آينه داران پيام عاشورا (1)
علاوه بر موارد ياد شده در قسمت قبل مقاله ، شاعران مکتب عاشورا در مهجوريت ديگر مضامين و مفاهيم نشأت گرفته از همين مکتب والاي شهادت، داد سخن داده اند؛ از جمله اين مفاهيم مي توان به مهجوريت و غربت کلام الله در بين امت اسلامي اشاره کرد. شاعر انقلاب از اينکه « ثقلين»(1) پيامبر اعظم(ص) به صورت حقيقي مورد تمسک امت اسلامي واقع نمي شود، ناله اي جان سوز سر مي دهد و از غربت کلام الله و کم عنايتي به آن در شئون زندگي مسلمانان جهان و تظاهر به آن، اينگونه به توبيخ خويش و سرزنش هم مسلکان خود مي پردازد:
گرچه قرآن را مرتب خوانده ايم
از قلم نقش مرکب خوانده ايم
سوره ها خوانديم بي وقف و سکون
کس نشد واقف ز سر يسطرون
سر حق مستور مانده در کتاب
عالمان علم صورت در حجاب
اي برادر عالمان بي عمل
همچون زنبورند لکن بي عسل(2)
گاهي سخن پردازان شعر عاشورايي به دليل پيوند عميقي که با فرهنگ قرآني و اسلامي دارند، ما را متوجه اين مهم مي سازند که در فرهنگ قرآني، جهان کتابي است بزرگ و گشوده و پديده ها آيات آن هستند که نگاه هاي ژرف بين را به مطالعه ي خويش مي خوانند.
زنده ياد « سلمان هراتي» با دعوتي آشکار براي نگريستن به جهان آفرينش از اين چشم انداز بي بديل، انسان هاي غافل از قرآن و قرآن مصوّر( جهان هستي) را با زباني نرم و لطيف، اينگونه به پاي ميز محاکمه مي کشاند و مورد طعنه قرار مي دهد:
جهان قرآن مصوّر است
و آيه ها در آن
به جاي آنکه بنشينند، ايستاده اند.
درخت يک مفهوم است.
دريا يک مفهوم است.
جنگل و خاک و ابر، خورشيد و ماه و گياه.
با چشم هاي عاشق بيا
تا جهان را تلاوت کنيم.( احمدي و ديگران، همان، ص 138)
سيدعلي موسوي گرمارودي که از بنيانگذاران شعر مذهبي امروز است، در شعر « خطّ خون» ضمن پرداختن به ابعاد حماسي عاشورا و پيام خون شهيد بزرگ دشت نينوا، از بي دردان تاريخ که هنوز هم عظمت حماسه ي کربلا را باور ندارند، شکوه ها دارد. او شکايت و گله مندي خود را از حاشيه نشينان نهضت سيدالشهدا عليه السلام با استفاده ي هنرمندانه از آرايه ي « حسن تعليل » اينگونه ابراز مي دارد:
در فکر آن گودالم
که خون تو را مکيده است.
هيچ گودالي چنين رفيع نديده بودم.
در حضيض هم مي توان عزيز بود.
از گودال بپرس.
( سنگري و ديگران، همان، ص 110)
اين شاعر شهيد انقلاب، در سروده ي ديگر خود، يعني « در سايه سار نخل ولايت» از اينکه نتوانسته است شخصيت خدايي مولاي متقيان علي عليه السلام را آنگونه که شايسته است، در شعر « سپيد» خويش توصيف نمايد، با زبان هنري به سرزنش خود و کلام خود اقدام نموده است:
... شعر سپيد من، رو سياه ماند/ که در فضاي تو، به بي وزني افتاد/ هرچند، کلام از تو وزن مي گيرد/ وسعت تو را چگونه در سخن تنگ مايه گنجانم؟
( داوودي و ديگران، 1379، ص 141)
از شگردهاي ديگر شاعران عاشورا در پروراندن موتيف « خوداتّهامي»، استفاده از ايماژها، يعني مجاز و استعاره بويژه تشخيص است؛ بدين معني که شاعر عاشورايي اتهام را متوجه پديده اي از عناصر طبيعت يا عضوي از اعضاي بشري مي سازد. او به جاي اينکه خود، شيعه، مسلمانان و يا عالم انساني را در مصايب مذهبي تحقير نمايد، اين موضوع را در شکل هنري به جهان، چرخ، دل و ... منتسب مي کند.
محتشم کاشاني در آخرين بند از ترکيب بند مشهور خويش در مرثيه ي سالار شهيدان کربلا بدين صورت « چرخ» را مورد شماتت قرار مي دهد و او را مجرم واقعي در شکل گيري حادثه ي عاشوراي حسيني معرفي مي کند:
اي چرخ غافلي که چه بيداد کرده اي؟
از کين چه ها درين ستم آباد کرده اي؟
بر طعنت اين بس است که بر عترت رسول(ص)
بيداد کرد خصم و تو امداد کرده اي...
