بررسی تطبیقی ازدواج در اسلام و مسيحيت بخش دوم

نوشتار حاضر نيز با بهره‌گيري از روش تطبيقي، به مقايسه‌ي پديده‌اي بزرگ و بـرجسته در زنـدگي انسـان يعنـي «ازدواج» در دو ديـن الهي و آسـماني «اسـلام» و «مسيحيت» مي‌پردازد.
سه‌شنبه، 28 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی تطبیقی ازدواج در اسلام و مسيحيت بخش دوم

بررسی تطبیقی ازدواج در اسلام و مسيحيت بخش دوم
بررسی تطبیقی ازدواج در اسلام و مسيحيت بخش دوم


 





 
اهداف مستقيم ازدواج كه در ذيل آن، اهداف غير مستقيم قرار دارند، به قرار ذيل است:

1- تشكيل خانواده
 

از جمله اساسي‌ترين اهداف اسلام از ازدواج، تشكيل خانواده است. اسلام با تعيين اين هدف، به مسلمانان اين پيام را تفهيم مي‌كند كه تمام علل و چرايي‌هاي ازدواج مانند پاسخ به نياز‌هاي روحي، رواني، شناختي و جسمي و حفظ نوع بشر و توليد نسل سالم و پاك و... بايد در چهارچوبي تعريف شده و در قالب كانوني به نام خانواده تأمين و فراهم شود.
پس خانواده آن كانون محبت، عاطفه و لطفي است كه با ازدواج پي‌ريزي مي‌شود و از محبوب‌ترين و عزيزترين كانون‌ها نزد خداوند است كه هرگز بنايي با اين جايگاه ويژه و رفيع بنا نشده است: «ما بني في الاسلام بناء احب الي الله ـ عزّوجلّ ـ و اعز من التزويج.»
اگر ازدواجي انجام پذيرد، ولي به تشكيل اين كانون مهر و محبت منتهي نشود و صرفاً عقد و قراري بين دو انسان باشد، چنين ازدواجي شايد از ديدگاه عرفي و حقوقي يك ازدواج صحيح باشد، ولي از ديدگاه اسلام - به ويژه تربيت اسلامي- ازدواجي مطلوب و مورد پسند نيست؛ هر چند به توليد نسل و بر آوردن برخي نيازهاي جسمي و... بيانجامد.
با اين بيان مشخص مي‌شود كه چرا اين هدف از اولين و اساسي‌ترين اهداف ازدواج است؛ چرا كه بدون اين هدف، تأمين ديگر اهداف، ناممكن است يا به صورت ناقص فراهم مي‌شود. اندكي تأمل در اين معنا، آن را از اثبات بي‌نياز مي‌سازد. واضح است كه اسلام به هيچ يك از اين دو رضايت نمي‌دهد.
اسلام، خانواده را به عنوان يك هدف واسطه‌اي در نظر مي‌گيرد تا در پرتو آن به اهداف بعدي خود نايل آيد. در واقع از ديدگاه اسلام تنها با تشكيل خانواده مي‌توان به اهدافي خاص دست يافت و هيچ مسيري براي رسيدن به آن اهداف، جز از طريق خانواده وجود ندارد. به عنوان مثال، تأمين محبت و مودت، يكي از اهداف اسلام از ازدواج است؛ اما اين هدف به صرف ازدواج و تنها از طريق اين قرارداد و پيمان به دست نمي‌آيد. از ديدگاه اسلام، محل ارزاني نمودن محبت و مودت تنها كانون گرم خانواده است. اگر اسلام به محبت فرزندان اهميت مي‌دهد و بوسيدن آنان را موجب رحمت و حسنه مي‌شمارد (رك. عندليب، 1422ق: ج1، ص162، ح342)، آن را در كوچه و برزن نمي‌جويد؛ بلكه در كانون خانواده تعقيب مي‌نمايد. در اين‌جا نكته‌اي اجتماعي قابل ذكر است كه اگر اسلام به محبت بر ايتام اهتمام دارد و مسلمانان را به آن ترغيب مي‌نمايد، هرگز آن را جز از طريق خانواده نمي‌طلبد. هر مسلماني از نظر اخلاقي، موظف است يتيمي را در خانه و خانواده خود تربيت كند و در خانواده به او محبت نمايد؛ نه آن‌كه در خيابان با مشاهده‌ي يك يتيم دست ترحم بر سر وي بكشد. بي‌ترديد، اين شكل يتيم‌نوازي، ضررش بيش از نفع آن است و آن نوازش از صد نيش زبان براي آن يتيم دردناك‌تر است. يتيم‌خانه ساختن، تحفه‌ي فرهنگ غير اسلامي است كه دامن‌گير مسلمانان شده است.
چنان‌كه بيان گرديد، خانواده خود در پرتو ازدواج تشكيل مي‌شود و از جمله اهداف بي‌واسطه ازدواج، تشكيل خانواده است. اما اهداف با واسطه‌ي ازدواج به قرار ذيل است:

- محبت و مودت نسبت به همسر و فرزندان
 

قرآن كريم با انتساب «آرامش و سكون» به ازدواج، آن را هدف مستقيم ازدواج بيان مي‌نمايد: «خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليهاً ...» (روم، 21) بر طبق اين معنا، هدف از ايجاد زوجيت با همسراني از جنس خود، همانا «آرامش و سكون» است؛ ولي آن‌گاه كه از«مودت و رحمت» به عنوان اهداف بعدي نام مي‌برد، آن‌ها را در يك ظرف ارتباطي مي‌جويد و لذا با لفظ «بينكم» اين هدف را بيان مي‌كند. از اين شكل بيان مي‌توان به دست آورد كه «آرامش و سكون» هدف مستقيم و «محبت و مودت»، هدف غير مستقيم ازدواج هستند و در يك شكل ارتباطي خاص، به نام خانواده تعقيب مي‌شوند. پس «مودت و محبت» نيز از جمله‌ي اهداف ازدواج هستند كه در قالب روابط خانوادگي (بينكم) قرار مي‌گيرند.
اسلام تنها به نيازهاي جسمي انسان‌ها توجه ندارد، بلكه به نيازهاي روحي، رواني و معنوي انسان‌ها نيز توجه دارد. يكي از اين نيازها، نياز به محبت و مهرباني است. اين نياز را اسلام در خانواده تأمين مي‌نمايد. لذا از جمله اهداف مستقيم ازدواج، تشكيل خانواده و از جمله اهداف با واسطه‌ي آن، تأمين محبت، مهرباني و مودت همسران و فرزندان نسبت به يكديگر و ديگران است. اين اهداف بايد در فضاي خانواده فراهم شود. اگر خانواده به بر آوردن اين نياز اقدام نمود، جامعه لبريز محبت مي‌شود و هرگز دچار كمبود و كاستي در محبت نخواهد شد و از تمام مفاسد اين كاستي در امان خواهد ماند.

- توليد مسلمان كارآمد
 

در ابتدا لازم به يادآوري است كه پرورش نسل پاك و برخوردار از طهارت، هدف مستقيم ازدواج است و براي رسيدن به آن، ازدواج تنها راه است تا در پرتو عقدي شرعي، نسلي پاك و سالم توليد شود؛ لذا اين هدف جزء اهداف مستقيم ازدواج بيان مي‌شود. اما اسلام تنها به توليد كمي مسلمانان فارغ از فاكتورهاي كيفي بسنده نمي‌كند؛ بلكه درصدد پرورش انسان‌هايي آگاه و كارآمد است و اين هدف همانند اهداف پيشين تنها از رهگذر خانواده به دست مي‌آيد؛ چرا كه عواملي بيش از ازدواج در رسيدن به آن نقش دارند و ازدواج تنها زمينه‌ساز آن است. براين اساس مشاهده مي‌شود كه اسلام براي رسيدن به اين هدف، مسئوليت‌هاي فراواني را بر عهده‌ي خانواده مي‌گذارد. بي‌ترديد هر مسئوليت سپاري براي رسيدن به هدفي انجام مي‌گيرد. در اين‌جا نيز اين مسئوليت‌ها به منظور نيل به «توليد نسل آگاه و مسلمان كارآمد»، بر عهده‌ي خانواده نهاده شده است. از جمله‌ي مسئوليت‌هاي سپرده شده به خانواده، همانا دانش آموختن (نك. عندليب، 1422ق: ج2، ص31، ح1619)، قرآن آموختن (نك. همان: ج1، ص502، ح1482)، آموزش عقايد، احكام و مقررات دين (نك. همان: ج2، ص29، ح1608)، حرفه‌آموزي (همان: ج2، ص33، ح1628) آموزش آداب و سنن مسلماني (همان: ج2، ص85، ح1789) و... است. گرچه امروز، برخي از اين وظايف را دولت يا نهاد‌هاي ديگر اجتماعي بر عهده دارند، ولي اين موجب سلب مسئوليت از خانواده نمي‌شود. لذا با وجود تعهد اين سازمان‌ها و نهادها، در صورت عدم فراهم شدن اهداف فوق، خانواده مسئول شناخته شده و مورد مؤاخذه قرار مي‌گيرد. هم‌چنان كه اگر اين نهاد‌ها آموزش‌هاي فوق را بر اساس منابع و آموزه‌هاي اسلام ارائه نكنند، خانواده مسئول خواهد بود. مقصود آن است كه اين آموزش‌ها به هدف توليد مسلمان آگاه و كارآمد منتهي شود وگرنه ضرورتي براي سنگين ساختن بار مسئوليت خانواده وجود ندارد.
با انجام اين مهم، اهداف بعدي همانند: شكوفاسازي استعدادها، ايجاد روحيه‌ي تعاون، همكاري، همدلي و همراهي، تأمين سعادت فردي، پرورش حس مسئوليت‌پذيري، رشد و تكامل شخصيت انساني، هدايت به حق و حقيقت‌طلبي كه خود از اهميت خاصي در ديدگاه اسلام بر خوردار است، نيز فراهم مي‌شود. پس اسلام هيچ هدفي را فراموش نكرده و در پرتو خانواده به تمام اهداف خود از ازدواج دست مي‌يابد. به اين ترتيب و بر اين اساس، جايگاه اهداف و ارتباط و تعامل آن‌ها با يكديگر و تأثير و تأثر آن‌ها نيز معين مي‌شود كه اسلام احساس تعهد را در برابر دين، ارزش‌هاي ديني و انساني مي‌خواهد، همان‌گونه كه رشد و تكامل انسان و شكوفاسازي استعدادها، همدلي و تعاون و... را فارغ از تعهد ديني نمي‌جويد. اسلام اهداف خود را از ازدواج، كه همان تربيت انسان كامل كار آمد مسلمان است، در خانواده، آن هم در خانواده‌اي بناشده بر پايه‌ي تعاليم اسلام مي‌طلبد.

