بررسي کارکردهاي نمادين روميان در مثنوي مولانا

مثنوي مولانا از آثار سترگ ادب فارسي است که با رويکردها و نظريه هاي گوناگون، متناسب ادبي قابل تحليل و بررسي است. از جمله اين نظريه هاي ادبي متناسب، نظريه فرانسوي ادبيات تطبيقي است. اين نظريه داراي حوزه هاي متنوع پژوهشي است که يکي از اين حوزه ها بررسي سيماي اقوام و ملل ديگر در اثر ادبي ملت و فرهنگ ديگر است.
پنجشنبه، 16 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي کارکردهاي نمادين روميان در مثنوي مولانا

بررسي کارکردهاي نمادين روميان در مثنوي مولانا
بررسي کارکردهاي نمادين روميان در مثنوي مولانا


 

نويسنده:احسان قبول*




 

چکيده
 

مثنوي مولانا از آثار سترگ ادب فارسي است که با رويکردها و نظريه هاي گوناگون، متناسب ادبي قابل تحليل و بررسي است. از جمله اين نظريه هاي ادبي متناسب، نظريه فرانسوي ادبيات تطبيقي است. اين نظريه داراي حوزه هاي متنوع پژوهشي است که يکي از اين حوزه ها بررسي سيماي اقوام و ملل ديگر در اثر ادبي ملت و فرهنگ ديگر است.
مسأله اصلي در اين مقاله سيماي روميان- به عنوان يکي از ملل مهم تاريخي- در مثنوي مولانا و کارکردهاي جديد و متنوع معنايي آن است. از اين رهگذر فرضيه تحقيق بر اين اصل استوار است که مولانا از روميان در اثر خود بيشتر به عنوان نماد استفاده کرده است. روش اثبات اين فرضيه اين گونه است که  ابتدا به توصيف اين قوم در حکايت هاي مثنوي که داراي کارکردهاي جديد معنايي است، پرداخته مي شود، سپس اين کارکردهاي معنايي و جنبه هاي نمادين اين ملت تبيين و بررسي مي شود. در اين راستا مولانا در بعضي موارد خود به رمزآميز بودن ايشان اشاره دارد و آنها را تفسير مي کند و در موارد ديگر جنبه نمادين آنها در بافت متن قابل بررسي و اثبات است.
نتيجه تحقيق، کارکردهاي نمادين روميان در مثنوي و ذهن نمادپرداز مولانا در برخورد با اشياء و موضوع هاي اطراف خويش است و پيوند و تناسب استواري که وي از جنبه هاي گوناگون (تاريخي، فرهنگي، مذهبي، ظاهري) ميان معاني مجازي نماد و معناي حقيقي آن ايجاد مي کند.
واژه هاي کليدي: مثنوي، روميان، نمادپردازي، ادبيات تطبيقي، نظريه فرانسوي.

