15خرداد؛ پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف زوال سلطانيسم و سکولاريسم در ايران (3)

اغلب جنبش هاي پيش از 15خرداد فاقد مباني تئوريک و داشتن الگوهاي بومي براي تاسيس يک نظام سياسي بودند، در حاليکه با امام خميني دور جديدي از بازتوليد فرهنگي در ايران آغاز شد که در کمتر از دو دهه به يک انقلاب کبير و فراگير منجر مي گردد. جنبش هاي پيشين اگر هم قرار بود مسائلي از مسائل اين مرز و بوم را حل نمايند، تحت تاثير يکي از الگوهاي غربي بودند در حاليکه امام از اساس از سالها پيش باور نداشت که تمدن غربي راهي براي نجات انسان باشد. امام در نامه اي به ميرزا جواد همداني در سال 1314خ مي نويسد:
چهارشنبه، 29 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
15خرداد؛ پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف زوال سلطانيسم و سکولاريسم در ايران (3)

15خرداد؛ پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف زوال سلطانيسم و سکولاريسم در ايران (3)
15خرداد؛ پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف زوال سلطانيسم و سکولاريسم در ايران (3)


 

نويسنده: دکتر مظفر نامدار




 

3- دارا بودن نظريه براي تاسيس نظام جايگزين
 

اغلب جنبش هاي پيش از 15خرداد فاقد مباني تئوريک و داشتن الگوهاي بومي براي تاسيس يک نظام سياسي بودند، در حاليکه با امام خميني دور جديدي از بازتوليد فرهنگي در ايران آغاز شد که در کمتر از دو دهه به يک انقلاب کبير و فراگير منجر مي گردد. جنبش هاي پيشين اگر هم قرار بود مسائلي از مسائل اين مرز و بوم را حل نمايند، تحت تاثير يکي از الگوهاي غربي بودند در حاليکه امام از اساس از سالها پيش باور نداشت که تمدن غربي راهي براي نجات انسان باشد. امام در نامه اي به ميرزا جواد همداني در سال 1314خ مي نويسد:
بپرهيز و برحذر باش. اي برادر روحاني و دوست عقلاني از اين اشباح مدعي تمدن و تجدد که آنان ستوري رميده و گرگهايي درنده و شياطيني انسان نما هستند که از حيوان گمراه تر و از شيطان پست ترند و قسم به جان حقيقت که ميان آنان و تمدن آنچنان فاصله دوري است که اگر به شرق روند تمدن به غرب گريزد و چون به غرب روي آورند تمدن به شرق برود و همانند تو که از شير مي گريزي تمدن از ايشان در فرار است که ضرر ايشان بر بني آدم از آدمخوارگان بيش است.(1)
امام هيچگاه مرعوب جنجالهاي غرب در کارآمدي تفکر مدرن و ضرورت تقليد از اين تمدن نبود. هويت جنبش15خرداد يک هويت کاملا اسلامي و مستقل از تفکرات رسمي و جاري در حوزه تحولات اجتماعي بود. جنبه مهم اين هويت مستقل و اسلامي اين بود که فضاي اجتماعي جديدي براي مبارزه با نظام سلطاني ايجاد کند. فضايي که مربوط به زندگي روزانه و آرمانها و آرزوهاي ملت ايران باشد. فضايي که در آن، ملت ايران بتواند در برابر تبعيضها، بي عدالتي ها و ظلم هاي سلطاني واکنش نشان دهد و با آن مخالفت کند تا از اين طريق هويت خويش را باور، و از خودباختگي اي که نزديک به يکصد سال هستي ملت ايران را زير پاي غرب قرباني کرده بود، رهايي يابد.
براي اينکه بفهميم چگونه جنبش 15خرداد توانست حول محور نارضايتي مردم هويت جديدي را پايه ريزي کند، بايد جاذبه هايي را که اين جنبش ايجاد کرد به دقت تجزيه و تحليل نمود. همانطوريکه گفته شد سنت جريان هاي سياسي جنبش اجتماعي در ايران با نشان دادن تاثير از نظريه هاي غربي اعم از چپ و راست؛ بيشتر از هر چيزي به زمينه هاي ساختاري رهبري يک طبقه يا جريان خاص تکيه داشت، درحاليکه امام از اساس با همبستگي هاي طبقاتي و رهبري هاي حزبي مخالف بود و اين همبستگي ها را مانعي جدي براي وحدت جامعه مي دانست. از نظر امام در پيروزي جنبش اسلامي تداوم فرهنگي و ارتباط با سنتهاي اجتماعي و ارتباطات نسلي جنبه اي کليدي براي پيروزي در مقابل ماشين امنيتي رژيم سلطاني داشت.
