خلاصه داستان
دکتر مريم شيرازي (هانيه توسلي) با ارزيابي وضعيت جسماني مادرش (آفرين عبيسي) قصد دارد که همراه با يک کاروان هلال احمر به عراق برود که خواهر گم شده اش را بيابد تا بلکه مادر در روزهاي پاياني زندگي اش به آرزوي ديرينه خود که ديدار فرزندش است، دست پيدا کند.از سويي دکتر حميد تجلايي که در خواستگاري مريم بارها پاسخ منفي گرفته، براي جلب نظر او حاضر مي شود که به عنوان پزشک داوطلب همراه با مريم به عراق برود. گروه روز نخست ماه محرم به عراق مي رسد. هاشم، جواني عراقي که نقش راننده و مترجم گروه را دارد،مي کوشد رد فردي به نام محسن محمود را بگيرد؛ مردي که در جواني و در خرمشهر در حال سقوط خواهر نوزاد مريم را با خود برده است. مردي که ادعا مي کند محسن محمود است، مريم را به گورستاني بزرگ به نام وادي السلام مي کشاند. اما با سر رسيدن حميد، مرد که قصد تعرض به مريم را دارد، در هدف خود ناکام مي ماند. هاشم که از کرده خود پشيمان است، مي کوشد با کمک عمويش محسن محمود حقيقي را پيدا کند. محسن محمود که با تروريست ها در ارتباط است، با ديدن مريم به شباهت او با دخترش، رحمه (هانيه توسلي) پي مي برد و از جدايي از تنها فرزندش به وحشت مي افتد و مريم را تهديد مي کند. پس از شکايت مريم به پليس، محسن محمود حاضر مي شود که مريم، حميد، هاشم و حاجي غفور (صاحب هتلي که کاروان ايراني در آن مستقر هستند) به خانه اش بيايند. اما رحمه با ديدن وضعيت بد روحي مادرش (سليمه رنگزن) آن ها را از خانه بيرون مي کند.دکتر حيدري، سرپرست هلال احمر در نجف و کربلا که از پي گيري هاي خودسرانه مريم به ستوه آمده، دستور بازگشت او را مي دهد. اما حميد کاري مي کند که مريم نزديک مرز دوباره بازگردد. محسن محمود که از ماجراهاي پيش آمده خسته شده، پس از صحبت تلفني با مادر مريم رضايت مي دهد که مريم بار ديگر با رحمه روبه رو شود. اما در روز موعود، محسن محمود ترور مي شود. با تجويز حميد، مادر مريم با وجود حال نه چندان خوبش به عراق مي آيد. از سويي رحمه و مادرش از خانه شان به جايي درحومه کربلا نقل مکان مي کنند.در بعدازظهر روز عاشورا و در جريان برگزاري مراسم طواريج (هروله شيعيان ميان مزار امام حسين (عليه السلام) و حضرت عباس (عليه السلام))، مريم، حميد، هاشم و مادر مريم موفق مي شوند مادر رحمه را ببينند. اما مادر رحمه مي گريزد؛ بي آن که بداند هاشم او را تعقيب مي کند. در ايست بازرسي آمريکايي ها، گروه ايراني به رحمه و مادرش مي رسد. اما يک تروريست عراقي در عملياتي انتحاري سبب زخمي شدن همه مي شود. مادر مريم به آروزيش مي رسد و در آغوش رحمه جان مي سپارد. چندي بعد، مراسم ازدواج مريم و حميد در ايران و با حضور رحمه و مادرش برگزار مي شود؛ در حالي که مريم با اجازه مادر رحمه پاسخ «بله» را بر سرِ سفره عقد مي گويد.
ژانر: ملودرام / تريلر سياسي / مذهبي
درباره فيلمنامه نويس اثر
مجتبي راعي: متولد 1336 در اصفهان. او دانش آموخته مقطع کارشناسي کارگرداني سينما از دانشکده سينما تئاتر دانشگاه هنر است. راعي نخستين فيلم سينمايي اش با عنوان انسان و اسلحه (1367) را به عنوان پايان نامه تحصيلي خود ساخت و به نمايش درآورد. تابستان 58 (1368)، تونل (1371)، جاي امن (1372)، غزال (1374)، تولد يک پروانه (1384)، جنگجوي پيروز (1377)، صنوبر(1380)، سفر به هيدالو(1384) و عصر روز دهم (1387) فيلم هاي کارنامه سينمايي مجتبي راعي را به عنوان کارگردان تشکيل مي دهند. از ميان اين فيلم هاي راعي تنها فيلمنامه دو فيلم جاي امن و تولد يک پروانه را خودش ننوشته است.
