خاطره یک دوست

احمدزركش، برخلاف خيلي ها كه سيدرضا پاك نژاد را از كودكي مي شناخته اند، در جواني با شهيد سرشناس هفتم تيرآشنا شد، اما اين باعث نشده است كه شناخت كمي از دكتر داشته باشد. زركش، در طول آشنايي با پاك نژاد به يكي از دوستان او تبديل شد و حتي حالا كه پاك نژاد به جايي در مرغزارهاي بهشتي صعود كرده است، خود را مديون او مي داند و با اشك هاي زلال به يادش مي‌آورد.
سه‌شنبه، 14 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاطره یک دوست

خاطره یک دوست
خاطره یک دوست


 






 

گفتگو با احمدزركش، از دوستان شهيد پاك نژاد
درآمد
 

احمدزركش، برخلاف خيلي ها كه سيدرضا پاك نژاد را از كودكي مي شناخته اند، در جواني با شهيد سرشناس هفتم تيرآشنا شد، اما اين باعث نشده است كه شناخت كمي از دكتر داشته باشد. زركش، در طول آشنايي با پاك نژاد به يكي از دوستان او تبديل شد و حتي حالا كه پاك نژاد به جايي در مرغزارهاي بهشتي صعود كرده است، خود را مديون او مي داند و با اشك هاي زلال به يادش مي‌آورد.

نحوه آشنايي تان با دكتر پاك نژاد چگونه بود؟
 

من سال 1334 از كرمان به يزد آمدم و چون علاقه بسيار زيادي به مسائل و نشست هاي مذهبي داشتم، جلسات دكتر پاك نژاد را پيدا كردم و به يكي از شنوندگان پر و پا قرص آن تبديل شدم. آن جلسات پايه هاي اوليه دوستي و آشنايي ما را بنا كرد و ازآنجا كه دكتر خيلي به حل وفصل مشكلات مردم اهميت مي دادند، مشكل مرا هم حل كردند وبه اين ترتيب، آشنايي عميق تري بين ما ايجادشد. آن زمان من متأهل اما بيكار بودم، وقتي موضوع را به دكتر گفتم، ايشان به من پيشنهاد كردند كه در بخش بيمه سازمان تأمين اجتماعي مشغول به كار شدم، لذا با نظر و موافقت ايشان در بخش درآمد به مدت دوماه استخدام شدم. بعد از‌آن پدرم با كارم مخالفت كرد وگفت راضي نيست كه من در آنجا كار كنم. بنابراين استعفا دادم و از آن اداره بيرون آمدم، اما در جلسات مذهبي دكتر به طور مرتب شركت مي كردم ما هفته اي يك شب در خدمت ايشان بوديم و دكتر در آن شب ها قرآن را تفسير مي كرد و اظهارات مذهبي رد و بدل مي شد.

بعدازاينكه دكتر به عنوان نماينده يزد در مجلس شوراي اسلامي انتخاب شدندهم اين ديدارها انجام شد؟
 

نه. اگر چه ايشان نماينده يزد بودند و بيشتر در تهران به سر مي بردند. اما هر وقت كه به يزد مي آمدند به همديگر تلفن مي كرديم و جلسه اي تشكيل مي داديم يا همديگر را مي ديديم و گاهي خودشان تأكيد مي كردند كه اساساً براي ديدن دوستانشان به يزد آمده اند.

به عنوان يكي از افرادي كه شاهد فعاليتهاي دكتر پاك نژاد بوده ايد، درباره فعاليتهاي كاري و اجتماعي ايشان صحبت كنيد.
 

