از سوي انگهيتا كامياب مي شود.(5؛ 263)
از فرگرد دوم ونديداد معلوم مي شود كه سرگذشت جمشيد نيز به چهارپايان، مخصوصا اسب، مربوط است. جمشيد باغ (ور) را محض حركت اسب ساخته است؛ چنانچه: «از جمع زيبا پسر ويونگهان زمين از آب فراوان روان گردد و اين جهان غير قابل زيست به نظر خواهد رسيد و از او براي پيش آمد اين حادثه باغ(ور) بساز، كه از هر چهار طرف به بلندي ميدان اسب(چرت و اسب ريس)، يعني به درازي بند طويله ي اسب ــ بيست متر ــ باشد.(11؛ 15)
به راستي بخش عمده ي اسطوره هاي اوستايي در ارتباط با اسب به سرزمين توران مربوط مي شود. تورانيان طبق تصوير حماسي، مردمان باديه نشين، سواران چابك و تندرو و دشمن ايران خوانده شده اند. در بين آن ها بدتر از همه فرانگرسينه(افراسياب) مي باشد.(16؛89)
طبق «نوروزنامه» ي عمر خيام، افراسياب مي گويد: «اسب مر ملوك را چنان است، كه آسمان مر ماه را.»(2؛102) نام اكثر شخصيت هاي اساطيري ايراني تبار اوستا، با اسب، همراه مي گردد؛ مثلا، ضحاك را (اژي دهكه)، بيوراسپ ــ دارنده ي ده هزار اسب ــ نيز خوانده اند.(1؛110)
بيور در زبان پهلوي، ده هزار است. فردوسي فرموده است:
جهان جوي را نام ضحاك بود
دلير و سبك سار و ناپاك بود
همان بيوراسپش همي خواندند
چنين نام بر پهلوي راندند
از اسپان تازي به زرين ستام
ورا بود بيور، كه بردند نام
(14؛260)
در اوستا فريدون(تره تونه فريتون) كه نيست كننده ي ضحاك است(1؛110)، به اسب دلبستگي قوي دارد. آفريدون را پرسيدند كه اي مليك، چرا به اسب ننيشيني؟ گفت: ترسم كه يزدان را شكر به واجبي نتوانم گزاريد»(2؛102)
هنگام مقايسه ي اولادان فريدون از ادبيات اوستايي «بندهشن» و «فارس نامه» كلمه آسپيان(اسب) معناي اسب دارا مي گيرد؛ يعني، نام بابا و پدر فريدون به اسب و گاو ارتباط دارند.
اگر به «فارس نامه» و تاريخ طبري اعتماد نماييم، پس تورانيان اشخاص اسب پرست و گاوپرست بوده اند.(15؛18) هم چنين معناي سيورشن(سياوش) دارندي اسب سياه گوش است.(1؛114)
موافق اخبار «بنهيشان» ايراني، مسكن كاووس از خامه ي زرين، عبارت بود از دو بليرينش براي آخور اسبان و دو پولادين براي گله ي اسبان.(1؛113)
در بندهشن آمده است كه چون كيخسرو براي ويران كردن بتكده ي كنار درياچه ي چي چسب رفت، آتور گشسپ به يال اسب او بود، تاريكي را دور مي كرد و بتكده را نمايان مي ساخت.(11؛484)
كيخسرو در ستايش اسب گفته است: «هيچ چيز در پادشاهي من گرامي تر از اسپ نيست.»(2؛102)
«اسب تا آن جا در ميان اين مردم(باختر قديم) قدر و قيمت داشت، كه در «تاجيكان در آينه ي تاريخ»، اثر امام عي رحمان اف، رئيس جمهور تاجيكستان، تأكيد شده است در اوستا، نام هاي فرشته ي كل چارپايان، گوشورون، فرشته ي نگهبان اسب، دوان اسب ذكر شده، كه مورد پرستش و نيايش قرار مي گيرد. آريايي ها اسب تيز دو را ذات الاهي ناميده، فرشته ي دوان اسب در اوستا را به نام آن ها آفريده اند.»(12؛57)
چنانچه در اسطوره هاي اوستايي گرشاسپ چنين وصف شده است: اوروخشيه و گرشاسپ پسر سام «يكمين دوره ي داد گزار و دومين جوان زبردست و گيسوور و گرز بردار... كه اژدهاي شاخدار را بکشت، آن اسب اوبار مرد اوبار را، آن زهرآلود زرد رنگ را، كه زهر زردگونش به بلندي نيزه روان بود.
هنگام نيم روز گشتاسپ در آوندي آهني بر پشت آن(اژدها) خوراك(غذا) مي پخت...»(13؛138) او در كنار واروكاشه، زرين پاشنه را كشت و به انتقام برادرش حسكداسب، زرين طلا را قتل كرد.(11؛519)
در متن اوستا به چنين نام هاي قهرمانان برمي خوريم «گرشاسپ در كنار درياچه ي پشينه درخواست مي كند، تا در ساحل درياي فراخكرت در نبرد با دروغ پرستي نيرومند گنده ريوه ي زرين پاشنه را براندازد و كامياب هم مي شود.»
كي خسرو آيين نيايش به جاي آورده، درخواست كرد شهرياري قدرتمند شود تا در جنگ با دشمن خود پيروزي يابد و ايزدبانو، او را هم كامياب ساخت و پهلوان جنگ آور طوس براي خود و اسبش پايداري و استقامت و در تعقيب دشمن، پيروزمندي خواست و كامياب گرديد.
