نوادر حكيم ميرداماد در علم الحديث (1)
چكيده
كليد واژه ها: نوادر، ميرداماد، حديث صحيح، اصاله الصحه.
درآمد
مخالفت و اجماع و يا به اصطلاح خرق اجماع جايز نيست؛ چنان كه ميرداماد به آن اشاره دارد وي مي گويد:
لا يجوز خرق اجماع الخاصه كما لا يجوز خرق اجماع الامّه. (4)
در حالي كه مخالفت با مشهور به عنوان نوادر از اقوال گرچه متعارف نيست، ولي اتفاق افتاده است؛ مانند:
1. شيخ طوسي خبر ثقه، ولي فاسق را در افعال و جوارح؛ بر خلاف مشهور، مقبول مي داند. (5)
2. شهيد ثاني شهرت را جابر ضعف سند نمي داند. (6)
3. سيد بن طاووس، با تقسيمي تازه، خبر را به چهار قسم صحيح، حسن، موثق و ضعيف تقسيم نموده است؛ (7)در حالي كه مشهور بين قدما و زمان خود او خبر را به صحيح، ضعيف، مقبول و غير مقبول تقسيم نموده اند. (8)
4. شيخ بهايي حديث منقطع را با حذف يك نفر از سند مي داند (9)؛ برخلاف مشهور كه در تعريف منقطع حذف يك نفر و يا بيشتر را معتبر مي دانند. (10)
به هر حال، ندرت و شذوذ در تقابل با شهرت است(11)؛ امّا نوادر (12) از حكيم ميرداماد عبارت اند از:
1. مجهول لغوي و اصطلاحي:
ميرداماد طبق نظريه خود، ندانستن نام و نسب راوي را موجب ارسال سند نميداند. (18) حتي مجهولالحال را احياناً با فرض نقل از ثقات، ثقه دانسته است. وي براي تأييد نظر خود رواياتي را که شيخ از مجهول الحال روايت کرده و در شمار ثقات ميشمارد، ياد آوري ميکند؛ به عنوان مثال روايت محمد بن الحسين ابي خطاب، عن عبدالله بن عبدالرحمن الاصم را صحيح دانسته است چرا که ابي خطاب ناقل آن بوده است. و يا روايتي را که خود شيخ از ابي الحسن بن ابي جَيد نقل مينمايد صحيح ميداند. ميرداماد تعبير «بعض اصحابنا» و «بعض الثقات» را موجب ارسال نميداند (19) ؛ حتي احياناً آن را متضمن حکم به صحت مذهب و استقامت عقيده ميانگارد. (20) وي در ضمن توضيح اصطلاح مدلَّس، ندانستن نام رواي با معلوم بودن مذهب او را سبب قدح راوي و يا فسق او ندانسته است.
2. صحيح و صحّي
3. تعارض ميان جرح و تعديل
4. ابهام و استبهام
اين گونه سند ـ که همه راويان و يا بعضي از ايشان ساقط شده است ـ ابهام و يا استبهام دارد و از آن تعبير به سند مبهم و يا مستبهم مينماييم. (35) اين اصطلاح با مجهول و مجمل که آن دو اقسامي از جرح و تضعيف روايتاند متفاوت است و از اصطلاحات بديع محقق داماد است. وي طريقه شيخ در الاستبصار و التهذيب ـ که سند مبهم را مرسل ناميدهاند ـ مستقيم نميداند و به نحوي با واژگان ابهام و استفهام اين گونه حديث را از دايره ارسال خارج نموده است.