دكتر پاك نژاد از جنبه هاي مختلف يكي از بهترين پزشكان يزد بودند و شايستگي هاي زيادي داشتند. به فقرا زياد رسيدگي مي كردند و حتي اغلب شبهايي كه به خدمت ايشان مي رفتيم مي ديديم كه مريضهايي كه به ايشان مراجعه كرده بودند، پولي بابت ويزيت پرداخت نمي كنند. در پايين نسخه هم علامتي مي گذاشتند تا بيماران بتوانند داروهايشان را از داروخانه رازي بگيرند وداروها را مجاني تهيه كنند. ايشان اساساً شخصيت برجسته اي از نظر انساني و اخلاقي حرفه اي داشتند. به عنوان مثال، به دوستانشان گوشزد مي کردند كه اگر آخر شب به دارو يا دكتر احتياج پيدا كردند، حتماً به ايشان تلفن كنند. اتفاقاً يك شب دخترم كه 10 سالش بود دل درد و سرگيجه داشت. ما به دكتر تلفن كرديم و به منزل ايشان رفتيم. دكتر تشخيص داده بودند كه دخترم مننژيت دارد، اما به من نگفتند. فقط گفتند كه بچه را در فلان بيمارستان بستري كنيم. به علاوه پيشنهاد كردند كه بچه را نزد دكتر ديگري هم براي معاينه ببريم. ساعت 3/5 شب بود كه به كلينيك دكتر فاتحي رفتيم و به دكتر مجيبيان هم كه از قبل مي شناختيم شان تلفن كرديم، اما ايشان تازه از بيمارستان آمده بودند و داشتند دوش مي گرفتند. وقتي داستان را براي خانمشان تعريف كرديم، قول دادند كه دكتر خيلي زود خودشان را به كلينيك برسانند. دكتر مجيبيان و دكتر پاك نژاد دريك زمان به كلينيك رسيدند و تشخيص هردو مننژيت بود. به علاوه هردو اتفاق نظر داشتند كه بايد هرچه سريعتر به دخترم آمپولي تزريق شود تا از مرگ نجات پيدا كند.
خوشبختانه درآن زمان با صاحبان داروخانه هاي مختلف هم آشنايي داشتيم، يكي از آنها را نيمه شب از خواب بيدار كرديم و او آمپول را ازانبار بيرون آورد. بعد از تزريق آمپول، حال دخترم بطور كلي عوض شد. بعدها دكتر مجيبيان به من گفت كه اگر آن آمپول را نمي زديم، احتمال مرگ دخترم خيلي زياد مي بود. به همين دليل هم تا زنده هستم، از دكتر پاك نژاد متشكرم و اميدوارم خداوند تبارك وتعالي ايشان را به حق اجداد طاهرينش با انبيا و اوليا محشور فرمايد.

مهمترين و برجسته ترين خصوصيت دكتر پاك نژاد از نظر شما چيست؟
 

كمك و ياري به مردم در هر شرايط وموقعيتي، نكته اي است كه دكتر پاك نژاد هميشه به دنبال آن بودند. ايشان عصرها در مطبشان كار مي كردند. گاهي براي سخنراني به دبيرستانها مي رفتند و اينها درروزهايي كه نماز جماعت به امامت حاج آقاي صدوقي برگزار مي شد، كارشان را تعطيل مي كردند و به نماز مي رفتند.
نكته خيلي مهم ديگر اين است كه ايشان درمان بيماران را خيلي سهل مي گرفتند و به فكر پول و ماديات نبودند. براي نسخه پيچيدن به قيافه آدم ها نگاه مي كردند، اگر تشخيص مي دادند كه مراجعه كننده توان پرداخت هزينه دكترو دوا را ندارد، ويزيت نمي گرفتند و حتي براي آقاي رمضان خاني علامتي روي نسخه مي زدند تا پول دارورا از بيمار نگيرند.
روزي هم كه دكتر شهيد شدند وقتي به منزل ايشان رفتم، غوغا بود و همه گريه مي كردند. وقتي از آنها سؤال كردم چه شده؟ مردم مي گفتند ما يتيم شده ايم، چون هروقت به دارو، لباس، غذا يا پول نياز داشتيم، به ايشان مراجعه مي كرديم.

فعاليتهاي مبارزاتي و انقلابي دكتر را هم به ياد مي آوريد؟
 

موضوع انقلاب در جلسات مذهبي كه با حضور دكتر برگزار مي شد، بطور جدي مطرح بود و آيت الله شهيد صدوقي هم گاهي در رأس جلسات بودند. اين جلسات اوايل در بيت آقاي صدوقي بود اما بعدها به دوره تبديل شد و جلسه در خانه تك تك اعضا به صورت چرخشي برگزار مي شد. البته در منزل خود آقاي دكتر هيچ وقت جلسه تشكيل نمي شد. چون منزلشان كوچك بود،‌اما جلسات تعطيل نشد. حتي زماني كه دكترمي خواستند نماينده شوند، جلسات در اغلب شبها در خانه اشخاص تشكيل مي شد و براي فعاليتهاي انتخاباتي و تبليغاتي ايشان برنامه ريزي مي كرديم.

