مقتل عشق

- مگر آنجا كجا بود؟ مگر آنجا چه داشت ؟ چه گنجي در زير خروارها خاك مدفون بود؟ و چه عظمتي داشت ؟ چه چيز تو را بدانجا رهنمون گشت؟ چرا چون ديگران نماندي و نياسودي ؟ مگر نمي دانستي دكان دو نبش داشته باشي و پرستيژ رياست و...؟
يکشنبه، 2 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقتل عشق

مقتل عشق
مقتل عشق


 






 

مصطفي سعيدي

- مگر آنجا كجا بود؟ مگر آنجا چه داشت ؟ چه گنجي در زير خروارها خاك مدفون بود؟ و چه عظمتي داشت ؟ چه چيز تو را بدانجا رهنمون گشت؟ چرا چون ديگران نماندي و نياسودي ؟ مگر نمي دانستي دكان دو نبش داشته باشي و پرستيژ رياست و...؟
مطمئن باش اگر آن گونه كه مي خواستند عده اي، تو مي ماندي، ديگر عذاب نداشتي تا در به در، به دنبال يك ماشين فكستني باشي. هر چقدر كه مي خواستي در همين شهر وسيله در اختيارت مي گذاشتند، رنگي و مدرن. فقط به شرطي كه خاك جبهه بر آن ننشيند.

مقتل عشق

خسته بودي و دست بسته ؛ ولي كار خودت را مي كردي. وظيفه اي را كه احساسش آتش به جانت مي زد انجام مي دادي. وظيفه اي كه فقط خود مي دانستي و مي داني چه كسي بر تو امر كرده بود، و گرنه چه كسي راضي مي شد پنج سال پس از پايان ظاهري جنگ، پا بر لاشه هاي مين بگذارد تا بخواهد از چند بدن متلاشي، چند تكه استخوان، چند بر و بچه كم سن و سال كه به جاي سوار شدن بر مركب هوس، بر براق عشق نشستند و جان را ميان سيمهاي خاردار تكه تكه كردند، فيلم بگيرد؟ و آخرش چه؟ تو از آنها نبودي كه بگويي: بگذار همانجا بمانند، داغ دل مادرتان را تازه نكنيد و... كه خود خوب مي دانستي دلشان نه به حال مادران مي سوزد و نه شهيدان. كه مادران صد سال هم كه بگذرد عطر فرزندان خويش را از فرسنگها دور استشمام مي كنند.

مقتل عشق

نمي دانم با تو چه بگويم. مقتل را نديده ام. نه مقتل اباعبدالله و نه مقتل شهداي فكه را، و نه مقتل تو را يارت يزدان پرست را. اما تو را ديده ام و بسيجيان را كه مي رفتند تا به ملكوت بپيوندند. مي رفتند تا حق را به بهاي خون خويش جاودان سازند.
تو رفتي ؛ و به ظاهر پرجمعيت بر زمين ماند. علم روايت فتح آن گونه كه بايد برافراشته نشد و همه اين نشان از آن دارد كه تو چه بودي. يك تنه يك امت را مي لرزاندي و متحول مي كردي. تو هم در مظلوميت و هم در وجود، كم از شهيد مظلوم بهشتي نداشتي و به واقع تو نيز يك ملت بودي. اگر دستم مي رسيد، تربت پاك شهادتگاهتان را سرمه چشم مي كردم. نگاهم كه به عكس مقتلت مي افتد، آتش مي گيرم. از همان آتشها كه خود مي خواستي. از همان سوختن ها كه طالب بودي. باورش برايم غير ممكن است. هر چه مي كنم نمي توانم بقبولانم كه تو آن گونه از آن منطقه تو رفتي و ما را وانهادي در اين وانفسا. تو رفتي و ما را برابر عظيم مسئوليت ويلان گذاشتي. ولي ما نيز چون تو، از پا نخواهيم نشست. همچنان استوار، چون زمان جنگ گوش به فرمان مولاي خويش، گام در راهي خواهيم گذاشت كه تو و ديگر شهيدان پيموديد. ما به شما قول خواهيم داد كه : رهبر خويش را تنها نخواهيم گذاشت تا سعادت يارمان شود در ركاب امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ياد و خاطره شهيدان را گرامي بداريم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 21



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.