اي آينه راست بگو
روبه روي آينه كه مي ايستيد ، چند بار به سر و صورتتان دست مي زنيد ؟ چند بار جلو و عقب مي رويد و ظاهرتان را برانداز مي كنيد؟ چند بار چشمتان را ريز و درشت مي كنيد و درذ هنتان بيني مناسب تري روي صورتتان مي بينيد؟ تا حالا شد ه كسي را ببينيد كه از قيافه و هيكل و وضعيت ظاهري اش راضي باشد؟ هر كس به نوعي از عد م رضايت از خود رنج مي برد و دوست دارد يك جور د يگر باشد. مدام جلوي آينه مي ايستد و هزار و يك عيب روي خود ش مي گذارد و د نبال راه چاره براي برطرف كرد ن عيب هايش مي گرد د ؛ عيبهايي كه فقط او مي بيند و نفر د وم بي طرف از اين همه عيب يابي او تعجب مي كند، او در ذ هنش از خود ش راضي نيست ولي د يگران او را نرمال مي بينند.
من خيلي بد رنگم
خاطره علي نسب
مي گويد :«كاري به مد و حرف روز و رنگ روز ندارم ، من با رنگم مشكل دارم و اصلا از رنگ چهره ام راضي نيستم.» صورتش گند مگون است و كاملا به اجزاي چهره اش مي آيد ولي او قبول ندارد: «نه همه اين حرف ها تلقين است ،من خود م را در آينه به رنگ بد ي مي بينم وقتي جلوي آينه مي ايستم خود م را بد رنگ و سفيد و مات مي بينم. بي رنگ ، بي رنگ» من اصلا از اين رنگ راضي نيستم .» پنج ـ شش سالي است كه اصلا با رنگ صورتش كنار نمي آيد ، مي گويد : «كلي خرج كرد ه ام تا رنگم عوض شود تا جلوي آينه از خود م راضي شوم ولي هيچ وقت اين اتفاق نيفتاد ه .» كلي پول كرم و سولاريوم داد ه ام ولي هنوز همان رنگم ، همان بد رنگ و سفيد » او به هيچ وجه قبول نمي كند كه رنگ صورتش خوب است : «نه من راضي نمي شوم ، هر كس به من مي رسد ، مي گويد رنگت خوب است ولي بايد باورم شود هنوز به اين باور نرسيد ه ام. فعلا با رنگم مشكل دارم. بالاخره يك كاري مي كنم و به رنگ دلخواهم مي رسم.»
اين چشم هاي ريز من
چشم هايش شده مشكل بزرگ اين روزهاي او . تا جلوي آينه مي رود او دل عيب چشم هايش را مي بيند:
«چشم هايم خيلي ريز است . مدام اعصابم خرد مي شود كه چرا چشم هايم ريز است. دلم مي خواست چشم هايم درشت تر بود.» به غير از خود ش همه چشم هاي او را نرمال مي بينند: «بله ، شايد نرمال باشد ولي به نظر من كه اصلا نرمال نيست ، مخصوصا وقتي كه مريض مي شوم ، وضعيتم وحشتناك تر مي شود. مدا م جلوي آينه هستم. پيش مي آيد كه آن روز اصلا از خانه بيرون نمي روم چون فكر مي كنم چشم هايشم خيلي ريزتر از هميشه شد ه و دلم نمي خواهد كسي مرا در آن وضعيت ببيند.»
مشكل او به قول خودش حل شد ني نيست: «من مدام استرس دارم كه چشم هايم ريز است و به صورتم نمي آيد. خيلي دوست دارم مشكلم حل شود ولي اين طور نمي شود البته تا حالا كه نشد ه .»
دماغ يا چماق؟!
بزرگي بيني فقط مشكل او نيست ، خيلي ها هستند كه دوست دارند بيني شان كوچك تر از آني باشد كه هست «د ماغم آن قد ر بزرگ است كه جلوي آينه توي ذوقم مي زند . حس مي كنم غير طبيعي است .» اوبا بيني اش مشكل دارد. «گوشه هاي بيني ام بزرگ است يك جوري كه باعث مي شود كل بيني ام بزرگ به چشم بيايد ،همين هم باعث ناراحتي ام مي شود . د وست دارم كمي كوچك تر شود.» البته او اصلا به فكر جراجي كرد ن نيست : «كاش يك راه د يگر بود و اين مشكل من حل مي شد . خيلي اتفاق بد ي است كه تا چشمت به آينه مي افتد بيني بزرگت را ببيني و حالت خراب شود.»
خود لاغر بيني
وزن و قدش نرمال است ولي او راضي نيست و در آينه خود ش را لاغر مي بيند : «خيلي لاغرم . اولين چيزي كه در آينه به چشمم مي آيد ، هيكل لاغرم است كه كلي آزارم مي د هد.» او دوست دارد صورت و هيكلش يك پرد ه گوشت بياورد و به قولي چاق شود: «نمي خواهم لاغر به چشم بيايم ، د وست دارم وزنم بالاتر برود . البته همه مي گويند خوش به حالت . همه چيز خوب است ولي من مشكل دارم .
لباس كه مي پوشم و خود م را در آينه مي بينيم ، عذاب مي كشم . فقط مي گويم كاش هيكلم درشت تر بود ، اگر چاق تر بود م ، بيشتر به چشم مي آمد م و كلا بهتر بود م.» او براي بهتر شد ن هيكلش خيلي كارها مي كند. مي خواهد با رژيم هاي غذايي و كمي پرخوري به هيكلي كه دوست دارد ، برسد : «مي خواهم چاق شوم ؛ يعني ، بايد چاق شو م و گرنه مدا م عذاب مي كشم.»
منبع:همشهري مثبت 180