آيا دكتر هم مثل باقي نامزدهاي آن زمان عكس به ديوار مي زدند و شعار انتخاباتي مي نوشتند؟
 

اصلاً و ابداً. ايشان در تمام جلسات تأکيدمي كردند كه نبايد عكسشان روي پارچه يا ديوار نصب شود. البته شهيد پاك نژاد يك فرد شناخته شده در يزد بودند و كوچك وبزرگ ايشان را مي شناختند. در آن زمان به جز دكتر پاك نژاد، آقاي راشد يزدي كه معمم بودند، نامزدهاي نمايندگي مجلس بودند، ولي مردم بيشتر به آقاي دكتر تمايل داشتند. حتي روزي كه اعلام شد دكتر در انتخاب برنده شده، آقاي راشد اولين نفري بودند كه اين پيروزي را به ايشان تبريك گفتند. در ايام نمايندگي هم ايشان با اتوبوس سفر مي كردند و يك صندلي خالي در كنارشان رزرو مي كردند تا اگر كسي مشكلي دارد، بيايد و آن را مطرح كند.

از مبارزات دكتر برضد بهائيت اطلاع داريد؟
 

آقاي دكتر آنقدر برضد بهائيت فعاليت كرده بودند كه يكي از همكاران ايشان در سازمان تأمين اجتماعي كه متمايل به فرقه ضاله بهائيت بود به فرح پهلوي نامه اي نوشته و از آقاي دكتر شكايت كرده بود كه اين آقا كاري كرده است كه بچه هاي ما در مقابل پدر ومادرهايشان ايستاده اند، در حالي كه دكتر كار خاصي مثل مبارزه مسلحانه نمي كردند. ايشان فقط هفته اي دوسه بار در مدارس صحبت مي كردند، ولي از آنجا كه صحبتهاي ايشان گيرا و جذاب بود، اشخاص را شيفته و به لطف خدا و عنايت خداوند هدايت مي کرد. ايشان مستدلاً از آيات و احاديث و اخبار استفاده مي كردند.

نمونه به خصوصي به ياد داريد كه كسي توسط شهيد مسلمان شده باشد؟
 

در زماني كه من با آقاي دكتر رفت و آمد مي كردم، دونفر را بيشتر سراغ ندارم كه مسلمان شده باشند. يكي از آنها يك خانم زرتشتي بود ويكي ديگر يك دختر بهائي بود . كلاً چون بيشتر، زرتشتيها بهائي مي شدند، آقاي دكتر اول با بهائي ها و بعد با زرتشتيها محاجه و صحبت مي كردند. يكي از دختران بهائي در خانه حاج آقاي صدوقي مسلمان شد و به مدت سه روز درخانه ايشان ماند و يكي از افسران شهرباني از ايشان خواستگاري كرد. هيچ كس باور نمي كند كه آقاي دكتر در عرض سه روز چه جهيزيه اي براي اين دختر فراهم كرد. جهيزيه آن خانم دوماشين پر از وسيله منزل بود كه توسط دكتر وديگران خريداري شده بود، جهيزيه را به تفت بردند و عروسيشان را در باغ بزرگي جشن گرفتند.

به جز طبابت، دكتر پاك نژاد به چه كارهاي ديگري مي پرداختند؟
 

بعد ازاينكه دكتر ديپلم گرفتند در حجره حاج آقاي ريسماني در تهران و يزد كار مي كردند. بعد از آن در مشهد كنكور دادند و در پزشكي قبول شدند.
بعلاوه دكتر پاك نژاد با حاج احمدآقاي دستمالچي كه كارخانه پارچه بافي داشتند شريك بودند وبا هم كار مي كردند. البته كارخانه ابتدايي بود و بعدها حاج آقاي دستمالچي از دكتر جدا شد، چون ايشان مي خواستند كارخانه بزرگتري داشته باشند ودكتربه اين كار مايل نبودند.
يكي از كارهاي مهم ايشان، تدوين كتاب بود دكتر پاك نژاد در خصوص بهداشت و سلامت 24 يا25 جلد كتاب نوشتند، كتابهايي كه هم پزشكان و هم مردم عادي مي توانند از آنها استفاده كنند.

در پايان اگر نكته اي مانده است بفرماييد.
 

دكتر پاك نژاد الان در بين ما نيست اما براي دوستان و نزديكانش زنده است و حتي به همه آنها كمك مي كند. شايد باور نكنيد اما هنوز هم اگر هركدام از دوستان دكتر پاك نژاد، مشكلي داشته باشند بر سرقبر ايشان مي روند و با اين شهيد مشورت مي كنند.
اصلاً اين طور نيست كه فقط من اين حرف را بزنم. همه دوستان آن زمان اين كار را مي كردند واگر گرفتاري اي برايشان پيش بيايد، سرقبر ايشان مي روند و از ايشان كمك مي گيرند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.