5 . صحت روايات ابوعيسى الوراق
1. اعتماد فقهاي اماميه در نقل روايت از او؛ 2. اکثار نقل از اين راوي؛ 3. جرح بعضي از اعاظم اهل سنت نسبت به محمد بن هارون؛ مانند تفتازاني در شرح المقاصد (40) ، فخرالدين رازي در الاربعين (41)که اهل سنت او را مانند راوندي رمي به اعتزال نمودهاند. (42)
ميرداماد بر نظريه خود براي تعديل راويان اصرار ميورزد و بناي صحت روايت راويان بسياري را بر اين مبنا استوار ساخته است؛ براي مثال به موارد ذيل اشاره مي شود:
الف. روايات ثعلبه را به ميمون صحيح مي داند و از كشي و نجاشي شواهدي مي آورد. (43)
ب. طريق محمد بن اسماعيل نيشابوري را صحيح مي انگارد، نه حسن. و دليل آن را اين مي داند كه محمد بن اسماعيل كمتر روايتي را از غير ابي محمد الفضل بن شاذان نيشابور نقل نموده است. (44)
ج. طريق محمد بن احمد العلوي صحيح است و عدم تنصيص بر حال وي قادح نيست. ميرداماد حال وي را در جلالت بالاتر از تصريح بر وثاقتش مي داند. (45) وي اين نظر را دقيقاً درباره ي عبدالعظيم حسني يادآور مي شود.
د.طريق احمد بن هلال العبرتايي را معتمد مي داند و برخلاف ابن غضايري- كه وي را قدح نموده- اعتماد قدماي اصحاب در قبول روايت اين راوي را مؤيّد اعتماد خود دانسته است و بيان مي دارد كه قدح احمد بن هلال بدون سبب است. اين در حالي است كه دانستن جهت قدح ضروري است. (46)
ر. محمد بن عيسي- كه ظن به تضعيف وي مي رود- ضعيف نمي داند. همچنين استثناي نام وي از نوادر الحكمه موجب تضعيف وي نخواهد بود. وي دلايل ناهضه اي بر توثيق اين راوي مي آورد. (47)
ز. داوود بن الحصين الانصاري موثق است و تضعيف وي را كارساز نمي داند (48).
ح. ميرداماد عبارت كشي را - كه مي گويد: «اجمعت العصابه علي تصحيح ما يصّح من هؤلاء و تصديقهم لما يقولون و اقّروا لهم بالفقه» (49) - منحصر به آنچه كشي اختصاص به اصحاب اجماع داده است، نمي داند و توسعه مي دهد و اضافه مي نمايد كه:
همه كساني كه نجاشي، شيخ و صدوق ثقه دانسته اند و در مورد ايشان گفته اند «لا يروي عن الضعفاء و لا يحمل الحديث الّا عن ثقات»، مراسيلشان دزر حكم مسانيد مقبوله است.
وي در مورد عبدالله بن بكير و راويان نظير او، با عنايت به اجماع عصابه، حكم به تصحيح رواياتشان نموده است و فشاد مذهب ايشان را قادح نشمارده است. (50)
پي نوشت:
*مدرس حوزه علميه قم و دانشگاه تهران.
1. معجم مصطلحات اصول الفقه، ص37.
2. اصول الفقه، ج2، ص105.
3. موسوعه مصطلحات اصول الفقه عند المسلمين، ج1، ص834.
4. حاشيه علي مختلف الشيعه، 61.
5. العده في اصول الفقه، ج1، ص382.
6. فوائد القواعد، 96.
7. منتقي الجمان، چ1، ص13.
8. اصوال الحديث و احكامه، ص42.
9. الوجيزه، ص3.
10. اصوال الحديث و احكامه، ص92.
11. الوجيزه، ص5.