2- پرورش نسل سالم و پاك
 

از جمله اهداف مهم و خطير اسلام از ازدواج، پرورش نسل سالم و پاك است. اسلام اگر خواهان بناي مدينه‌ي فاضله مي‌باشد كه اين‌گونه نيز هست و اگر در انديشه سعادت جامعه‌ي انساني است كه اين‌چنين مي‌باشد و اگر... اين مهم جز با تربيت انسان‌هاي سالم و پاك ممكن نمي‌شود. بنابر انديشه‌ي اسلام، هرگز بي‌وجود انسان‌هاي سالم و پاك، نمي‌توان جامعه‌ي پاك بنا نمود و مدينه‌ي فاضله پي‌ريزي كرد و جز از رهگذر ازدواج، نمي‌توان به اين آمال رسيد. تنها ازدواج مطابق با قوانين و شرايط اسلام است كه مي‌تواند اين انتظار را برآورده سازد.
به منظور رسيدن به اين هدف، اسلام شرايط خاصي را براي ازدواج در نظر مي‌گيرد. اين شرايط بسيار متنوع است؛ چرا كه به واسطه‌ي اهميت اين هدف، اسلام حتي شرايط تغذيه، حالات روحي و... موثر را از نظر دور نداشته است؛ لذا به رعايت برخي امور و اجتناب از بـرخي عوامل موثـر ديگر توصيه مي‌نمايد. (الحر العاملي، 1403ق: ج14، صص50-68) به عنوان نمونه، اسلام از ازدواج با فرد شراب خوار و بد اخلاق، كم خرد و احمق نهي مي‌نمايد. (همان: صص59-53) قابـل توجه اسـت كه در بـرخي از اسناد اسلامي توصيه شده است كه اگر با اين افراد تن به ازدواج داديد، از آن‌ها بچه‌دار نشويد. (رك. همان: ص57 ، باب 34) اين توصيه از طرف منابع اسلامي نشان مي‌دهد كه اين شرايط حداقل به منظور تولد نسل سالم و پاك مورد نظر اسلام قرارگرفته است. هم‌چنان كه در برخي اسناد، به اين هدف عالي ازدواج توجه صريح شده و به شرافت خانوادگي به عنوان يك شرط اساسي مي‌نگرد و مي‌فرمايند: «تزوجوا في الحجر الصالح، فان العرق دساس»، «با خانداني صالح ازدواج كنيد، زيرا عرق (ژن) دساس و بسيار تأثيرگذار است.» (طبرسي، بي‌تا: ج1، باب 8 ، ص373)

3- حفظ عفت و حياي فردي و اجتماعي
 

توجه به صفات برجسته‌ي انساني و زمينه‌سازي به منظور تأمين آن‌ها، از جمله‌ي اهداف مهم و خطيري است كه اسلام از طرق مختلف در صدد تأمين آن‌ها است. عفت و حيا از جمله‌ي اين صفات مي‌باشند كه يكي از راه‌هاي تأمين اين صفات و سجايا، ازدواج است. اسلام با تشريع و تبليغ ازدواج، به دو شكل مسير نيل به اين هدف را هموار مي‌سازد: يكي از اين جهت كه ازدواج را بهترين و طبيعي‌ترين راه تأمين نيازهاي جنسي معرفي مي‌كند. اسلام با ابراز اين انديشه نه تنها به ازدواج به عنوان عملي پست نگاه نمي‌كند، بلكه آن را عملي با ارزش، مقدس و شايسته‌ي ثواب تلقي مي‌نمايد و با ارائه‌ي اين گونه تلقي از ازدواج، مسير صحيح پاسخ به نيازهاي جنسي را معرفي و ترويج مي‌كند تا آدمي را از پرتگاه رفتارهاي جنسي بي‌ضابطه دور ساخته و به اين نوع رفتار او نظم و قانون بخشد و از رهگذر قانونمندسازي رفتارهاي جنسي، عفت و حيا را به جامعه‌ي بشري ارزاني نمايد. مسير دومي كه اسلام براي رسيدن به هدف عفت عمومي پيش مي‌گيرد، همانا تشريع قوانين خاص در محدوده‌ي دروني ازدواج است. يعني اگرچه ازدواج را مسير نيل به عفت و حيا مي‌داند، ولي به گونه‌اي ازدواج را ترويج و تشريع نمي‌كند كه خود تهديدي براي عفت اجتماعي محسوب شود و افراد هرزه در قالب ازدواج به اهداف زشت خود برسند و عفت عمومي را به يغما برند. در واقع، اسلام با پيش گرفتن مسير تعادل نه راه ازدواج صحيح را به روي نيازهاي بشر بسته است تا به بيراهه رود و عفت را پايمال سازد و نه با نگاه افراطي به ازدواج، خود ازدواج را وسيله‌اي براي بي عفتي قانوني ديگران قرارداده است تا در قالب ازدواج به اهداف پليد خود برسند.