مقدمه
 

ادبيات تطبيقي به عنوان يکي از گرايش هاي مهم نقد ادبي است(1) که از سال 1828(2) تا به امروز حوزه هاي نظري و پژوهشي آن رشد چشم گيري داشته است؛ به گونه اي که بيشتر دانشگاه هاي مهم جهان اين گرايش و گرايش هاي وابسته به آن را در خود دارند. (3) دو نظريه اصلي ادبيات تطبيقي، نظريه فرانسوي و نظريه آمريکايي است. در نظريه فرانسوي دو اصل تفاوت زباني و تاثير و تاثر تاريخي ميان دو يا چند ادبيات مورد بررسي، اهميت دارد و در نظريه آمريکايي با ناديده انگاشته شدن اصول نظريه فرانسوي کليه پژوهش هاي تطبيقي بين ادبيات ملل مختلف و يا بين ادبيات با ساير دانش هاي بشري در حوزه ادبيات تطبيقي تعريف مي شود. از اين روي حوزه هاي پژوهشي نظريه فرانسوي محدودتر و مشخص تر نسبت به نظريه آمريکايي است. نظريه فرانسوي ادبيات تطبيقي داراي هفت حوزه پژوهشي تطبيقي است که يکي از اين حوزه ها، بررسي سيماي اقوام و ملل ديگر در اثر ادبي ملت و فرهنگ ديگري است. (4) در اين مقاله اين حوزه پژوهشي نظريه فرانسوي در مثنوي مولانا بررسي مي شود. مثنوي بنا به سه دليل، قابليت و استعداد پژوهش تطبيقي بر اساس مکتب فرانسوي را دارد.
الف) زبان مستقل و پوياي فارسي که مثنوي به آن سروده شده است.
ب) تاريخ طولاني زبان فارسي و پشتوانه غني و گسترده فرهنگي مثنوي.
پ) تعاملات ادبي مثنوي با ادبيات ملل مهم جهان؛ چه از جنبه تأثيرگذاري و چه از جنبه تأثيرپذيري.
مسأله اصلي در اين مقاله سيماي روميان به عنوان يکي از مهم ترين اقوام و ملل در مثنوي و کارکردهاي جديد معنايي آن است. از اين رهگذر فرضيه تحقيق بر اين اصل استوار است که مولانا از روميان در اثر خود بيشتر به عنوان نماد استفاده کرده است. (5) روش اثبات اين فرضيه اين گونه است که ابتدا به توصيف ايشان در مثنوي که داراي کارکردهاي معنايي متفاوت است، پرداخته مي شود؛ سپس کارکردهاي جديد معنايي و جنبه هاي نمادين ايشان تبيين و بررسي مي شود. اين تبيين و بررسي گاه در مواردي است که مولانا خود به جنبه نمادين بودن روميان اشاره دارد و به رمزگشايي آنها مي پردازد و گاه در مواردي است که جنبه نمادين بودن اقوام و ملل در بافت متن قابل اثبات است.
کارکردهاي نمادين روميان در مثنوي؛ در بخش اصلي و تحليلي مقاله به توصيف و بررسي روميان و کارکردهاي متنوع معنايي آن پرداخته مي شود. روميان از جمله اقوام و ملل مهم در مثنوي هستند که مولانا در بيشتر موارد از اين قوم به عنوان نماد استفاده کرده و کارکردهاي خاص و جديد معنايي براي آن تعريف نموده است. (6)
رومي نماد سالک الي الله، در حکايت "آمدن رسول روم تا اميرالمومنين عمر- رضي الله عنه- و ديدن او کرامات عمر- رضي الله عنه- " (مولوي، 1378، ج1، 75) در دفتر اول مثنوي، فرد رومي نماد سالک طريق الهي است که هفت مرحله سلوک عرفاني را طي مي کند تا به منتها درجه عرفاني دست يابد. مولانا خود در پايان حکايت، فرد رومي را واله در قدرت الهي توصيف مي کند که در نهايت به مقام فناي في الله و بقاي بالله نايل مي شود.

اي خنک آن مرد کز خود رسته شد
در وجود زنده اي پيوسته شد

(مولوي، 1378، ج1، 83)

مولانا هفت مرحله سلوک رسول رومي را با اصطلاحات مشخص و معين عرفاني تعريف نمي کند اما مي توان با تعيين هر مرحله و دريافت تعريف مولانا از آن، به گزينش اصطلاح و مقام متناسب عرفاني اقدام کرد و به بررسي شناسايي نسبت رسول رومي با هر مرحله پرداخت.
طلب؛ در مرحله نخستين رسول رومي ابتدا بر اساس پيش فرض هاي خود به جهان مي نگرد. او مي پندارد هر اميري بايد داراي قصر و حشم و اسباب و تجملات و جاه باشد؛ بنابراين او نيز مي خواهد با تعلقات و جاه خويش به حضور خليفه برسد:

گفت کو قصر خليفه اي حشم
تا من اسب و رخت را آنجا کشم

(همان، 76)

اما او پاسخي مي شنود که پيش فرض هاي ذهني او را متزلزل مي سازد و حالت شوقي را در او پديد مي آورد(7) که باعث مي شود در طلب اين پير حرکت کند و ديده را برجستن عمر بگمارد:

هر طرف اندر پي آن مرد کار
مي شدي پرستان او ديوانه وار

کاين چنين مردي بود اندر جهان
وز جهان مانند جان مانند نهان

جست او را تاش چون بنده بود
لاجرم جوينده يابنده بود

(همان)