جاماسپ در ميان جنگ درخواست كاميابي كرد و كامياب شد. كي گشتاسپ در كنار رود فرزنو مراسم نيايش به جاي آورده، درخواست پيروزي بر ديو يسناي و دروغ پرستان كرد و خواسته اش به جاي آمد. از جانب «آناهيتا زرير كامياب شد در جنگ با تورانيان و ارجاسپ، كه دروغ پرست و دشمن ديو بود.»(5؛262ــ 259) درحقيقت ارجاسپ در اوستا اريجتسپه، يعني دارنده ي اسب ارزنده، يكي از پرسانژهاي شاهنامه ي فردوسي است كه پس از افراسياب بزرگترين پادشاه داستان توران تصوير شده است.
جنگ ارجاسپ با گشتاسپ واسفنديار در «يادگار زريران» نيز به تصوير كشيده شده است. موافق تصوير فردوسي، ارجاسپ در زمان گشتاسپ پس از ظهور زردشت به ايران بارها لشكر كشيده، لهراسپ(پدر گشتاسپ) را كشت و عاقبت به دست اسفنديار، پسر گشتاسپ، اسير گرديده، به دار كشيده شد. سلطنت خاندان شاه توران با ارجاسپ به پايان مي رسد.(14؛256)
امام علي رحمان در اثرش روايتي را از «دبستان مذاهب» فاني كشميري مي آورد، كه دراساس مضمون زردشتنامه ي بهرام ابن پژدو نقل شده است و در ظهور معجزات پيامبري زردشت آمده، زيرا به خاطر دلبستگي به اسب سياه، پادشاه بلخ گشتاسپ را وادار كرد، كه به آيين زردشتي بگرود. جاسوس شاه خبر مي رساند كه هر چهار پاي اسب به شكمش فرو رفته است. پيامبر زردشت، رضايت مي دهد و با معجزات ايزدي اسب را به پا مي خيزاند. ولي چهار شرطي خود را مي گزارد: بايد خود شاه، پسرش اسفنديار، زوجه اش كتايون و كل لشكريانش به زبان و با دل ايمان بياورند كه زردشت پيامبر و فرستاده ي خداست.(12؛59و60)
روايت مي كنند كه دارا، يک پستان اسب را مکيده و رشد كرده است.(17؛43)
قسمت انسان و اسب به حدي مربوط و سرشته است كه حتي در سغد و باختر قديم بعضي حاكمان جسد اسبان خود را در دخمه ي آييله وي(خانواده) مي گذاشتند.
خلاصه همگرايي روزگار انسان با اسب، از اسطوره هاي اوستايي منشاء گرفته، سپس در ديگر آثار ادبي و تاريخي توسعه يافته است. در تاريخ ادبيات تاجيكي و فارسي مأخذ تاريخي و ادبي وجود ندارد، كه روند واقعيات آن با اسب ارتباط نداشته باشد.
پينوشتها:
*استاد و رئيس دانشگاه دولتي شهر قرغانتپه ي تاجيکستان
1.امام علي رحمان اف، نظريه و سير تاريخي اسطوره سازي فارسي ــ تاجيكي، دوشنبه، دانش، 1999، ص220.
2.ميربابا ميررحيم، جشن نوروز و جهانشناسي، دوشنبه، عرفان، 1992، ص237.
3.استاد مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، دوشنبه، رايزني فرهنگي ايران، 1999، صص 149و150.
4.رن اي.و.ميفي دريوينگا، رنه ــ سردنيويكاوا، ايرنه ــ س.پ.ب، ــ م ژورنل «نيوا»ــ«لتني سد»، 1998، ص560.
5.هاشم رضي، اوستا، تهران، سازمان انتشارات فروهر، 1362، ص471.
6.جهانگيري اوشيدري، دانشنامه ي مزديسنا، واژه نامه توضيحي آيين زردشتي، مركز، تهران، 1371، ص515.
7.عقيق رحيم، شخصيت اساطيري «شاهنامه»(مجموعه سخنراني هاي اولين و دومين هفته ي فردوسي، به كوشش حميد زرين كوب، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1351، صص 61 ــ 35.)
8.از مواد فولكلور جمع آوري دانشجويان دانشگاه دولت كولاب(ناحيه ي خاولينگ، جيون سال 1976)
9.برگنيس كي اي.س.استاريه تدژيكسكي نرادناي پايزي، ــ م: ايز ــ وا ا. ن.س.س.س.ر، 1956، ص496.
10.شرح گوري سوسن، آناهيتا در اسطوره هاي ايراني، تهران، انتشارات جمال الحق، 1372، ص142.
11.ذبيح اله صفا، حماسه سرايي در ايران، از قديم ترين عهد تاريخي تا قرن چاردهم هجري؛ تهران، 1324، ص585.
12.امام علي رحمان اف، تاجيكان در آيينه ي تاريخ، لندن، 1999، ص240.
13.اوستا، گزارش و پژوهش جليل دوست خواه، چاپ سوم، كتاب يكم و دوم، تهران، مرواريد، 1375، ص1206.
14.يوسف شاه، يعقوب شاه، تاجيك شناس، دوشنبه، عرفان، 1999، ص112.
15.انسكلاپديه ادبيات و صنعت تاجيك، جلد1، دوشنبه، 1988.
16.حسن مراديان، اسب در اوستا، هفت تبار بازرگان؛ 28 دكامبر 2001، صص36ــ 7.
منبع:نشريه ثريا شماره 4
/ج