منافقين اصلاح طلب!(2)

شيخ عبدالله نوري نيز تا آن روزي كه نماينده مجلس، وزير كشور و ... بود هيچ گاه از «... بازگرداندن اقتدار واقعي و ارتقاي مشروعيت حاكميت سياسي، ارايه تصويري رحماني و عقلاني از اسلام و جذب قشرهاي وسيع ملت ...»(2)! سخن بر زبان نمي راند و «نگاه ناقدانه و مصلحانه بر دوام و ثبات نظام ديني مردم سالار...» نداشت، بلكه در آن روز از
پنجشنبه، 30 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منافقين اصلاح طلب!(2)

منافقين اصلاح طلب!
منافقين اصلاح طلب!(2)


 

نويسنده: دكتر سيد حميد روحاني(1)




 

جستارهايي پيرامون ريشه هاي فكري مدعيان اصلاح طلبي در سه دهه اخير (2)
 

شيخ عبدالله نوري در مسير كجراهه
 

شيخ عبدالله نوري نيز تا آن روزي كه نماينده مجلس، وزير كشور و ... بود هيچ گاه از «... بازگرداندن اقتدار واقعي و ارتقاي مشروعيت حاكميت سياسي، ارايه تصويري رحماني و عقلاني از اسلام و جذب قشرهاي وسيع ملت ...»(2)! سخن بر زبان نمي راند و «نگاه ناقدانه و مصلحانه بر دوام و ثبات نظام ديني مردم سالار...» نداشت، بلكه در آن روز از ديدگاه او اين «اقتدار» و «ارتقا» و «تصوير رحماني و عقلاني از اسلام» كاملاً حاصل و حاكم بود! اما از آن روز كه دريافت دوران عمر سياسي او به پايان رسيده و عنقريب از رياست و صدارت محروم خواهد شد يك باره خواب نما شد و به ياد آورد كه «... بسياري از هدف ها و ارزش هاي انقلاب به چنگال قدرت غير مهذب ها گرفتار آمده است...»! و بر آن شد «... از گوشه هايي از مظلوميت اسلام و انقلاب پرده بر گيرد...»! چنانكه طلحه و زبير نيز از آن روزي كه دريافتند آنان را در حكومت علي (ع) جايي و مقامي نيست، بر آن شدند كه «از خون به ناحق ريخته عثمان» دفاع كنند. مسلماً اگر حضرت، آن دو تشنه قدرت و اسير شهوت را در حكومت شريك كرده بود، اصولاً به يادشان نمي آمد كه شخصي به نام عثمان كشته شده است تا به خون او بينديشند كه به حق و يا به ناحق ريخته شده است.
كيست كه نداند اگر افرادي مانند شيخ عبدالله نوري تاريخ مصرف خود را در قدرت تمام شده نمي ديدند و از ناحيه مردم و نمايندگان مردم از مقام وزارت كنار زده نمي شدند و پست و قدرت و موقعيت از آنها سلب نمي گرديد، نه ژست اصلاح طلبي به خود مي گرفتند و نه در صف غرب باوران مي ايستادند و نه گوشه هايي از بافته ها و ساخته هاي يك صد ساله شبه روشنفكران فراماسون و غرب گرا را به نام «دفاعيات» به نمايش مي گذاشتند.
با نگاهي كوتاه و گذرا به مطالب روزنامه خرداد اين واقعيت به درستي خود را نشان مي دهد كه انگيزه انتقام جويي، در انتشار آن نقشي اساسي داشته و شيخ عبدالله نوري بر آن بوده است تا با آن دسته از مسئولان و مقامات حاكم كه در بركنار كردن او از وزارت كشور نقش داشته اند تسويه حساب كند.
من نمي دانم آنچه را كه به عنوان دفاعيات شيخ عبدالله نوري مطرح شده تا چه حد از قلم و انديشه او تراوش كرده است و تا چه حجمي را ديگران براي او ديكته كرده اند. ليكن جاي ترديد نيست كه نه تنها يك نفر روحاني بلكه يك انسان آزاده اي كه به سرنوشت کشور و ملت خود بينديشد، هرگز از عناوين «آزادي»، «اصلاح»، «انسان»، «مردم» و «حقوق شهروندان» و ديگر واژه هاي مقدس در راه تسويه حساب هاي شخصي، جناحي و رويارويي با رقيبان در جنگ قدرت بهره برداري نمي كند و به سبك و سياق روزنامه نويسان حرفه اي و جنجال آفرين كه راه هوچي بازي، اختلاف افكني و تشنج آفريني نان مي خورند، به دفاع از خود بر نمي خيزد.
