نصب الاهي امام معصوم(ع) از منظر اهل بيت(ع)(4)
2.تمسک به بيعت و فضايل شخصي
کساني با من بيعت کردند که با ابوبکر و عمر و عثمان با همان شرايط بيعت نمودند...همانا شوراي مسلمانان از آن مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت کسي گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودي خدا هم در آن است.(3)
امام حسين(ع) نيز بارها از رأي و بيعت مردم سخن مي گويد و دعوت و انتخاب مردم را انگيزه قيام خود معرفي مي کند.(4) ايشان خطاب به مردم کوفه مي گويد: «نامه هاي شما به من رسيد و فرستادگانتان با بيعت شما پيش من آمدند که مرا تسليم نمي کنيد و از ياريم باز نمي مانيد. اگر به بيعت خويش عمل کنيد، هدايت مي يابيد.»(5) آن حضرت، تنها در صورت پذيرش و انتخاب مردم، حاضر به قيام و زمامداري بودند: «اگر ما را نمي خواهيد و حق ما را نمي شناسيد و رأي شما غير از آن است که در نامه هايتان به من رسيده، از پيش شما باز مي گردم.»(6)
من قصد نداشتم به سوي کوفه حرکت کنم ولي مردم اين شهر به من نامه نوشتند و دعوتم کردند تا با من بيعت نموده، ياريم کنند، اما اگر از سخن خود پشيمان شده و عهدشان را شکسته اند، من از همان جا که آمدم برمي گردم.(7)
به علاوه، اهل بيت(ع) به جاي اينکه به نصب الاهي خويش استناد کنند، گاهي هم اموري مانند قرابت به رسول خدا(ص) و شايستگي هاي شخصي خود را يادآوري مي نمودند. امير مؤمنان(ع) در اعتراض به خلافت ديگران فرمود:
رسول خدا جان سپرد. در حالي که سر او بر سينه من بود و نفس او در کف من روان شد، آن را بر چهره خويش کشيدم، و شستن او را عهده دار گرديدم...پس چه کسي سزاوارتر است بدو از من، چه در زندگي او و چه پس از مردن.(8)
امام باقر(ع) هم زماني که با ديگران درباره ي امامت خويش بحث مي کردند، به نصب الاهي و معرفي توسط امامان قبل تأکيد نمي کردند، بلکه به اموري مانند «در اختيار داشتن شمشير پيامبر»(9) و «بهره مندي از علم و دانش» استناد مي کردند. ايشان برادر خود، زيد را به دليل اين که دانش کافي براي امامت نداشت، از به عهده گرفتن امامت و رهبري نهضت منع نمودند.(10) امام در پاسخ به زيد، که جهاد را لازمه امامت مي دانست، فرمود:
اي برادر، تو خود را چنانچه وصف کردي مي داني؟ دليلي از قرآن، گفته ي رسول خدا يا نمونه اي بر آن داري؟ به راستي خداوند، حلال و حرام را مقرر کرده، اموري را واجب نموده، مثل هايي زده و براي امامي که به امر او قيام مي کند، ترديدي در انجام وظيفه اش باقي نگذاشته است...به خدا پناه مي برم از رهبري که زمان خود را نشناسد و پيروانش از او داناتر باشند.(11)
در پاسخ به اين سؤال، لازم است مطالبي بيان شود: همان طور که براي فهم درست قرآن، بايد همه آيات آن را بررسي کرد و با تمسک به يک آيه، نمي توان حکمي قطعي را به قرآن نسبت داد، در بررسي کلمات امامان معصوم(ع) نيز بايد اين نکته را رعايت کرد. ايشان بارها خلافت و امامت خويش را به خداوند متعال منتسب نموده، نسبت به انتخابي شدن مقام خلافت اعتراض مي کردند و آن را تکليف و حق انحصاري خود دانسته اند. بنابراين، امامان بزرگوار(ع) با استدلال به بيعت مردم يا اموري مانند فضايل شخصي در مقام اثبات مشروعيت خلافت خود نيستند، بلکه دليل آن با مرور بر مطالب ذيل روشن خواهد شد:
الف.الزام طرف مقابل
ب.حرمت نقض عهد و پيمان
