شبستري و معرفت عارفانه (3)
لغزش گاه هاي تفکر فلسفي
« کسي کاو عقل دور انديش دارد
بسي سرگشتگي در پيش دارد
ز دور انديشي عقل فضولي
يکي شد فلسفي ديگر حلولي
خرد را نيست تاب نور آنروي
برو از بهر او چشم دگر جوي
دو چشم فلسفي چون بود احول
زو وحدت ديدن حق شد معطل
ز نابينايي آمد را تشبيه
ز يک چشمي است ادراکات تنزيه
تناسخ ز آن سبب کفر است و باطل
که آن از تنگ چشمي گشت حاصل
چو اکمه بي نسيب از هر کمال است
کسي کو را طريق اعتزال است
کلامي کو ندارد ذوق توحيد
بتاريکي دراست از غيم تقليد
دراست از غير تقليد
دمر دارد دو چشم اهل باطل
که از ظاهر نبيند جز مظاهر
از او هرچه بگفتند از کم و بيش
نشاني داده اند از ديده ي خويش
منزه ذاتش از چند و چه و چون
تعالي شأنه عما يقولون(1)
ايده ي فکر نکو
« به قياسات عقل يوناني
نرسد کس به ذوق ايماني»(2)
شيخ اين نوع نگاه منتقدانه به روش فلاسفه مشاء را از روي ناآشنايي با اين نوع فلسفه نمي داند
« هستم از علم آن گروه آگاه
جمله دانسته ام بحمدالله»(3)
و بيان مي کند که سخن حق را در هر لباسي که باشد با جان مي خرد و نسبت به کسي يا گروه و فرقه اي تعصب کور نمي ورزد:
« با ز حق کي شود بدان باطل
که ارسطو بدان بود قاتل
حق حق است ار چه بو علي گويد
باطل است باطل ار ولي گويد»(4)
با اين همه به باور نگارنده شيخ شبستري به نوعي از تفکر فلسفي باور دارد، تفکري که مبتني بر تأييدات الهي باشد او از چنين تفکري به عنوان « فکر نکو» ياد مي کند تفکر مورد قبول وي تفکري است که تا حدودي شبيه به تفکر اشراقي است. که براي کشف حقيقت تنها متکي به برهان محض نمي باشد بلکه در کنار برهان بايد تزکيه و تصفيه ي دروني نيز وجود داشته باشد تفکري را که شيخ عرضه مي کند داراي مشخصه هاي خاصي است که آن را از تفکر اشراقي نيز متمايز مي کند در اين تفکر ابتدا به تجريد و تصفيه ذهن از شبهات و شکوک توصيه مي شود تا در پي آن قابليتي يابد و با رقه هاي فيض الهي بر آن تابيدن گيرد و به آن جهت بخشد.
« بود « فکر نکو» را شرط تجريد
پس آنگه لمعه اي از برق تاييد»(5)
در اين نوع تفکر که از يک طرف مبني بر برهان عقلي مجرد شده از غواشي شبهه و شکوک است و از طرف ديگر مبتني بر بارقه هاي الهي عالم قدس. شيخ معتقد است که اگر تاييدات الهي و امدادهاي رباني سر راه سالک قرار نگيرد به کارگيري منطق محض براي صيانت عقل از ظلام زلل، کار به جايي نمي برد:
« هر آن کس را که ايزد راه ننمود
ز استعمال منطق هيچ نگشود»(6)
يکي ديگر از مشخصه هاي تفکر نکوي شيخ محمود شبستري که راهش را از تفکر اشراقي جدا مي کند اين است که در فلسفه اشراق برهان و تصفيه باطن از اصول اساسي و جدا نشدني اين مکتب فلسفي به حساب مي آيند و تا رسيدن و رساندن به حقيقت که البته در عالم مثال متوقف مي شوند همچون دو بال او را رها نمي کنند اما در تفکر فلسفي ذوقي اي که شيخ شبستري طرح مي کند برهان مجرد شده تا مرحله اي خاص از مقامات سلوک مي تواند سالک را ياري و همراهي کند اما در مقام « لي مع الله وقت لا يسعه ملک مقرب و لا نبي مرسل»(7) که نور ذات حضرت حق تجلي مي نمايد و سبحات جلال حضرتش همه ي کثرت را در قهر خود فرو مي برد « لا حرقت سجات وجهه ما انتهي اليه بصره من خلقه»(8) در مقامي که جبرئيل - نماد عقل محض- جرأت پر کشيدن و پريدن ندارد« لو دنوت أنملة لاحترقت»(9) شيخ شبستر سالک را به رها کردن مرکب عقل و بر زمن انداختن عصاي استدلال و خاموش کردن نور ضعيف شمع خرد دعوت مي کند.