کانون اصلي نظريه امام، باورها و اعتقادات اسلامي بود که اجازه نمي داد در جنبش 15خرداد و متعاقب آن انقلاب اسلامي چند قطبي هاي ويران کننده اي حاکم شود. به راستي نبوغ بي نظير امام اين بود که فعاليت اجتماعي مسلمانان را به نحوي چهارچوب بندي کند که پر از طنين فرهنگ ستمديدگان و آزادي از سيطره نظام سلطاني باشد.
آنچه ناظران اين جنبش را شگفت زده کرد، چيزي است که به شيوه هاي گوناگون و غيرمنتظره در ايران به سرعت به يک آرمان ملي تبديل شد. چه کسي باور مي کرد در کمتر از 15سال در سرزمين شاهنشاهان و شهرياران متکبري که خود را سايه خدا در زمين مي دانستند، يک انقلاب بزرگ اجتماعي و فرهنگي بوقوع پيوندد و از همه مهمتر اينکه اين انقلاب الهام بخش نهضت هاي رهايي بخش ديني و غيرديني شود؟!
اين مبارزه بنيادين و زنجيره اي که از 15خرداد سال42آغاز شد، يکپارچگي نظري و از خودگذشتگي هاي عملي عجيبي در ايران بوجود آورد که مي توان آن را پيشتاز مبارزات جهاني در برابر منطق نظام سرمايه داري، سوسياليسم و ساير جنبش هاي محافظه کارانه کنوني جهان و ديگر حرکتهاي اجتماعي چپ و سنتي و چپ جديد دانست. اين مسئله آنقدر اهميت دارد که به ما مي آموزد جنبش15خرداد را از بعد نمادين و الهام بخشي آن، بايد از زاويه هاي جديدي غير از زواياي سنتي تحليل جنبش هاي اجتماعي تبيين کرد.
امام خميني ساختارشکني جنبش15خرداد را آنچنان عميق و تعيين کننده مي دانست که معقتد بود اين قيام نه تنها اسطوره ستمشاهي را درهم شکست، بلکه افسانه ها و افسونهاي نظام هاي استبدادي و مدرن را نيز باطل کرد،(2) زيرا جنبش هاي مدرن تحت تاثير چپ و راست آنچنان هاله اي از علم و نظريه به دور خود تنيده بودند که کسي باور نمي کرد امکان دارد بدون استفاده از تئوريهاي اين جنبش ها حرکت اجتماعي جديدي آفريد.
امام خميني در 15خرداد افسانه ها و افسون هاي اين جنبش ها را به بايگاني تاريخ سپرد. نيروي اقتدار اجتماعي که در جنبش15خرداد در ژرفاي ذهن هوشمند ملت ايران به وجود آمد، بسيار سترگ بود امام با15خرداد اميد و اعتماد به عقل ايراني و عقل اسلامي را زنده کرد.
يکي از دلايل سترگي جنبش15خرداد اين بود که پيروانش کساني بودند که بنظر مي آمد بدون داشتن يک ساختار حزبي و سازمان اجتماعي مدرن با هم هماهنگ اند. اين هماهنگي در فضاي الگوهاي غربي بدون بهره گيري از ساختارهاي حزبي و طبقه پيشرو اجتماعي، و از همه مهم تر بدون وجود يک تضاد طبقاتي ممکن نيست.
انديشه هاي بنيادين امام به عنوان ابزار تئوريک جنبش نوين ملت ايران توانمندترين ابزاري بود که توانست گسست ناپذيري اين هماهنگي را تضمين کرده و بسان يک کار ويژه منظم رياضي گونه عمل نمايد. اين مهمترين راه براي جلب توجه ملتي بود که همه تصور مي کردند به دليل تکثر قوميتها و مذاهب و تضادهاي سنت و تجدد و تضادهاي ايرانيت- اسلاميت- تجدد؛ امکان هماهنگ سازي آنها در يک مبناي ديني و اسلامي وجود ندارد. امام توانست اين تکثر وحدت ناپذير را بصورت زنجيره اي از همانند سازيهاي کلامي، فلسفي، فقهي و اجتماعي به هم متصل کند و با نازل ترين خواسته مادي يک ملت رابطه برقرار نمايد.