کام يزيد داده اي از کشتن حسين عليه السلام
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده اي؟
( معصومي، 1363، ص 265)
وصال شيرازي در بند سوم از چهارده بند خويش، « دل» خود را از اينکه در عيش و ناز به سر مي برد و مشغول تنعّم است و اندوه و اشک و ناله از « شهيد تشنه لب» مضايقه مي کند و عشرت را تعزيه نام نهاده، طعن و نفرين مي کند:
اي دل اگر تو را قدري درد دين بود
قدر حسين و تعزيه اش بيش از اين بود...
اين شرط دوستي است که او تشنه لب
ما را به کام شربت ماء معين بود؟...
ما اشک از او مضايقه داريم و چشم ما
بر چشمه سار کوثر خلد برين بود؟...
عشرت کنيم، تعزيه اش مي کنيم نام
حاشا که راه و رسم عاشقي چنين بود
( همان، ص 268)
محمدعلي معلم در مثنوي « هجرت» ضمن توصيف امام خميني رحمة الله با برشمردن دلاوري هاي امّت مسلمان در طول تاريخ اسلام، نا آگاهي و افسردگي دنيا را در قبال ظلم ظالمان تاريخ بشريت با زبان حماسي چنين محکوم مي کند:
کاي عالمي آشفته، چند آشفتن تو؟
گيتي فسرد از فتنه تا کي خفتن تو؟
ابر و نباريدن، چه رنگ است اين چه رنگ است؟
تيغ و نبريدن چه ننگ است اين چه ننگ است؟
ياد احد ياد بزرگي ها که کرديم
آن پهلواني ها، سترگي ها که کرديم
شبگير ما در روز خيبر ياد بادا
قهر خدا در خشم حيدر ياد باد
( احمدي و ديگران، همان، ص 136)
شاعران عاشورايي، شيعه و دنياي اسلام را از اينکه از حادثه عاشورا تنها به گريه و ماتم بسنده کنند و درس تعهد اجتماعي و تلاش و تحرک سياسي نگيرند، نکوهش کرده اند و آنان را پيروان واقعي يزيد دانسته اند:
شيعه آيا فقط اشک و آه است؟
اين تصورّ بسي اشتباه است
اي شمايي که در خود خزيديد
شيعه ي راستين يزيديد
يکي از نويسندگان محقّق مي نويسد:« ما يقين داريم که اگر حسين عليه السلام در زمان ما بود، از قدس، جنوب لبنان و بيشتر مناطق اسلامي، کربلاي دومي مي ساخت و موضع خود در برابر يزيد و معاويه را اتخاذ مي کرد؛ ولي از همه ي مدّعيان اسلام و تشيع بيش از تعدادي که در کربلاي اوّل در کنار آن حضرت ايستادند و ياريش کردند، او را ياري نمي کردند».(4)
شاعراني که در شعر عاشورايي به عنصر « خوداتّهامي» و « محاکمات دروني» عنايت بيشتري نشان داده اند، عمده تلاش شان تبيين اين نظريه بوده است که کربلا و قيام کربلا تکليف خاصّ امام عليه السلام نيست؛ زيرا سالار شهيدان خود فرموده اند:« فلکم في اسوة»(5) و اين بيانگر اين درس حسيني است که گستره ي زمين و زمان، کربلا و عاشوراست و هميشه و همه جا بايد با الهام از اين مکتب خدايي عليه ستم يام کرد و در راه عزت و آزادي، فداکاري نمود.
منابع
1. احمدي، احمد و ديگران؛ ادبيات فارسي(3)؛ چ 6، تهران: سازمان پژوهش و برنامه ريزي درسي، 1383.
2. خرّمشاهي، بهاء الدين و مسعود انصاري؛ پيام پيامبر؛ تهران: ميترا، 1376.
3. داوودي، حسين و ديگران؛ ادبيات فارسي(2)، چ 3، تهران: سازمان پژوهش و برنامه ريزي درسي، 1379.
4. سنگري، محمدرضا و ديگران؛ ادبيات فارسي (2) پيش دانشگاهي؛ چ 5، تهران: سازمان پژوهش و برنامه ريزي درسي، 1378.
5. شميسا، سيروس؛ سبک شناسي شعر؛ چ 8، تهران: فردوس، 1381.
6. محدثي، جواد؛ فرهنگ عاشورا؛ چ 4، قم: معرفت، 1378.
