روزهاي پرمشقت يك ديكتاتور (5)
نويسنده: غلامرضا خاركوهي(1)
در دامن شيطان بزرگ
روز شنبه، بيستم اكتبر من به «كمپ ديويد» [مصر] رفتم؛ در آنجا يادداشتي «بسيار مهم» از معاون وزارت خارجه - وارن كريستوفر- دريافت كردم. مضمون يادداشت چنين بود: هم اكنون اطلاع حاصل كرديم كه بيماري شاه به نوعي پيش رفته از سرطان بدخيم لنفاوي است كه احتمالاً با انسداد داخلي كه موجب يرقان شديد شده است، همراه است. وقتي چند ماه پيش درمان شيميايي به كار برده شد، واكنش لنفي رضايت بخش بوده، ولي اخيراً روش درمان شيميايي كمتر مؤثر واقع شده است. آزمايش هاي لازم براي تعيين نحوه درمان صحيح انجام نيافته و شيوه هاي درمان شيميايي پيشرفته تر نيز امكان پذير نبوده است. دكتر «بنجامين كين» از دانشكده پزشكي كرنل كه روز قبل شاه را معاينه كرده بود، اظهار كرده است كه آزمايش هاي لازم براي تشخيص نحوه درمان را در مكزيك نمي توان انجام داد و توصيه وي اين است كه اين آزمايش ها در ايالات متحده آمريکا صورت پذيرد. ديويد راكفلر از ما خواسته بود كه شاه را در بيمارستان «سلون كيترينگ» در شهر نيويورك براي تشخيص و درمان بپذيريم. رئيس بخش پزشكي وزارت امور خارجه نظر دكتر كين را مورد تاييده قرار داده است.
من به برژينسكي گفتم با اين ترتيب شاه مي تواند براي درمان بيماري اش به نيويورك بيايد و بهتر است اين موضوع به اطلاع سفارتمان در تهران برسد. همزمان به وزارت خارجه دستور دادم كه مقامات ايراني را در جريان امر قرار دهند، البته نه به منظور كسب اجازه يا تاييد از سوي آنها. در تاريخ 22 اكتبر ونس به من گزارش داد كه واكنش دولت ايران [به نخست وزيري بازرگان] متعادل بوده است و ما به آنها گفته ايم كه نه شاه و نه ملكه، كه امشب وارد نيويورك مي شوند هيچگونه فعاليت سياسي نخواهند داشت. روز دوشنبه [30 مهرماه 1358] شاه وارد نيويورك شد. در ايران اعتراضاتي صورت گرفت، ولي دليلي براي نگراني ما در زمينه حفظ جان آمريکاييان مقيم ايران وجود نداشت. من از طريق وزارت خارجه چندين گزارش در مورد وضع شاه دريافت كردم. دارودسته راكفلر اطلاع دادند كه سرطان لنف شاه از نوع درجه 3 بدخيم است كه احتمالاً به حدي پيشرفته است كه با اشعه درماني قابل كنترل نيست و روش درماني شيميايي نيز حداقل 8 ماه بايد ادامه پيدا كند.
پزشك او به ما گفت شانس زنده ماندن شاه در 18 ماه آينده پنجاه درصد است و اگر زنده بماند، خواهد توانست براي چندين سال ديگر هم به حيات خود ادامه دهد. در عين حال دوره نقاهت او پس از عمل جراحي 2 تا 3 هفته است كه بايد در بيمارستان بستري شود. (2)
بيماري شاه، بازي سياسي
اغلب چنين وانمود شده كه اين تصميم [اجازه ورود شاه به آمريکا] در حقيقت به خاطر اضطرار پزشكي اتخاذ شده است، ولي بعداً آن طوري كه از محتواي مصاحبه با 50 نفري كه در اين تصميم نقش داشته اند برآمده، موضوع به اين سادگي نبوده و مسائل بسيار پيچيده تر بوده است. اين تصميم در حقيقت يك قمار سياسي حساب شده بود، در جواب فشارهاي كه از داخل و خارج دولت كارتر بر او وارد مي آمد؛ همچنين به خاطر نزديك بودن انتخابات رياست جمهوري اتخاذ شده بود. (3)
او در ادامه مي گويد:
نشريه نيويورك تايمز مطلع شد كه مابين آنچه از وضعيت پزشكي شاه به كارتر گفته شده، با حقايقي كه پزشك خصوصي، يعني تنها منبع اطلاعاتي دولت درباره وضعيت شاه مي دانسته اختلاف فاحشي وجود داشته است. (4)
دكتر لارنس كي التمن گزارشگر طبي مجله تايمز آمريکا نيز در مقاله اي تحت عنوان «سلامتي شاه، يك قمار سياسي» مي نويسد:
ماموران دولت آمريکا هم اكنون اعتراف مي كنند كه امكان معالجه شاه در مكزيك نيز وجود داشت. آنها اكنون تاييد مي كنند كه شاه در بيمارستان آمريکا پذيرفته شد بدون اينكه آمريکا اصولاً سعي كرده باشد به وسيله آزمايش از وضعيت پزشكي شاه و يا بررسي تجهيزات پزشكي مورد نياز شاه در مكزيك تشخيص دهد كه آيا امكان معالجه شاه در مكزيك وجود داشت يا نه؟ اما بسياري از پزشكان اظهار مي كردند كه مراقبت هاي لازم پزشكي براي شاه نه تنها در مكزيك بلكه در هر كشور پيشرفته جهان وجود داشته است. (5)