4- تأمين آرامش و سكون دل
 

آرامش بخشيدن به نهاد ناآرام و دل بي‌قرار انسان، نيازمند ارتباط با جنس مخالف است كه اسلام آن را با ازدواج براي افراد تأمين مي‌نمايد. آدمي در مراحل مختلف حيات خود به مرحله‌اي مي‌رسد كه افزون بر نيازهاي جسمي و جنسي، خود را نيازمند ارتباط با جنس مخالف مي‌بيند. اين نياز به گونه‌اي است كه حتي با ارضاي نياز جنسي هم برطرف نمي‌شود و آدمي حتي در حالي‌كه به تمايلات جنسي او پاسخ قانع داده شده است، باز هم احساس كمبود ارتباطي و همنوايي با جنس مخالف را دارد. اين نياز، در برخي مواقع، آن‌قدر شديد مي‌شود كه تمركز و آرام و قرار را از دل انسان سلب مي‌نمايد. تنها عاملي كه مي‌تواند به اين انسان بي‌قرار، آرامش بخشد و وي را به ساحل امن سلامتي روحي و رواني مسكن دهد، ازدواج است. اسلام هم يكي از اهداف ازدواج را پاسخ به اين نياز دروني معرفي مي‌نمايد و تأمين آن را از جمله‌ي آيات و نشانه‌هاي خداوند مي‌شمارد: «و من اياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها...» (روم، 21) «از نشانه‌هاي خداوند اين است كه همسراني را از جنس خودتان براي شما آفريد تا در كنار هم آرامش يابيد.»
آرامش و سكون، نياز هميشگي انسان‌ها است. انسان جز در ظرف رواني آرامش و قرار، قادر به انجام فعاليت نيست و تنها در اين صورت مي‌تواند به اهداف خويش برسد و حتي وجود خويش را حفظ نمايد. چه روي ديگر سكه‌ي آرامش و قرار، اضطراب و آشوب است. دل آشوب‌زده و انسان مبتلا به اضطراب، سلامت خود را در معرض تهديد مي‌بيند تا چه رسد كه در پي اهداف زندگي خود برآيد. آدمي هيچ‌گاه از اضطراب استقبال نكرده و هميشه از آن گريزان است؛ چرا كه آن را بزرگ‌ترين تهديد براي خود مي‌داند. اسلام با تشريع ازدواج و تأمين آرامش و قرار، بزرگترين خواسته‌ي بشر را به او هديه داده است. با تأمين «آرامش و سكون»، كليد سلامت روح و روان در اختيار آدمي قرار مي‌گيرد و مسير تكامل و تعالي به روي وي باز مي‌شود.

اهداف مذموم ازدواج از ديدگاه اسلام
 

اسلام تنها به بيان اهداف مثبت و مورد پذيرش ازدواج نمي‌پردازد، بلكه در كنار بيان اهداف عالي ازدواج، مسلمانان را از ازدواج به منظور رسيدن به برخي اهداف نامناسب و زشت بر حذر مي‌دارد. براين اساس، اسلام ازدواج‌هايي را كه به منظور كسب مال و ثروت، فخرفروشي، خودنمايي، رسيدن به موقعيت و منزلت اجتماعي و دنيوي و صرفاً ارضاي غريزه‌ي جنسي انجام مي‌پذيرد، سخت نكوهش مي‌نمايد. به اين ترتيب مي‌توان گفت كه اسلام تنها با نظر ايجابي به ازدواج نگاه نمي‌كند و تنها به بيان اهداف ايده‌آل ازدواج اكتفا نمي‌نمايد، بلكه از ازدواج به قصد رسيدن به اهداف ناپسند و نادرست نيز ممانعت مي‌نمايد و به مسلمانان توصيه مي‌كند كه تنها به منظور رسيدن به اهداف مقدس و متعالي بيان شده به سراغ ازدواج برويد و به آن‌ها هشدار مي‌دهد كه اگر به منظور آن اهداف مطرود ازدواج كنيد، به آن اهداف نمي‌رسيد و اگر هم آن‌ها تأمين شوند، سعادت‌آفرين نيستند و موجب گرفتاري خواهند بود.

ازدواج در مسيحيت
 

قبل از توصيف و تبيين فلسفه و بيان اهميت و اهداف ازدواج در آيين مسيحيت، توجه به سه نكته ضرورت دارد:
الف)- در اين بررسي، همان‌گونه كه در توصيف اسلام گذشت، به نظريه و ديدگاه ديني مسيحيت در خصوص ازدواج به عنوان دين الهي پرداخته مي‌شود و به فرهنگ رايج و آداب و رسوم متداول در بين مسيحيان در ازدواج توجه نمي‌شود. به بيان ديگر، آن‌چه در اين نوشتار به تطبيق و مقايسه گذارده مي‌شود، فرهنگ رايج و آداب و رسوم بومي و اجتماعي متداول و مرسوم در جامعه‌ي مسيحي نيست؛ بلكه آموزه‌هاي برگرفته از منابع اصيل و متون قابل استناد مسيحيت مي‌باشد كه با تعاليم برگرفته از متون اسلامي مقايسه مي‌شود.
ب)- در اين موضوع، مقايسه صرفاً بر مبناي آموزه‌هاي مستند به متون ديني صورت گرفته و تحليل تحليل‌گران و پژوهش‌گران در مورد متون اسلامي و مسيحيت، مبناي تطبيق قرار نگرفته است و بر پايه تحليل‌هاي انجام شده تطبيق انجام نمي‌شود؛ لذا تطبيق‌ها بر اساس معارف برگرفته از منابع ديني انجام مي‌گيرد.
ج)- در بررسي نظريه اسلام، ابتدا به فلسفه و علل ازدواج پرداخته شد؛ ولي در بررسي ديدگاه مسيحيت، اهميت و جايگاه ازدواج بر مبحث علل و فلسفه ازدواج مقدم گرديد. اين اختلاف در بررسي، محصول مقايسه و تطبيق است كه جداي از آشنايي با جايگاه ازدواج در مسيحيت نمي‌توان به سراغ علل و فلسفه‌ي آن رفت؛ زيرا در سطور بعدي روشن خواهد شد كه مسيحيت بعد از ناتواني در حفظ طهارت و پاكي، ازدواج را تشريع مي‌نمايد و ازدواج در اين آئين از يك جايگاه دست دومي برخوردار است.