تجريد؛ پس از آن که رسول رومي با شنيدن ويژگي هاي عمر که در اين حکايت نماد پير عارف است به شوق طلب مي افتد، وي کليه تعلقات مادي و جاه دنيايي خود را رها مي کند و از اين رهگذر به مقام تجريد مي رسد و به تعبير مولانا رخت را و اسب را ضايع گذاشت":

قوم گفتندش که او را قصر نيست
مر عمر را قصر جان روشني است

چون رسول روم اين الفاظ تر
در سماع آورد، شد مشتاق تر

ديده را برجستن عمر گماشت
رخت را و اسب را ضايع گذاشت

(همان)

خوف؛ پس از طلب و ترک تعلقات، در اين مرحله رومي به ديدار پير نايل مي شود؛ اما با ديدن او در حالت خواب، خوفي بر دلش غالب مي شود و به حرمت مقام پير وارد حريم او نمي شود؛ مگر پس از اذنش:

آمد او آن جا و از دور ايستاد
مر عمر را ديد و در لرز اوفتاد

هيبتي زان خفته آمد بر رسول
حالتي خوش کرد در جانش نزول

اندرين فکرت به حرمت دست بست
بعد يک ساعت عمر از خواب جست

(همان، 77)

طمأنينه و سکون؛ در اين مرحله پس از آن که پير، رسول رومي را به حريم خود فرا مي خواند، او را از خوف خود ايمن و به مقام طمأنينه و سکون مي رساند، رسول هم با رعايت ادب به نزد او مي رسد:

کرد خدمت مر عمر را و سلام
گفت پيغمبر سلام آن گه کلام

پس عليکش گفت او را پيش خواند
ايمنش کرد و به پيش خود نشاند

لاتخافوا هست نزل خائفان
هست در خَور از براي خائف آن

هرکه ترسد مر و را ايمن کنند
مر دل ترسنده را ساکن کنند

(همان)

کسب معرفت نظري؛ در اين مرحله پير به فراست، رسول رومي را شايسته کسب معرفت و طي طريق الهي مي داند از اين روي مقامات و احوال و دقايق عرفاني را با او در ميان مي گذارد:

چون عمر اغيار رو را يار يافت
جان او را طالب اسرار يافت

شيخ کامل بود و طالب مشتهي
مرد چابک بود و مرکب درگهي

ديد آن مرشد که او ارشاد داشت
تخم پاک اندر زمين پاک کاشت

بعد از آن گفتش سخن هاي دقيق
و از صفات پاک حق، نعم الرفيق

و از نوازش هاي حق ابدال را
تا بداند او مقام و حال را

(همان)

سؤال؛ در اين مرحله رسول رومي از پير مرشد جهت وصول به حقيقت سؤال مي کند؛ رسيدن به اين مرحله به اين معناست که رومي مراحل آغازين عرفان را طي کرده و معرفتي پايه کسب کرده است و اينک در مراحل بالا و خاص عرفاني با سؤال هايي شخصي در سلوک الي الله روبه رو گشته و آنها را از پير خود مي پرسد:
سؤال کردن رسول روم از اميرالمؤمنين

مرد گفتش اي اميرالمؤمين
جان ز بالا چون بيامد بر زمين

(همان، 78)

فناي في الله و بقاي بالله، پس از طي همه مراحل پيشين و همنشيني با پير مرشد و کسب معرفت از او و دريافت پاسخ سؤال ها، رسول رومي در مرحله پاياني به بحر معرفت الهي متصل و خود پير و مرشدي معنوي مي شود:

آن رسول از خود بشد زين يک دو جام
ني رسالت ياد ماندش ني پيام

واله اندر قدرت الله شد
آن رسول اين جا رسيد و شاه رفت

سيل چون آمد به دريا بحر گشت
دانه چون آمد به مزرع گشت کشت

اي خنک آن مرد کز خود رسته شد
در وجود زنده اي پيوسته شد

(همان، 83)

روميان نماد صوفيان صاحب علم لدني؛ در حکايت "مِري کردن روميان و چينيان در علم نقاشي و صورت گري" مولانا به روميان کارکرد مثبت و والاي عرفاني مي دهد و ايشان را به عنوان نماد صوفيان واصل معرفي مي کند. در اين حکايت مولانا خود به نمادشکافي روميان مي پردازد:

