سمعک! نه تلفن همراه
تيزبيني يک فيلمساز ايرلندي، شايعه حضور مسافر زمان در فيلم چارلي چاپلين را مطرح کرد و جنجالي به راه انداخت.
لازم نيست از طرفداران سينه چاک سينما باشيد يا اينکه ورق زدن مجله هاي سينمايي و خواندن گزارش هايي که درباره بازيگرها نوشته شده است کار اصلي تان باشد، شما در هر سن و سالي و با هر سليقه اي که باشيد، محال است چارلي چاپلين را نشناسيد؛ دلقک غمگيني که بزرگ ترين دغدغه اش خنداندن مردم بود، در حالي که پشت آن لبخند شاد و ماسيده اش، دل غمگين و گذشته اي تلخ داشت. چارلي چاپلين بازيگر و کارگردان بزرگي است. او يکي از نابغه هاي دنياي بازي بود که نبوغش هر کسي را متحير مي کرد. مارلون براندو يکي از غول هاي سينماي هاليوود بارها اعلام کرد: «تنها کسي که وقتي مي خواستم جلوي او بازي کنم، استرس داشتم و يک شب تا صبح خوابم نبرد، چارلي چاپلين بود...» و همين، سطح بازيگري اين کمدين هاليوودي را مشخص مي کند. از سرگذشت زندگي غم انگيز و حيرت آور او که بگذريم، اين روزها يک تيزر چند ثانيه اي از فيلم «سيرک» ساخته چارلي چاپلين در سايت هاي مختلف پخش شده که درباره مسافر زمان، گذر از تونل زمان و چيزهايي شبيه به اين حرف مي زند. در اين مقاله که به اين بهانه تهيه شده است، نظريه هاي مختلفي که اشخاص گوناگون درباره اين ماجرا داده اند و همچنين شرح کوتاهي از زندگي چارلي چاپلين را مي خوانيد.
ماجرا از وقتي شروع شد که فيلمسازي به اسم «جورج کلارک» که زير و بم فيلم ها را درمي آورد و علاقه خاصي به اين کارش دارد، يک روز تصميم مي گيرد به تماشاي يک فيلم قديمي از آرشيو فيلم هايش بنشيند و با همان دقت هميشگي به تجزيه و تحليل آن بپردازد که فيلم سيرک چارلي چاپلين نصيب او مي شود. بعد از اينکه فيلم به نمايش درمي آيد، نگاه موشکافانه جورج به صحنه اي خيره مي ماند، شايعات، نظريات و اتفاقات عجيب از همين جا شروع مي شود.
جورج، زماني که در اتاق خانه اش نشسته بود و با ديدن فيلم سيرک در سال 1928 قدم مي زد، زني با کلاه و موبايل ديد، در حالي که آن زمان هنوز هيچ کس نمي دانست ممکن است سال ها بعد يک وسيله بي سيم و کوچک بتواند صدا و تصاوير آدم ها را از سراسر دنيا به هم ارسال کند. جورج بعد از اينکه يک سال فيلم را بررسي کرد، تصميم گرفت صحنه 2:37 دقيقه اي که شکار کرده بود را در شبکه اينترنت قرار دهد تا ديگران هم درباره آن بحث کنند.
عده اي از کارشناسان بعد از ديدن اين فيلم تمام فرضيه ها را رد کردند و يادآور شدند که اگر بنا به گفته ديگران مسافر زماني در کار باشد، تنها چيزي که مي تواند از آينده با خودش بياورد، خبر دستاوردهاي آن زمان و دوره است نه يک گوشي موبايل به اين بزرگي، يعني از آينده، هيچ جسمي نمي شود براي گذشته آورد.
اما يک اتفاق ديگر باعث مي شود فرضيه مسافر زمان کاملاً رنگ ببازد، عده اي از دانشمندان و متخصصان که واقع بينانه تر به اين موضوع نگاه مي کنند معتقدند اين وسيله که در فيلم شبيه موبايل است و آن زن با دستش آن را نگه داشته، يک سمعک بزرگ است که شرکت زيمنس درست چهار سال قبل از ساختن آن فيلم اختراع کرده بود، اين زن هم به دليل مشکل شنوايي اش مجبور بوده از آن استفاده کند و اتفاقي در فيلم ظاهر شده است، مثل خيلي از سياهي لشکرهاي ديگر.
