تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (61)
دکترين ماسوني در خاطرات منسوب به آقاي منتظري
آيت الله بروجردي از ديد آقاي منتظري
...پس از شروع درسها از بس به اين مسئله عنايت داشته و فتواي ايشان خلاف مشهور بود. پس از شروع شدن درس، گفتند فردا يک مسئله اي که خيلي مهم است ـ يعني مسئله «خروج الي دون المسافه» ـ را مي خواهم مطرح کنم...بعد از درس، من به ايشان گفتم اين مسئله را که شما فرموديد، گفتند نه، شايد اشاره کرديم...گفتم آقا شما فرموده ايد من هم نوشته ام، گفتند گمان نمي کنم. گفتم آقا من نوشته ام. فرمودند که خوب بياور ببينم. من هم نوشته را خدمت ايشان بردم...دفتر را دادم به ايشان...(1)
آيا طرح چنين خاطره اي که نه بار سياسي، نه بار اجتماعي و نه بار فرهنگي دارد، براي آن نبوده تا آن مرجع را عنصري فراموشکار، بي نظم و ناشايست براي مقام رهبري و پيشوايي بنمايانند؟ از زبان آقاي منتظري، داستان مفصلي درباره پشتيباني او از يک طلبه خطاکار و واکنش تند آيت الله بروجردي آمده است که پشتيباني او از مهدي هاشمي قاتل را در اذهان تداعي مي کند:
...يک طلبه اي بود اهل کهک، طلبه درسخواني بود...ايشان با يک طلبه خرم آبادي که قدري خويشاوندي هم با آقاي صاحب الداري داشت، در حجره بر سر يک مسئله جزيي نزاع کرده بودند، طلبه خرم آبادي به آقاي صاحب الداري شکايت اين طلبه را کرده بود. آقاي صاحب الداري گفته بود از مدرسه بيرونش کنيد به شهرباني هم بگوييد که از قم بيرونش کنند...من در جريان قرار گرفتم. رفتم پيش آقاي صاحب الداري؛ گفتم شما که اين حکم را کرده ايد آيا آن شيخ را خواسته ايد از او چيزي بپرسيد؟ گفت نه: من متولي هستم، ايشان بايد برود. خلاصه يک مقدار با ايشان حرفمان شد. ايشان هم رفته بود خدمت آقاي بروجردي و گفته بود من استعفا مي دهم، ما آمده ايم در حوزه مي خواهيم اصلاحاتي بکنيم، فلاني آمده عليه ما رجاله راه انداخته است...چند روز بعد من رفتم خدمت آقاي بروجردي که جواب يک مسئله را بپرسم، ديدم ايشان خيلي ناراحت است؛ در جلوي جمع رو به من کرد و گفت اشيخ حسينعلي، من چقدر از شما تعريف کرده بودم؛ من به تو علاقه داشتم؛ شما بطور کلي از اعتبار پيش من ساقط شديد؛ شما رجاله راه مي اندازيد؛ مي رويد تهديد مي کنيد...من اين مطلب کلي را همين جا عرض کنم که قدرت وقتي يکجا متمرکز ميشود، گاهي افراد انحصار طلب که فقط منافع خودشان را مي خواهند از روي حسادت يا انگيزه هاي ديگر، شروع مي کنند نزد آن فرد قدرتمند از افراد ديگر بدگويي و مذمت کردن؛ در اينجاست که افراد صاحب قدرت بايد به صرف شنيدن مطلبي عليه اشخاص به آن، ترتيب اثر ندهند و تحقيق بيشتري بکنند، با خود طرف صحبت کنند...ممکن است افراد روي جهاتي عليه يکديگر حرفهايي بزنند، ولي آن قدرتمند بايد روي اعصابش مسلط باشد و به گفته هر کس ترتيب اثر ندهد و با مسائل عاقلانه برخورد کند. بالاخره آيت الله بروجردي هم بشري بود مثل ساير انسانها و اين گفته ها در ايشان اثر گذاشته بود...(2)
واقعيت ماجرايي که از زبان آقاي منتظري نقل شده، کاملا روشن نيست و سرزده که نه تنها او را از مدرسه بيرون کرده اند، بلکه بنابر قول او آقاي صاحب الداري(متصدي مدرسه) دستور داده که«به شهرباني بگوييدکه از قم بيرونش کند». آيا تنها به علت اينکه با هم حجره اش«بر سر مسئله جزئي نزاع کرده» خواسته اند به شهرباني بگويند که او را از قم بيرون کند؟ آيا عقل سليم اينگونه ادعاي مغرضانه اي را مي پذيرد؟ آيا آيت الله بروجردي از«آقاشيخ حسينعلي» تنها به سبب اينکه از يک طلبه عادي پشتيباني کرده تا اين حد آزرده شده که به او اعلام کرده است: «شما بطورکلي از اعتبار پيش من ساقط شديد»؟ بايد گفت آقاي منتظري تنها به قاضي رفته و خوشحال بازگشته است. آقاي منتظري در ماجراي مهدي هاشمي و فتح الله اميد آزموني داد که نه تنها مايه سرافکندگي او در پيشگاه تاريخ شد، بلکه ديدگاهها و برداشتهاي او را درباره افراد و جريانها زيرسوال برد و خدشه دار کرد.
