دگرگون سازي ذهني

سال هاست که واژه اي به عنوان washing Brainبا شست و شوي مغزي يا مغزشويي وارد ادبيات تخصصي و غير تخصصي مردم جهان شده که چون اين عنوان را بجا و مناسب نديدم پيشنهاد واژه بجا، درست و شايسته دگرگون سازي ذهنيت يا Mind changingرا ارايه مي کنم.
دوشنبه، 13 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دگرگون سازي ذهني

 دگرگون سازي ذهني(1)
دگرگون سازي ذهني


 

نويسنده : مسعود غفاري




 
سال هاست که واژه اي به عنوان washing Brainبا شست و شوي مغزي يا مغزشويي وارد ادبيات تخصصي و غير تخصصي مردم جهان شده که چون اين عنوان را بجا و مناسب نديدم پيشنهاد واژه بجا، درست و شايسته دگرگون سازي ذهنيت يا Mind changingرا ارايه مي کنم.
آن چه سبب شد تا انسان مسلط برطبيعت شده و ديگر جانوران، زير سلطه طبيعت باقي بمانند، در درجه نخست به برخورداري انسان از يک سيستم سخت افزاري به نام مغز ياBRAINمربوط مي شود. براي نمونه اگر در برکه اي که زيستگاه آبزياني همچون ماهي، قورباغه، خرچنگ و ..است به دلايل طبيعي خشکي پديد آيد، اين جانداران چاره اي جز تسليم شدن در برابر مرگ نداشته و خواهند مرد. ولي اگر براي انسان ها چنين وضعيتي پديد آيد با کندن چاه، ساخت قنات، مهاجرت و کوچ تا حد ممکن از آسيب زايي طبيعت خواهند کاست.
هيچ فردي به خودي خود در به وجود آمدن اين سخت افزار(مغز)که از دوازده تا شانزده ميليارد سلول عصبي يا Neuronتشکيل شده است نقشي نداشته و پيدايش آن مربوط به عوامل وراثتي و ژنتيکي انسان هاست.
جدول طبقه بندي افراد برپايه شاخصIQ

 

نابغه و نزدیک به نابغه

Genius  and near Genius

200-170

2/0%

سرآمد

Very  Superior

169-140

10/1%

پر هوش

Superior

139-130

10/3%

با هوش

Bright

129-120

20/8%

بهنجار بالا

High  Averge

119-110

10/18%

بهنجار

Averahe

109-90

50/46%

بهنجارپایین

Low Average

89-80

50/14%

مرزی

Border  line

79-70

60/50%

عقب ماندگی سطحی

Mild retardation

79-50

50/2%

عقب ماندگی میانی

Moderate Retardation

50-30

2/0%

عقب ماندگی شدید

Severely  retardation

30-0

 

اين سخت افزار به لحاظ کيفيت کارکردي که منظور آن توليد، پردازش و ترکيب داده هاست برپايه شاخصIQ(هوش شناختي=quotation Intellingence)که از راه فرمول CA+100/IQ=MAبه دست مي آيد(سن عقلي=MA،سن شناسنامه اي=CA)سن عقلي به وسيله روان شناسي و با به کارگيري آزمون هاي استاندارد هوش به دست مي آيد که دارنده آن را در يکي از گروه هاي زير جاي مي دهد:
آن چه که مغز ما را در برابر ديگر اندام ها برجسته ساخته اين است که ديگر اندام ها تنها يک اندام جسماني هستندAnatomic unicو اين تنها مغز است که گذشته از آن که يک unic Anatomicاست يک informationنيز هست يعني اندام اطلاعاتي. به همين دليل پيوند مغز دست کم تا آينده بسيار دور و شايد هيچ گاه ممکن به نظر نمي رسد، چون همه هويت شناختي ما چه مثبت باشد مانند توانايي ها، مهارت ها، هنرمندي، خردمندي و ...و چه منفي باشد همچون آزردگي ها، انتقام جويي ها، کينه ورزي ها، نفرت، بدبيني و ..در بخش نرم افزاري آن جاي داشته که در صورت احتمال يک پيوند فرضي به ديگري انتقال خواهد يافت.
اين سخت افزار (مغزBrain)به دلايل زير مي تواند آسيب ORGANICببيند:
1ـ کمبود اکسيژن حداکثر تا پنج دقيقه
2ـ ضربه هاي مغزي ياTRAUMAکه مي تواند ضربه شديدmAXIMALيا خفيفMinimalباشد در صورت شديد بودن اغما يا comaو حتي مرگ را درپي خواهد داشت و در صورت خفيف بودن مشکلات رفتاري، شناختي و ناسازگاري را در پي خواهد داشت.
3ـ عفونت مغزي مانند مننژيت
4ـ تشنج و غش
5ـ تومور مغزي
6ـ سکته مغزي
تا اين بخش مطلب مربوط به موضوعاتي است که در حيطه کاري متخصصان مغز و اعصاب و جراحان مغز و اعصاب است.
دانستني است که دستکاري در مغز تنها در راستاي درمان صورت مي گيرد و کاري براي توانمندي آن نمي توان کرد. اما آن چيزي که موضوع اصلي اختلاف ها، بحث ها، دردسرها و گرفتاري ها است، که بدون وجود دلايل عضوي ياOrganicدر بيشتر موارد سبب ناسازگاري، بدخلقي، خودخواهي، خودشيفتگي و ديگرآزاري است و يا در مجموع هشتاد تا نود درصد گرفتاري ها در زندگي فردي و بين فردي را موجب گشته وبازدارنده زندگي خوب و خوشبختي انسان هاي سلامت به لحاظ جسمي و مشکل دار به لحاظ روان شناختي شده، به گونه اي که مانع زندگي زيباي ميليون ها ميليون انسان داراي شرايط پايه اي خوشبختي شده است، مربوط به بخش نرم افزاري است که به آن ذهن يا Mindمي گويند.
 