اما موضوع مورد بحث ديگر اين است که اگر آن شيء که در فيلم مي بينيم، سمعک است، چرا آن زن لب هايش را تکان مي داده و مدلي شبيه صحبت کردن به خودش گرفته است؟ اين سؤال هم يک جواب قانع کننده ديگر دارد. آيا شما تا حالا کسي را نديده ايد که در خيابان يا هر جاي ديگري با خودش حرف بزند؟! اين زن هم يکي از همان هاست که البته مسن است و يک کلاه پشمي هم روي سرش دارد و اصلاً حواسش به فيلم و بازيگران نيست. قطعاً اگر مي دانست قرار است به اين سوژه داغ تبديل شود و سکانس حضورش در فيلم چارلي چاپلين ده ها هزار بار از سايت هاي مختلف دانلود شود، قطعاً هنرمندانه تر عمل مي کرد نه اين قدر بي توجه.
به اين ترتيب بود که کارشناسان خبره که علاقه اي به هيجان زده شدن و احساسي برخورد کردن با اين موضوع نداشتند، کل نظريه تلفن همراه و ادعاهاي کلارک را رد کردند و گفتند: «آن زمان تازه سمعک در شکل هاي مختلف اختراع شده بود و خيلي ها مجبور بودند آن را کنار گوش شان حمل کنند تا بتوانند صداي بقيه را بشنوند. تلفن همراه و مسافر زمان فقط خيال پردازي ذهن آدم هايي است که در اينترنت دنبال سرگرمي مي گردند.» دکتر هومنتس، يکي ديگر از کساني بود که ادعاي سمعک را تأييد کرد و درباره تلفن همراه گفت: «تنها شرکتي که آن زمان براي ساخت تلفن به وجود آمده بود، کارخانه اي به اسم گالوين بود که الان به موتورولا تغيير نام داده، اما آن زمان هيچ تلفن همراهي اختراع نشده بود. اولين گوشي همراه که شبيه موبايل هاي امروزي بود سال 1973 توسط مارتين کوپر که از کارمندان برجسته شرکت موتورولا بود و سال ها در اين باره تحقيق مي کرد، گوشي xdynaTAC8000 را ساخت.
اين تلفن همراه که شبيه تلفن هاي بي سيم امروزي است، دو کيلوگرم وزن داشت و براي خريد آن بايد مبلغ 4 هزار دلار هزينه مي شد. مارتين اولين بار که اين تلفن به قول خودش سلولي واقعي را اختراع کرد با رقيبش جوئل که او هم روي اين پروژه کار مي کرد تماس گرفت و خوشحالي اش را با او تقسيم کرد. «جوئل! من مارتي کوپر هستم. من با تو توسط يک تلفن سلولي تماس مي گيرم، يک تلفن سلولي واقعي دستي قابل حمل!»
زماني که پدر و مادر چارلي از يکديگر جدا شدند، او فقط دو سال داشت. چارلي مجبور شد کنار پدرش زندگي کند تا اين که او بعد از سه سال فوت کرد و مادرش که بازيگر خوبي بود تصميم گرفت پسرش را بزرگ کند. مادر چارلي هم در اين زمينه خيلي خوش شانس نبود، چون به بيماري حنجره مبتلا و مجبور شد از دنياي بازيگري خداحافظي کند.
چارلي و برادرش سيدني بعد از اينکه مادرشان بازيگري را رها کرد و در خانه مشغول خياطي شد، تصميم گرفتند تئاتر و بازي را به طور جدي دنبال کنند. سيدني که به برادرش قول داده بود همراه او هر روز تئاتر تمرين کند، نتوانست به قولش وفا کند و خانه شان را براي پيوستن به نيروي دريايي رها کرد و بعد از آن بود که مادرشان دچار بيماري شديد روحي شد، او اصلاً نمي توانست در خانه بماند براي همين اطرافيانش او را به بيمارستان منتقل کردند و تا زمان مرگش او بين خانه و بيمارستان رواني در رفت و آمد بود.