دفاع از ايده و انديشه را با پشت هم اندازي، سفسطه بازي، دروغ پردازي و غوغا سالاري، تفاوت از زمين تا آسمان است و هيچ گاه با تكرار گفتار و نوشتار باندها و گروهك هايي كه ساليان درازيست مطرود جامعه انقلابي - اسلامي ايران هستند، نمي توان خود را «اصلاح طلب» وانمود كرد و باد به غبغب انداخت كه «گوهر رهيافت من در اين دفاعيه اصلاح طلبي است...»!(3)
آنچه در اين دفاعيات آمده تفسير تاريخي كينه دشمنان ملت ايراني در دويست سال گذشته تا به امروز است؛
1. تكرار گفتار و نوشتار منورالفكرها و روشنفكر مآب هايي كه از كارشناسان غربي و متفكران صليبي- صهيونيستي تغذيه فكري شدند و آنچه را استاد در پشت پرده به آنان آموخته بود در درازاي دو سده گذشته طوطي وار گفتند و امروز نيز دنباله روهاي آنان همان بافته ها و ساخته ها را در كارپيچ يك سلسله اصطلاحات و عناوين فريبنده به نام «انديشه هاي نو» مطرح مي كنند و به خورد ساده انديشان ناآگاه و از همه جا بي خبر مي دهند.
2. تكرار انديشه هاي سازشكارانه برخي گروهك هاي سياسي و ليبراليستي در ايران كه دنباله رو سياست آمريکا هستند و بر اين باورند كه بدون همراهي آمريکا نمي توان زنده ماند و نفس كشيد.
3. به كارگيري برخي شعارهاي پرزرق و برق و فريبنده مانند «اصلاح طلبي»، «آزادي خواهي»، «قانون مداري»، «مردم سالاري» و ... كه هميشه ابزار دست قدرت طلبان مخالف (اپوزيسيون) در دوران ضعف و ناتواني آنان مي باشد كه آن را به عنوان حربه برنده اي بر ضد رقيبان حاكم و توانمند مورد بهره برداري قرار مي دهند، اما آن گاه كه به قدرت مي رسند آن را به كلي كنار مي گذارند و از آن هيچ گاه ياد نمي كنند.
4. تبديل برخي از كاستي ها و نارسايي هاي اجتناب ناپذير به بحران هاي لاينحل نظام جمهوري اسلامي؛ آنان كه تنها به قدرت مي انديشند تا روزي كه دستشان به مقام و منصب مي رسد از كنار اين گونه نارسايي ها و بزرگتر از آن، به آساني مي گذرند و يا به توجيه آن مي نشينند كه «اين گونه مشكلات در همه دنيا وجود دارد و حل آن هم به زمان نياز دارد و ...» ليكن آنگاه كه از قدرت و رياست كنار گذاشته شدند از آن كاستي ها و مشكلات به عنوان حربه اي عليه نظام بهره مي گيرند.
5. بزرگ كردن برخي از كارهاي غير قابل دفاع برخي از مسئولان و دست اندركاران كشور كه چون طعمه چرب و نرمي در دست غرض ورزان و بدانديشان براي به زير سؤال بردن نظام و حتي انقلاب اسلامي مي باشد.
آنچه امثال شيخ عبدالله نوري مي گفتند نكات تازه اي در بر نداشت و تكرار مكرراتي بود كه بارها از سوي عناصر مختلف با ديدگاه ها و انگيزه هاي گوناگون مطرح شده و خواهد شد و مي توان گفت شيخ عبدالله نوري كه در دفاعياتش درباره اين محورها آن گونه داد سخن داده، هيچ گاه به آن باورمند نبوده و آن را جدي نگرفته است؛ چرا كه اگر به راستي شيخ عبدالله آنچه را كه در اين دفاعيات آورده باور داشت و مسئوليتي احساس مي كرد، بايد در دوراني كه بر كرسي رياست، وكالت و وزارت نشسته بود دست كم يك بار زبان بر چنين مسائلي مي گشود و يا روي برخي از آنها انگشت مي گذاشت و چنين مسائلي را مطرح مي كرد. شيخ عبدالله نوري و امثال او اگر انديشه «اصلاح طلبي» در سرداشتند چگونه در دوران رياست خود هيچ گاه «نگاه ناقدانه و مصلحانه» به اوضاع كشور نينداختند و خواهان «نقد مصلحانه» از طرف اهل نقد و نظر بر عملكردشان نشدند؟! چرا آن گاه كه دست آنان از قدرت، رياست و صدارت كوتاه شد و دريافتند كه در نظام جمهوري اسلامي ديگر براي آنها زمينه رسيدن به مقام و منصب نيست مانند همه عناصر ورشكسته شعار «اصلاح طلبي» سردادند.