12. بعضي از نوادر غير مرتبط بحث عبارتند از:
الف: خبر واحد غريب:
در تعريف مشهور آمده است: خبر واحد غريب روايتي است كه فقط يك راوي آن را نقل نموده باشد؛ گرچه طُرق به او يا از آن رواي متعدد باشد. ميرداماد به گونه اي ديگر به تعريف آن پرداخته، مي گويدك روايتي كه فقط يك راوي آن را روايت نموده است، به نحوي كه يك راوي در طبقه اول و يا دو راوي در طبقات بعدي باشند (الرواشح، ص202). اين گونه تعريف به محقق ميرداماد اختصاص دارد. ميرداماد در تعريف غريب مي گويد: «من الذائع المقّرر عند ائمه هذا الفن اَن العدل الضابط مِمَّن يُجمع حديثه و يقبل لعدالته و ثقته و ضبطه اذا انفرد بحديث سمي غريباً». و از طرف ديگر، غريب را به صحيح و غير صحيح تقسيم مي كند. شايد مرادش از صحيح، مقبول بوده است (الرواشح، ص202)
ب. غريب الفقه:
ميرداماد در تقسيمي ديگر، غريب را به غريب لفظي و يا فقهي و اسنادي تقسيم مي نمايد: اين تقسيم غير از تقسيم غريب به غريب متناً و اسناداً لا متناً است كه در خبر غريب بحث مي شود در اينجا غريب را زا جهت لفظ توضيح مي دهد و مي گويدك «لفظاً و فقهاً، لامتنا و اسناداً». غريب لفظي، چه در قرآن و چه در حديث، آيه اي از قرآن و يا متني از حديث را گويند كه داراي الفاظ دشوار و دور از فهم باشد و آن به خاطر كمي استعمال آنهاست» (مقدمه ابن صلاح، ص164). كتب بسياري در اين فن به نام غريب القرآن و يا غريب الحديث نگاشته شده است. آقا بزرگ تهراني نام هفده كتاب غريب القرآن را آورده است (الذريعه، ج16، ص47-50). ابن اثير نيز در مقدمه النهايه تعدادي از مؤلفين غريب الحديث را نام مي برد (النهايه في غريب الحديث ج1، ص5-7). غريب الحديث مرحوم طريحي جامع همه كتب در اين موضوع است.
گفته مي شود نخستين كسي كه به تاليف كتاب در غريب الحديث اقدام كرد، ابو عبيده معمر بن مثني و يا نضر بن شميل است (مقدمه ابن صلاح، ص397).
غريب الفقه اصطلاحي بديع اس. ميرداماد در تعريف آن آورده است:
«فهو ما يتضمن بظاهر المتن و باطنه تكته غامضه امّا من حقايق المعارف و دقايق الاسرار او من شرايع الاحكام و وظايف الادب المستنبطه منه ببالغ النظر و دقيق التامل» (الرواشح، ص250). در كتب شيعه معمولاً مشكلات احاديث فقهي در ضمن كتب غريب القرآن آمده، ولي غريب الفقه در علم الحديث نيامده است. در فقه عامه كتاب هايي به نام غريب الفقه نوشته شده است؛ از جمله غريب الفقه از منصور محمد بن احمد الازهري اللغوي (م370ق)است. حاجي خليفه بابي را در كشف الظنون به اين دست كتب اختصاص داده است (كشف الظنون، ج2، ص1203).
13. شرح البدايه، ص66.
14. الرواشح السماويه، ص104-106.
15. اصول الاخيار، ص102.
16. الرواشح السماويه، ص260.
17. مقياس الهدايه، ج2، ص130.
18. الرواشح السماويه، ص259.
19. همان، ص259-260.
20. همان، ص251.
21. الرعايه، ص77.
22. ضوابط الرضاع، ص96 (نسخه ي دانشكده ادبيات اصفهان).
23. التعليقه علي الستبصار، ص45.
24. همان، 54.
25. همان، ص10.
26. وسائل الشيعه، ج4، ص193.
27. شارع النجات، ص98-129.
28. مناهج الاخيار في شرح الاستبصار، ج1، ص24،292، 377، 396، 398، 408، و ج2، ص36.
29. بعد از ميرداماد و داماد وي، علامه مجلسي در مراه العقول، ج15، ص9 و ملاذ الاخيار، ج3، ص446 و يوسف بحراني در حدائق. ج16، ص236 از واژه صحي استفاده كرده اند.
30. حاشيه الرواشح، 81.
31. الرواشح السماويه، ص169.
32. همان.
33. همان، ص164.
34. ضوابط الرضاع، نسخه خطي، ص162.
35. الرواشح السماويه، ص200.
36. رجال الطوسي، ش6264.
37. الخلاصه، ص254.
38. معجم رجال الحديث، ج18، ص335.
39. الرواشح السماويه، ص93.
40. شرح المقاصد، ج5، ص261.
41. الاربعين في اصول الدين، ص294.
42. الرواشح السماويه، ص93.
43. همان، 89.
44. الرواشح السماويه، ص121.
45. همان، 129.
46. همان، 176-177.
47. همان، 243.
48. همان، 244.
49. رجال الكشي، ج1، ص375.
50. الرواشح السماويه، ص91؛ ضوابط الوضاع (نسخه خطي) ص166.