بعد از اين ظاهر متفاوت، همه چارلي را شناختند و اسم او سر زبان ها افتاد، براي همين گروه فيلمسازي ماتوآل به او پيشنهاد ساخت 12 فيلم کوتاه کمدي را داد که اتفاقاً اين کمدين توانست در کمتر از دو سال تمام آنها را به کمپاني تحويل دهد. چاپلين برعکس خيلي از کمدين ها که تنها به فکر خنداندن مردم هستند، گاهي در همان هيبت دلقک، تلخ ترين صحنه ها را به تصوير مي کشيد و خيلي ها با فيلم هاي او اشک هم مي ريختند.
او که به کمک تعدادي از هنرمندان ديگر، اتحاديه هنرمندان را بنيانگذاري کرد و نزديک به 30 سال رياست آنجا را بر عهده داشت، توانست با ساخت و بازي در فيلم هايي مثل کودک، روز دستمزد و مهاجر (که خودش اين را يکي از بهترين کارهايش مي دانست) فروش شگفت انگيزي را رقم بزند اما زندگي شخصي اين بازيگر به خوبي زندگي حرفه اش نبود و پيشرفتي در آن حاصل نمي شد. او با سه بازيگر به نام هاي ميلدرد هريس، ليتا گري و پائولتا گودرد ازدواج کرد اما تمام آنها بي سرانجام ماند تا اينکه سال 1943 وقتي سن و سالي از او گذشته بود، با اونا اونيل دختر نمايشنامه نويس معروف ازدواج کرد.
چارلي بعدها در مصاحبه هايش اعلام کرد دليل دوام ازدواج آنها اين بود که اونا خيلي زود بازيگري را رها کرد و تصميم گرفت در خانه به هشت فرزندي که داشتند رسيدگي کند، فرزنداني که فقط جرالدين از بين آنها حرفه پدر را ادامه داد و در اين زمينه به موفقيت هايي زيادي دست پيدا کرد.
منبع: همشهري سرنخ شماره 76
لازم نيست از طرفداران سينه چاک سينما باشيد يا اينکه ورق زدن مجله هاي سينمايي و خواندن گزارش هايي که درباره بازيگرها نوشته شده است کار اصلي تان باشد، شما در هر سن و سالي و با هر سليقه اي که باشيد، محال است چارلي چاپلين را نشناسيد؛ دلقک غمگيني که بزرگ ترين دغدغه اش خنداندن مردم بود، در حالي که پشت آن لبخند شاد و ماسيده اش، دل غمگين و گذشته اي تلخ داشت. چارلي چاپلين بازيگر و کارگردان بزرگي است. او يکي از نابغه هاي دنياي بازي بود که نبوغش هر کسي را متحير مي کرد. مارلون براندو يکي از غول هاي سينماي هاليوود بارها اعلام کرد: «تنها کسي که وقتي مي خواستم جلوي او بازي کنم، استرس داشتم و يک شب تا صبح خوابم نبرد، چارلي چاپلين بود...» و همين، سطح بازيگري اين کمدين هاليوودي را مشخص مي کند. از سرگذشت زندگي غم انگيز و حيرت آور او که بگذريم، اين روزها يک تيزر چند ثانيه اي از فيلم «سيرک» ساخته چارلي چاپلين در سايت هاي مختلف پخش شده که درباره مسافر زمان، گذر از تونل زمان و چيزهايي شبيه به اين حرف مي زند. در اين مقاله که به اين بهانه تهيه شده است، نظريه هاي مختلفي که اشخاص گوناگون درباره اين ماجرا داده اند و همچنين شرح کوتاهي از زندگي چارلي چاپلين را مي خوانيد.
ماجرا از وقتي شروع شد که فيلمسازي به اسم «جورج کلارک» که زير و بم فيلم ها را درمي آورد و علاقه خاصي به اين کارش دارد، يک روز تصميم مي گيرد به تماشاي يک فيلم قديمي از آرشيو فيلم هايش بنشيند و با همان دقت هميشگي به تجزيه و تحليل آن بپردازد که فيلم سيرک چارلي چاپلين نصيب او مي شود. بعد از اينکه فيلم به نمايش درمي آيد، نگاه موشکافانه جورج به صحنه اي خيره مي ماند، شايعات، نظريات و اتفاقات عجيب از همين جا شروع مي شود.