ورمثالي خواهي از علم نهان
قصه گو از روميان و چينيان

روميان آن صوفيانند اي پسر
بي ز تکرار و کتاب و بي هنر

ليک صيقل کرده اند آن سينه ها
پاک از آز و حرص و بخل کينه ها

(همان، 185)

ويژگي شاخص ايشان در برابر چينيان اين است که اهل اکتساب علوم ظاهري و استدلالي نيستند؛ بلکه با صيقل دادن و پاک کردن دل به بازتاب انوار قدسيه الهي در دل خويش مي پردازند و به علوم باطني و کشفي دست مي يابند. نيز ايشان از هرگونه ادعا و قال و مقال که ويژگي صاحبان علم حال و باطن است، به دورند و اهل جد و عمل اند:

روميان و چينيان بحث آمدند
روميان از بحث در مکث آمدند

چينيان گفتند يک خانه به ما
خاصه بسپاريد و يک آن شما

(همان، 184)

استاد فروزانفر مأخذ اين داستان را احياءالعلوم غزالي، جلد 3، صفحه 17 دانسته که در اسکندرنامه نظامي نيز آمده است (فروزانفر، 1347، 33- 35)؛ با اين تفاوت که در آثار غزالي و نظامي چينيان اهل صيقل و روميان اهل نقاشي هستند. نيکلسون نيز به اين موضوع اشاره مي کند و علت اين تغيير جايگاه را اين گونه بيان مي کند: «دليل او [مولانا] براي اين تغيير آشکار است. از آن جا که صيقل دهندگان، اولياي صوفي و عارفان کامل را ممثل مي سازند، فردي رومي در شعري خطاب به روميان نمي تواند به خطا رود و اين نقش هاي سنتي را وارونه نکند و البته اين وارونه کردن از باب فن و هنر به جاست. نخستين خوانندگان مثنوي به همان اندازه از پيروزي روميان بايد شاد شده باشند که اگر شاعر اين حکايت را دقيقاً همان گونه که اخذ کرده بود برايشان باز مي گفت، از بي تدبيري و بي سليقگي او مي رنجيدند (نيکلسون، 1378، 465).
فرض هاي ديگري نيز در اين باره مطرح شده است: "چنين مي نمايد که تفاوت نظر ميان مولوي از يک سو و غزالي و نظامي از سوي ديگر، ناشي از تفاوت تلقي نسبت به رومي باشد. نظامي و غزالي اصل روميان اروپا را در نظر داشته اند که به يونانيان نيز تسري داده مي شده، در حاليکه شايد مولوي به علت اقامت در آسياي
صغير، روم شرقي و مردم آن را منظور داشته، که در ميان آنها مسيحيان و مسلمانان بودند و نمايانگر فرهنگ و عرفان شرقي مي شدند. از اين رو وي آنان را معنوي تر از چينيان معرفي کرده است. دو فرض ديگر را هم نبايد از نظر دور داشت: يکي آن که مولوي داستان را از حافظه نقل کرده و نتيجه گيري نظامي و غزالي در ذهنش به صورت عکس درآمده، ديگر آن که از نظر آنان مطلع بوده و به عمد خواسته است رأي عرفاني خود را بر ساکنين روم شرقي اطلاق کند" (آذريزدي، 1373، 111).