آقاي منتظري ادعا مي کند که طلبه اهل کهک با طلبه خرم آبادي«برسر يک مسئله جزئي!!نزاع کرده بودند» بايد ديد «مسئله جزئي» از ديد او چه مي باشد؛ چون برخي مسائل و جريانهاي زشت و جنايت بار از ديد او«جزيي» و ناچيز است؛ چنانکه از نظر او آدمکشي هاي مهدي قاتل«جزيي» و بي اهميت است و نيز زشت کاري هاي فتح الله اميد که به تعبير شادروان مرحوم حاج سيد احمد خميني «سرنوشت او با قوم لوط گره خورده بود»(3) از ديد آقاي منتظري «مسئله اي جزيي» به شمار مي آمد!! روشن نيست که آقاي منتظري در دوران زندگي خويش چرا و چگونه به عناصر فاسد، قاتل، جاسوس و بي بندبار گرايش داشته و در راه پشتيباني از آنان دل مراجع و عالمان رباني را پرخون مي کرده است؟ از ديد آقاي منتظري، همه بزرگان بشرند و «افراد انحصار طلب که فقط منافع خودشان را مي خواهند» آنان را تحت تاثير قرار مي دهند، به جز خود او که«فوق بشر» است و انساني فوق انسانها! نه «ديوار گوشتي» در اطراف او وجود دارد! نه از ديگران تاثير مي پذيرد! و نه عناصر «انحصار طلب» و مرموز در اطراف او وجود دارند! اگر هم در کتاب خاطرات، مطالب فراواني از علي اصغر کيميايي، حسن ساطع، محمود صلواتي و...آورده و کتاب را از بافته ها و ساخته هاي نامبردگان آکنده ساخته نه براي اين است که از آنها تاثير گرفته و آلت دست آنها شده است و «صرف شنيدن مطالبي از آنها عليه اشخاص ترتيب اثر داده است»! بلکه نامبردگان، فرشتگان وحي و تالي جبرئيل امين اند و حساب آنها از حساب ديگران جداست! چنانکه حساب آقاي منتظري نيز از حساب افرادي مانند آيت الله برجرودي، امام و ديگر مقامات روحاني جداست! آنچه که او از مسائل سياسي و اجتماعي در مي يابد، ديگر اصولاً برنمي تابند! از اينرو، او در کنار بزرگان اسلامي، مانند آيت الله بروجردي و امام، نقش راهنمايي و راه گشايي داشته است! اين اسطوره سازي از آقاي منتظري در موارد گوناگوني از کتاب خاطرات او ديده مي شود؛ که برخي از آن در شماره هاي گذشته فصلنامه آمد و اکنون مورد ديگري از آن را بيان مي کنيم.