گفتگوي نقل شده ميان امام باقر(ع) با برادرشان زيد را نيز مي توان چنين پاسخ داد: اين مطلب که ايشان در اثبات امامت خويش، همواره به الاهي بودن آن تمسک نکرده اند و گاهي هم به مواردي مانند در اختيار داشتن شمشير پيامبر يا بهره مندي از علم و دانش استناد کرده اند، کمترين خدشه اي به نصب الاهي امام نمي زند؛ زيرا هرکس در سخن خويش اقتضاي مخاطب و فضاي فکري او را در نظر مي گيرد. از سوي ديگر علم و دانش و تملک سلاح پيامبر نيز نشانه هايي است براي اين که مردم، مصداق امام منصوب از سوي خداوند را بشناسند.(15) افزون اين که روايت ذکر شده درباره گفتگوي امام با برادرشان، زيد بن علي اولاً، خبري ضعيف است(16) و به دور از شأن شخصيتي مانند زيد مي باشد که آيت الله خوئي او را جليل و ممدوح مي داند.(17) به علاوه، در اين روايت نيز امام باقر(ع) به امامت الاهي خود اشاره کرده و اطاعت از خود را واجب مي داند. وقتي زيد بن علي از لزوم اطاعت و محبت به خاندان رسول خدا(ص) سخن مي گويد، امام اشاره مي کند که اطاعت از زيد بر مردم واجب نيست، بلکه تنها اطاعت از امام بر مردم لازم است:
(زيد گفت: مردم مرا به جهاد دعوت کرده اند، زيرا) در قرآن، وجوب اطاعت از ما و وجوب دوستي ما را درک مي کنند...امام فرمود: اطاعت نسبت به يک نفر از ما و دوستي نسبت به همه ما واجب است.(18)
از سخن امام، که اطاعت يک نفر از ميان خود يا زيد را واجب مي داند، به همراه ادامه سخن ايشان که امامت زيد را نمي پذيرد،(19) مي توان دريافت که ايشان اطاعت خود را بر مردم واجب مي داند. بنابراين، در همين روايت هم ــ بر فرض پذيرش حديث ــ امام به الاهي بودن خويش استناد کرده است.
پي نوشت:
1.ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 189.
2.همان، ج 1، ص 230.
3.همان، ج 14، ص 35.
4.ر.ک: احمد کاتب، تطور الفکر السياسي الشيعي من الشوري الي ولايه الفقيه، ص 28ــ 27.
5.محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، ج 5، ص 403/احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، ج 3، ص 171.
6.همو، تاريخ طبري، ج 5، ص 402/همو، انساب الاشراف، ج 3، ص 170.
7.همان، ج 5، ص 87/همچنين ر.ک: شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 85.
8.ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 179.
9.ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص 189ــ 176.
10.ر.ک: احمد کاتب، تطور الفکر السياسي الشيعي من الشوري الي ولايه الفقيه، ص 38ــ 36.
11.کليني، اصول کافي، ج 1، ص 357ــ356.
12.ر.ک: سيد احمد خاتمي، «ضرورت و مشروعيت از ديدگاه امام علي(ع)»، حکومت اسلامي، ش 17، ص 104ــ 100.
13.ر.ک: داود الهامي، «وصايت ملاک تعيين امام»، کلام اسلامي، ش 36، ص 88 ــ 70.
14.ر.ک: محمد فاکر ميبدي، «بيعت و نقش آن در حکومت اسلامي»، حکومت اسلامي، ش 5، ص 198ــ 197.
15.«انما مثل السلاح فينا مثل التابوت في بني اسرائيل کانت بنواسرائيل اي اهل بيت وجود التابوت علي بابهم اوتوا النبوه فمن صار اليه السلاح منّا اوتي الامامه»(کليني، اصول کافي، ج 1، ص 238). در اصول کافي يک باب به همين عنوان ذکر شده است.
16.خوئي، معجم رجال الحديث، ج 7، ص 353.
17.ايشان همه روايات مذمت کننده زيد را ضعيف دانسته و مي گويد: «فتحصل مما ذکرنا أن زيدا جليل ممدوح و ليس هنا شيء يدل علي قدح فيه أو انحرافه»، خوئي، همان، ص 356.
18.کليني، اصول کافي، ص 356.
19.ايشان خطاب به برادرش که(بنابر اين روايت) خود را رهبر مي خواند مي فرمايد: «به خدا پناه مي برم از رهبري که زمان خود را نشناسد و پيروانش از او داناتر باشند» همان، ص 357ــ 356.