اين که به نظر نيکلسون علت تغيير جايگاه روميان و چينيان توسط مولانا نوعي مصلحت انديشي او در اقناع نظر مخاطبان خود (روميان آناتولي) است، دليلي آشکار و محکم براي پذيرفتن نظر او نيست. نيکلسون خود به آميختگي روميان و يونانيان در مثنوي معتقد است او در ذيل عنوان همين حکايت (مري کردن روميان و چينيان) مي گويد: «در قطعه اي که با بيت 3511 آغاز مي شود(8) [حکايت بعد از مري کردن...] من روميان را "اهالي آناتولي: Anatolians"، يعني ساکنان آسياي صغير ترجمه کرده ام و فکر مي کنم که در اين بخش بايد "يونانيان: Greeks" را جايگزين "اهالي آناتولي: Anatolians" کرد» (نيکلسون، 1378، د1، 465). آميختگي جايگاه روميان و يونانيان در لغت نامه دهخدا ذيل واژه روم نيز آمده است. از اين روي اين عدم قطعيت در شناسايي مخاطب خاص و نيز به دور بودن شخصيت مولانا از اين گونه مصلحت انديشي ها- بر اساس آثار و تاريخ زندگي اش- و نوع تعاملات اهل قونيه و ديگر بلاد روم شرقي با مولانا، وجاهت اين دليل را کم مي کند.
فرض هاي ديگر همچون وجود عرفان شرقي در روم شرقي (که مورد نظر مولانا بوده) نسبت به روميان اروپا (که مورد نظر غزالي و نظامي بوده)، فراموشي مولانا و تعمد مولانا، يا اساساً مانند فرض دوم قابل اثبات نيست و يا در حد همان فرضيه است که مبتني بر دلايل علمي و اثباتي نيست.
دلايل تغيير جايگاه روميان و چينيان در مثنوي را مي توان اين گونه بررسي کرد:
الف) تاريخي- هنري: چينيان از ديرباز در ادبيات فارسي مهم ترين هنرشان نقاشي بوده است(9) و روميان (چنان که ذکر شد در ادب فارسي و مثنوي با يونانيان داراي آميختگي و جابه جايي مفهومي هستند) به هنر و صنعت مجسمه سازي نام بردار بوده اند.
بر اين اساس نقاشي کردن با هنر تاريخي چينيان و صيقلي دادن (به عنوان حرکت اساسي در شکل گيري مجسمه) با هنر تاريخي روميان سازگار است. در اين راستا چينيان با افزودن (کسب دانش) و روميان با پيراستن (صيقل دل از هر شيء) به ايفاي نقش تاريخي و هنري خود مي پردازند. (10)
ب)متني و تأويلي: مولانا - چنان که ذکر شد- در مثنوي روميان را نماد سالکان الي الله، صوفيان کامل و صاحبان علم لدني تعريف مي کند و چينيان را نماد صاحبان علم استدلالي و اکتسابي. علت آن در استفاده هاي نمادين و تأويلي او از آيات و احاديث است. مولانا بنابر آيات 106 و 107 سوره آل عمران(11) روميان را به سبب سفيد رويي نماد رستگاران و سفيد رويان اخروي که تا ابد در رحمت الهي به سر مي برند، مي داند (ر. ج: روميان نماد رستگاران) و چين را بنابر حديث معروف "اطلبوا العلم و لو بالصين" نماد جايگاه علوم اکتسابي و طبيعتاً چينيان را صاحبان اين گونه علوم. از اين روي مولانا با تغيير جايگاه روميان و چينيان، تناسب هاي تاريخي، متني، زيباشناسي و تأويلي ميان اين دو قوم و جايگاه و کارکردهايشان ايجاد کرده است.
روميان نماد روشن دلان: مولانا به سبب سپيد رويي روميان که نشانه اي ظاهري است، کارکردهاي جديد معنايي براي ايشان آفريده است. او ايشان را نماد روشن دلاني قرار داده است که به سبب سپيدي و پاکي دل، با ارتکاب اندک گناهي، اثر تيره اين گناه بر دل ايشان آشکار مي شود و وجدان و دل بيدارشان آنها را به توبه و تضرع وامي دارد:

زان که هر چيزي به ضد پيدا شود
بر سپيدي آن سيه رسوا شود

مرد رومي کو کند آهنگري
رويش ابلق گردد از دود آوري

پس بداند زود تأثير گناه
تا بنالد زود گويد اي اله

(مولوي، 1378، ج1، 376)

روشن است که مبناي فکري اين نمادپردازي حکمت مشهور "تعرف الاشياء بأضدادها" مي باشد و از آن جايي که سياهي در کنار سفيدي تعريف و آشکار مي شود و سفيدي نشانه پاکي و سياهي نشانه آلودگي و گناه است، مولانا سپيدرويي روميان را نشانه پاک دلي و بي گناهي آنها تعريف کرده است.
روميان نماد رستگاران اخروي؛ در اين کارکرد معنايي مولانا مجدداً از ويژگي ظاهري سپيد رويي روميان سود جسته و با ايجاد ارتباط ميان آن و آيات 106 و 107 سوره آل عمران روميان را نماد رستگاران اخروي که تا ابد غرق در رحمت الهي اند توصيف کرده است.

که بهشتي کيست بيگانه کي است
پيش من پيدا چو مار و ماهي است

روز زادن روم و زنگ و هر گروه
يوم تبيض و تسود وجوه

(مولوي، 1378، ج1، 186)

اين ابيات پاسخ زيد به پيامبر اسلام (ص) است که بهشتيان و دوزخيان را از آغاز مي شناسد و در اين جا روميان نمودگار سفيدرويان (بهشتيان) و زنگيان نماد سياه- رويان (دوزخيان) هستند.

اصل آب نطفه اسپيد است و خَوش
ليک عکس جان رومي و حبش

مي دهد رنگ احسن التقويم را
تا به اسفل مي برد اين نيم را

(مولوي، 1378، ج1، 187)

"عکس و پرتو جان رومي قابليت کمال روحاني را (کلمات احسن التقويم بر آن دلالت دارد) به رومي مي بخشد؛ حال آن که عکس و پرتو جان حبشي او را به ژرفاي نازل ترين مرتبه تنزل مي برد؛ يکي به فردوس رفعت مي يابد و ديگري به دوزخ فرو مي افتد" (نيکلسون، 1378، د1، 472).

ناريان مر ناريان را جاذبند
نوريان مر نوريان را طالبند

صاف را هم صافيان راغب شوند
درد را هم تيرگان جاذب بوند

زنگ را هم زنگيان جويا شوند
روم را هم روميان پويا شوند

(مولوي، 1378، ج1، 217)

روميان نماد اهل وحدت؛ مولانا در اين کارکرد معنايي، ظاهر سفيد روميان را به عنوان رمز عالم وحدت توصيف مي کند و بر اساس اين نشانه ظاهري، ايشان را اهل عالم بي رنگي و يک رنگي مي داند؛ در برابر زنگيان که ايشان را به علت سياهي ظاهري نماد عالم کثرات تعريف کرده است:

نوبت صد رنگي است و صد دلي
عالم يک رنگ کي گردد جلي

نوبت زنگي است رومي شد نهان
اين شب است و آفتاب اندر رهان

نوبت گرگ است و يوسف زير چاه
نوبت قبط است و فرعون است چاه

(مولوي، 1378، ج2، 1119)

روميان نماد زيبارويان؛ با توجه به زيبارويي روميان، ايشان از ديرباز به عنوان نماد زيبارويان و شاهدان در ادبيات فارسي به کار رفته اند (12). مولانا نيز بر اساس اين ويژگي ظاهري روميان، ايشان را نماد زيبارويان و شادرويان به کار برده است:

مرد بالغ گشت آن بچگي بُمرد
رومي اي شد صبغت زنگي سُتُرد

خاک زر شد هيأت خاکي نماند
غم فرح شد خار غمناکي نماند

(مولوي، 1378، ج2، 1067)

زنگيان گويند خود از ماست او
روميان گويند ني زيباست او

(همان، 187)

آشکار است که در تمام اين موارد مولانا به سبب وجود شباهت و تناسب نشانه هاي ظاهري، تاريخي و هنري روميان با مفاهيم مورد نظرش کارکردهاي مثبت و والايي را براي ايشان تعريف کرده است و به هيچ وجه صرف ظاهر براي او ملاکي براي برتري يک قوم نسبت به اقوام ديگر نيست؛ چنان که او در اين ابيات روميان را به  عنوان قومي سفيد و زيباروي، به حيث ظاهر به مانند اقوام ديگر در گور يکسان مي داند و همه زيبايي هاي ظاهري را موقتي و حتي فريب دهنده مي داند:

هندو فقچاق و رومي و حبش
جمله يک رنگند اندر گور خَوش

تا بداني کان همه رنگ و نگار
جمله روپوش است و مکر و مستعار

رنگ باقي صبغه الله است و بس
غير آن بربسته دان همچون جرس

(مولوي، 1378، ج2، 1251)