بي ترديد طرح شعارهاي «اصلاح طلبي»، «آزادي خواهي»، «قانون مداري» و «مردم سالاري» از طرف شيخ عبدالله نوري و امثال او، استفاده ابزاري از اين شعارها در راه انتقام گيري از كساني است كه او را از رياست و صدارت پايين كشيدند و دست او را از مقام و منصب كوتاه كردند. دفاعيات او در آن روز و بيانيه هاي پاره اي از عناصر شكست خورده امروز، در واقع بهره برداري از اصول و ارزش ها و شعارهايي براي رويارويي با رقيبان در جنگ و قدرت مي باشد. از اين رو، پاسخ گويي به آنچه در اين دفاعيات و بيانيه ها آمده كه بسياري از آنها جنبه ماجراجويي و انتقام جويي دارد، كاري ناروا و بيهوده است. اما چون در اين گونه دفاعيات و بيانيه هاي يك سلسله تحريف گري ها و خلاف گويي ها مطرح شده است كه خواه از روي لجاجت و انقام جويي به آن دست زده باشند و خواه با انگيزه ديگري باشد، نمي توان از كنار آن بي تفاوت گذشت و پيامدهاي ناروا و مخدوش كننده آن را در تاريخ ناديده گرفت؛ به ويژه اينكه مي بينيم بخش عمده اي از اين دفاعيات در راه به زير سؤال بردن امام و اهداف و آرمان هاي انقلاب اسلامي مي باشد كه مقابله با‌ آن بر هر مسلمان آزاده و آزادانديش لازم است. و من در اينجا به آن بخش از آورده هاي شيخ عبدالله نوري كه جنبه مقابله با امام و آرمان هاي انقلاب اسلامي دارد، پاسخ خواهم داد و واقعيت ها را براي آگاهي نسل امروز و نسل هاي آينده روشن خواهم كرد.
1. ترديد در نامه 1368/1/6 امام به آقاي منتظري
با اينكه شيخ عبدالله نوري پيش از پرداختن به نامه هاي يادشده خلاف گويي هاي ديگري درباره امام و آرمان هاي ايشان دارند از جهت اهميت اين نامه و پيامدهاي آن ناگزيرم آن را بر ديگر مسائل مقدم دارم. نخست به اظهارات نامبرده در اين مورد گذر مي كنيم:
... يكي از موارد اتهامي در متن كيفرخواست، اتهام «ترويج سياسي آيت الله منتظري» است و چون هيچ ماده قانوني براي جرم تلقي كردن آن در دست نداشته به نامه 6 فروردين 1368 منسوب به حضرت امام استناد كرده اند... (4)
مع الاسف نزديك به ده سال بعد ناگهان نامه ترديد آميز 6 فروردين 1368 منتشر شد كه در حيات حضرت امام بر فرض صحت محتواي آن كمتر از 48 ساعت با انتشار نامه 1368/1/8 خود به خود منسوخ و از حيّز استناد و اعتبار ساقط مي شود!!
بديهي است كه عقلا،‌ انديشمندان و امام شناسان در عبارت نامه 6 فروردين ترديد كنند و بپرسند چگونه امام در نامه 6 فروردين 68 به آقاي منتظري مي گويد: من شما را فاسق و فاجر و عامل يا تحت تاثير منافقين مي دانم اما دو روز بعد در نامه اي كه از صدا و سيما خوانده شد، مي گويند من به شما شديداً علاقه مندم... آيا امكان دارد امامي كه در طول 60 سال حيات سياسي و فعاليت هاي مبارزاتي اش از يك مشي روشن و متين برخوردار بود... و همواره ظاهر و باطن كلام و اعتقاد و زبانش يكسان بود به ناگاه در كمتر از دو روز دو موضوع صد در صد متضاد و متعارض اتخاذ كند؟! حيرت آور است كه در راستاي استفاده ابزاري از نامه 8 فروردين معظم له را كه رسمي بوده، و در زمان حيات امام منتشر شد و در صحيفه نور موجود است، معتبر نمي دانند اما نامه ترديد آميزي كه اصل صدور آن قطعي است ولي متن آن سال ها بعد از ارتحال امام منتشر شد و ... را سند قرار داده اند. نامه اي كه با سيره عملي، فقهي و مناسبات امام عظيم الشان با آيت الله منتظري در تباين است... (5)
در اين اظهارات شيخ عبدالله نوري، چند نكته جلب نظر مي كند:
نخست اينكه شيخ عبدالله نوري در اين ادعانامه خود، به امام نسبتي داده كه در نامه 6 فروردين ايشان هرگز نيامده است؛ او ادعا كرده است كه امام در نامه خود به آقاي منتظري آورده است: «من شمار را فاسق و فاجر و عامل يا تحت تاثير منافقين مي دانم»!! براي روشن شدن اين واقعيت كه نامبرده به امام به دروغ نسبتي داده و به تحريف نامه امام دست زده است، متن نامه 68/1/6 را عيناً در پي مي آوريم:
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي منتظري
با دلي پرخون و قلبي شكسته چند كلمه اي برايتان مي نويسم تا مردم روزي در جريان امر قرار بگيرند. شما در نامه اخيرتان نوشته ايد كه نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم مي دانم؛ خدا را در نظر مي گيرم و مسائلي را گوشزد مي كنم. از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرال ها و از كانال آنها به منافقين مي سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست داده ايد. شما در اكثر نامه ها و صحبت ها و موضعگيري هايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرال ها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند. به قدري مطالبي كه مي گفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايده اي براي جواب به آنها نمي ديدم. مثلاً در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مي بينيد كه چه خدمت ارزنده اي به استكبار كرده ايد. در مسئله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين متدين تر مي دانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام مي داديد كه او را نكشيد. از قضاياي مثل قضيه مهدي هاشمي كه بسيار است و من حال بازگو كردن تمامي آنها را ندارم. شما از اين پس وكيل من نمي باشيد و به طلابي كه پول براي شما مي آورند بگوييد به قم منزل آقاي پسنديده و يا در تهران به جماران مراجعه كنند. بحمد الله از اين پس شما مسئله مالي هم نداريد. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود مي دانيد - كه مسلماً منافقين صلاح نمي دانند و شما مشغول به نوشتن چيزهايي مي شويد كه آخرتتان را خراب تر مي كند- با دلي شكسته و سينه اي گداخته از آتش بي مهري ها با اتكا به خداوند متعال به شما كه حاصل عمر من بوديد چند نصيحت مي كنم؛ ديگر خود دانيد:
1. سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرال ها نريزد.
2. از آنجا كه ساده لوح هستيد و سريعاً تحريك مي شويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد.
3. ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هرچه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه بدهند.
4. نامه ها و سخنراني هاي منافقين كه به وسيله شما از رسانه هاي گروهي به مردم مي رسيد. ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان- روحي له الفدا- و خون هاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند.
والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را ساده لوح مي دانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيلكرده كه مفيد براي حوزه هاي علميه بوديد و اگر اينگونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلماً تكليف ديگري دارم و مي دانيد كه از تكليف خود سرپيچي نمي كنم. والله قسم، من با نخست وزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي مي دانستم. والله قسم، من راي به رياست جمهوري بني صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.