کاشف فروتن مسافر زمان
جورج، زماني که در اتاق خانه اش نشسته بود و با ديدن فيلم سيرک در سال 1928 قدم مي زد، زني با کلاه و موبايل ديد، در حالي که آن زمان هنوز هيچ کس نمي دانست ممکن است سال ها بعد يک وسيله بي سيم و کوچک بتواند صدا و تصاوير آدم ها را از سراسر دنيا به هم ارسال کند. جورج بعد از اينکه يک سال فيلم را بررسي کرد، تصميم گرفت صحنه 2:37 دقيقه اي که شکار کرده بود را در شبکه اينترنت قرار دهد تا ديگران هم درباره آن بحث کنند.
نظريه هاي مختلف
عده اي از کارشناسان بعد از ديدن اين فيلم تمام فرضيه ها را رد کردند و يادآور شدند که اگر بنا به گفته ديگران مسافر زماني در کار باشد، تنها چيزي که مي تواند از آينده با خودش بياورد، خبر دستاوردهاي آن زمان و دوره است نه يک گوشي موبايل به اين بزرگي، يعني از آينده، هيچ جسمي نمي شود براي گذشته آورد.
اما يک اتفاق ديگر باعث مي شود فرضيه مسافر زمان کاملاً رنگ ببازد، عده اي از دانشمندان و متخصصان که واقع بينانه تر به اين موضوع نگاه مي کنند معتقدند اين وسيله که در فيلم شبيه موبايل است و آن زن با دستش آن را نگه داشته، يک سمعک بزرگ است که شرکت زيمنس درست چهار سال قبل از ساختن آن فيلم اختراع کرده بود، اين زن هم به دليل مشکل شنوايي اش مجبور بوده از آن استفاده کند و اتفاقي در فيلم ظاهر شده است، مثل خيلي از سياهي لشکرهاي ديگر.
اما موضوع مورد بحث ديگر اين است که اگر آن شيء که در فيلم مي بينيم، سمعک است، چرا آن زن لب هايش را تکان مي داده و مدلي شبيه صحبت کردن به خودش گرفته است؟ اين سؤال هم يک جواب قانع کننده ديگر دارد. آيا شما تا حالا کسي را نديده ايد که در خيابان يا هر جاي ديگري با خودش حرف بزند؟! اين زن هم يکي از همان هاست که البته مسن است و يک کلاه پشمي هم روي سرش دارد و اصلاً حواسش به فيلم و بازيگران نيست. قطعاً اگر مي دانست قرار است به اين سوژه داغ تبديل شود و سکانس حضورش در فيلم چارلي چاپلين ده ها هزار بار از سايت هاي مختلف دانلود شود، قطعاً هنرمندانه تر عمل مي کرد نه اين قدر بي توجه.
به اين ترتيب بود که کارشناسان خبره که علاقه اي به هيجان زده شدن و احساسي برخورد کردن با اين موضوع نداشتند، کل نظريه تلفن همراه و ادعاهاي کلارک را رد کردند و گفتند: «آن زمان تازه سمعک در شکل هاي مختلف اختراع شده بود و خيلي ها مجبور بودند آن را کنار گوش شان حمل کنند تا بتوانند صداي بقيه را بشنوند. تلفن همراه و مسافر زمان فقط خيال پردازي ذهن آدم هايي است که در اينترنت دنبال سرگرمي مي گردند.» دکتر هومنتس، يکي ديگر از کساني بود که ادعاي سمعک را تأييد کرد و درباره تلفن همراه گفت: «تنها شرکتي که آن زمان براي ساخت تلفن به وجود آمده بود، کارخانه اي به اسم گالوين بود که الان به موتورولا تغيير نام داده، اما آن زمان هيچ تلفن همراهي اختراع نشده بود. اولين گوشي همراه که شبيه موبايل هاي امروزي بود سال 1973 توسط مارتين کوپر که از کارمندان برجسته شرکت موتورولا بود و سال ها در اين باره تحقيق مي کرد، گوشي xdynaTAC8000 را ساخت.
