پديدار شدن مذاهب فقهي و تأسيس فقه سياسي اهل سنت (3)

ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل در سال (164 هـ ق) در خانداني عرب تبار در بغداد متولد شد. پدرش از فرماندهان نظامي و جدش حنبل، فرمانرواي سرخس در زمان امويان و از پرچم داران جنبش عباسي بود احمد از نوجواني، فراگيري علوم ديني را آغاز کرد و بر خلاف گفتمان عقل گرايانه حاکم بر بغداد به نقل گرايش يافت و از 16 سالگي به گرد آوري
سه‌شنبه، 4 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پديدار شدن مذاهب فقهي و تأسيس فقه سياسي اهل سنت (3)

پديدار شدن مذاهب فقهي و
تأسيس فقه سياسي اهل سنت (3)
پديدار شدن مذاهب فقهي و تأسيس فقه سياسي اهل سنت (3)


 

نويسنده: دکتر سيد علي ميرموسوي*




 

1-4- ابن حنبل؛ متن مدار گذشته گرا
 

ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل در سال (164 هـ ق) در خانداني عرب تبار در بغداد متولد شد. پدرش از فرماندهان نظامي و جدش حنبل، فرمانرواي سرخس در زمان امويان و از پرچم داران جنبش عباسي بود احمد از نوجواني، فراگيري علوم ديني را آغاز کرد و بر خلاف گفتمان عقل گرايانه حاکم بر بغداد به نقل گرايش يافت و از 16 سالگي به گرد آوري و نگارش احاديث روي آورد و از محضر اساتيد و روايان برجسته بغداد بهره جست. او برنامه حديث پژوهي اش را از راه مسافرت ادامه داد و از شهرهاي کوفه، بصره، مکه، مدينه، يمن، شام، ثغور، مغرب، الجزيره، عراقين، فارس، خراسان و جبال ديدار کرد.
پس از يک دوره مسافرت طولاني با سرمايه اي هنگفت از احاديث و روايات، که از اساتيد و راويان سراسر دولت اسلامي گرد آورده بود و بعدها در کتاب «مسند» تدوين شد، به بغداد بازگشت. (1)
احمد بن حنبل در دوران استقرار و ثبات خلافت عباسي مي زيست؛ عصري که مذاهب گوناگون فقهي و کلامي، معرکه اي از آرا را برپا کرده و جدال فکري شديدي بين آنها جريان داشت. جريان هاي فکري رقيب، هر يک کوشش مي کردند. برداشت هاي خود را از احکام و تعاليم دين، اصيل جلوه دهند. در هياهو و آشفته بازار تفکر ديني، ابن حنبل، دغدغه فهم ناب تعاليم و آموزه هاي ديني را داشت و از آميخته شدن آن با يافته هاي بشري نگران بود. او تنها منبع معتبر براي دست يابي به اين هدف را متون ديني مي دانست و کوشش مي کرد به همه موضوعات و مسائل از دريچه نصوص بنگرد. از اين رو وي در برابر اهل رأي قرار داشت و از کاربرد عقل در فهم احکام و تفسير متون ديني پرهيز مي کرد. او چنان از رأي روي گردان و گريزان بود که احاديث مرسل و ضعيف را بر ياري جستن از رأي و اجتهاد ترجيح مي داد.
فرزند حنبل معتقد بود برداشت صحابه از نصوص در قياس با نسل هاي پس از ايشان از اعتبار بيشتري برخوردار و راه گشاي فهم برتر آنهاست، زيرا آنان فهمي ناظر به عمل داشتند و از نظر اخلاقي نيز راست گو و درست کردار بودند، از اين رو احکام قرآن و سنت را درست تر از نسل هاي بعدي دريافت و به کار مي بستند. (2) از نظر او هرکسي که با پيامبر هرچند بسيار اندک و به اندازه چشم بر هم زدني همنشين شده بود، صحابي قلمداد مي شد. صحابه در پرتو همنشيني با پيامبر برتر از تابعين اند؛ هرچند گروه اخير، همه کارهاي خوب را انجام داده باشند. پس از صحابه، تابعين قرار دارند و رتبه بندي صحابه نيز بر حسب ترتيب جانشيني آنان پس از پيامبر است. در مرتبه هاي بعدي، اهل شوري، اهل بدر از مهاجرين، اهل بدر از انصار و سپس ديگر صحابه براساس هجرت و پيشينه شان قرار دارند. (3)
بر پايه اين نگرش، فضل تقدم گذشتگان، دليل تقدم فضل آنان است و براي فهم قرآن و سنت بايد برداشت آنان را مورد توجه قرار داد. هرگاه صحابه و تابعين، برداشت يا رأي ويژه اي داشته باشند، بر فهم خود فرد از نصوص مقدم و در صورت اختلاف آنان از برداشتي پيروي مي شود که به قرآن و سنت نزديک تر است. مکتب حنبلي در پرتو اين نگرش با گذشته گرايي و سلفي گري، پيوندي جدايي ناپذير مي يابد و از راه ميانه شافعي فاصله مي گيرد و از بديل حديث گري مالکي اش نيز جدا مي شود. برخلاف شافعي که در نبود نص به قياس استناد مي جست، احمد از نظر دادن در موضوعي که در آن از ردپاي سلف اثري نبود، گريزان بود و به يارانش نيز توصيه مي کرد که از سخن گفتن در مسئله اي که درباره آن پيشتوايي ندارند، پرهيز کنند. (4)
گذشته گرايي مکتب حنبلي، محافظه کارانه ترين واکنش ممکن به موج فزاينده عقل گرايي زمانه وي بود که در عراق جريان داشت. در اين مکتب، ضرورت اقتفاء اثر و پرهيز از کاربرد عقل در فهم و تفسير متن و خبر، به مسائل فقهي محدود نمي شد، بلکه موضوعات کلامي و اعتقادي را نيز در بر مي گرفت. احمد بر اين اساس از جدال هاي کلامي زمانه اش کناره مي جست و در اين مسائل به بيان آراي گذشتگان بسنده و از بحث و استدلال عقلي خودداري مي کرد. (5) حتي در داغ ترين بحث کلامي زمانه اش؛ يعني موضوع خلق قرآن، رفتن به زندان را بر پيروي از ديدگاه عقل گرايان و پذيرفتن مخلوق بودن قرآن ترجيح داد. در اين ماجرا، که در تاريخ اسلام به«محنت» معرفت است، مأمون عباسي با هدايت معتزليان، اعتقاد به خلق قرآن را اجباري کرد و به بازپرسي دانشمندان و زنداني کردن مخالفان فرمان داد. (6) فرماندار عراق در پي اين فرمان، علماي به نام از جمله احمد بن حنبل را احضار کرد، ولي او در بازجويي از اين سخن که «قرآن کلام خدا» است، فراتر نرفت و به زندان افتاد. زنداني شدن احمد، که پس از مأمون تا زمان متوکل ادامه يافت و مهم ترين رخداد سياسي زندگي او به شمار مي رود، هزينه اي است که وي براي محافظه کاري اش پرداخت کرد.