سخني از سر درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيزمان دارم، من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشم پوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بسته ام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت بر نمي دارم. من كار به تاريخ و آنچه مي افتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شريف و نجيب پيمان بسته ام كه واقعيات را در موقع مناسباتش با آنها در ميان گذارم. تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگان به اسلام؛ سعي كنند تحت تاثير دروغ هاي ديكته شده كه اين روزها راديوهاي بيگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش مي كنند نگردند. از خدا مي خواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد. ما همه راضي هستيم به رضايت او؛ از خود كه چيزي نداريم، هرچه هست اوست. والسلام.
روح الله الموسوي الخميني
يكشنبه 68/1/6 (6)
چنانكه مي بينيد در اين نامه امام چنين جمله اي كه «من شمار را فاسق و فاجر و عامل يا تحت تاثير منافقين مي دانم» وجود ندارد و اين جمله را شيخ عبدالله نوري ساخته و به امام منتسب كرده است. (7)
دوم اينكه شيخ عبدالله نوري به رغم ادعاي برخورد شفاف با ملت و ادعاي هواداري از «مردم سالاري» متاسفانه در مورد نامه تاريخي6 فروردين امام به آقاي منتظري، به سفسطه متوسل شده است و با نسل امروز و نسل هاي آينده، با راستي و درستي سخن نگفته و واقعيت ها را با مردم در ميان نگذاشته است بلكه بر عكس كوشيده است مردم را در مورد اين نامه در تاريكي و ناآگاهي نگاه دارد. اين گونه برخوردها و موضع گيري هاي ابهام آميز، سند زنده اي است بر درستي آنچه در بالا ياد شد كه ادعاي اصلاح طلبي، آزادي خواهي و مردم سالاري از طرف شيخ عبدالله نوري و همفكران قلم به دست و روزنامه نويس او جنبه شعاري و ابزاري دارد.
كاش شيخ عبدالله نوري به جاي آن همه دست و پا زدن راي به زير سوال بردن نامه 6 فروردين امام و گريز از واقعيت ها، با شهامت و صراحت و راستي و جوانمردي با مردم سخن مي گفت و حقايق را با آنان در ميان مي گذاشت. كاش شيخ عبدالله نوري مردم را نامحرم نمي پنداشت و واقعيت ها را درباره نامه 6 فروردين امام براي آنان بازگو مي كرد علل و عواملي را كه امام را به نگارش آن نامه واداشت توضيح مي داد.
سوم، شيخ عبدالله نوري با يك سلسله استدلال ها و عبارت پردازي ها كوشيده است كه پيروان و علاقه مندان امام را بر‌ آن دارد كه از مطرح كردن نامه 6 فروردين امام به كلي چشم بپوشند و اين پندار واهي را بپذيرند كه اگر آن نامه را ارايه دهند چون با نامه 8 فروردين 68 در تضاد و تناقض است بنابراين امام به زير سؤال مي رود و به تناقض گويي متهم مي شود. در صورتي كه اين دو نامه چنانكه توضيح خواهم داد تناقضي با يكديگر ندارد.
چهارم، به نظر مي رسد شيخ عبدالله نوري با اظهارات خود درباره نامه 6 فروردين امام، دچار ضد و نقيض گويي و سردرگمي شده است. از يك سو با جمله هايي مانند «نامه ترديد آميز 6 فروردين 1368»، «نامه 68/1/6 منسوب به امام» و ... كوشيده است كه اعتبار آن نامه تاريخي را به زير سؤال برد و در اصالت آن ترديد كند؛ از سوي ديگر صريحاً به درستي و اصالت آن نامه اعتراف كرده است؛ آنجا كه آورده است: «... حضرت امام پس از حصول اطمينان از عدم انتشار يا معدوم شدن نامه 1368/1/6 ...»
پنجم، شيخ عبدالله نوري با شيوه اي ماهرانه كوشيده است امام را نيز به زير سؤال ببرد و در قاطعيت، استواري و خلل ناپذيري امام دانسته يا ندانسته شبهه پديد آورد از اين رو، آورده است:
... بديهي است كه عقلا، انديشمندان و امام شناسان در عبارات نامه 1/6ترديد كنند و بپرسند چگونه مي شود امام در نامه 6 فروردين 1368 به آقاي منتظري مي گويد من شما را فاسق و فاجر و عامل و يا تحت تاثير منافقين مي دانم. اما دو روز بعد در نامه اي كه از صدا و سيما خوانده شد، مي گويد من به شما شديداً علاقه مندم»! (8)... مردم مي گويند چگونه مي شود امام در نامه اي به آيت الله منتظري بنويسد من شما را فاسق و فاجر مي دانم، شما در قعر جهنم هستيد، شما اسرار نظام را به استكبار و منافقين مي دهيد. اما 48 ساعت بعد، ايشان را وكيل خود قرار دهند كه شرط آن عدالت است... (9)