دگرگون سازي ذهني

ذهن چيست و چگونه پديد مي آيد؟
 

گفتني است که ذهن يا Mindبه بخش نرم افزاري مغز گفته مي شود که قابل ديدن و بررسي به وسيله پاراکلينيک نبوده و تنها در رفتار، شيوه زندگي، نحوه ابراز وجود، پاسخ دهي به محرک ها، واکنش در برابر سختي ها و...نمود مي يابد. اين نرم افزار از سال هاي نخست زندگي هر کس برپايه ديده ها، شنيده ها، حس کرده ها، لمس کرده ها، خوانده ها و در مجموع تجربه ها پديد مي آيد، که خود سازنده هويت شناختي انسان هاست که نگاه به زندگي، تعريف فرد از زندگي، تعريف فرد از خوشبختي، سبک زندگي، پديد آورنده شيوه انديشيدن، شکل گيري داستان عشقي فرد، شخصيت او، کيفيت بخشي به پردازش داده ها و واکنش نسبت به تحريک هاي پيراموني ودر مجموع آن چه که به عنوان ويژگي هاي پنهان هر فرد مي شناسيم را شکل مي دهد، از محتواي ذهني آن فرد تاثير مي پذيرد.
به دليل اهميت مطلب دوباره به اين موضوع اشاره مي شود که هر انسان داراي دوگروه ويژگي است:ويژگي هاي آشکار و ويژگي هاي پنهان. احتمالا شما خواننده گرامي شنيده ايد که مي گويند تا با کسي زير يک سقف زندگي نکنيد او را نخواهيد شناخت يا اگر مي خواهيد کسي را درست بشناسيد يا با او همسفر شويد يا هم سفره يا با او معامله کنيد.
در هر يک از اين دو مورد منظور از شناخت، شناسايي ويژگي هاي پنهان اوست. ويژگي هاي آشکار، آن گروه از ويژگي هايي است که معمولا باعث کشش، پسند، انتخاب و ازدواج مي شوند مانند قيافه ظاهري افراد، سن، تحصيلات، در آمد، کار و پيشه، امکانات مالي و ...در واقع همه مردم در هنگام امضاي سند ازدواج با ويژگي هاي آشکار هم ازدواج مي کند ولي ويژگي هاي پنهان در يک ازدواج ويژگي هايي هستند که يا سبب ادامه زندگي مشترک يا سبب تحمل (طلاق عاطفي و احساسي)و آزار يکديگر يا باعث طلاق و جدايي رسمي و دفترخانه اي مي شوند . پس در يک ازدواج، بيشتر ويژگي هايي پنهان است که باعث پايايي و پويايي، دلپذيري يا دلزدگي، دل آزاري و نفرت مي شود که در بيشتر شکواييه هاي طلاق به آنها اشاره مي شود. البته در اشل کوچک تر و ساده تراين ويژگي ها را مي توان در روند نزديکي و دوري دوستي ها، همکاري ها، شراکت ها و يا همسايگي ها نيز مشاهده کرد.
همه اين ها بستگي به اين دارد که ما در سال هاي نخستين زندگي بيننده چه جريانات و صحنه ها، شنونده چه گفته ها، حس کننده چه رابطه ها، درک کننده چه رويد ادها و چه رخدادهايي بوده باشيم، همگي اينها در کيفيت و چگونگي شکل گيري ذهن ما نقش خواهند داشت.
براين پايه افراد داراي دوگونه ذهنيت مي شوند:
1ـ دارنده ذهنيت زيبا(Beautiful mined)
2ـدارنده ذهنيت نازيبا(Ugly mind)
يعني انسان ها يا داراي ذهنيت زيبا يا دارنده ذهنيت نازيبا هستند
