حفره هاي روايتي در فيلمنامه هاي برجسته تاريخ سينما

آن چه را مي خوانيد قسمت دوم چهل حفره روايتي در چهل فيلم برجسته تاريخ سينماست که در نشريه توتال فيلم انگلستان گردآوري شده است. البته با خواندن اين مطلب که حال و هوايي مفرح هم دارد، شاهد برخي ايرادهاي بني اسرائيلي در کنار تعداد قابل توجهي مچ گيري هوشمندانه مي شويم. بعضي از موارد هم نشان مي دهند که محدوديت
سه‌شنبه، 21 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حفره هاي روايتي در فيلمنامه هاي برجسته تاريخ سينما

حفره هاي روايتي در فيلمنامه هاي برجسته تاريخ سينما
حفره هاي روايتي در فيلمنامه هاي برجسته تاريخ سينما


 

نويسنده: مازيار فکري ارشاد




 

اگه مي توني مچم رو بگير
 

قسمت دوم
آن چه را مي خوانيد قسمت دوم چهل حفره روايتي در چهل فيلم برجسته تاريخ سينماست که در نشريه توتال فيلم انگلستان گردآوري شده است. البته با خواندن اين مطلب که حال و هوايي مفرح هم دارد، شاهد برخي ايرادهاي بني اسرائيلي در کنار تعداد قابل توجهي مچ گيري هوشمندانه مي شويم. بعضي از موارد هم نشان مي دهند که محدوديت زماني براي رساندن فيلم به زمان استاندارد يک سانس سينما، گاه چه ضربات جبران ناپذيري به ساختار روايت و انسجام آن به لحاظ منطق روايت علت و معلولي وارد مي کند. در اين موارد دي وي دي و نسخه شخصي کارگردان، تنها راه حل موجود به نظر مي رسد. در هر حال با خواندن اين مطلب مي توان دريافت که يک فيلمنامه نويس حرفه اي در سيستمي حرفه اي، چه کار دشواري در باورپذير کردن اثرش دارد و چگونه بايد همه حفره هاي ريز و درشت فيلمنامه اش را پر کند تا دهان همه منتقدان فيلمنامه را ببندد. بازي هوشمندانه اي است که شايد کليدهايي در مسير حفظ روند منطقي روايت به دست فيلمنامه نويس ها بدهد.

21. نابودگر 2 / روز داوري (1991)
 

حفره فيلمنامه: در قسمت اول نابودگر توضيح داده شده بود که تنها موجوداتي با پوسته ارگانيک بيروني توانايي سفر در زمان را دارند. پس چگونه است که هم ريس و هم نابودگر، برهنه در طول زمان سفر مي کنند؟
اين اتفاق براي T1000 چگونه رخ مي دهد؟ چه کسي موجودي ساخته شده از فلز مذاب را بدون پوسته اي مستحکم به سفر در زمان مي فرستد؟
توجيه منطقي: از زمان قسمت اول تا ساخت قسمت دوم خيلي چيزها در جهان تغيير کرده است. پس مي توان پذيرفت که فناوري سفر در زمان ديگر نيازي به پوسته ارگانيک بيروني نداشته باشد. در چنين شرايطي لازم نيست T1000 برهنه پا به زمان جديد بگذارد. مگر آن که بخواهد دشمنان را فريب دهد که مدلي قديمي از نابودگر است؛ موجودي که به شکلي قابل پيش بيني، بدبين تر از يک ماشين بي احساس به نظر مي رسد.

22. بت من (1989)
 

حفره فيلمنامه: هنگام رويارويي در نقطه اوج قصه، بت من به جوکر مي گويد: «تو والدينم رو کشتي.» جوکر پاسخ مي دهد: «اون موقع من بچه بودم.» انگار که از هويت پنهاني بت من خبر دارد و اين به سادگي ذهنيت ما را در مورد هر آن چه در گذشته رخ داده بر هم مي زند.
توجيه منطقي: نيازي به توجيه نيست. جوکر خيلي ها را در طول عمرش کشته است. شايد هميشه در برخورد با کسي که والدينش را توسط جوکر از دست داده، همين را مي گويد!

23. روز استقلال (1996)
 

حفره فيلمنامه: شکل اجسام به نحو باورناپذيري تغيير مي کند. در پايان فيلم شاهديم که جف گلدبلوم يک ويروس رايانه اي توليد کرده که همه دشمنان را نابود کرده و دنيا را نجات مي دهد. اما اين ويروس چگونه تکثير مي شود؟
توجيه منطقي: دست کم يک صحنه حذف شده از نسخه نهايي وجود دارد که گلدبوم در آن تلاش مي کند رايانه شخصي اش را با سيستم منطبق کند. همين صحنه افزوده شده در نسخه دي وي دي نشان مي دهد رولند امريخ كارگردان فيلم مي دانسته نبود اين صحنه، ماجرا را چقدر احمقانه از آب درمي آورد.