...رفتيم خدمت آقاي بروجردي، گفتم آقا! پيغام حضرتعالي را آقاي حاج محمدمقدس رساندند؛ اين چيزي که شما راجع به درس آقاي طباطبايي فرموديد، اولاً من که شاگردهاي ايشان را نمي شناسم و ثانياًً اين خيلي بد است. يادم هست آن وقت به مرحوم آيت الله بروجردي فلسفه را تحريم کرده؛ اين چيز خوبي نيست. بعد يک وقت ديدم آقاي بروجردي فرمودند: من هم مي دانم من خودم در اصفهان فلسفه خوانده ام، ولي نمي دانيد که از مشهد چقدر به ما فشار مي آورند. بعد معلوم شد که طرفداران آيت الله حاج ميرزا مهدي اصفهاني و شاگردهاي ايشان روي آيت الله بروجردي براي درسهاي فلسفه فشار مي آورده اند... ايشان از حرفهاي مشهد خيلي ناراحت شده بود و اينکه طلبه ها چيزهاي عرفاني و درويشي را درک نمي کنند. گفتم: پس اجازه بدهيد من خودم اشارات درس بگويم و به آقاي طباطبايي هم بگويم کتاب شفا يا يک کتاب ديگر که جاذبه داشته و حرفهاي درويشي نداشته باشند بگويند. گفتند: ايشان اطاعت نمي کند گفتم نه آقا همه مطيع شما هستند؛ چه کسي تخلف مي کند؟(4)
بنابراين ادعا، اولاً آقاي بروجردي مردي سريع التاثير، نشان داده شده که با فشار برخي از عالمان مشهد در موضع انفعالي قرار گرفته و در برابر درس فلسفه در حوزه قم از خود واکنش نشان داده است؛ ثانياً بدون رايت و عاقبت انديشي بر آن بوده است که به رويارويي با درس فلسفه در حوزه قم برخيزد و حقوق شاگردان آقاي طباطبايي را ـ به جرم اينکه فلسفه مي خوانند ـ قطع کند؛ که آقاي منتظري به داد ايشان رسيده! روش درست را به ايشان نشان داده! و ايشان را از خطر رويارويي با علامه طباطبايي باز داشته است! در حاليکه اگر آقاي منتظري از چنين درايتي، برخوردار بود و مي توانست چاه را چاله باز شناسد، آلت دست گروهکهاي ليبرال، منافق و عناصر هفت خطي همانند هادي و مهدي هاشمي قرار نمي گرفت و مصداق«خسرالدنيا و الاخره» نمي شد.
در اين کتاب گاهي گفتار و رفتار مدبرانه ديگران به آقاي منتظري نسبت داده شده است. مثلاً [همانگونه که در شماره2اين فصلنامه آمده است] پيشنهاد امام به آيت الله بروجردي را مبني بر اينکه «از علماي بلاد دعوت کند که دست کم سالي يکبار در قم اجتماع کنند و با ايشان جلسه داشته باشند؛ هر چند در حد چاي نوشيدن و گپ زدن باشد، مفيد است» به نام پيشنهاد آقاي منتظري به مراجع قم نمايانده است.(5) اين نشان مي دهد که او يا دست اندرکاران تدوين اين خاطرات از تصاحب گفته ها و ديدگاههاي ديگران پروايي ندارند و بعيد نيست آنچه در مورد گفتگوهاي نامبرده با آيت الله بروجردي و علامه طباطبايي و پيشنهادهاي او به آنها آمده، از زبان ديگران مطرح شده باشد و ايشان شنيده و به عنوان پيشنهاد خود به نمايش گذاشته اند.