خوبي هاي فيلمنامه
در نگاه نخست اين طور به نظر مي رسد که فيلمنامه عصر روز دهم يکي از دم دستي ترين و آشناترين خط داستاني هاي رايج در ژانر ملودرام را برگزيده است (تِم جست و جو براي يافتن عزيزي از دست رفته). اما راعي با پُررنگ کردن مايه هايي مذهبي و نيز افزودن مؤلفه هايي از تريلرهاي سياسي روز کوشيده که رنگ و بويي تازه تر به خط اصلي داستان فيلمش ببخشد. يکي ديگر از ويژگي هاي چشم گير فيلمنامه عصر روز دهم حجم قابل قبول رويدادهاست که اجازه نمي دهد داستان برخلاف بسياري از فيلم هاي اين روزهاي سينماي ايران، حفره هاي خالي بسياري داشته باشد. برخي از اين رويدادها حتي آن قدر درست چيده شده اند که ضربه هايي دراماتيک را در جاي خودشان به تماشاگرِ پي گير داستان وارد مي کنند؛ براي نمونه مي توان به برخورد سرد رحمه با مريم و همراهانش و يا مرگ محسن محمود اشاره کرد.
کاستي هاي فيلمنامه
عنصر تصادف که همواره پاشنه آشيل ژانر ملودارم بوده، بر روند رويدادهاي فيلمنامه عصر روز دهم که حجم مناسبي دارند، نيز سايه افکنده و انسجام و پيوند علّي و معلولي ميان موقعيت ها را به ويژه در نيمه دوم فيلمنامه، از بين مي برد. اگر شباهت دو خواهر را که ديگر مايه آشناي ملودرام هاي ايراني با تِم جست و جوست و البته عشق لحظه اي هاشم به رحمه را که بد و بي کارکرد شده، کنار بگذاريم، براي ادعاي گفته شده باز هم مي توان نمونه آورد. برخورد اتفاقي مريم با محسن محمود در صحن حرم، آن هم زماني که مريم ناگزير به بازگشت است، هم زماني وخامت حال مادر مريم با بازگشت مريم به ايران و تن دادن اطرافيان مريم به ماندن او در عراق، از اين دو بدتر پيدا کردن نامادري رحمه در ميان ميليون ها عزادار روز عاشورا و در جريان برگزاري مراسم طواريج و حتي اشتباه نامادري رحمه در به کاربردن واژه «مادرت» در گفت و گو با رحمه از نمونه هاي يادشده است. تصادف حتي در پايان بندي فيلمنامه نيز رخنه کرده و کوشش هاي نويسنده براي قصه گويي و بهره گيري از مؤلفه هاي ژانر را هم از بين برده است. اين موضوع که به شکلي تصادفي و درست در لحظه رسيدن رحمه به مادر حقيقي اش، يک تروريست خود را در ايست بازرسي آمريکايي ها منفجر مي کند، جز اين که لحظه مرگ مادر در آغوش رحمه را به سوزناک ترين بخش داستان تبديل کند، منطق و توجيه چنداني نمي تواند داشته باشد. زيرا با وجود اشاره هاي گذراي داستان به ترويست ها (که البته فيلمنامه نويس نتوانسته از نتيجه هاي جذاب همين دست مايه به روز سياسي استفاده چنداني کند)، ناگهان بستن قصه با حضور تروريست ها (آن هم در حالي که حضوري پُررنگ نداشته اند) نمي تواند پيرو الگوها باشد.