الف- اهميت و جايگاه ازدواج در مسيحيت
 

1- تقديس ازدواج
 

مسيحيت با معرفي ازدواج به عنوان يكي از آيين‌هاي مقدس و شعائر ديني، جايگاهي خاص براي ازدواج قائل است. در الاهيات مسيحي شعائر ديني آدابي هستند كه به واسطه‌ي آن‌ها فيض خداوند از طريق نامرئي به انسان مي‌رسد. (مولند، 1381: ص37) نزد مسيحيان شعار مذهبي عبارت است از يك عمل محسوس كه به موجب تأسيس الهي‌اش تنها شكل و صورت نيست؛ بلكه چيزي است كه در نجات و تقدس انسان اثر دارد. (همان: ص66) هر شعاري يك شكل مرئي و محسوس از فيض نامرئي به شمار مي‌رود. مسيحيان كاتوليك رم، هفت شعار را به رسميت مي‌شناسند كه ازدواج يكي از آن شعائر است.[ii] آن هفت شعار عبارتند از: تعميد، توبه، تاييد (تثبيت ايمان)، عشاي رباني، تدهين نهايي، اعتراف و ازدواج. از بين اين گروه شعائر، پنج شعار اول، براي سلامت روح هر فرد مسيحي انجام مي‌شود؛ در حالي‌كه دو شعار اخير، يعني اعتراف و ازدواج براي خدمت به كليسا و تشكيل خانواده انجام مي‌پذيرد. (همان: صص67-66)
ازدواج مقدس[iii] تنها شامل تشريفات ازدواج كه صرفاً عمل تقديسي است، نمي‌شود؛ بلكه پيمان ميان زن و شوهر و اموري را كه ازدواج با آن‌ها تكميل مي‌شود را نيز شامل مي‌شود. از نظر تاريخي، مدرك ازدواج به عنوان يك آيين مذهبي، به كتاب مقدس برمي‌گردد كه از آن به «سر عظيم» تعبير مي‌كند.[iv] سر عظيم به ارتباط ميان زن وشوهر اشاره دارد. زندگي زناشويي صفت شعاري خود را از اين عقيده گرفته است كه نمونه‌اي زميني از يك حقيقت آسماني است. (همان: ص80)
بر اين اساس، ازدواج در مسيحيت يك پديده طبيعي و صرفاً عملي دنيوي و انساني تلقي نمي‌شود؛ بلكه جايگاهي آسماني و برتر از حيات دنيوي دارد. شايد بتوان گفت كه ازدواج در مسيحيت تنها برآورنده نيازهاي مادي نيست و به قصد رسيدن به اين هدف يا به منظور تأمين اغراض دنيوي ـ تا چه رسد به اهداف غريزي و حيواني ـ انجام نمي‌پذيرد. البته پروتستان‌ها معتقدند، اين شعائر جزء ضمائم گزينشي در زندگي مسيحيـان اسـت كه هـر كـس بخواهـد مي‌توانـد آن‌ها را بپذيـرد يا رهـا كنـد. چـون پروتستان‌ها به نيت بيش از عمل اهميت مي‌دهند، معتقدند رستگاري موهبتي است كه از جانب خداوند اعطا مي‌شود نه از راه برگزاري شعائر مقدس مانند ازدواج. (مك‌آفي برون، 1920م: ص285)

2- ازدواج اتحادي دايم و ناگسستني
 

در مسيحيت، ازدواج نشانه‌ي محبت خداوند به بشريت است و به وسيله‌ي اين عمل، زن ومرد اتحادي مقدس و غير قابل انفصال بر قرار مي‌كنند. در واقع، در مسيحيت ازدواج عبارت است از يكي شدن محبت دو شخص كه با يكديگر براي زندگي مشترك همراه با امانت‌داري متقابل و همكاري متعهد مي‌شوند.(همان: ص286) مسيحيان هنگام ازدواج متعهد مي‌شوند كه يكي شدن مرد و زن را نشانه‌ي آشكاري براي محبت خدا به بشر و محبت مسيح به شاگردانش قرار دهند. به همين علت، مسيحيان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگي مي‌شمارند و با طلاق و تجديد فراش در زمان حيات همسر مخالفند. (ميشل، 1377: ص95)
در مسيحيت، دو عنصر ماهيت ازدواج را فراهم مي‌آورد؛ قداست آسماني و الهي و ناگسستني بودن پيمان منعقد شده. پس ازدواج در مسيحيت يك نوع پيمان دايم و تعهد پايدار آسماني است كه نشان از محبت خداوند دارد. اين تعهد آسماني و الزام‌آور، هرگز قابل گسستن و نقض نيست. در انجيل، طلاق زن و ازدواج مجدد زن، در حكم زنا به شمار مي‌رود. در انجيل متي پيرامون طلاق چنين آمده است: هر كس زن خويش را بدون آن كه خيانت از وي ديده شود، طلاق دهد و آن زن هم دوباره شوهر كند، آن مرد مقصر است، چون باعث شده، زنش زنا كند و مردي هم كه با اين زن ازدواج كرده، زناكار است. (وكيلي، 1375: صص48-47)