آن گونه که اگر ديده ها، شنيده ها، درک کرده ها وحس کرده هاي يک انسان، ثبت، زيبا، چشم نواز، دل نواز، سودبخش و آرامش بخش باشد و شاهد دوستي ها، عشق و مهرباني، گذشت و چشم پوشي، همراهي ، همياري و همکاري، انصاف و دادگري، کاميابي و رعايت حقوق افراد و برخوردها و رابطه هايي از اين گونه، و شنونده گفته هايش گوش نواز، گرم و عاشقانه در درون خانه و خانواده و پيرامون خود باشد داراي ذهنيتي زيبا(BM )مي گردد. و اگر بيننده، حس کننده، لمس کننده و تجربه کننده نامهرباني، ستمگري، اجحاف، بي عدالتي، ناکامي، نامردي، حق کشي و ستمگري باشد يا شنونده فحش و ناسزا، توهين و بي ادبي، دچار ذهنيتي نازيبا(UM)خواهد شد. وبراين پايه خواهد بود که ما از آن پس گره گشا خواهيم بود يا گره زننده، مهرباني مي کنيم يا آسيب مي زنيم، سخت گير مي شويم يا سهل گير، بدبين مي شويم يا خوش بين.
گفتني است برخلاف مغز که غير قابل دستکاري و تغيير است ذهن ياMindدر صورت خواست و همکاري دارنده آن قابل دگرگوني است. چون مغز سخت افزار و ذهن نرم افزار است و دگرگوني در نرم افزار هميشه شدني است . يعني مي توان در ذهن فرد دگرگوني مثبت و منفي را در صورت همکاري او پديد آورد. آن گونه که حتي با دريافت يک خبر يا يک پيام از مادر، دوست و يا آموزگارتان در مورد ازدواج و يا دوستي به تناسب اين که آن پيام بار مثبت و يا منفي داشته باشد موجب دگرگوني ذهني شما خواهد شد. براي نمونه مادري بکوشد به دخترش بقبولاند که مردان به صورت سرشتي ايرادگير هستند و يا پدري بکوشد تا پسرش را در مورد عدم ثبات رفتاري زنان پذيرا سازد؛ همه اين ها ذهنيت هاي منفي را در مورد مردان و زنان در ذهن گيرندگان پيام پديد خواهد آورد.
پس اين ذهن است که برپايه اخبار و اطلاعات و تجربه ها پيوسته در حال دگرگوني است. در حالي که دگرگوني هاي مثبت مغزي عموما در راستاي گسترش توان پردازش و ذخيره سازي داده هاست که بيشترين رشد آن تا سن بلوغ صورت مي گيرد و شيب منفي دگرگوني آن از 65-60سالگي در شرايط بهنجار آغاز مي شود، البته به غير از مواردي که فرد دچار آسيب ديدگي هاي مغزي نشده باشد. برپايه اين ديدگاه درمان يعني دگرگون سازي ذهن از موقعيتUMبه موقعيت BMو اين دو اهرم "خودشناسي"و"خودسازي"حرفه اي و تخصصي نياز دارد که زير نظر متخصصان آن انجام شود. خودشناسي عبارت است از اين که به ياري درمانگر به اين بينش برسيم که من کيستم؟

UMياBMمستند مستدل و منطقي.
 

خودسازي کوشش خواهد بود براي تبديل شدن از فرد دارنده ذهنيت UMبه فرد دارنده ذهنيتBMدر اين راستا دو پديده نقش بسيار مهمي را بازي خواهند کرد. اول آگاهي، دانش و توان روان شناس درمانگر؛ دوم عاري بودن از مقاومت و همکاري و انگيزه مند بودن مراجع يا Client.
چهار مقاومت مانع بزرگي برسر راه روش هاي روان درماني به صورت کلي است. و در اين روش درماني بيشتر مخرب عمل مي کند:
1ـمقاومت در انديشه،2-مقاومت در رفتار،3-مقاومت در عواطف4-مقاومت در گفتار
پس براي دستيابي به اين دگرگوني اين موارد مورد نياز است:
1ـانگيز ه،2-باور علمي و خردگرايانه،3-آموزش تخصصي،4-پذيرش و همکاري(نداشتن مقاومت)5-تمرين ،6-شکيبايي،7-مثبت نگري،8-پيگيري
منبع:نشريه موفقيت، شماره 190



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.