24. در خدمت سرويس مخفي ملکه (1969)
 

حفره فيلمنامه: خب، حفره هاي روايتي در فيلم هاي جيمزباند همواره حضور داشته و منطقي کارتوني داشته اند. اما اين يکي ديگر خيلي ضايع است!
وقتي بلوفلد (تلي ساوالاس) با جيمز باند (جورج ليزنبي) ملاقات مي کند، انگار يادش نمي آيد که قبلاً در فيلم تنها دوبار زندگي مي کنيم هم با او روبه رو شده. شايد بشود گفت در فيلم تنها دوبار زندگي مي کنيم دو بازيگر ديگر يعني شان کانري و دانلد پلزنس اين نقش ها را بازي کرده اند، اما باز هم قانع کننده نيست.
توجيه منطقي: يک پيچ تند فيلمنامه اي در فيلمنامه اصلي وجود دارد که مي گويد، باند با عمل جراحي پلاستيک خود را به شکل يک مدل استراليايي درآورده است. اما خيلي روي آن تأکيد نشده است.
خب بگذاريد اين گونه بگوييم که بلوفلد آدم گرفتاري است و يادش نمي آيد که روزگاري جيمز باند با او رودرو شده بود.

25. ئي تي (1982)
 

حفره فيلمنامه: هر کس چند فيلم با موضوع بيگانگان فضايي ديده باشد، مي داند که اين موجودات، قابليت شناور شدن در فضا را دارند. پس چرا در آغاز فيلم که مأموران دولتي در جست و جوي ئي تي بودند، او از اين توانايي استفاده نکرد؟
توجيه منطقي: او هنوز خيال مي کند تحت سلطه قوه جاذبه است!

26. شمال از شمال غربي (1959)
 

حفره فيلمنامه: آدم هاي دار و دسته جيمز ميسن موفق شده اند راجر تورن هيل (کري گرانت) را به دام اندازند؛ کسي که به اشتباه او را جاسوسي کارکشته مي پندارند و مي خواهند وسط بيابان او را بکشند.
خب نقشه اصلي آن ها چيست؟ يک بمب؟ شليک گلوله توسط يک تک تيرانداز؟ نه! يک هواپيماي سم پاشي که مشهورترين خلبان آمريکا آن را هدايت مي کند.
توجيه منطقي: در منطق پرونده هاي جنايي، غيرعادي ترين وسيله قتل مي تواند روند تحقيقات را به طور کامل منحرف کند.

27. ناحيه 9 (2009)
 

حفره فيلمنامه: قاچاقچيان نيجريه اي اسلحه، تعدادي اسلحه ناشناخته را در گتوي ناحيه 9 پنهان کرده اند. اما انسان ها به دليل سازگار نبودن اسلحه ها با فيزيک انساني نمي توانند از آن ها استفاده کنند و در تمام طول دوره 20 ساله برده داري، موجودات بيگانه هرگز به فکر نيفتاده اند که به انبارها حمله کنند و با آن اسلحه ها سلطه انسان ها را در دست گيرند.
توجيه منطقي: به گفته نيل بلوم کمپ، اين موجودات بيگانه طبعي سلطه پذير و کارگر مسلک داشته اند.

28. جنگ هاي ستاره اي: قسمت سوم: انتقام سيث (2005)
 

حفره فيلمنامه: ميان منطق روايت در سه گانه اصلي جنگ هاي ستاره اي با سه گانه پيش درآمد آن که بعداً ساخته شد، تناقض هاي بسيار وجود دارد. از جمله آن که دروئيدها و دارت ويدر يکديگر را نمي شناسند. البته دروئيدها از نو برنامه ريزي شده اند و دارت ويدر هم گيج و منگ است و اين موضوع به سادگي همه چيز را توضيح مي دهد.
اما مشکل بزرگ تر آن جاست که براساس شخصيت پردازي لوکاس، شکل ظاهري اوباي اون براي آن به وجود آمده تا فرزند آنا کين را نسبت به او بي احساس کند. حالا بن را به خانه پدري و نزد خانواده بازمي گردانيم و نامش را مي گذاريم اسکاي واکر. اين گونه همه چيز درست از آب درمي آيد. البته اين لطفي به اوباي وان نيست. چرا که او به تبعيدي اجباري به آن سياره بياباني فرستاده شده است.
توجيه منطقي: اين يک حيله ذهني مخصوص جداي هاست. وگرنه آن بيابان که جاي پنهان شدن نيست.

