مديران خودشيفته
نويسنده: مريم بابائي
بسياري از مديران كسب و كار، شخصيتي دارند كه روانكاوان آن را شخصيت «خودشيفته» مي نامند. اين افراد براي برخي از سازمان ها و شركت ها كه به شور و هيجان و شهامت براي مسايل جديد نياز دارند، مفيد واقع مي شوند، اما خودشيفتگان خلاق مي توانند براي برخي سازمان ها نيز خطرناك باشند.
فرويد مي گويد؛ خودشيفتگان ابعاد منفي زيادي دارند، از جمله اينكه از نظر عاطفي منزوي و بسيار بدگمان و بي اعتماد هستند، شنونده هاي خوبي نيستند و فاقد احساس يگانگي و همدلي اند و احساس خطر مي تواند باعث خشم آنان شود.
با در نظر گرفتن اين كه امروزه خودشيفتگان زيادي در مصدر قدرت سازمان ها هستند، مسأله يي كه سازمان ها با آن مواجه مي شوند اطمينان از اين امر است كه چنين مديراني، شركت يا سازمان را به نابودي مي كشاند.
هنگامي كه فضاي نظامي گري، مذهبي و سياسي بر جوامع حاكم بود چهره هايي همچون گاندي ظهور كرده و دستور كار سياسي را مشخص مي كردند، اما هنگامي كه كسب و كار تبديل به موتور تغييرات اجتماعي شد، به نوبه ي خود توليد مديران خود شيفته را به دنبال داشت. در اوايل قرن بيستم افرادي چون اديسون، اندرو كارنگي از فن آوري هاي جديد بهره برداري و ساختار صنعتي آمريكا را دگرگون كردند.
خودشيفتگان آن قدر جسارت و اعتماد به نفس دارند كه در برابر تغييرات عظيمي كه جامعه دچار آن مي شود دوام آورند.
خودشيفتگان مفيد فقط مخاطره پذيراني نيستند كه مي خواهند كاري انجام دهند، بلكه افسونگراني هستند كه مي توانند به وسيله ي قدرت كلام و بيان خود بر توده ي مردم اثرگذار باشند كه اين مسأله به شكل مفيد آن بر مي گردد.
خطر آن است كه خودشيفتگي مي تواند به خودشيفتگي بي ثمر تبديل شود. در نبود عوامل بازدارنده و دانش، خودشيفتگان مي توانند تبديل به خيال پردازاني رؤياپرداز شوند.
آنها طرح ها و برنامه هاي بزرگي را در سر مي پرورانند و خيالاتي در سر دارند كه فقط شرايط يا دشمنان مي توانند مانع موفقيت آنها شوند. اين تمايل به تكبرو بلند پروازي و شك و بدگماني پاشنه ي آشيل آنهاست. به همين دليل حتي خودشيفتگان، در معرض خودبيني، پيش بيني ناپذيري و در موارد حادتر بدگماني قرار مي گيرند. بعضاً اين تكبر و خودبيني باعث مي شود كه آنها دچار توهم شوند و احساس كنند برنامه هاي آنان و روش هاي مديريتي شان افزايش مي يابد. آنها معتقدند كلمات و عبارات مي تواند وراي كوه ها حركت كند و سخنان اميدوار كننده و الهام بخش آنها منحصر به فرد باشد و صرفاً آنان هستند كه تاكنون برنامه هاي مدوني براي سازمان ارايه كرده اند. آنها مي توانند بقيه ي سازمان ها و شركت هاي دنيا را با الگوهاي خود راهنمايي كنند و به سر منزل مقصود برسانند و اين توهم آن قدر شدت پيدا مي كند كه فكر مي كنند نيروهاي خارق العاده يي آنان را كمك و در چرخه ي سازماني هدايت مي كند.
اين خودبيني ها همچنين باعث مي شود كه ديگران را تحقير كنند، فروپاشي سازمان هاي موفق را نويد بدهند و سازمان خود را يك الگوي موفق براي سازمان ها و شركت هاي ديگر قلمداد كنند.
خودشيفتگان چشم انداز داشته و در جذب پيروان مهارت دارند و اكثر اين كار را به وسيله ي قدرت كلام و بيان خود انجام مي دهند. آنها در برخي اوقات با استفاده از امكاناتي كه دراختيار دارند و واگذاري آن به پيروان شان، جريان تأثير گذاري را افزايش مي دهند.
آنها هميشه وابسته به پيروان و طرفداران خود هستند، نياز به تملق و چاپلوسي آنها دارند و هر چه پيش مي روند كمتر به نصايح و هشدارها گوش مي دهند. آن هنگام كه ديگران ترديد دارند آنها مطمئن اند و به جاي اينكه سعي كنند افراد مخالف خود را متقاعد كنند، خود را در ناديده گرفتن آنها محق احساس مي كنند. آن قدر رفتار پارانويا (سوءظن) در آنها بالا مي رود كه نمي توانند خارج از حلقه ي دوستان و فاميل و بعضاً هم مسلكان خود از امورات و كارهاي سازمان و شركت استفاده كنند و اين باعث انزواي آنان حتي در حلقه ي پيروان شان مي شود.