تأکيد بر ضرورت پيروي از اثر و برداشت سلف هرچند فقه حنبلي را متصلّب مي کرد، ولي احمد با تفکيک عباديات از معاملات و نگاهي دو گانه به آنها از اين تصلب کاست و آن را در برابر مقتضيات زمان و مکان انعطاف پذير ساخت. به اعتقاد وي، همچنان که ابن قيم توضيح داده است، در امور عبادي، اصل بر بطلان است؛ جز آن که دليلي بر درستي آن باشد؛ در حالي که در معاملات، اصل بر درستي، جز آن که دليلي بر حرمت و يا بطلان وجود داشته باشد. زيرا خداوند را جز از راهي که از زبان پيامبرانش بيان کرده است، نمي توان عبادت کرد، ولي معاملات چنين نيست، از اين رو خداوند مشرکان را به مخالفت با اين دو اصل وصف کرد؛ يعني آنچه حرام نبود را حرام مي شمردند و از راه هايي که تشريع نشده بود، به او تقرب مي جستند. (7) از اين ديدگاه آن بخش از معاملات و روابط اجتماعي که در مورد آن نصي وارد نشده است، در قلمرو اباحه قرار مي گيرد و آزادي عمل در اين عرصه شناسايي مي شود. مکتب حنبلي بر اين اساس، قلمرو دين در امور اجتماعي و سياسي را چندان گسترش نمي دهد و در قياس با شافعي و مالکي، انعطاف پذيرتر است.
ابن حنبل درباره موضوعات سياسي نيز همچون سلف مي انديشيد و گرايش به توجيه قدرت مستقر داشت. او براساس حديث «قدموا قريشا و لا تقدموها» خلافت را شايسته خاندان قريش مي دانست، ولي براي جلوگيري از فتنة امامت مفضول و کسي که با شمشير و زر به قدرت رسيده باشد، را نيز مي پذيرفت. (8) به اعتقاد او اطاعت از امام و اميرالمومنين چه خوب و بد واجب است و در جوب اطاعت بين کسي که با رضايت و بيعت مردم به قدرت رسيده و کسي که از راه شمشير غلبه يافته باشد، تفاوتي وجود ندارد. همراهي و همکاري با فرمانروا در جهاد، توزيع درآمد و غنايم و اجراي حدود، پرداخت صدقات و نماز جمعه به امامت ايشان لازم است. خروج بر امامي که مردم به هر دليل ولو به زور شمشير خلافت او را پذيرفته اند به هيچ روي روا نيست و هرکس چنين کند، سامان جامه را بر هم زده و شقّ عصاي مسلمانان کرده است. (9)
توصيه به پيروي از فرمانروا در مواردي است که به گناه نيانجامد، و گرنه براساس حديث «لا طاعه لمخلوق في معصه الخالق» نافرماني او رواست؛ هرچند اين نافرماني نبايد به شکل شورش و خروج ظاهر شود. احمد بن حنبل التزام به اين اصل را با رفتار خود در ماجراي خلق قرآن نشان داد، زيرا در جريان آن از پذيرش ديدگاه حکومت خودداري کرد و به زندان افتاد. از اين ديدگاه، مخالفت با حکومت مادام که به اقدام براندازانه از راه شمشير کشيدن نباشد، جايز است؛ اگرچه اين مخالفت بايد خيرخواهانه باشد و در چارچوب امربه معروف و نهي از منکر انجام پذيرد. احمد بر خلاف مالک، علاقه چنداني به حشر و نشر با زمامداران و نصيحت کردن نداشت و از آنان دوري مي جست. اين رفتار براساس ديدگاهي که پيشتر در مورد محدوديت قلمرو دين در حوزه سياست بيان شد، توجيه پذير است، زيرا احمد، خود را در سياست اهل فن و نظر نمي دانست. او همچنين از پذيرش بخشش ها و هداياي خليفه و حکومت خودداري مي کرد و تنها مواردي را مي پذيرفت که هيچ شبهه اي در آن نباشد.
نگرش مثبت احمد به پيشنيان، به ويژه صحابه در برداشت و تحليل او از گذشته خلافت نيز آشکار و موثر بود. از ديدگاه وي ترتيب فضيلت خلفاي راشدين همانند ترتيب به قدرت رسيدن آنان بود و همگي شايستگي اين امر را دارا بودند. او تصريح کرد: «هر کس امامت علي را نپذيرد از خر گمراه تر است... زيرا ياران رسول خدا به خلافت او تن دادند و در پشت وي نماز خواندند و به همراه وي نبرد کردند و حج گزاردند و او را اميرالمومنين لقب دادند». احمد در زماني از حقانيت فرمانروايي و امامت علي (عليه اسلام) دفاع مي کرد که متوکل ناصبي، خلافت را در دست داشت و ناصبيان، علي عليه اسلام را ناسزا مي گفتند. احمد در پاسخ آنان مي گفت: «خلافت علي را نيار است، بلکه علي بود که خلافت را آراست»، «علي بن ابي طالب از خانداني است که هيچ کس را نمي توان با آن مقايسه کرد» و «فضيلت هايي که با اسناد معتبر براي علي عليه السلام بيان شده براي هيچ يک از ديگر صحابه نقل نشده است». با وجود اين، احمد از معاويه نيز به بدي ياد نمي کرد و از اظهار نظر در مورد جدال و نبرد او با علي (عليه اسلام) خودداري مي کرد. (10) انديشه سياسي ابن حنبل هرچند از موضوعات محدود بيان شده فراتر نمي رفت، ولي زمينه اي براي تأسيس نوعي سياست شرعيه در چارچوب متن مدار و گذشته گرا در خود مکنون داشت. اين زمينه البته تا پايان زندگي وي در سال (241 ه ق ) بي استفاده ماند، ولي پس از انقراض خلافت عباسي، پيرو راستين وي، ابن تيميه، آن را مبناي نگارش کتاب «السياسه الشرعيه» قرار داد. در دوران معاصر نيز اسلام گرايان سلفي در اهل سنت، برداشت هاي خود از اسلام را بر پايه آن استوار کردند.