3- تجرد عامل تقرب به خدا
 

اگرچه ازدواج در مسيحيت پديده‌اي مقدس محسوب شده و سرّ عظيم ناميده مي‌شود، اما در برابر آن عزوبت و تجرد و دوري گزيدن از ازدواج امري پسنديده‌تر است. شخص مجرد، با تمام توان به خدمت خداوند مي‌رسد و با كم كردن مشغله‌هاي دنيوي و زندگي، خود را شبيه عيسي (ع) و مريم مقدس (ع) مي‌سازد. (پطرس، 1882م: ص345)
بنابر ديدگاه انجيل، ازدواج تنها وسيله‌اي جهت دفع شهوت و جلوگيري ازمعصيت است و خود ارزشمند نيست. اگرچه از ازدواج به عنوان آيين مقدس ياد مي‌شود، ولي اين قداست ذاتي ازدواج نيست؛ بلكه نگاه به ازدواج به عنوان وسيله اي جهت حفظ پاكي و تامين نيازهاي جسمي است. لذا در صورت آلودگي به حرام، ازدواج مستحب مي‌شود وگرنه اگر كسي بتواند شهوت خود را كنترل كند، بهترين عمل عزوبت، بتوليت و عدم ازدواج است. چون عزوبت نزد خداوند، از ازدواج بهتر است. پس براي افرادي كه نمي‌توانند پاكي و طهارت خود را حفظ كنند و آلوده مي‌شوند، ازدواج خوب است؛ ولي اگر ازدواج نكنند، خوب‌تر است؛ چون در ازدواج، انسان به فكر ارضا و تحصيل رضاي همسر است؛ درحالي‌كه شخـص غير متـزوج پيوستـه در پي تحصيـل رضـاي پروردگار است. (سكري سرور، بي‌تا: ص68)
در اين رابطه به بعضي از بيانات «پولس» اشاره مي‌شود:
ـ «اما درباره‌ي آن چه به من نوشته بوديد، مرد را نيكو آن است كه زن را لمس نكند؛ لكن به سبب زنا هر مرد زوجه خود را بدارد، ... به مجردين و بيوه زنان مي‌گويم كه ايشان را نيكو است كه مثل من بمانند، اگر پرهيز ندارند، نكاح كنند؛ زيرا كه نكاح از آتش هوس بهتر است.» (رساله اول پولس به قرنتيان،7/10-1)
ـ «شخص مجرد در امور خداوند مي‌انديشد كه چگونه رضامندي خداوند رابجويد و صاحب زن در امور دنيا مي‌انديشد كه چگونه زن خود را خوش سازد.» (همان:40-
7/32)
به بيان ديگر، اصل اساسي آن است كه آدمي رهبانيت پيشه كند (چه مرد و چه زن)؛ ولي از آن‌جا كه اين كار غير ممكن است، ازدواج اجازه داده شده است. از باب جمع بين ارزش بودن رهبانيت و ضرورت حفظ خود از گناه، ازدواج با يك نفر مباح دانسته شد؛ يعني روي‌آوري به ازدواج فقط براي پاسخ به ضرورتي است كه از راه عزوبت نمي‌توان آن را فراهم نمود؛ چه گزينه‌ي اول عزوبت است؛ لذا در بهره‌مندي از ازدواج بايد به قدر ضرورت اكتفا نمود؛ چرا كه ازدواج راه فرار از آتش هوس دانسته شده است، (رك. رساله اول پولس به قرنتيان، 7/10-1) نه مسير رسيدن به ملكوت و آدمي براي فرار از آتش خلق نشده بلكه براي رسيدن به كمال - ملكوت- به دنيا آمده است. بر اين اساس، در اين مسير فرعي يعني ازدواج ديگر تعدد و تجديد راه ندارد و براي هيچ‌يك از زن و مرد ازدواج مجدد ممكن نيست؛ مگر آن‌كه يكي از دو زوج بميرد و طلاق در صورتي ممكن مي‌شود كه يكي از دو زوج از مسيحيت خارج شود. (شبلي، 1993م: ج2، ص 198) بر اساس احكام و مقررات ازدواج در مسيحيت، بايد زوجين هر دو مسيحي باشند تا بتوانند با هم ازدواج كنند و لذا اگر بعد از ازدواج يكي از آن دو از مسيحيت خارج شود، بايد از هم جدا شوند. (سكري سرور، بي‌تا: ص69)
به عقيده برخي مجامع[v]، كسي‌كه اقدام به ازدواج مي‌كند، طريق راحت و آساني را كه اغلب مردم برمي‌گزينند، انتخاب كرده است؛ اما كسي كه عفت پيش مي‌گيرد، راه برتر و سزاوارتري را برگزيده و همانند ملائكه شده است. كسي كه ازدواج مي‌كند سزاوار سرزنش نيست؛ لكن از آن نعمتي كه با عفت به آن مي‌رسد دور مي‌ماند. راه عزوبت، كوتاه‌ترين راه رسيدن به ملكوت است. حتي در مجامع بيان شده كه ازدواج مانع ورود به ملكوت خداوند است. (سكري سرور، بي‌تا: ص69) با عنايت به اين سخن، مقدس شمردن ازدواج در مسيحيت هرگز به معناي ارزش ذاتي ازدواج نيست. ارزش ذاتي و اساسي براي عزوبت است و چون با عزوبت مي‌توان به ملكوت رسيد نه با ازدواج، ازدواج وسيله‌اي است جهت فرار ازآتش هوس نه تامين اهداف عالي و لذا عزوبت انتخاب خواص و برگزيدگان است وعموم مردم چون از عزوبت عاجزند به ازدواج روي مي‌آورند.

