آموزههاي ديني و نظريه برچسبزني (2)
(تحليل محتواي گزارههاي حديثي)
2. آثار رواني برچسبزني
1 ـ 2. فشارهاي رواني
براي توضيح بيشتر اين مطلب بايد به دو نظريه «نيازهاي اساسي» و «تعارض شناختي» توجه کنيم. در نظريه نيازهاي اساسي، يکي از نيازهاي فرد را نياز به احترام (2) برميشمارند. بر اساس اين نظريه، فرد، نيازمند آن است که هم خود به خويشتن احترام بگذارد (عزت نفس)، و هم اين تأييد و احترام را از ديگران نيز ببيند. (3) زماني که فرد، برچسب ميخورد، تحت فشار قرار ميگيرد که برايش بسيار ناخوشايند است. در حقيقت نياز به احترام از نيازهاي اساسي است که هر فرد به آن توجه دارد و اگر اين نياز برآورده نشود، بحث فشار رواني براي فرد ميشود.
در «نظريه تعارض شناختي» نيز به همين نکته اشاره شده است که فرد نياز به ارزشمند بودن در جامعه دارد و زماني که برچسبي بر او ميخورد، او از طرف جامعه تحت فشار قرار ميگيرد و در درون خويش نيز خود را شايسته احترام ميبيند (که در هر انساني به صورت غريزي وجود دارد). در اين صورت، او بين اين دو شناخت؛ شناخت خود از خويش و شناختي که جامعه با برچسبزدن به او دارد، تعارض پيدا ميکند و باعث فشار رواني ميشود.
نظريهپردازان برچسبزني بر اين باورند که دار و دسته نوجوانان کجرو با برچسبزني، پايبندي فرد را به گروه، تقويت ميکنند و در اين صورت، فرد برچسبخورده، تحت فشارهاي رواني قرار ميگيرد و از طرفي، وقتي کسي کجرو پنداشته شد، جامعه، همه اعمال (حتي رفتارهاي متعارف) و ويژگيهاي او را با بدبيني مينگرد و اين خود، عامل و باعث وارد شدن فشارهاي رواني بر فرد ميشود. (4)
با توجه به اين نظريه، زماني که به فردي برچسبزده ميشود، دچار دو شناخت متعارض از خويش ميگردد: اول، شناختي که خودِ فرد از خودش دارد؛ و ديگري، شناختي که ديگران به او نسبت دادهاند، و اين دو با هم در تعارض است و سبب ايجاد فشارهاي رواني براي فرد برچسبخورده ميشود.
اين مضمون، در حديثي از امام صادق عليه السلام بيان شده است. امام عليه السلام در کلام نوراني خود بر تقويت روحيه يکي از ياران خود به نام ابوبصير ـ که از فشار رواني برچسبهاي رواني واردآمده بر شيعيان گله ميکرد ـ پرداخته است. در اين حديث ـ که محمد بن سليمان، از پدرش نقل کرده ـ ميخوانيم: نزد امام صادق عليه السلام بودم زماني که ابوبصير بر امام عليه السلام وارد شد... گفتم: فدايت شوم! همانا ما را ملقب به القابي کردهاند که کمر ما به سبب آنها، شکسته و ما به واسطه آن القاب، دلمرده شدهايم و زمامداران نيز به سبب همين القاب (که بر ما گذشته شده)، به دليل آنچه فقيهان آنها برايشان روايت کردهاند، ريختن خون ما را حلال ميدانند. امام صادق عليه السلام فرمود: «آيا (نسبت دادن شما به) رافضي را ميگويي؟». گفتم: آري. فرمود: «نه. به خدا سوگند! آنها شما را به اين نام نخواندهاند؛ بلکه خدا، شما را چنين ناميده است! اي ابا محمد، آيا نميداني که هفتاد مرد از بنياسراييل، آن گاه که گمراهي فرعون و قومش برايشان ثابت شد، آنها پس به موسي عليه السلام پيوستند و سپس، هدايت شدند؟... پس در لشکر موسي عليه السلام، به خاطر اين که فرعون را رها کرده بودند، رافضه ناميده شدند و اين هفتاد نفر، از جهت عبادت و شدت دوست داشتن موسي عليه السلام و هارون و فرزندان آنها، در لشکر موسي عليه السلام، بالاترين درجه را داشتند...». (5)
ابتدا لازم است به اين نکته اشاره شود که واژه «نبز» به معناي لقب، آمده است. در مراه ي العقول، آمده است:
قوله عليه السلام «وقد نبزنا نبزا»؛ النبز، بالتحريک : اللقب، و النبز بالتسکين المصدر. يقال: نبزه و نبزه نبزا أي لقبه. (6)
در لسان العرب «نبز» را به معناي لقبي که ملقب بدان، از آن کراهت داشته باشد، بيان شده است. (7) با اين تفسير و با توجه به اين که ريشه اين لغت در کلام عرب، به معناي کَندن پوست درخت خرما از آن است، (8) ميتوان دريافت که به وجود فشار در معناي لغوي نبز، اشاره شده است.