آنها كه راه خويش را از «مردم» جدا مي كنند، از آنجا كه نمي دانند مردم چه مي گويند، چه مي خواهند، چگونه مي انديشند، چه ديدگاهي دارند و چه اهداف و آرمان هايي را دنبال مي كنند، ناگزير گژي ها و بدانديشي هاي خويش را به پاي مردم مي گذارند و به مردم نسبت هاي ناروا مي دهند.
يك گروهك ورشكسته و بيگانه از مردم در سمپاشي ها و جوسازي هاي خود بر ضد امام ادعا كرد كه «مردم به بن بست رسيده اند!» امام پاسخ دادند: «شما به بن بست رسيده ايد. اشتباه مي كنيد، مملكت اسلام كه به بن بست نمي رسد... شماها به بن بست رسيديد.»(10)
بايد به شيخ عبدالله نوري گفت مردم مسلمان ايران با احكام اسلام آشنا هستند و مي دانند كسي كه دانسته يا ندانسته در خدمت دشمنان اسلام قرار مي گيرد، اسرار نظام را در بحبوحه جنگ تحميلي و خانمانسوز فاش نمايد و نقش بلندگوي منافقان را ايفا كند و روياروي نظام جمهوري اسلامي و امام بايستد و همه مسئولان را مورد تاخت و تاز، اتهام و اهانت قرار دهد و آب به آسياب دشمن بريزد و تذكرات دوستانه، رهنمودهاي خيرخواهانه و هشدارهاي دلسوزانه دوستان و شخص امام نيز نتواند او را از كژراهه باز دارد، چه بسا لازم باشد كه تصميم ديگري درباره او گرفته شود و تكليف او معين گردد. بنابراين از نظر ملت ايران نامه 6 فروردين 68 امام به آقاي منتظري ديد شخصي امام نيست بلكه مطابق با فتاوا و ديدگاه هاي اكثر فقهاي اسلام مي باشد كه امام آن را با صراحت و قاطعيت (همراه با تاسف و دردمندي) اعلام كرده است.
ادعاي اينكه اين نامه با نامه 8 فروردين 68 كه امام به آقاي منتظري نوشته است تعارض دارد، دور از واقعيت است. زيرا كه نامه 8 فروردين به دنبال توبه نامه آقاي منتظري به پيشگاه امام نوشته شده است كه نياز به توضيح دارد.
اينجاست كه مي گوييم شيخ عبدالله نوري ملت ايران را نامحرم انگاشته و كوشيده است كه آنان را در تاريكي نگاه دارد، چرا كه توضيح نداده است كه امام نامه 8 فرودين را به دنبال چه رويدادها و جريان هايي به رشته نگارش كشيد و چرا از حكم تفسيق آقاي منتظري چشم پوشيد. واقعيت اين است كه به دنبال نامه 68/1/6 شماري از علاقه مندان و هواداران آقاي منتظري- از جمله شيخ عبدالله - سخت به تكاپو افتادند كه پيش از پخش اين نامه از رسانه ها، آقاي منتظري را به استعفا از قائم مقام رهبري، اعتراف به اشتباه و اظهار ندامت و پشيماني نسبت به برخي عملكردها وادارند. شيخ عبدالله بي درنگ به قم شتافت و توانست آقاي منتظري را بر آن دارد كه طي نامه 68/1/7 از قائم مقامي استعفا دهد و از عملكردهاي نارواي خود از پيشگاه امام پوزش بخواهد و چنانكه وي در دفاعيات خود اعتراف كرده است، توانست اين نامه آقاي منتظري را همراه با اشك و آه به وسيله حاج سيد احمد آقاي خميني(ره) به دست امام برساند.(11)

پي نوشت ها :
 

1)مورخ انقلاب اسلامي
2)عبدالله نوري، شوكران اصلاح (دفاعيات عبدالله نوري در دادگاه ويژه روحانيت)، تهران، طرح نو، 1378، ص12.
3)همان
4)همان، ص183-182.
5)همان، ص187-186.
6)صحيفه امام، ج21، ص332-330.
7)در ديداري كه سران سه قوه در شامگاه 68/1/7 با امام داشتند، ايشان آقاي منتظري را «فاسق و مفسد» خواندند.
8)عبدالله نوري، همان، ص186.
9)همان، ص192.
10)صحيفه امام، ج14، ص365.
11)عبدالله نوري، همان، ص185.
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 22



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.