ب- فلسفه ازدواج در مسيحيت
 

1- علت اساسي تشريع ازدواج
 

- حفظ پاكي و طهارت
بر پايه آن‌چه گذشت، مي‌توان گفت كه در مسيحيت دو سطح از پاكي مورد نظر است:
- پاكي از زنا و روابط جنسي نامشروع
-پاكي از ارتباط با جنس مخالف؛ هر چند در قالب آيين مذهبي و شعائر ديني همانند ازدواج صورت گيرد.
مقصود اولي و اساسي در ديدگاه مسيحيت، تأمين و حفظ پاكي نوع دوم است. لذا كسي كه بتواند خود را بر اساس تعريف دوم، از آلودگي و ناپاكي مصون بدارد و پاكي نوع دوم را براي خود فراهم آورد، هرگز نبايد به سراغ ازدواج برود. اين گروه كه از ديدگاه مسيحيت، انسان‌هاي برتر و برگزيده تلقي مي‌شوند، نيازمند ازدواج نيستند و براي آن‌ها ازدواج تشريع نشده و نخواهد شد تا از علل و فلسفه‌ي آن سخن گفته شود. ازدواج براي افرادي تشريع شده و مي‌شود كه نمي‌توانند پاكي نوع دوم را براي خود فراهم آورند. از اين رو به كشيشان ـ به عنوان برگزيدگان ـ حق ازدواج داده نمي‌شود. چه دادن حق ازدواج به كشيشان، سبب تصفيه اخلاق عمومي خواهدشد. (دورانت، 1373: ج6، ص26)
بنابراين، ازدواج در مسيحيت، بعد از ناتواني از تأمين پاكي نوع دوم تشريع شده است و فلسفه‌ي آن، حفظ و تأمين پاكي نوع اول است تا انسان‌ها به زنا و روابط نامشروع مبتلا نشوند. از اين رو، بعد از منع كشيشان از ازدواج مي‌گويند، صيغه‌گيري كشيشان، شورشي به‌جا و بر حق، عليه اين قانون سخت و خشن است. (همان: صص 27-26)
به بيان ديگر، در مسيحيت ازدواج به خودي خود مطلوب نيست و انتخاب و گزيده اول مسيحيت نمي‌باشد تا براي خود ازدواج به عنوان ازدواج، فلسفه بيان شود؛ بلكه عزوبت و تجرد كه نقطه‌ي مقابل ازدواج است، گزيده‌ي نخست مسيحيت است. پس بنابر قاعده بايد براي عزوبت فلسفه و علت بيان شود نه براي ازدواج. اما از آن‌جا كه عزوبت نمي‌تواند اهداف دست اول مسيحيت را ـ همانند پاكي از ارتباط با جنس مخالف و رهبانيت ناب ـ تأمين نمايد، به سراغ ازدواج مي‌آيد تا بلكه بتواند به برخي از سطوح پايين‌تر اهداف خود دست يابد.

2- علت فرعي تشريع ازدواج
 

- نجات و رستگاري
 

در مفهوم شعائر چنين مي‌گويند: شعائر جهت رسيدن فيض خداوند به انسان از طريق نامريي هستند؛ يعني اين شعاير كمك خداوند كه براي نجات بشر لازم هستند را به وجود مي‌آورند. (زيبايي‌نژاد، 1382: ص315) ازدواج كه يكي از اين شعائر مي‌باشد، از اين قاعده خارج نيست. لذا مسيحيان معتقدند، شعائر براي نجات و رستگاري ضروري هستند. البته در نحوه‌ي تأثير اين شعائر در رستگاري، اختلاف نظر دارند. كاتوليك‌ها مي‌گويند: بدون بهره‌مندي از اين شعائر، نجات براي هيچ‌كسي ممكن نيست و براي رسيدن انسان به نجات و رستگاري تشريع شده‌اند؛ ولي پروتستان‌ها تأثير اين شعائر را در حد به نمايش در آوردن رستگاري و نجات مي‌دانند يا آن‌ها را در صحه گذاردن بر نجات و رستگاري موثر مي‌دانند و عامل اصلي را اراده‌ي خداوند مي‌شمارند. (مك آفي برون، 1920م: ص286)
در هر حال، ازدواج براي تأمين نجات و رستگاري انسان‌ها آورده شده است؛ چه انسان خود اين تأثير را به دست خود فراهم آورد يا با وسيله‌سازي از خداوند بخواهد كه اين موهبت را به وي عطا كند.
با توجه به فلسفه نخست و اين‌كه عزوبت در مسيحيت گزيده و برتر است، قابل ذكر است كه راه اول نجات و رستگاري، همانا رهبانيت و عدم ارتباط با جنس مخالف ـ عزوبت و بتولت ـ است و ازدواج راه اول و گزيده‌ي نخست، جهت رسيدن به رستگاري و نجات نيست؛ حتي اگر در قالب روش‌هاي شرعي و قانوني باشد. بر اين اساس، اگر فلسفه‌ي ازدواج، نجات و رستگاري بيان مي‌شود، باز هم به عنوان فلسفه و چرايي دوم است. لذا در فرض ناتواني از رهبانيت براي رسيدن به رستگاري، ازدواج به عنوان راه بديل تشريع و به عنوان يك شعار معرفي شده است.