29. بازگشت به آينده (1985)
 

حفره فيلمنامه: سفر مارتي مک فلاي به آينده و بازگشت به سال 1985، آينده بهتري را براي خانواده اش رقم مي زند. پس چگونه است که جورج و لورين، کلوين کلاين را به ياد نمي آورند؟ پسرکي که باعث آشنايي آن ها با يکديگر شد و به جورج الهام بخشيد که فعاليتش را در قالب يک نويسنده رمان هاي علمي – تخيلي ادامه دهد.
و از همه مهم تر دقيقاً چه کسي پسر آن هاست؟
توجيه منطقي: آن ها همه چيز را مي دانند. به طور منطقي کودکي مارتي تحت نظر جورج و لورين در نسخه دوم به مراتب بهتر از زندگي اول آن هاست.

30. بازگشت به آينده (قسمت دوم) (1989)
 

حفره فيلمنامه: خيال مي کنيد فيلمنامه قسمت اول پيچيده است؟ پس اين يکي را امتحان کنيد.
بيف سالخورده با دزديدن ماشين زمان مي خواهد کتاب نتايج کامل رقابت هاي ورزشي را به خودش در سال 1985 برساند تا پولدار شود و به سال 2015 بازمي گردد.
به طور منطقي اين سفر در زمان بايد باعث شود چهره بيف پيرتر به نظر برسد. همان گونه که براي مارتي اتفاق افتاد. اما بيف در سال 2015 هيچ تغييري نمي کند چرا؟
توجيه منطقي: حضور بيف پير در فيلم مدت زيادي به طول نمي انجامد. در واقع رابرت زمه کيس صحنه اي را فيلم برداري کرده بود که در آن، بيف مثل مارتي در قسمت اول از تاريخ حذف مي شود. اما اين صحنه قرباني تيغ تدوينگر شد.

31. همشهري کين (1941)
 

حفره فيلمنامه: کل داستان حول محور جست و جوي يک روزنامه نگار درباره معناي واژه رزباد مي گردد که چارلز فاستر کين هنگام مرگ بر زبان آورده بود. مشکل اين جاست که از همان صحنه نخستين فيلم شاهد بوديم کين در تنهايي مرد. پس چه کسي اين واژه را از زبان او شنيد؟
توجيه منطقي: بعدها پيشخدمت کين در ازاي دريافت اندکي پول به روزنامه نگار مي گويد اين کلمه را از زبان کين، مدتي کوتاه قبل از مرگش شنيده است. حتي ممکن است پيشخدمت به طمع دريافت مقداري پول اين واژه را از خودش درآورده باشد.

32. جان سخت / انتقام جو (1995)
 

حفره فيلمنامه: سايمون گروبر (جرمي آيرونز) جان مک کلين (بروس ويليس) را به مأموريتي خطرناک – در واقع براي انتقام مرگ برادرش – در نيويورک مي فرستد. در واقع مک کالين آدم گيجي است که کليد حل معماي فيلم را در دست دارد. چه کسي آدمي مثل مک کلين را به هارلم مي فرستد تا يک ماجراي نژادپرستانه را حل کند؟
توجيه منطقي: البته دور از ذهن است که کارور (سميوئل ال جکسن) جان مک کلين را نجات دهد. تنها توجيه منطقي مي تواند اين باشد که کارور در تمام اين مدت براي گروبر کار مي کرده است.

33. گرملين ها (1984)
 

حفره فيلمنامه: سه قانون ساده براي اجتناب از کشتار در خيابان ها وجود دارد ... اما يکي از آن ها کاملاً بي معناست.
به موگاوي ها پس از نيمه شب غذا ندهيد. آن ها هميشه پس از نيمه شب پيدايشان مي شود. پس چه زماني مي توان به آن ها غذا داد که خطرناک نشوند؟ و دقيقاً چه اتفاقي مي افتد اگر آن ها پس از نيمه شب غذا بخورند؟
توجيه منطقي: موگاوي ها مي توانند خود را با روش زندگي آدم ها منطبق کنند.

34. حس ششم (1999)
 

حفره فيلمنامه: در تمام طول دوران آشنايي دکتر کرو (بروس ويليس) با کول (هيلي جوئل آزمنت) دکتر هرگز تعجب نکرد که چرا هيچ کس نمي گذارد پسرک با او حرف بزند. حتي زماني که کول به دکتر گفت مي تواند مردهايي را ببيند که خود نمي دانند مرده اند.
توجيه منطقي: آن پسرک بيچاره گرفتار پنهان کاري اطرافيان شده است.