نتيجه
 

مثنوي مولانا از جمله آثار کم نظير ادبيات فارسي است که قابليت هاي متنوع و گسترده اي در انجام پژوهش هاي تطبيقي در حوزه هاي پژوهشي نظريه فرانسوي دارد که از جمله آنها بررسي سيماي اقوام و ملل ديگر در اثر ادبي ملت و فرهنگ ديگري است. روميان به عنوان يکي از اقوام تاريخي و مهم جهان در مثنوي بازتاب قابل ملاحظه اي دارند. با بررسي اين قوم در مثنوي آشکار شد که ايشان بنا به دلايل تاريخي، ظاهري، هنري و... کارکرد هايي نمادين يافته اند؛ اين کارکردها عبارتند از: روميان نماد سالکان الي الله، روميان نماد صوفيان صاحب علم لدني، روميان نماد روشن دلان، روميان نماد رستگاران اخروي، روميان نماد اهل وحدت و روميان نماد زيبارويان. اين موضوع ذهن نمادپرداز مولانا در برخورد با اشياء و موضوع هاي اطراف خويش را ثابت مي کند و پيوندها و تناسب هايي که وي از جنبه هاي گوناگون ميان واقعيت و مجاز ايجاد مي کند.

پي نوشت ها :
 

* دانشجوي دکتراي زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فردوسي مشهد.
1- در اين باره نگاه کنيد به:مقاله ادبيات همگاني، ادبيات تطبيقي و ملي، اثر رنه ولک در کتاب نظريه ادبيات، صفحات: 41- 49.
2- ادبيات تطبيقي دانشي اساساً فرانسوي است که از سال 1828 ميلادي توسط فرانسوا ويلمن (Villemain)استاد دانشگاه سوربن تدريس شد و در سال 1838 براي نخستين بار اصطلاح ادبيات تطبيقي (Litte'rature compare'e) در جلد چهارم مجموعه سخنراني هاي او به کار رفت (حديدي، 1373، 1- 2).
3- درباره ادبيات تطبيقي و انواع گرايش هاي آن نگاه کنيد به سايت دانشگاه مريلند آمريکا به نشاني:
http://www.cmlt.umd. edu
4- هفت حوزه اصلي پژوهشي نظريه فرانسوي به تفکيک عبارت است از: 1) تأثير شاعر يا نويسنده اي در ادبيات ملتي ديگر، شامل: تأثيرگذاري فکري، فني، موضوعي و شخصي؛ 2) تحقيق در مآخذ نويسنده، شامل: بحث از تأثير منابع يک نويسنده در ادبيات ملت هاي ديگر، بررسي ميزان اثرپذيري نويسنده از منابع ديگر، بررسي کليه منابع يک شاعر و بررسي منابع يک اثر از ميان ديگر آثار نويسنده و مقايسه آنها؛ 3) تحقيق در جريان هاي فکري؛ 4) بررسي کشورها و اقوام ديگر از طريق ادبيات ملت هاي ديگر، شامل: چهره کشورها در ادبيات ديگران و شناخت يک ملت از خلال آثار نويسنده ادبيات ملت ديگر؛ 5) تحقيق در انواع ادبي؛ 6) تحقيق در موضوع هاي ادبي؛ 7) بررسي عوامل انتقال ادبيات از زباني به زبان ديگر (غنيمي هلال، 1373، 123- 133).
5- [نماد (symbol) يا] رمز چيزي است از جهان شناخته شده و قابل دريافت و تجربه از طرق حواس که به چيزي از جهان ناشناخته و غير محسوس، يا به مفهومي جز مفهوم مستقيم و متعارف خود اشاره کند به شرط آنکه اين اشاره مبتني بر قرارداد نباشد و آن مفهوم نيز يگانه مفهوم قطعي و مسلم آن تلقي نگردد.
رمز نشانه اي پيدا از واقعيتي ناپيداست (پورنامداريان، 1383، 23)
6- در بعضي موارد روميان کارکرد غير نمادين در مثنوي دارند. در اين گونه موارد مولانا روميان را در کنار اقوام و ملل ديگر به کار مي برد، بي آنکه بخواهد معنا و تعريف خاص به آن بدهد؛ مانند ابيات زير:( هم عجم هم روم هم ترک و عرب/ مانده از جود و سخااش در عجب (مولوي، 1378، ج1، 120) در حکايت منازعت چهارکس جهت انگور، فرد رومي در کنار فرد عجم، عرب و ترک به کار مي رود و اين گروه به عنوان افراد بي خبر از سر نام ها توصيف مي شوند. در اين حکايت نمي توان رومي و سه قوم ديگر را به عنوان نماد خاصي که دال بر قوميت و مليت آنها داشته باشد تفسير کرد و با توجه به بافت معنايي متن گويا، تأکيد و توجه مولانا به اصطلاحات خاص اين اقوام يا هر قوم ديگري است نه قوميت و مليت خاص آنها.
7- از عبارت «شد مشتاق تر» مي توان حال شوق رسول رومي را دريافت. از آن جايي که از ديدگاه صوفيه شوق حال است و نه مقام (کاشاني، 1382، 286- 288) نمي توان آن را مقامي مستقل دانست بلکه شوق
به ديدار محبوب مقدمه اي است براي طلب وي و در همه افراد به نسبت وجود دارد (قشيري، 1381، 575)
8- روز زادن روم و زنگ و هر گروه / يوم تبيض و تسود وجوه (مولانا، ج1، 1378، 186)
9- در اين باره نگاه کنيد به:لغت نامه دهخدا ذيل واژه چين و فرهنگ اساطير ذيل واژه ماني (مثال ها).
10- در فرو بستند و صيقل مي زدند / همچو گردون ساده و صافي شدند (مولانا، ج1، 1378، 184)
11- يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فاما الذين اسودت وجوههم اکفرتم بعد ايمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون (106) و اما الذين ابيضت وجوهم ففي رحمه الله هم فيها خالدون (سوره آل عمران، آيات 106 و 107)
2- در اين باره نگاه کنيد به:لغت نامه دهخدا ذيل واژه روم.
 