در اين خاطرات عمق کينه توزي نسبت به آيت الله بروجردي تا آن پايه است که آن مرجع بزرگ را مخالف کساني وانمود مي کند که در راه دفاع از فلسطين و مبارزه با اشغالگران آن سرزمين، سخني گفته و اقدامي کرده اند:
...حاج آقا رضا صدر به آقاي سيدجواد حسني که اهل نجف آباد بود و طلبه خوب و متديني هم بود(رحمت الله عليه) گفته بود که بياد عليه به رسميت شناختن اسرائيل صحبت کند. ايشان آمده بود در مدرسه فيضيه روي حجر الانقلاب ايستاده بود و براي جمعيت زيادي از طلبه ها سخنراني کرده بود و گفته بود الان يهودي ها دارند مسلمانان را مي کشند و ما ساکت نشسته ايم؛ از فردا من براي رفتن به فلسطين حرکت مي کنم؛ هرکس خواست بياد اسم نويسي کند؛ در مدرسه فيضيه دفتر گذاشتند و طلبه ها يکي يکي براي حرکت به فلسطين مي آمدند اسم مي نوشتند...اين قضيه گذشت تا اينکه يک دفعه آقاي سيدجواد حسني به من گفت ما خيلي وضعمان از نظر مالي بد است اگر مي شد آقاي بروجردي يک جاي تبليغي مرا مي فرستاد خوب بود؛ حاج محمدحسين هم به من گفته بود اگر کساني مي خواهند به تبليغ بروند، معرفي کنيد؛ من گفتم آسيدجواد حسني هست و خيلي طلبه خوب و متديني است. اسمش را نوشتيم که بفرستندش به يک ده براي تبليغ. کسي آنجا نزد آيت الله بروجردي گفته بود آقا اين همان است که براي قضيه فلسطين سخنراني کرده بود؛ آقايان هم از فرستادن ايشان دست نگه داشته اند. اين خبر به من رسيد خودم را آماده کردم و رفتم در خانه آقاي برجرودي که وقتي مي خواهند بروند درس با ايشان صحبت کنم؛ در را که باز کردند تا چشمشان به من افتاد گفتند آشيخ حسينعلي شما در مدح و تعديل اشخاص و اين چيزها يک قدري بيشتر دقت کنيد. گفتم آقا من اين شخص را معرفي کردم؛ حالا هم مي گويم ايشان اگر براي قضيه فلسطين صحبت کرده و از روي ايمان و اعتقاد بوده. ايشان شخص بسيار مومن و متديني است؛ چون ايشان براي فلسطين صحبت کرده، اين شده«ذنب لايغفر» که تا ابد بايد چوبش را بخورد؟ البته من چون قاطع برخورد کردم ايشان گفت خيلي خوب چشم؛ ولي عملاً کاري انجام نگرفت...(6)
مطالب نقل شده در بالا از جهاتي مبهم و مخدوش به نظر مي رسد:
1. در آغاز مي گويد: «حاج آقا رضا صدر به آقاي سيدجواد حسني...گفته بود که بيايد عليه رسميت شناختن اسرائيل صحبت کند» آنچه از اين جمله برداشت مي شود اين است که ماجرا به دوران پس از اشغال فلسطين و اعلام موجوديت اسرائيل مربوط مي شود که در آن زمان دولت ايران اسرائيل را به رسميت شناخته بود؛ يا مي خواست به رسميت بشناسد؛ ليکن ادامه مطلب بگونه اي است که نشان مي دهد سخنراني در مقطعي صورت گرفته که هنوز فلسطين به کلي اشغال نشده و صهيونيست ها با فلسطيني ها درگير جنگ بوده اند؛ از اين رو، سخنران اعلام کرده «... از فردا من براي رفتن به فلسطين حرکت مي کنم؛ هر کس خواست بيايد اسم نويسي کند...» از اين خاطره نمي توان دريافت که سخنراني در راه دفاع از فلسطين و حرکت به آن سرزمين بوده است؛ يا در اعتراض به دولت ايران که آن رژيم اشغالگر را به رسميت شناخته بود؟
2. اين ادعا که «کسي آنجا نزد آيت الله بروجردي گفته بود آقا اين همان است که براي قضيه فلسطين سخنراني کرده بود» جاي ترديد و تامل دارد؛ بايد ديد اين خبر را چه کسي يا چه کساني داده اند؟ آيا به راستي چنين سخني در محضر آيت الله بروجردي مطرح شده است؛ يا آقاي منتظري با گمان و توهم چنين برداشتي کرده است؟!