کساني که فکر مي کردند در جهان ليبرالي که در بالا دست بجاي خدا، فيلسوف و رياضيدان و در پايين دست، ايدئولوگ و روشنفکر تعيين کننده همه چيز است، راهي جز توسل به دامن انديشه هاي غربي وجود ندارد؛ با تعجب نظاره گر شکل گيري اين زنجيره مقتدر و توانمند در بستر جنبش15خرداد شدند و کاري نيز از دست آنها برنمي آمد.
15خرداد حقيقتا نقطه عطف بود و همانطوري که امام فرمود بايد پرورانده شود و درباره آن بحث کرد و بالاتر از همه اينکه بايد آن را به درستي تبيين کرد. جنبش15خرداد را نمي توان با عادي سازي جنبش هاي اجتماعي ناديده گرفت. جنبش15خرداد با آرزوها و انتظارات تاريخي جديدي که در ايران بوجود آورد، توانايي عجيبي براي باز توليد فرهنگي دارد .هدف اين بازتوليد فرهنگي نبايد تنها نوآوري پاسخها باشد بلکه بايد نوآوري شکل تازه اي از فهم تحولات اجتماعي، سازمان دادن به اين تحولات و انديشه کردن پيرامون علل اين تحولات باشد. اين همان چيزي است که جنبش15خرداد و رهبر آن را نقطه عطف تاريخ ملت مي کند.
15خرداد با تمام وجوهش نقطه عطف نضج گيري يک ديدگاه کلان بازتوليد فرهنگي در ايران بود. امام خميني با رهبري اين جنبش به ما نشان داد که براي بازتوليد فرهنگي در يک جامعه تحقير شده، قبل از هرچيزي بايد به امکان توليد، راهبردهاي توليد، سياستهاي توليد و نوع توليد جديد انديشيد. امام در15خرداد با مذهب به همه اين سوالات پاسخ داد. امام تنها متفکر و حکيمي بود که در حوزه تحولات سياسي و اجتماعي دوران معاصر با مباني مذهب و انديشه هاي اسلامي به شيوه هاي بازتوليد فرهنگي در ايران پاسخ گفت و با پاسخهاي خود نه تنها تعريف جديدي از مفاهيم جديدي از مفاهيم گذشته ارائه داد بلکه با توليد مفاهيم جديد به يک نظريه و الگوي جديد براي اداره جهان در عصر سيطره مطلقه مدرنيته رسيد.
ملت بزرگ ايران بايد به اين باز توليد فرهنگي و امکاناتي که امام در 15خرداد سال42 و22بهمن سال57ايجاد کرد عميقا بينديشد. چرا امام پيوسته تاکيد داشت که نبايد15خرداد را هيچوقت فراموش کنيم؟ امام مي دانست که پيروزيهاي چند دهه اخير مبارزات ملت ايران با همه شکوهمندي در معرض تهديد است. مخالفتهايي که اينجا و آنجا از ناحيه قدرتهاي استکباري و دست نشاندگان داخلي آنها ابراز ميشود در ظاهر بي هيچ هماهنگي از هم پيروي مي کند؛ اما در واقع مخالفتهاي پرشماري هستند که مطلقا از يک هدف الهام مي گيرند:
از ميان بردن دستاوردهاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي نهضت بزرگ15خرداد و انقلاب اسلامي که بنظر ملت ايران از جمله والاترين دستاوردهاي تمدن ايراني اسلامي است. دستاوردهايي که بايد جهان شمول باشد و در کره زمين گسترش يابد.
انقلاب اسلامي مبشر آرمانهاي معنويت، آزادي، عقلانيت و عدالت اسلامي براي همه انسانها و همه جوامع بشري است. امروزه بشر تشنه اين آرمانهاست. هيچ چيز طبيعي تر و مشروع تر از دستيابي بشر به آرمانها نيست. آيا مي توان به بهانه دفاع از مدرنيته و مدرنيسم، به بهانه بزرگداشت علم و قانون دفاع از اين آرمانها را شکلي از کهنه پرستي نشان داد؟ آيا دفاع از آزادي، معنويت، عقلانيت، و عدالت کهنه پرستي است؟
تنها يک دولت کريمه مي تواند با آثار فروپاشنده نظام سرمايه داري سوسياليستي و ليبراليستي رويارويي کند. اين آرماني بود که از دل جنبش15خرداد متولد ميشود.
بحث از جنبش15خرداد تنها يک بحث تاريخي نيست آنچه اين جنبش را از جنبش هاي ديگر متمايز مي سازد رهيافتهاي جديد آن است. هسته مرکزي رهيافت جنبش 15خرداد تاکيد بر کارآمدي دين در بازتوليد فرهنگي است. باز توليدي که مي تواند شامل عناصر تاريخي، جامعه شناختي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي باشد و بر مثلث تصميم گيري متقابل: مردم، دين و دولت تاثيربگذارد.