« نگنجد نور ذات اندر مظاهر
که سبحات جلالش هست قاهر
رها کن عقل را با حق همي باش
که تاب خور ندارد چشم خفاش
در آن موضع که نور حق دليل است
چه جاي گفتگوي جبرئيل است
فرشته گر چه دارد قرب درگاه
نگنجد در مقام لي مع الله
چو نور او ملک را پر بسوزد
خود را جمله پا و سر بسوزد»(10)
آري شمع عقل در بيابان تاريک عالم کثرت است که مي تواند فرا پاي طالب حق را روشن نگه دارد اما صبح هنگام که از مشرق عالم وحدت نور آفتاب ذات احديت سر بر آورد آتش بر خرمن حجاب هاي ظلماني عوالم کثرت مي زند« فلما تجلي ربه للجبل جعله دکا»(11)
و جبل هستي موهوم موجودات متکثره را در هم مي کوبد و ملائکه مقرب را پر مي سوزاند و پير خرد خرده دان را محو و بي شعور و بي خرد مي گرداند، ديگر آن شمع فروغ و روشني خود را از دست مي دهد و به کار نمي آيد.
قلمرو فکر نکو
« مشو محبوس ارکان و طبايع
برون آي و نظر کن بر صنايع»(12)
و ديگر قلمرو انفسي( جهان دروني):
« به اصل خويش يک ره نيک بنگر
که مادر را پدر شد نيز و مادر»(13)
دليل اينکه نگارنده اين دو قلمرو را موضوع تفکر براي فکر نکوي شبستري مي داند نه موضوع تفکر براي فکر عرقاني محض بدين خاطر است که در تفکر عرفاني« محض» تفکر رفتن از باطل بسوي حق مي باشد»؛ عارف در تفکر عارفانه خويش دست به تجريد همه عوالم ظاهر و تفريد همه عوالم باطل مي زند و رداي تعينات همه عوالم وجودي موهومي را يکي بعد از ديگري از تن به در مي کند و به عوالم آفاقي و انفسي نه توجه مي کند و نه در آن ها توقف مي کند. اما دو قلمروي را که شيخ مطرح مي کند هرچند در مسير سلوک سالک واقع اند اما در حقيقت گسترده اي هستند جهت جولان دادن تفکر نکو زيرا فکر فلسفي شهودي شبستري هرچند در گستره ي أنفس جهت کشف حقايق در سير و حرکت است لکن ذکر تعين (آفاق) و ( انفس) خود بيانگر نوعي توجه و توقف در اين عوالم است که با تفکر عرفاني تعيين سوز- که نه به هيچ تعيني توجه مي کند و نه در هيچ منزلي توقف مي نمايد- سنخيتي ندارد.
پي نوشت ها :
1- همان/ ص 71.
2- شبستري، محمود/ مجموعه آثار «سعادت نامه» به اهتمام صمد موحد/ چاپ دوم/ ايران، طهوري/ ص 185.
3- همان.
4- همان/ ص 187.
5- شبستري، محمود/ مجموعه آثار/ ص 70.
6- همان.
7- علامه مجلسي/ بحارالانوار/ ج 81/ ص 360.
8- مولانا شاه محمود داعي شيرازي/ نسايم گلشن/ چاپ اول/ انتشارات الهام ص 138.
9- علامه مجلسي، پيشين، ص 382.
10- همان،ص 71.
11- اعراف/ 143.
12- همان، ص 75.
13- همان، ص 77.