ج- اهداف ازدواج از ديدگاه مسيحيت
 

در نزد مسيحيان، ازدواج اهداف متعدد و متنوعي را تعقيب مي‌كند كه به اهداف مهم آن اشاره مي‌شود:

1)- پيدايش فرزندان شايسته و پاك
 

از اساسي‌ترين اهداف ازدواج در نزد مسيحيان، پيدايش فرزندان شايسته و برخورداري از نسل پاك و پارسا است. تنها راه پيدايش نسل پاك و شايسته، ازدواج و تشكيل خانواده است. لذا اين ازدواج بايد با رعايت شرايط معين شده همراه باشد تا بتواند به اهداف خود برسد. مثلاً ـ بنابر عقيده‌ي برخي از مذاهب مسيحي ـ از جمله‌ي اين شرايط، آن است كه بايد عقد ازدواج خوانده شود و صرف رضايت طرفين كفايت نمي‌كند و حتي اين عقد بايد توسط كشيش اجرا شود (سكري سرور، بي‌تا: ص92) يا زوجين هر دو بايد مسيحي و از يك مذهب باشند و اختلاف مذهب زن و شوهر، يكي از موانع ازدواج به حساب مي‌آيد. (مولند، 1381: ص123)

2)- اهتمام به كثرت نسل
 

«مقصود خداوند براي زوج ازدواج كرده اين بود كه با توليد نسل، فرزندان زياد شوند.» (متي 6-4: 19)
مسيحيت به تكثر نسل اهتمام جدي دارد و از محدود كردن آن امتناع مي‌ورزد. ازدواج براي سلامت امت مسيح، لازم است و دليل بر ايمان به خدا و اعتقاد به عنايت خداوند و سبب جلب خوشحالي خانواده مي‌شود؛ لذا در ممالكي كه مسيحيت در اقليت قرار دارند، اهتمام به كثرت نسل بيشتر است. (شبلي، 1993م: ج2، ص197)

3)- ايجاد محبت و وفاداري و يكي شدن زوجين
 

ازدواج خود نشانه‌ي محبت خدا به بشريت است. مزدوجين براي توليد مثل، تربيت فرزندان و رشد آنان در فضاي ايمان و محبت به خدا تلاش مي‌كنند. در واقع ازدواج رمز و نشانه‌اي بشري از شيوه‌ي رفتار خداوند با انسان به شمار مي‌رود. همان‌گونه كه خداوند انسان‌ها را دوست مي‌دارد، در اين‌جا نيز به اين امر اهتمام دارد و از مزدوجين تعهد مي‌گيرد تا با يكي شدن، نشانه‌ي آشكاري براي محبت خدا به بشر و محبت مسيح به شاگردانش قرار دهند. (ميشل، 1377: ص95) لذا بايد خانواده را كانوني از محبت خدا قرار دهند تا در پرتو اين كانون محبت، فرزندان رشد كنند.

4)- ايجاد پيوند ناگسستني
 

از ديدگاه مسيحيت، ارتباطي كه دو زوج در ازدواج با يكديگر برقرار مي‌كنند، عميق‌ترين رابطه‌اي است كه دو انسان مي‌توانند با همديگر برقرار كنند. خداوند ازدواج را به وجود آورد تا نه تنها از لحاظ جسمي، عاطفي، عقلاني و اجتماعي، بلكه در زمينه‌ي روحاني نيز، بين دو انسان اتحادي صميمي و عميق برقرار شود. (استات، بي‌تا: ص42) اهتمام مسيحيت به اين هدف، آن‌قدر زياد است كه هر گونه عملي كه منجر به گسستن پيمان ازدواج شود، محكوم شده است. لذا به هيچ وجه جدايي، طلاق و تعدد زوجات را تجويز نمي‌كند و آن‌ها را از محرمات مي‌شمارد. به عنوان نمونه، در زمان «پيوس يازدهم»، سقط جنين، جلوگيري از بارداري و طلاق كه به عنوان عوامل سست كننده ازدواج تلقي مي‌شوند، محكوم شد. (زيبايي‌نژاد، 1375: ص126) افزون بر توصيه‌هاي اكيد ديني در مراسم ازدواج نيز، كشيش كلماتي را تكرار مي‌كند كه به اين پيوند استحكام مي‌بخشد. مثلاً به زوجين مي‌گويد كه اين جملات را با هم تكرار كنند: «در خوشي‌ها و ناراحتي‌ها، در غنا و فقر، در بيماري و سلامتي (همديگر را) دوست مي‌داريم و گرامي مي‌داريم تا وقتي كه ما دو نفر زنده‌ايم.» (كاكس، 1378: ص116)

5)- تشكيل خانواده
 

يكي ديگر از اهداف ازدواج از ديدگاه مسيحيت، تشكيل خانواده است. مسيحيت براي بقاي نسل، تنها به قوانين ازدواج اهتمام ندارد؛ بلكه استمرار نسل و آيين مسيحيت را در توليد فرزندان و در فضاي خانواده مي‌جويد. بر اين اساس مسئوليت پرورش نسل را به آن مي‌سپارد. تربيت نسل، وظيفه‌ي خانواده و حق اجتماع است. در خانواده بايد تعاون و همكاري در تمام شئون حيات، حاكميت داشته باشد تا بتواند در پرورش نسل موفق باشد. ازدواج هسته‌ي اصلي تشكيل خانواده است و خانواده نيز از ديدگاه‌هاي مختلف تربيتي، اجتماعي، اقتصادي و... اهميت دارد.(منصور، 1999م: صص158-157)
بنابر ديدگاه مسيحيان كاتوليك، نه تنها به دنيا آوردن فرزند، بلكه حق اساسي و وظيفه‌ي تربيت و تعليم شايسته آن‌ها از خصوصيات و اهداف ازدواج است. (برانتل، 1381: ص242)
منبع:خبرگزاري فارس
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
ادامه دارد...




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.