خودشيفتگان به شدت به انتقاد حساس هستند و از احساسات دوري مي كنند. آنان ديوار ضخيمي بين خود و منتقدين برقرار مي كنند، از نظر شناختي دچار مشكل مي شوند و با كوچك ترين انتقادي برآشفته شده و منتقدين خود را با حربه هاي مختلف از جمله اتهام وابستگي به سازمان هاي رقيب و افراد نفوذي از گردونه خارج مي كنند.
آنان نمي خواهند بدانند مردم در موردشان چه تفكري دارند، مگر اينكه اين مسأله در حال به وجود آمدن مشكل واقعي باشد. آنان نمي توانند مخالف را تحمل كنند. آنها با كاركناني كه به آنها شك دارند يا زيردستاني كه انعطاف ناپذير هستند بسيار خشن برخورد مي كنند و در انظار عمومي، زيردستان و حلقه ي مديران متصل به خود را تحقير مي كنند.
اگرچه مديران خود شيفته اغلب مي گويند كار تيمي مي خواهند، اما در عمل يك گروه «بله قربان گو» را ترجيح مي دهند. برخي از ديگرخصوصيات خودشيفتگان به اختصار چنين است:
مديران خود شيفته هنگامي كه احساس تهديد مي كنند اغلب به هيچ حرفي گوش نمي دهند و برخي اوقات آن قدر تدافعي هستند و تا آنجا پيش مي روند كه گوش نكردن را يك مزيت براي خود مي دانند. خود شيفتگان خوب گرچه همدلي را از ديگران طلب مي كنند، اما به همدل بودن خود توجهي نشان نمي دهند. آنان كمتر تأسف مي خورند و مي دانند از چه كساني استفاده كنند و مي توانند به شدت و بيرحمانه استثمارگر باشند؛ به همين دليل حتي به رغم اينكه خودشيفتگان بدون شك «كيفيت ستاره يي» دارند، اغلب دوست داشتني نيستند و به راحتي افراد را عليه خود مي شورانند.
فقدان همدلي و استقلال شديدي كه خودشيفتگان احساس مي كنند پذيرش مشاوره را براي آنها مشكل مي كند. مديران خودشيفته اعتماد كمي به مشاوره دارند و به ندرت با ديگران مشورت مي كنند. مديران خودشيفته در تعقيب پيروزي و موفقيت مصمم و سرسخت هستند و در مورد آنان وجدان، بازدارنده نيست.
منبع:نشريه 7روز زندگي، شماره100.
فرويد مي گويد؛ خودشيفتگان ابعاد منفي زيادي دارند، از جمله اينكه از نظر عاطفي منزوي و بسيار بدگمان و بي اعتماد هستند، شنونده هاي خوبي نيستند و فاقد احساس يگانگي و همدلي اند و احساس خطر مي تواند باعث خشم آنان شود.
با در نظر گرفتن اين كه امروزه خودشيفتگان زيادي در مصدر قدرت سازمان ها هستند، مسأله يي كه سازمان ها با آن مواجه مي شوند اطمينان از اين امر است كه چنين مديراني، شركت يا سازمان را به نابودي مي كشاند.
هنگامي كه فضاي نظامي گري، مذهبي و سياسي بر جوامع حاكم بود چهره هايي همچون گاندي ظهور كرده و دستور كار سياسي را مشخص مي كردند، اما هنگامي كه كسب و كار تبديل به موتور تغييرات اجتماعي شد، به نوبه ي خود توليد مديران خود شيفته را به دنبال داشت. در اوايل قرن بيستم افرادي چون اديسون، اندرو كارنگي از فن آوري هاي جديد بهره برداري و ساختار صنعتي آمريكا را دگرگون كردند.
خودشيفتگان آن قدر جسارت و اعتماد به نفس دارند كه در برابر تغييرات عظيمي كه جامعه دچار آن مي شود دوام آورند.
خودشيفتگان مفيد فقط مخاطره پذيراني نيستند كه مي خواهند كاري انجام دهند، بلكه افسونگراني هستند كه مي توانند به وسيله ي قدرت كلام و بيان خود بر توده ي مردم اثرگذار باشند كه اين مسأله به شكل مفيد آن بر مي گردد.
خطر آن است كه خودشيفتگي مي تواند به خودشيفتگي بي ثمر تبديل شود. در نبود عوامل بازدارنده و دانش، خودشيفتگان مي توانند تبديل به خيال پردازاني رؤياپرداز شوند.