7. معصومي، رضا؛ اشک شفق؛ چ 5، تهران: رشيدي، 1363.
8. ياحقي، محمدجعفر؛ جويبار لحظه ها؛ چ 2، تهران: جامي، 1379.
گرچه قرآن را مرتب خوانده ايم
از قلم نقش مرکب خوانده ايم
سوره ها خوانديم بي وقف و سکون
کس نشد واقف ز سر يسطرون
سر حق مستور مانده در کتاب
عالمان علم صورت در حجاب
اي برادر عالمان بي عمل
همچون زنبورند لکن بي عسل(2)
گاهي سخن پردازان شعر عاشورايي به دليل پيوند عميقي که با فرهنگ قرآني و اسلامي دارند، ما را متوجه اين مهم مي سازند که در فرهنگ قرآني، جهان کتابي است بزرگ و گشوده و پديده ها آيات آن هستند که نگاه هاي ژرف بين را به مطالعه ي خويش مي خوانند.
زنده ياد « سلمان هراتي» با دعوتي آشکار براي نگريستن به جهان آفرينش از اين چشم انداز بي بديل، انسان هاي غافل از قرآن و قرآن مصوّر( جهان هستي) را با زباني نرم و لطيف، اينگونه به پاي ميز محاکمه مي کشاند و مورد طعنه قرار مي دهد:
جهان قرآن مصوّر است
و آيه ها در آن
به جاي آنکه بنشينند، ايستاده اند.
درخت يک مفهوم است.
دريا يک مفهوم است.
جنگل و خاک و ابر، خورشيد و ماه و گياه.
با چشم هاي عاشق بيا
تا جهان را تلاوت کنيم.( احمدي و ديگران، همان، ص 138)
سيدعلي موسوي گرمارودي که از بنيانگذاران شعر مذهبي امروز است، در شعر « خطّ خون» ضمن پرداختن به ابعاد حماسي عاشورا و پيام خون شهيد بزرگ دشت نينوا، از بي دردان تاريخ که هنوز هم عظمت حماسه ي کربلا را باور ندارند، شکوه ها دارد. او شکايت و گله مندي خود را از حاشيه نشينان نهضت سيدالشهدا عليه السلام با استفاده ي هنرمندانه از آرايه ي « حسن تعليل » اينگونه ابراز مي دارد:
در فکر آن گودالم
که خون تو را مکيده است.
هيچ گودالي چنين رفيع نديده بودم.
در حضيض هم مي توان عزيز بود.
از گودال بپرس.
( سنگري و ديگران، همان، ص 110)
اين شاعر شهيد انقلاب، در سروده ي ديگر خود، يعني « در سايه سار نخل ولايت» از اينکه نتوانسته است شخصيت خدايي مولاي متقيان علي عليه السلام را آنگونه که شايسته است، در شعر « سپيد» خويش توصيف نمايد، با زبان هنري به سرزنش خود و کلام خود اقدام نموده است:
... شعر سپيد من، رو سياه ماند/ که در فضاي تو، به بي وزني افتاد/ هرچند، کلام از تو وزن مي گيرد/ وسعت تو را چگونه در سخن تنگ مايه گنجانم؟
( داوودي و ديگران، 1379، ص 141)
از شگردهاي ديگر شاعران عاشورا در پروراندن موتيف « خوداتّهامي»، استفاده از ايماژها، يعني مجاز و استعاره بويژه تشخيص است؛ بدين معني که شاعر عاشورايي اتهام را متوجه پديده اي از عناصر طبيعت يا عضوي از اعضاي بشري مي سازد. او به جاي اينکه خود، شيعه، مسلمانان و يا عالم انساني را در مصايب مذهبي تحقير نمايد، اين موضوع را در شکل هنري به جهان، چرخ، دل و ... منتسب مي کند.
محتشم کاشاني در آخرين بند از ترکيب بند مشهور خويش در مرثيه ي سالار شهيدان کربلا بدين صورت « چرخ» را مورد شماتت قرار مي دهد و او را مجرم واقعي در شکل گيري حادثه ي عاشوراي حسيني معرفي مي کند:
اي چرخ غافلي که چه بيداد کرده اي؟
از کين چه ها درين ستم آباد کرده اي؟
بر طعنت اين بس است که بر عترت رسول(ص)
بيداد کرد خصم و تو امداد کرده اي...
کام يزيد داده اي از کشتن حسين عليه السلام
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده اي؟
( معصومي، 1363، ص 265)
وصال شيرازي در بند سوم از چهارده بند خويش، « دل» خود را از اينکه در عيش و ناز به سر مي برد و مشغول تنعّم است و اندوه و اشک و ناله از « شهيد تشنه لب» مضايقه مي کند و عشرت را تعزيه نام نهاده، طعن و نفرين مي کند:
اي دل اگر تو را قدري درد دين بود
قدر حسين و تعزيه اش بيش از اين بود...