همان گونه که در حديث ياد شده، ابوبصير، به امام صادق عليه السلام از القاب ناروايي که به او داده شده، شکايت کرده است و امام عليه السلام نيز در پاسخ، به تقويتِ روحيه او پرداخته است. در ضمن، در حديث، به فرهنگي بودن رفتار کجروانه نيز اشاره شده است. اين که به پيروان امامان معصوم عليهم السلام، رافضي ميگفتهاند؛ خود نشان از فرهنگي بودن آن دارد. رَفض، در لغت به معناي «تَرکُکَ الشِيء؛ رها کردن چيزي» (9) آمده است. به همين دليل، به پيروان امامان عليهم السلام رافضي ميگفتهاند؛ چرا که بر اين عقيده بودهاند که آنان، سنت پيامبر صلي الله عليه و آله را رها کردهاند و در آن زمان، شيعيان، زير فشارهاي رواني سختي به سر ميبردند؛ براي مثال شيخ طوسي نيز به اين موضوع، اشاره کرده است. (10) اين لقب، نشان از آن دارد که به گروهي خاص، به خاطر عقيدهاي خاص، لقبي دادهاند و اين مضمون، به فرهنگي بودن آن نيز اشاره دارد؛ چون به نظر ميرسد آن رفتاري که زمامداران عباسي و فقهاي ديني دربار آنان ـ که سردمداران فرهنگي جامعه بودهاند ـ کجروي ميدانند، در واقع، کجروي نبوده است؛ ولي از آنجا که با ايدئولوژي حاکمان آن دوره هماهنگ نبوده، با آن به مقابله ميپرداختند که در مباحث آينده، به اين مطلب اشاره خواهيم کرد.
2 ـ 2. ايجاد هويت کجروانه
؛ 2. کجروي دومين يا کجرويهايي که در پي واکنش جامعه در برابر کجروي نخستين و به عنوان پاسخي در برابر اين واکنش، شکل ميگيرد. (12)
بخشي از اين واکنشها در کجروي دومين، براي فرد برچسب خورده، هويت کجروانه ايجاد خواهد کرد. در حقيقت، يکي از گونههاي کجروي دومين، جايي است که فرد، هويت کجروانه را پذيرفته است.
اين هويت کجروانه، فرد را به رفتار کجروانه، سوق ميدهد. «اين عمل باعث [تقويت کجروي] ميشود. Deviancy amplification يا amplification of deviance نخستينبار، ويلکينز، اين اصلاح را ابداع کرد. وي بدينوسيله، به وضعيتي اشاره ميکرد که در آن، واکنشهاي اجتماعي انجام يافته، در برابر کجروي، در عمل، به فزوني يافتن موارد وقوع آن ميانجاميد». (13)
نظريهپردازان برچسبزني معتقدند که شخصيت اجتماعي فرد در فرآيند برچسب خوردن، واژگون شده و بر مبناي رفتار ديگران نسبت به او و نظر فرد درباره تصوراتي که ديگران از او دارند، شکل ميگيرد و اين هويت است که رفتار او را به جهت معيني هدايت ميکند. بر اين اساس که نظريه برچسبزني به اين نتيجه ميرسد که فرد را آگاهانه يا ناخودآگاه، به تعريفي دوباره از خود، وا ميدارد و سبب ميشود که او، بر اساس نقش جديدي که جامعه براي او قائل شده، ذهنيتي جديد نسبت به خود ايجاد کند. اين ذهنيبت جديد، شخصيت فرد را از نو ميسازد. (14)
در احاديث نيز به اين مضمون اشاره شده است که برخي از آنها مورد بررسي قرار ميگيرد. امام علي عليه السلام، درباره چگونگي رفتار با همسر خويش، فرموده است: ... برحذر باشيد از اين که در غير جايي که بايد غيرت به خرج داد، اضهار غريت کني؛ چرا (که نشانه سوء ظن تو نسبت به اوست و) اين بياعتمادي و سوء ظن، زنان را به ناپاکي، و بيگناهان را به سوي آلودگي، فرا ميخواند (15) . (16)
آقا جمال خوانساري، در ترجمه و شرح اين بخش از سخنان امير مؤمنان عليه السلام، آورده است: بر توست دوري از غيرت ورزيدن در غيرِ جاي آن. پس به درستي که اين، ميخواند نفس تندرست را به سوي بيماري، و نفس فارغ را به سوي قِلِق و اضطراب. يعني: دوري کن از غيرت ورزيدن بيجا که از راه تعصّب باشد... زيرا اين، باعث ميشود نفس تندرست، بيمار شود. پس هميشه بايد در رنج و سختي باشد، و مراد به «بيماري (سُقم)» ممکن است همان رنج و تَعَب باشد يا بيمارياي باشد که بهسبب رنج و تَعَب و غصّه و غم، در اکثر اوقات، عارض شود يا بيماري رواني و هلاکت اُخروي باشد که بر چنين تعصّب و غيرتي، مترتّب شود و نفس فارغ را به سوي قلق و اضطراب کشاند، يعني چنين غيرتهايي، باعث اين شود که نفسِ جداي از اضطراب، براي سعي در تلافي و تدارک آنها، هميشه در اضطراب افتد. (17)
در حديث ديگري از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله آمده است: زمامدار، هر گاه بدگمانيهاي خود را ميان مردم دنبال کند، آنها را به فساد خواهد کشاند.