پس بايد پرسيد وقتي كه امكان معالجه شاه در كشورهاي ديگر از جمله مكزيك (به استناد گفته دكتر التمن، از پزشكان آمريکايي شاه و به استناد مدارك ديگر) مي توانست فراهم باشد پس چرا كارتر اجازه ورود شاه را به آمريکا صادر كرد؟! در حالي كه مردم ايران پس از انتقال شاه به آمريکا شديداً به اين اقدام معترض بودند كه شعارهاي تند آنها و انتقادات فزاينده حضرت امام و ديگر بزرگان انقلاب گويان اين حقيقت است. از طرف ديگر اگر ورود شاه به آمريکا واقعاً يك بازي سياسي و فريبنده و بر ضد انقلاب اسلامي نبود، چرا امكان معاينه شاه توسط پزشكان ايراني به منظور اطمينان خاطر از صحت ادعاي آمريکا، فراهم نشد؟! چنانكه هنري پرشت مسئول و مامور ارشد گروه ايران در وزارت خارجه آمريکا كه آن موقع در تهران بود، مي گويد:
انسان احساس مي كرد كه ايراني ها هميشه به آمريکا سوء ظن داشتند اكنون مطمئن شده بودند كه فريب خورده اند و مي پنداشتند كه شاه به آمريکا آمده نه براي اينكه تحت معالجه پزشكي قرار گيرد بلكه به اين خاطر كه مراكز ضد انقلابي در آنجا داير كند؛ لذا ايرانيان مي خواستند تا پزشكان ايراني، شاه را معاينه كنند ولي شاه چنين اجازه اي را به آنها نداد. بنا برگفته نيوسام، وزارت امورخارجه آمريکا در آن زمان از دكتر كين و دكتر ويليامز خواست تا وضع شاه را با پزشكان منتخب مقامات ايراني در ميان بگذارند، اما حتي اين كار نيز هيچگاه انجام نشد[!] (6)
انقلاب دوم، ذلت آمريکا
كشور آمريکا به مدت 444 روز در اضطراب و خشم و در جوّي سرشار از سؤال درباره اتفاقات انجام شده، درباره اشتباهاتي كه منجر به آن جريان شد دست و پا مي زد. جريان گروگان گيري نه تنها بخش مهمي از زندگي روزمره آمريکاييان را تشكيل مي داد بلكه باعث شد كه رئيس جمهور وقت آمريکا از شخص ديگري كه داراي ديدهاي مختلف اجتماعي و سياسي بود، شكست بخورد.
در طي تمام آن روزها مردم آمريکا از خود نظرهاي مختلفي ابراز داشتند. عده اي معتقد بودند كه ماجراي گروگان گيري يك اهانت و شرمساري ملي است. عده اي ديگر عقيده داشتند كه اكنون وقت آن رسيده كه آمريکا به ضعف خود اعتراف كرده و قدمي در جهت رفع آن بردارد و عده اي نيز ابراز مي داشتند كه گروگان گيري نشان داده است كه آمريکا در دنياي جديد ناتوان است و دسته اي نيز اعتقاد داشتند كه مشكل ما (آمريکا) فقدان قدرت نيست بلكه فقدان دل و جرئت در كاخ سفيد است... به نظر من مهمترين دليل سوگواري ما براي گروگان ها اين بود كه تا روز چهار صد و چهل و چهارم، مردم احساس مي كردند كه تنها 52 فرد آمريکايي به گروگان گرفته نشده اند بلكه تمام آمريکاييان و حتي بدتر از آن، دولت آمريکا به گروگان گرفته شده و آنها را در سفارتخانه زنداني كرده بودند. (7)
گروگان گيري كه در ايران به انقلاب دوم شهرت يافت در واقع واكنشي بود به جنايات 25 ساله آمريکايي ها در ايران و حمايت هاي بي دريغ و همه جانبه از رژيم شاه و اينكه چرا دولت آمريکا به شاه اجازه ورود به آن كشور را داده است؛ لذا با اين اقدام اخير كارتر، فرصتي به دست آمد تا مردم مبارز ايران كه قربانيان اصلي اين جنايات بودند بار ديگر فرياد دادخواهي و حق طلبي خود را عليه آمريکا و عامل حلقه به گوش او - شاه- به اطلاع جهانيان برسانند. كارتر مي گويد:
شرايط ايران براي رهايي گروگان ها عبارت بود از:
- استرداد شاه به ايران به منظور محاكمه و مجازات كه حتماً منجر به اعدام وي مي شد.
- بازگرداندن اموال شاه به ايران.
- عذرخواهي آمريکا براي جناياتش عليه مردم ايران و پرداخت خسارت ناشي از آن. (8)
به هر حال با گروگان گيري جاسوسان آمريکا، هيبت جهاني شيطان بزرگ شكست و بر همه مردم دنيا خصوصاً مظلومان و پابرهنگان عالم آشكار شد كه اگر بخواهند مي توانند با ايمان به خدا و در سايه وحدت و همدلي هر قدرتي را به زمين بكوبند.
پي نوشت ها :
1)تاريخ نگار انقلاب در استان گلستان و فوق ليسانس مديريت آموزشي
2)جيمي كارتر، چهارصد و چهل و چهار روز، ترجمه احمد باقري، تهران، هفته، ص26-24.
3)ادوارد كلن، همان، ص26.
4)همان، ص27.
5)همان، ص62-61.
6)همان، ص72.
7)همان، ص22-12.
8)جيمي كارتر، همان، ص31.