35. آواتار (2009)
 

حفره فيلمنامه: ترودي قواعد و قوانين را با حمله نکردن به خانه درختي ناوي زير پا مي گذارد. براي ناديده گرفتن اين قاعده چه تنبيهي در انتظار اوست؟ دادگاه نظامي يا اعدام؟
سرهنگ کواريچ، ترودي را به حال خود مي گذارد تا در پايگاه ول بگردد، حتي به او اجازه مي دهد که جان جيک سالي را نجات دهد.
توجيه منطقي: حتي ترودي هم نزد سرهنگ کواريچ از امتيازاتي برخوردار است.

36. گودزيلا (1998)
 

حفره فيلمنامه: بچه هاي گودزيلا در مديسن اسکوئر گاردن اسير شده اند و متيو برادريک و ژان رنو آن ها را به سختي کنترل مي کنند. به دلايلي نامعلوم آن ها هيچ کاري براي مسدود کردن آن سوراخ بزرگ در زير زمين انجام نمي دهند. جايي که بچه گودزيلاها به راحتي مي توانند از آن عبور کنند.
بله اين يکي ديگر يک حفره اساسي روايتي است. شايد شوخي فيلم ساز با تماشاگر!
توجيه منطقي: اين سوراخ به مجراي فاضلاب راه دارد. شايد فکر کرده اند که بچه گودزيلاها به فاضلاب حساسيت دارند. حتي فرصت اصلاح اين اشتباه در نسخه دي وي دي هم از دست رفت.

37. رهايي از شاوشنک (1994)
 

حفره فيلمنامه: اندي دوفرين (تيم رابينز) ناگهان از سلولش در زندان غيب مي شود. مأمورها هم پوستري از راکل ولش را چسبانده شده روي سوراخ تونل مي بينند. نمي دانيم کدام را باور کنيم. اين واقعيت که پوستر ياد شده قبل از حفر تونل در آن جا چه مي کرده و يا اندي پس از حفر تونل آن را چگونه روي ديوار چسبانده است.
توجيه منطقي: اندي مدت ها روي چسباندن پوستر به ديوار از داخل تونل تمرين کرده است.

38. يازده يار اوشن (2001)
 

حفره فيلمنامه: تري بنديکت رئيس قمارخانه، کيف هاي پر از پول دزديده شده توسط جورج کلوني و يارانش را پيدا مي کند. اما داخل آن ها پر از کاغذ و مجله است. اين لحظه مهمي در فيلم به شمار مي آيد و درمي يابيم که دار و دسته، کيسه ها را عوض کرده و پول ها را در لحظه آخر از آن مکان خارج کرده اند.
سؤال اين جاست که آن ها از کجا اين همه کاغذ و روزنامه باطله آورده اند؟
توجيه منطقي: اين جا لاس وگاس است و هميشه اتفاق هاي عجيبي در آن رخ مي دهد. شايد يک پولدار بي کار همه اين کاغذها را جمع کرده و به آن جا آورده است. بله توجيه ابلهانه اي است. حتي استيون سودربرگ هم نتوانست توجيهي براي اين قضيه بيابد.

39. داستان اسباب بازي (1995)
 

حفره فيلمنامه: نخستين شرط تبديل شدن به اسباب بازي آن است که انسان ها اين راز را درنيابند که اسباب بازي هاي مي توانند راه بروند و حرف بزنند. پس چرا باز لايت ير جلوي آن دزدها سر و صدا راه مي اندازد؟
توجيه منطقي: باز يک عروسک برنامه ريزي شده است. پس مي تواند اين کار را انجام دهد.

40. جنگ هاي ستاره اي (1977)
 

حفره فيلمنامه: حفره هاي روايتي متعددي در هر شش فيلم اين مجموعه وجود دارد و البته اين مشکل داراي قدمتي به طول تاريخ سينماست. تصميم عجيب فرمانده مبني بر اجازه فرار دادن به يک سفينه کوچک در ميانه نبرد با شورشيان در حالي که دست بالا را دارند، خيلي غير منطقي است.
آيا اين موضوع از چشم جورج لوکاس دور مانده؟ به خصوص که افسري متوجه ماجرا مي شود، ولي صدايش را درنمي آورد.
توجيه منطقي: آن افسر از هواداران شورشيان بوده، يعني قاعدتاً بايد باشد.
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 100



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.