امام با انتقاد شديد از مفهوم خطي موجود در تفسير جنبشهاي اجتماعي نسبت به اين عقيده که دين افيون توده ها و ناکار آمد در بازتوليد اجتماعي است واکنش سريعي نشان ميدهد و با يادآوري نهضت هاي اسلامي در صدساله اخير ايران به رهبري روحانيون شيعه، بينش پربار اسلامي را از ورطه فراموشي مي رهاند.
جنبش15خرداد به طرز چشمگيري خصوصيات خويش را هم بعنوان يک مبناي تشکل ديني و هم بعنوان جنبشي براي اقدام جمعي عليه نظام سلطاني که قادر است در کمترين زمان ممکن به يک جنبش ساز مان يافته تبديل شود، نشان داد.
بررسي دقيق اين رخداد براي جنبش هاي اجتماعي يک ضرورت است. غربگرايان روحانيت شيعه و جنبش15خرداد را يک جنبش ارتجاعي تلقي مي کردند و در انتظار تولد يک روايت غربي و چپ از جنبش اجتماعي در ايران به سرمي بردند. اما آنچه اتفاق افتاد کاملا غيرمنتظره و از معيار سنتي فلسفه سياسي غربي منحرف شده بود. جنبش15خرداد را بايد نخستين جنبش از سلسله جنبشهاي انقلابي دانست که نشانه هاي آغاز يک عصر روشنگري در ايران و جهان اسلام است.
به دنبال جنبش15خرداد درکمتر از15سال انقلاب اسلامي بساط نظام سلطاني و سکولاريسم را در ايران بهم زد و الگوي انقلابي جديدي به جهان معرفي کرد. تحليل ما از جنبش15خرداد نبايد خشک و بي روح باشد بلکه همان طوريکه امام خميني فرمود اين جنبش حماسه اي است که نقطه عطف در تاريخ و سرشار از بازتوليد، سرزندگي، سازندگي و رويدادهاي واقعي است. سزاوار است که متفکران ما روشمندانه به اين جنبش نظر داشته باشند زيرا کيفيت يگانه اي که اين جنبش را از بقيه جنبش ها متمايز مي کند و به آن ماهيت احياگرانه مي دهد ناشي از تولد يک هسته مرکزي نوين در ظهور جنبش هاي اجتماعي است.
متاسفانه محققان علوم اجتماعي غالبا هسته مرکزي مبارزه انقلابي ملت ايران را از ياد مي برند و براي فهم اين مبارزه به چيزهايي متوسل مي شوند که درک اين جنبش را غيرواقعي مي کند. آموزش آکادميک غربي و آداب و رسوم نظام علمي فلسفه غرب درک و فهم کساني را که بخواهند از اين زاويه انقلاب کبير اسلامي را تحليل کنند، تضعيف کرده است.
نمي توان جنبش15خرداد و انقلاب اسلامي را بسادگي به قالب عاملها، جدولها، تصاوير و عوامل مادي درآورد. با اين کار بدون فهم آن عوامل اصلي درک اين انقلاب سطحي ميشود.
کانون ايدئولوژي اين جنبش مذهب و هدف استراتژيک آن از بين بردن مشروعيت و مقبوليت نظام سلطاني بود. بعداز فروکش کردن دامنه جنبش15خرداد بنظرمي رسيد که مبارزه اسلامي به رهبري روحانيت براي هميشه از ايران رخت بربسته و جنبش هاي مذهبي چه در ايران و چه در جهان پديده اي مربوط به گذشته بوده است. اما وقتي در بهمن سال1357انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد رويدادها نشان داد که 15خرداد نه پايان بلکه آغاز موج جديدي از جنبش هاي ديني بود.
پاره اي از جريانات غربگرا با تکيه براينکه روحانيت محافظه کار، عقب مانده، متصل به نظام سلطاني، ضدعلم، و ناتوان از رهبري جنبش هاي اجتماعي است بعيد مي دانستند که چنين جرياني استعداد رهبري يک جريان انقلابي را داشته باشد. اما جنبش15خرداد نشان داد که درک کلي غربگرايان از تحولات سياسي و اجتماعي ايران بسيار سطحي و خيالي است.

پي نوشت ها :
 

1- همان،ص11و12
2- نقل به مضمون از: تبيان، دفترپنجم،ص260
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 19



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.