3. بنابر آنچه در خاطرات آمده، آقاي منتظري به آيت الله بروجردي مهلت نداده است که گفته خويش را به پايان ببرد؛ تا مشخص شود منظور آن مرجع بزرگ از اينکه «در مدح و تعديل اشخاص و اين چيزها يک قدري بيشتر دقت کنيد» چه بوده است؟ شايد ايشان در ديانت و تقواي آن شخص حرف و نظري داشته و او را انسان وارسته و شايسته اي نمي دانسته است و اينکه آقاي منتظري نامبرده را به علت خوي همشهري گري، عصبيت و...تقدس و تعديل کرده باشد دور از نظر نيست؛ وقتي مهدي قاتل و فتح اميد ـ با آن پيشينه فضاحت بار ـ از نظر ايماني و اخلاقي مورد تاييد آقاي منتظري باشند، نمي توان باور کرد شخصي را که او به عنوان «طلبه خوب و متدين» معرفي مي کند، مطابق با واقع باشد
4. چنانکه در خاطره منسوب به او آمده است آيت الله بروجردي از مخالفان به رسميت شناختن اسرائيل از جانب دولت ايران بودند و اقداماتي نيز در اين مورد انجام دادند؛ با اين حال، چگونه امکان دارد طلبه اي را به جرم اينکه به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي، مخالفت کرده، يا براي دفاع از فلسطين سخنراني کرده است، ناشايست بداند. البته ممکن است، آن طلبه در سخنراني، پا ازگليم خود درازتر کرده و نسبت به آيت الله برجرودي و ديگر زعماي روحانيت و حوزه قم زبان درازي کرده باشد، که در آن صورت شايد از ديد آقاي منتظري انسان «متديني» شمرده شود، ليکن از نظر مباني اسلامي و فقها و علمايي که به اصل ولايت فقيه باورمند هستند صورت مسئله تفاوت پيدا مي کند؛ امام (ره) در يک سخنراني اعلام کرد:
...آقايان متوجه باشيد کسي شطر کلمه اي به يک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمه اي اهانت بکند... بين او خداي تبارک و تعالي ولايت منقطع مي شود...(7)
5. آقاي منتظري به رغم اينکه کوشيده است واقعيت را پوشيده دارد و جرم آن طلبه را تنها سخنراني در حمايت از فلسطين وانمود کند، دم خروس از ميان خاطره بافي هاي او چنين نمايان شده است: «...يا اينکه صحبت آن طلبه از روي عِرق ديني بوده نه از باب مخالفت با آيت الله بروجردي!»
از مظلوميت آيت الله بروجردي اينکه هر طلبه مبتدي که از الفباي اسلام بي خبر بود، به خود اجازه مي داد تا به آن بزرگوار به جرم اينکه مطابق ديد او عمل نمي کند اعتراض و اهانت کند و ضد ايشان سخنان ناروا بگويد و آنگاه که آن مرجع بزرگ از روي وظايف اسلامي، اين طلبه را بي تقوا و اکناف کشور براي تبليغ خودداري مي ورزيدند، به مخالفت با دفاع از فلسطين، حرکت فدائيان اسلام، دخالت در سياست و...متهم مي شدند.
آقاي منتظري که اصولاً از مراجع اسلام و علماي اعلام به هر علتي دلخوش نيست و پيوسته بر آن است که ضد آنان خرده گيري کند، از جريان بالا بهره برداري ناروا کرده و چنين داد سخن داده است:
...منظور اين است که اگر کسي راجع به اسرائيل سخنراني مي کرد؛ افراد مي رفتند و مي گفتند که بله مي خواست حوزه را به هم بريزد؛ يا از طرف چه کسي تحريک شده است و...