شخصيت ها
مريم به عنوان قهرمان فيلمنامه با اشتياق و خستگي ناپذيري اش براي ادامه جست و جوي خود و نيز با تأثيري که بر شکل گيري برخي از رويدادها دارد، شخصيتي است کم و بيش نمايشي. البته مريم رشد شخصيتي چنداني را در طول داستان پشت سر نمي گذارد. اما ردپاي درام تحول را در فيلمنامه عصر روز دهم، آن هم با محوريت دو شخصيت مريم و دکتر حميد تجلايي مي توان يافت. با اين وجود اگر مريم در ابتداي داستان ديدگاه ديگري نسبت به جست و جويش داشت (براي نمونه کمي ترديد)،با شوق و قاطعيت کمتري در رفتارش ديده مي شد، تحول تدريجي او دريک سوم پاياني داستان رنگ و لعاب بهتري پيدا مي کرد و در پايان نيز تأثير بيشتري برمخاطب مي گذاشت. ديگر شخصيت ها هم با اين که زمان زيادي در داستان و در کنار شخصيت اصلي حضور دارند، اما فرصتي براي رشد پيدا نمي کنند و گاه حتي بيش از اندازه منفعل هستند. نمونه آشکار آن هم شخصيت حميد است که بود و نبودش در کنار مريم بر روند داستان تأثير زيادي نمي گذارد. به جز صحنه اي که حميد، مريم را از دست محسن محمودِ قلابي نجات مي دهد، او در بخش زيادي از فرآيند جست و جوي مريم تنها نقش تزييني دارد. در نتيجه در روند علاقه حميد نسبت به مريم از ابتدا تا پايان تغييري رخ نمي دهد. شايد اگر اين عشق در ابتدا شکلي از نفرت داشت، فرمول تحولِ مورد نظر نويسنده بهتر از کار درمي آمد. ديگر شخصيت ها نيز نمي توانند از قالب تيپيکال خود بيرون بيايند و تنها در صحنه ها و سکانس هايي که نياز داستان است، حضور پيدا مي کنند. در اين ميان تنها مي توان به شخصيت محسن محمود اشاره کرد. فيلمنامه نويس کمي روي پرداخت شخصيت محسن محمود توجه کرده و او را از خطر انفعال تک بعدي شدن دور کرده است. با اين که محسن محمودبا تروريست ها همکاري مي کند و حتي مريم را در رسيدن به خواهرش تهديد مي کند، اما به جنبه هاي انساني و عاطفي اين شخصيت نيز توجه شده و در نتيجه رفتارها و واکنش هاي او از ديد مخاطب قابل قبول و توجيه پذيربه نظر مي رسد.
ديالوگ ها
ديالوگ ها به شکلي مستقل نمود چنداني در فيلمنامه ندارند و در خدمت فضاي داستان هستند. تنهاجايي که گفت و گوها بد شده، در صحنه اي است که در ابتداي ورود کاروان هلال احمر به عراق مي گذرد.
صحنه خوب فيلمنامه
صحنه اي در يک سوم پاياني فيلمنامه و پس از ورود مادر مريم به عراق است که در حرم امام حسين (عليه السلام) مي گذرد. در اين صحنه مريم مي کوشد شرايط احتمالي پديد آمده پس از رويارويي مادر با رحمه را براي او بازگو کند. اما مادر خيلي شيرين و ملموس حس مادري اش را بروز مي دهد.
صحنه ضعيف فيلمنامه
از صحنه هايي که در فيلم حضور عنصر تصادف را در داستان پُررنگ مي کنند، مي توان به عنوان بخش هايي از فيلمنامه اشاره کرد که به کليت فيلم ضربه زده اند. نمونه هايي از اين صحنه ها هم در بخش «کاستي هاي فيلمنامه» برشمرده شدند.
صحنه خوب اجرا شده از فيلمنامه
مجتبي راعي با وجود همه دشواري هايي که توليد يک فيلم در شرايط بحراني و جنگ زده عراق دارد، کوشيده که سر و شکل سکانس هاي فيلمش شکلي شلخته و آزاردهنده نداشته باشد. به هر حال او کارگردان فيلم لطيف و تأثيرگذار تولد يک پروانه است و پس از 20سال فيلم سازي حرفه اي مي داند چه کار کند که فيلمش تماشاگر را آزار ندهد. ميزانسن فروريختن آوار در يکي از سکانس هاي بازگشت به گذشته و کارگرداني سکانس مربوط به مراسم طواريج از جمله بخش هاي خوب فيلمنامه به شمار مي آيند.
ديدگاه برخي از منتقدان و نويسندگان سينمايي درباره فيلم يا فيلمنامه:
شاپورعظيمي: فيلم با افت و خيزهايي داستانش را به راحتي روايت مي کند و اين در سينماي ايران دستاورد کمي نيست. در جايي که هنگام تماشاي برخي فيلم هابايد مدام در صندلي جابه جا شويم و به خودمان فشار بياوريم که سالن را ترک نکنيم چون قصه شروع نمي شود، عصر روز دهم فيلم قابل اعتنايي است.
فيلمنامه نويس و کارگردان: مجتبي راعي، مدير فيلمبرداري: شاپور پورامين، مدير صدابرداري: مهران ملکوتي، طراح صحنه و لباس: حسن روح پروري، طراح چهره پردازي:مهري شيرازي، تدوين: حسن حسن دوست، موسيقي متن: محمدرضا عليقلي، بازيگران: هانيه توسلي، احمد مهران فر، آفرين عبيسي، محمدرضا عقلايي، سليمه رنگزن و جواد عاقبت بين، تهيه کننده: منوچهر محمدي.
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 100