پي‌نوشت‌ها:
 

1- عبدالغني، الدقر، احمد بن حنبل امام اهل السنه، الطبعه الثانيه (دمشق: دارالقلم، 1988/ 1408) ص 40-16.
2- همان، ص68.
3- محمد ابوزهره، ابن حنبل (بي جا: دارالفکر العربي، 1947 / 1367) ص 155.
4- پيشين.
5- محمد ابوزهره، پيشين، ص 130.
6- معتزليان معتقد بود قرآن کلام خدا و مخلوق او است و همچنان که اعتقاد به قديم بودن مسيح به عنوان کلمه الله درمسيحيت به شرک انجاميده است. مسلمانان نيز با اعتقاد به قدمت قرآن در معرض شرک و گمراهي خواهند بود. احمد ابن ابي داود معتزلي با هراس از اين پي آمد، مأمون را بر آن داشت تا اين اعتقاد را اجباري کند. همان، ص 67.
7- همان، ص 213.
8- حافظ عبدالرحمن ابن جوزي، مناقب الامام احمد بن حنبل (مصر: مکتبه الخانجي، 1399/ 1979) ص 227. ابن جوزي از يکي رساله هاي وي چنين نقل کرده است: و السمع و الطاعه لائمه و اميرالمؤمنين، البر و الفاجر، و من ولي الخلافه فاجتمع الناس عليه و رضوا به، و من غلبهم
بالسيف حتي صار خليفه و سمي امير المؤمنين.
9- همان.
10- همان، ص 157.
منبع: فصلنامه علمی ترویجی علوم سیاسی ش 49
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.