او به دنباله اين سمپاشي بر ضد آيت الله بروجردي، بي درنگ به امام گريز زده و با ژستي فيلسوف مآبانه آورده است:
...قاعده اش اين است که بزرگان تحت تاثير هر حرفي واقع نشوند؛ يا اقلاً اگر حرفها را مي خواهند بشنوند، فقط از اطرافي ها يا آنهايي که دائما با آنان تماس مي گيرند نشوند.(8) من خدمت امام هم اين اواخر عرض کردم، شما در گزارش ها فقط به گزارش هاي مسئولين قناعت نکنيد؛ افرادي هم داشته باشيد به صورت ناشناس، که حتي احمدآقا پسر شما را هم آنها را نشناسد. احمدآقا هم نشسته بود. هميشه طيفي دور مراجع بزرگان هستند که اصطلاحا به آنها مي گويند«ديوار گوشتي» که جريانات را مطابق اهداف و سياست خودشان گزارش مي دهند وکنترل مي کنند(9) و اين واقعيت چه نسبت به مراجع و چه نسبت به مسئولين بزرگ ضرر دارد و اين را نبايد بدي آقاي بروجردي دانست(!!) آنها گزارش مي دادند که اينها مي خواستند عليه آقاي بروجردي قيام کنند؛ با اينکه صحبت آن طلبه از روي عِرق ديني بوده است، نه از باب مخالفت با آيت الله بروجردي، در مورد مرحوم امام هم قضيه به همين صورت است و بسياري از تصميمات و اشتباهاتي که اتفاق افتاد به خاطر گزارشات خلاف واقعي بوده است که برخي اطرافيان و مسئولان به ايشان ارائه مي دادند...(10)
بايسته است نگاهي به کانال ارتباطي امام و آقاي منتظري بيندازيم، تا مشخص شود چه کسي کاناليزه شده بود و چه مقامي ارتباط نزديک با ملت و احاطه همه جانبه به اوضاع کشور داشت. به ظاهر، بيت آقاي منتظري را تنها آقا هادي هاشمي اداره مي کرد، ولي در پشت پرده با برنامه باند مهدي قاتل و آقا سعيد منتظري ـ که مجري نقشه هاي مهدي بود ـ مي گرديد؛ ليکن در بيت امام، افراد و چهره هاي گوناگوني که هر کدام ازآنان نماينده قشري و جناحي از جناح هاي سياسي کشور بودند ـ از عناصر موسوم به راست تا جناح هاي موسوم به چپ ـ حضور داشتند؛ که هر کدام از آنان به شکلي مستقل با امام در ارتباط بودند و مسائل بيرون را به گوش امام مي رساندند. نمايندگان جامعه مدرسين، جامعه روحانيت، مجمع روحانيون مبارز، ائمه جماعت و ديگر روحانيوني که وابسته به هيچ يک از جناح ها و جريان هاي سياسي نبودند، در دفتر امام حضور داشتند. که از طريق آنان نظرات آن گروهها به امام مي رسيد؛ ليکن در بيت آقاي منتظري هيچ يک از اين جناح راهي نداشتند و چه بسا جرئت نزديک شدن به آن بيت را نداشتند. از زمان پيروزي انقلاب اسلامي تا هنگام رحلت امام، جابجايي در دفتر ايشان صورت نگرفت و اعضاي دفتر ـ به رغم اختلاف نظري که با يکديگر داشتند ـ تا آخر حضور داشتند و هيچ گاه مرحوم حاج سيداحمدآقا با آنان برخورد نکرد که چرا موضوعي را با امام در ميان گذاشتيد و چرا نامه اي را و گزارشي را به امام داديد؛ ليکن در بيت آقاي منتظري، افرادي که برخلاف نظر هادي هاشمي، گزارشي به آقاي منتظري داده بودند، بي درنگ اخراج شدند.
امام علاوه بر مطالعه گزارشهاي محرمانه شهرباني و ژاندارمري، وزارتخانه هاي گوناگون و نهادهاي انقلابي، بولتن ها، شبنامه ها و نشريات مختلف گروهک ها و به اصطلاح اپوزيسيون را نيز مطالعه مي کرد و به راديوهاي بيگانه و ضد انقلاب نيز مقيد بود گوش فرا دهد و چه بسا در برخي موارد، ادعاهاي مطرح شده از سوي آنان را مورد تحقيق و تفحص قرار مي داد؛ ليکن در خاطرات منسوب به آقاي منتظري، گزارشي نيامده است که نامبرده به رسانه هاي ضدانقلاب گوش داده باشد و نکاتي از آن بيان کند. البته نمايندگان و سخنگويان آن رسانه ها در بيت آقاي منتظري نفوذ داشتند و دروغ ها و اراجيفي را بازگو مي کردند که آقاي منتظري بي چون و چرا مي پذيرفت؛ ليکن امام بدون بررسي، ارزيابي و تحقيق، هيچ گزارشي را حتي از نزديک ترين و صادق ترين نزديکان خود نمي پذيرفت.