اين تلفن همراه که شبيه تلفن هاي بي سيم امروزي است، دو کيلوگرم وزن داشت و براي خريد آن بايد مبلغ 4 هزار دلار هزينه مي شد. مارتين اولين بار که اين تلفن به قول خودش سلولي واقعي را اختراع کرد با رقيبش جوئل که او هم روي اين پروژه کار مي کرد تماس گرفت و خوشحالي اش را با او تقسيم کرد. «جوئل! من مارتي کوپر هستم. من با تو توسط يک تلفن سلولي تماس مي گيرم، يک تلفن سلولي واقعي دستي قابل حمل!»
نون و دلقک
زماني که پدر و مادر چارلي از يکديگر جدا شدند، او فقط دو سال داشت. چارلي مجبور شد کنار پدرش زندگي کند تا اين که او بعد از سه سال فوت کرد و مادرش که بازيگر خوبي بود تصميم گرفت پسرش را بزرگ کند. مادر چارلي هم در اين زمينه خيلي خوش شانس نبود، چون به بيماري حنجره مبتلا و مجبور شد از دنياي بازيگري خداحافظي کند.
چارلي و برادرش سيدني بعد از اينکه مادرشان بازيگري را رها کرد و در خانه مشغول خياطي شد، تصميم گرفتند تئاتر و بازي را به طور جدي دنبال کنند. سيدني که به برادرش قول داده بود همراه او هر روز تئاتر تمرين کند، نتوانست به قولش وفا کند و خانه شان را براي پيوستن به نيروي دريايي رها کرد و بعد از آن بود که مادرشان دچار بيماري شديد روحي شد، او اصلاً نمي توانست در خانه بماند براي همين اطرافيانش او را به بيمارستان منتقل کردند و تا زمان مرگش او بين خانه و بيمارستان رواني در رفت و آمد بود.
آوازه خوان و کوچه گرد
لباس هاي دلقک بزرگ
بعد از اين ظاهر متفاوت، همه چارلي را شناختند و اسم او سر زبان ها افتاد، براي همين گروه فيلمسازي ماتوآل به او پيشنهاد ساخت 12 فيلم کوتاه کمدي را داد که اتفاقاً اين کمدين توانست در کمتر از دو سال تمام آنها را به کمپاني تحويل دهد. چاپلين برعکس خيلي از کمدين ها که تنها به فکر خنداندن مردم هستند، گاهي در همان هيبت دلقک، تلخ ترين صحنه ها را به تصوير مي کشيد و خيلي ها با فيلم هاي او اشک هم مي ريختند.
او که به کمک تعدادي از هنرمندان ديگر، اتحاديه هنرمندان را بنيانگذاري کرد و نزديک به 30 سال رياست آنجا را بر عهده داشت، توانست با ساخت و بازي در فيلم هايي مثل کودک، روز دستمزد و مهاجر (که خودش اين را يکي از بهترين کارهايش مي دانست) فروش شگفت انگيزي را رقم بزند اما زندگي شخصي اين بازيگر به خوبي زندگي حرفه اش نبود و پيشرفتي در آن حاصل نمي شد. او با سه بازيگر به نام هاي ميلدرد هريس، ليتا گري و پائولتا گودرد ازدواج کرد اما تمام آنها بي سرانجام ماند تا اينکه سال 1943 وقتي سن و سالي از او گذشته بود، با اونا اونيل دختر نمايشنامه نويس معروف ازدواج کرد.
چارلي بعدها در مصاحبه هايش اعلام کرد دليل دوام ازدواج آنها اين بود که اونا خيلي زود بازيگري را رها کرد و تصميم گرفت در خانه به هشت فرزندي که داشتند رسيدگي کند، فرزنداني که فقط جرالدين از بين آنها حرفه پدر را ادامه داد و در اين زمينه به موفقيت هايي زيادي دست پيدا کرد.
منبع: همشهري سرنخ شماره 76