صاحب الترغيب، در شرح اين حديث، ميگويد: يعني هر گاه زمامدار در پي شکهاي خود نسبت به افراد برود، آنان را بر انجام دادن گناه، گستاخ مينمايد و باب جرم و جنايت را به رويشان ميگشايد (18) . (19) در توضيح اين حديث، آمده است: هنگامي که [زمامدار] مردم را به سبب بدگمانياي که به آنها دارد، متهم کند و اين بدگماني را در ميان آنان، آشکار کند، اين کار، مردم را به سوي انجام دادن آن گمان بد ميکشاند و آنها را فاسد ميکند. (20)
اين حديث نيز در ادامه توضيحاتي که درباره حديث اول بيان شد، قرار دارد. در اين حديث، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرموده است که اگر امير يا فرمانده ـ که صاحبان قدرت در جامعه به شمار ميآيند ـ در پي شک خود در ميان مردم باشند، مردم را به فساد ميکشانند. در کتابهاي لغت نيز «الريبه» را شکي که همراه با تهمت باشد، معنا کردهاند. در حقيقت، تفاوت ميان «الريبه» و «الشک» را در همين ميدانند که الريبه شک همراه با تهمت است. (21)
در حديث ديگري از امام علي عليه السلام نيز اين مضمون بدين صورت آمده است که:
هر کس بر سر زبانها بيفتد، نابود ميشود. (22)
در کتابهاي لغت «هلک» به معناي شکستن و فروافتادن، معنا شده است که دلالت عالم دارد و هم شامل شخصيت اجتماعي افراد ميشود ـ که در مباحث بعد به آن اشاره ميکنيم ـ ، و هم باعث در هم شکستن شخصيت و روحيه رواني افراد ميشود. (23) در حديث نقل شده نيز فشارهاي روانياي که بر فرد ميآيد و به جنبههاي آن، اشاره شده است. در مجموع، حديثهاي بالا ميتوانند به شکلي بيانگر ايجاد هويت کجروانه در اثر برچسب باشند؛ چون هيچکدام از حديثها به تنهايي اين دلالت قوي را ندارند.
پي نوشت ها :
*كارشناس ارشد جامعه شناسي.
1. جرم و جرم شناسي، ص186.
2. need for esteem.
3. جامعه شناسي كجروي، ص317.
4. جرم و جرم شناسي، ص196.
5. الكافي، ج8، ص33-36، ح6.
6. مرآه العقول، ج25، ص79.
7. لسان العرب، ج5، ص314.
8. القاموس المحيط، ج2، ص193.
9. لسان العرب، ج7، ص156.
10. الجمل و العقود في العبادات، ص5 و8.
11. actual behavior.
12. lemrt. edwon m. 1951. social: wrightsman, l.s. et.al 1998 . psychology and ... به نقل از : جامعه شناسي كجروي، ص426.
13. همان، ص427.
14. آسيب شناسي اجتماعي، ص107؛ مقدمه اي بر جرم شناسي، ص191؛ جامعه شناسي گيدنز، ص143-144؛ به نقل از همان، ص207.
15. نهج البلاغه، نامه 31.
16. ترجمه گويا، ج3، ص86.
17. شرح غررالحكم و دررالكلم، ج2، ص303.
18. ميزان الحكمه، ج9، ح 14706؛ به نقل از: الترغيب و الترهيب، ج3، ص241، ح13.
19. ابتغي الريبه: طلب الشكوك. كوقعهم في الضلالف معناه: الحاكم ان ادخل الاوهام و الظنون السيئه علي قومه، جراهم علي الفسوق و فتح لهم باب الاضرار و الاجرام (پانوشت: الترغيب و الترهيب، به نقل از ميزان الحكمه).
20. اذا اتهمهم و جاهرهم بسوء الظن فيهم، اداهم ذلك الي ارتكاب ما ظن بهم، ففسدوا... (النهايه في غريب الحديث، ج2، ص286؛ لسان العرب، ج1، ص442).
21. الحاشيه علي الكشاف، ص113؛ الفروق اللغويه، ص264.
22. بحارالانوار، ج75، ص11، ح70.
23. معجم مقاييس، ج6، ص62؛ مطالب السوول في مناقب آل الرسول، ص378؛ الفصول المهمه، ج1، ص557.