منابع
1- پورنامداريان، تقي، رمز و داستان هاي رمزي در ادب فارسي (تحليلي از داستان هاي عرفاني - فلسفي ابن سينا و سهروردي)، چاپ پنجم، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1383.
2- حديدي، جواد، از سعدي تا آراگون (تأثير ادبيات فارسي در ادبيات فرانسه)، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهي، تهران، 1373.
3- غنيمي هلال، محمد، ادبيات تطبيقي (تاريخ و تحول، اثرپذيري و اثرگذاري فرهنگ و ادب اسلامي)، ترجمه دکتر سيد مرتضي آيت الله زاده شيرازي، چاپ اول، انتشارات اميرکبير، تهران، 1373.
4- فروزانفر، بديع الزمان، مآخذ قصص و تمثيلات مثنوي، چاپ دوم، انتشارات امير کبير، تهران، 1347.
5- قشيري، عبدالکريم بن هوازن، رساله قشيريه، ترجمه ابوعلي حسين بن احمد عثماني، تصحيح بديع الزمان فروزانفر، چاپ دوم، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1381.
6- کفافي، محمد عبدالسلام، ادبيات تطبيقي (پژوهشي در باب نظريه ادبيات و شعر روايي)، ترجمه دکتر سيد حسين سيدي، چاپ اول، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1382.
7- کاشاني، عزالدين محمود، مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه، تصحيح عفت کرباسي، دکتر محمدرضا برزگر خالقي، چاپ اول، انتشارات زوار، تهران، 1382.
8- مولوي، جلال الدين محمد بلخي رومي، مثنوي معنوي، بر اساس نسخه نيکلسون، به کوشش کاظم دزفوليان، چاپ اول، انتشارات طلايه، تهران، 1378.
9- نيکلسون، رينولد الين، شرح مثنوي معنوي مولوي، ترجمه و تعليق: حسن لاهوتي، چاپ دوم، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1378.
10- ولک، رنه؛ آوستن وارن، نظريه ادبيات، ترجمه ضياء موحد و پرويز مهاجر، چاپ دوم، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1382.
11- ياحقي، محمدجعفر، فرهنگ اساطير و داستان واره ها در ادبيات فارسي، چاپ اول، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران، 1386.
12- آذريزدي مهدي، «چين در مثنوي مولوي»، فصل نامه هستي(در زمينه تاريخ، فرهنگ و تمدن) ويژه نامه چين، 1373، سال دوم، شماره 4، صص: 108- 116).
13- لوح فشرده لغت نامه دهخدا.
منبع: نشريه تخصصي مولانا پژوهي



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.