آنها طرح ها و برنامه هاي بزرگي را در سر مي پرورانند و خيالاتي در سر دارند كه فقط شرايط يا دشمنان مي توانند مانع موفقيت آنها شوند. اين تمايل به تكبرو بلند پروازي و شك و بدگماني پاشنه ي آشيل آنهاست. به همين دليل حتي خودشيفتگان، در معرض خودبيني، پيش بيني ناپذيري و در موارد حادتر بدگماني قرار مي گيرند. بعضاً اين تكبر و خودبيني باعث مي شود كه آنها دچار توهم شوند و احساس كنند برنامه هاي آنان و روش هاي مديريتي شان افزايش مي يابد. آنها معتقدند كلمات و عبارات مي تواند وراي كوه ها حركت كند و سخنان اميدوار كننده و الهام بخش آنها منحصر به فرد باشد و صرفاً آنان هستند كه تاكنون برنامه هاي مدوني براي سازمان ارايه كرده اند. آنها مي توانند بقيه ي سازمان ها و شركت هاي دنيا را با الگوهاي خود راهنمايي كنند و به سر منزل مقصود برسانند و اين توهم آن قدر شدت پيدا مي كند كه فكر مي كنند نيروهاي خارق العاده يي آنان را كمك و در چرخه ي سازماني هدايت مي كند.
اين خودبيني ها همچنين باعث مي شود كه ديگران را تحقير كنند، فروپاشي سازمان هاي موفق را نويد بدهند و سازمان خود را يك الگوي موفق براي سازمان ها و شركت هاي ديگر قلمداد كنند.
خودشيفتگان چشم انداز داشته و در جذب پيروان مهارت دارند و اكثر اين كار را به وسيله ي قدرت كلام و بيان خود انجام مي دهند. آنها در برخي اوقات با استفاده از امكاناتي كه دراختيار دارند و واگذاري آن به پيروان شان، جريان تأثير گذاري را افزايش مي دهند.
آنها هميشه وابسته به پيروان و طرفداران خود هستند، نياز به تملق و چاپلوسي آنها دارند و هر چه پيش مي روند كمتر به نصايح و هشدارها گوش مي دهند. آن هنگام كه ديگران ترديد دارند آنها مطمئن اند و به جاي اينكه سعي كنند افراد مخالف خود را متقاعد كنند، خود را در ناديده گرفتن آنها محق احساس مي كنند. آن قدر رفتار پارانويا (سوءظن) در آنها بالا مي رود كه نمي توانند خارج از حلقه ي دوستان و فاميل و بعضاً هم مسلكان خود از امورات و كارهاي سازمان و شركت استفاده كنند و اين باعث انزواي آنان حتي در حلقه ي پيروان شان مي شود.
خودشيفتگان به شدت به انتقاد حساس هستند و از احساسات دوري مي كنند. آنان ديوار ضخيمي بين خود و منتقدين برقرار مي كنند، از نظر شناختي دچار مشكل مي شوند و با كوچك ترين انتقادي برآشفته شده و منتقدين خود را با حربه هاي مختلف از جمله اتهام وابستگي به سازمان هاي رقيب و افراد نفوذي از گردونه خارج مي كنند.
آنان نمي خواهند بدانند مردم در موردشان چه تفكري دارند، مگر اينكه اين مسأله در حال به وجود آمدن مشكل واقعي باشد. آنان نمي توانند مخالف را تحمل كنند. آنها با كاركناني كه به آنها شك دارند يا زيردستاني كه انعطاف ناپذير هستند بسيار خشن برخورد مي كنند و در انظار عمومي، زيردستان و حلقه ي مديران متصل به خود را تحقير مي كنند.
اگرچه مديران خود شيفته اغلب مي گويند كار تيمي مي خواهند، اما در عمل يك گروه «بله قربان گو» را ترجيح مي دهند. برخي از ديگرخصوصيات خودشيفتگان به اختصار چنين است:
مديران خود شيفته هنگامي كه احساس تهديد مي كنند اغلب به هيچ حرفي گوش نمي دهند و برخي اوقات آن قدر تدافعي هستند و تا آنجا پيش مي روند كه گوش نكردن را يك مزيت براي خود مي دانند. خود شيفتگان خوب گرچه همدلي را از ديگران طلب مي كنند، اما به همدل بودن خود توجهي نشان نمي دهند. آنان كمتر تأسف مي خورند و مي دانند از چه كساني استفاده كنند و مي توانند به شدت و بيرحمانه استثمارگر باشند؛ به همين دليل حتي به رغم اينكه خودشيفتگان بدون شك «كيفيت ستاره يي» دارند، اغلب دوست داشتني نيستند و به راحتي افراد را عليه خود مي شورانند.
فقدان همدلي و استقلال شديدي كه خودشيفتگان احساس مي كنند پذيرش مشاوره را براي آنها مشكل مي كند. مديران خودشيفته اعتماد كمي به مشاوره دارند و به ندرت با ديگران مشورت مي كنند. مديران خودشيفته در تعقيب پيروزي و موفقيت مصمم و سرسخت هستند و در مورد آنان وجدان، بازدارنده نيست.
منبع:نشريه 7روز زندگي، شماره100.
/ج