آنگاه که مسئولان نظام و مقامات کشوري و لشگري به حضور امام مي رسيدند و گزارشهاي خود را ارائه مي دادند، امام با حوصله کامل و سعه صدر به نظريات و پيشنهادهاي آنان گوش فرا مي داد؛ ليکن آقاي منتظري آنگاه که با مقامات نظام روبرو مي شد، مجال سخن به کسي نمي داد و به اصطلاح معروف، نطقش باز مي شد و به گمان خود رهنمودها مي داد و بر اين باور بود که اگر نظريات او به کار بسته شود، همه مشکلات برطرف مي گردد؛ از اين رو، اگر آن مسئولان در فرصت ديگري به حضور او مي آمدند با آنان با تندي و پرخاش سخن مي گفت که چرا پيشنهادهاي او را به کار نبسته اند!! به سبب همين برخوردها، بسياري از مقامات و شخصيت ها کمتر به حضور او مي رفتند و از ديدار با او خودداري مي کردند. بسياري هم چون نسبت به هادي و مهدي هاشمي ذهنيت نداشتند، مسائل سري و فوق سري را نزد آقاي منتظري مطرح نمي کردند؛ چون مي دانستند که او اسرار را در درون سينه نگاه نمي دارد و با نامبردگان در ميان مي گذارد. بسياري از مقامات روحاني و شخصيت هاي سياسي نيز به علت ذهنيتي که از نامبردگان داشتند از رفت و آمد به بيت آقاي منتظري پرهيز مي کردند و با او ارتباطي نداشتند.
در دفتر امام، هيچ جرياني در انديشه کاناليزه کردن ايشان نبود، اگر هم چنين جرياني وجود داشت به سبب حضور چهره هاي مختلف و با ديدگاههاي متفاوت نمي توانست امام را محدود کند. هوشياري و تيزبيني امام نيز اجازه محدوديت و کاناليزه کردن به کسي نمي داد.
امام کاملا اوضاع را زير نظر داشت و رفت و آمدها، گفتگوها، پيشنهادها و ديدگاهها را به درستي کنترل مي کرد و هرگونه حرکتي و حرف ناموزوني را به دقت، مورد بررسي قرار مي داد و اگر ترفندي در ميان بود از ديد تيزبين و ريزبين او پوشيده نمي ماند؛ ليکن آقايان هادي و مهدي و هاشمي در کاناليزه کردن بيت آقاي منتظري، بسيار کامياب بودند و به آساني توانستند او را آنگونه که خود مي خواستند هدايت کنند و به حرف و سخن وادارند. مهدي هاشمي در واپسين روزهاي زندگي خود، طي نامه اي به آقاي منتظري و آقا هادي هاشمي، به اين واقعيت اذعان کرده و نقشه ها و نيرنگهاي خود و آقاي هادي هاشمي را در کنترل و کاناليزه کردن آقاي منتظري، افشا کرده بود. آوردن آن نامه ها در پايان اين بحث مي تواند ما را از هرگونه نقد و نظر و رد و ابرام بي نياز کند.
پي نوشت ها :
1 ـ خاطرات منسوب به آقاي منتظري،ص109
2 ـ همان،ص170و171(تکيه بر روي برخي از فرازها از نگارنده است)
3 ـ سيداحمدخميني، رنجنامه،ص60
4 ـ خاطرات منسوب آقاي منتظري،ص127
5 ـ همان،ص147و148
6 ـ همان، ص147و148
7 ـ صيحفه امام، ج1(تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)1378)ص206و 207
8 ـ فقط از مهدي هاشمي نشوند.
9 ـ مانند هادي هاشمي، کيميايي، ساطع، صلواتي و... که نه تنها اين «ديوار گوشتي ها» جريانات را مطابق اهداف و سياست خودشان به آقاي منتظري گزارش مي دهند و کنترل مي کنند، بلکه حتي خاطرات هم براي او مي نويسند و يا براي او ديکته مي کنند و او بنا به گفته هاي آنان يک کتاب خاطره بيان مي کنند.
10 ـ خاطرات منسوب به آقاي منتظري،ص147و148(تکيه روي برخي از جمله ها از اين نگارنده است)