اين شرط دوستي است که او تشنه لب
ما را به کام شربت ماء معين بود؟...
ما اشک از او مضايقه داريم و چشم ما
بر چشمه سار کوثر خلد برين بود؟...
عشرت کنيم، تعزيه اش مي کنيم نام
حاشا که راه و رسم عاشقي چنين بود
( همان، ص 268)
محمدعلي معلم در مثنوي « هجرت» ضمن توصيف امام خميني رحمة الله با برشمردن دلاوري هاي امّت مسلمان در طول تاريخ اسلام، نا آگاهي و افسردگي دنيا را در قبال ظلم ظالمان تاريخ بشريت با زبان حماسي چنين محکوم مي کند:
کاي عالمي آشفته، چند آشفتن تو؟
گيتي فسرد از فتنه تا کي خفتن تو؟
ابر و نباريدن، چه رنگ است اين چه رنگ است؟
تيغ و نبريدن چه ننگ است اين چه ننگ است؟
ياد احد ياد بزرگي ها که کرديم
آن پهلواني ها، سترگي ها که کرديم
شبگير ما در روز خيبر ياد بادا
قهر خدا در خشم حيدر ياد باد
( احمدي و ديگران، همان، ص 136)
نتيجه
شاعران عاشورايي، شيعه و دنياي اسلام را از اينکه از حادثه عاشورا تنها به گريه و ماتم بسنده کنند و درس تعهد اجتماعي و تلاش و تحرک سياسي نگيرند، نکوهش کرده اند و آنان را پيروان واقعي يزيد دانسته اند:
شيعه آيا فقط اشک و آه است؟
اين تصورّ بسي اشتباه است
اي شمايي که در خود خزيديد
شيعه ي راستين يزيديد
يکي از نويسندگان محقّق مي نويسد:« ما يقين داريم که اگر حسين عليه السلام در زمان ما بود، از قدس، جنوب لبنان و بيشتر مناطق اسلامي، کربلاي دومي مي ساخت و موضع خود در برابر يزيد و معاويه را اتخاذ مي کرد؛ ولي از همه ي مدّعيان اسلام و تشيع بيش از تعدادي که در کربلاي اوّل در کنار آن حضرت ايستادند و ياريش کردند، او را ياري نمي کردند».(4)
شاعراني که در شعر عاشورايي به عنصر « خوداتّهامي» و « محاکمات دروني» عنايت بيشتري نشان داده اند، عمده تلاش شان تبيين اين نظريه بوده است که کربلا و قيام کربلا تکليف خاصّ امام عليه السلام نيست؛ زيرا سالار شهيدان خود فرموده اند:« فلکم في اسوة»(5) و اين بيانگر اين درس حسيني است که گستره ي زمين و زمان، کربلا و عاشوراست و هميشه و همه جا بايد با الهام از اين مکتب خدايي عليه ستم يام کرد و در راه عزت و آزادي، فداکاري نمود.
منابع
1. احمدي، احمد و ديگران؛ ادبيات فارسي(3)؛ چ 6، تهران: سازمان پژوهش و برنامه ريزي درسي، 1383.
2. خرّمشاهي، بهاء الدين و مسعود انصاري؛ پيام پيامبر؛ تهران: ميترا، 1376.
3. داوودي، حسين و ديگران؛ ادبيات فارسي(2)، چ 3، تهران: سازمان پژوهش و برنامه ريزي درسي، 1379.
4. سنگري، محمدرضا و ديگران؛ ادبيات فارسي (2) پيش دانشگاهي؛ چ 5، تهران: سازمان پژوهش و برنامه ريزي درسي، 1378.
5. شميسا، سيروس؛ سبک شناسي شعر؛ چ 8، تهران: فردوس، 1381.
6. محدثي، جواد؛ فرهنگ عاشورا؛ چ 4، قم: معرفت، 1378.
7. معصومي، رضا؛ اشک شفق؛ چ 5، تهران: رشيدي، 1363.
8. ياحقي، محمدجعفر؛ جويبار لحظه ها؛ چ 2، تهران: جامي، 1379.
پي نوشت ها :
*مدرس دانشگاه آزاد اسلامي و مراکز پيش دانشگاهي عجب شير.
1. اشاره دارد به حديث شريف « اني تارک فيکم ثقلين کتاب الله و اهل بيتي».
2. پيشين.
3. همان.
4. جواد محدثي؛ فرهنگ عاشورا؛ ص 372.
5. تاريخ طبري؛ ج 4، 304. به نقل از: جواد محدثي؛ همان.