مطالعه تحليلي و تطبيقي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با نظرية سازه انگاري (1)

مقاله حاضر به دنبال کاربست نظريه اي از ميان چهارچوب هاي نظري و رهيافت هاي معروف است تا بتواند به مطالعه روش مند و گويايي از سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران پرداخته و در پردازش بهتر و منسجم تر ادراکات آن در قياس با متغيرهاي ديگر مثمر ثمر باشد. براي اين منظور ابتدا به اجمال، تطورات تاريخي پارادايم ها و نظريه هاي روابط
سه‌شنبه، 4 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مطالعه تحليلي و تطبيقي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با نظرية سازه انگاري (1)

مطالعه تحليلي و تطبيقي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با نظرية سازه انگاري (1)
مطالعه تحليلي و تطبيقي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با نظرية سازه انگاري (1)


 

نويسنده: سيد باقر سيدنژاد*




 
مقاله حاضر به دنبال کاربست نظريه اي از ميان چهارچوب هاي نظري و رهيافت هاي معروف است تا بتواند به مطالعه روش مند و گويايي از سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران پرداخته و در پردازش بهتر و منسجم تر ادراکات آن در قياس با متغيرهاي ديگر مثمر ثمر باشد. براي اين منظور ابتدا به اجمال، تطورات تاريخي پارادايم ها و نظريه هاي روابط بين الملل، به ويژه «رئاليسم» به عنوان نظرية غالب مورد اشاره قرار گرفته، سپس دربارة فلسفه انتخاب رهيافت «سازه انگاري» براي تحليل سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران احتجاج مي شود. همچنين از رهگذر مروري بر مباني معرفت شناختي، هستي شناختي و انسان شناختي و اصول اين نظريه در سياست خارجي، دلالت ها و جنبه هاي تطبيقي و در پايان، گزاره هاي تجويزي آن دربارة سياست خارجي ايران نيز مورد توجه قرار مي گيرد.
واژه هاي کليدي: سياست خارجي، جمهوري اسلامي ايران، روابط بين الملل، سازه انگاري

پيشگفتار
 

پيش از تقرير نظريه و تطبيق آن شايسته است به مهم ترين مفروضه هاي مورد نظر نگارنده اشاره شود: يک) در بحث جاري، گفتمان اصلي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران حد کليت سياست هاي کلان خارجي را تشکيل مي دهند. به عبارت ديگر، مقصود از سياست خارجي ايران در اين نوشتار، فراتر از سياست ها و گفتمان هاي دولت هاي پس از انقلاب اسلامي(1) در حقيقت،شامل شاخص هاي کلاني است که معرف خصوصيات اصلي و اساسي نظام سياسي ايران مي باشند. اين نوع سياست خارجي به اقتضاي ماهيت اسلامي آن، واجد مشخصه هايي است که مکاتب روابط بين الملل دست کم به تنهايي قادر به تفسير و تبيين آن نيستند. اساساً همان گونه که برخي از پژوهشگران به درستي متذکر شده اند: پارادايم هاي موجود در سياست بين الملل، ارتباط چنداني با کشورهاي غيرعربي ندارند. در حقيقت، اين نظريات جملگي گفتمان و نگاه غربي را بازتاب مي دهند و مبين الگوهاي رفتاري و کيفيت بازيگران غربي مي باشند. (2)
دو) در مطالعة تحليلي و تطبيقي رهيافت سازه انگاري (3) با سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، اهميت معرفت شناختي نظامي رخ مي نمايد که با جمع عناصر فاخري همچون «ديانت»، «عقلانيت» و «سياست»، برخلاف نظريه سازه انگاري غير از هويت تکويني و تعاملي، يک هويت ما قبل اجتماعي و تعاملي براي خود و ديگران قائل است. از قضا همين بخش اخير در سياست خارجي ايران، حاکم بر هويت تعاملي آن مي باشد.
سه) از آنجا که «سازه انگاري»، (4) يک نظام معرفتي منسجم و يکدست به شمار نمي آيد، بلکه طيفي از مکاتب و شاخه هاي متعدد است، لذا تحقيق حاضر با صرف نظر از اختلافات درون گفتماني، مخرج مشترک آنها با محوريت ديدگاه «الکساندر ونت» (5) را مبناي بحث قرار داده است.
با اين توضيح مي توان بررسي پيشينة نظريات کلان روابط بين الملل را نقطة عزيمت در نظر گرفت. نگاهي به تاريخ اين نظريه ها نشان مي دهد که نقطه آغاز و آکادميک دانش روابط بين الملل به حوادث جنگ جهاني اول و مناظرة بين تفسيرهاي «واقع گرايان» و «آرمان گرايان» باز مي گردد. انديشة «واقع گرايي» (6) با وجود پيشينة ديرينه در تاريخ فلسفة سياسي به نمايندگي چهره هاي معروفي، همچون توسيديد (460- 395 ق م)، نيکلا ماکياول (1469-1527 م) و توماس هابز (1588- 1679 م) مجدداً طي دهة1920 در واکنش به آموزه هاي «آرمان گرايي» (7) آغاز شد و نظريه هاي رئاليستي در دهة 1930 و 1940 م تدوين شدند. (8) از نظر واقع گرايان آرمان گراها نقش قدرت را در روابط بين الملل ناديده گرفته و در ميزان عقلاني بودن انسان ها اغراق نمودند و به اشتباه معتقد شدند که کشورها منافع مشترکي دارند، لذا وقوع جنگ جهاني دوم دست کم از ديد آنها ثابت کرد که رويکرد آرمان گرايي براي مطالعة بين الملل ناکافي است. در چارچوب اين فضاي گفتماني، مناظرات بين پارادايمي (9) در دهة 1980 بين سه رهيافت فکري، يعني «رئاليسم»، «ليبراليسم» و «ساختار گرايي» (10) در جريان بود که نهايتاً به غلبة نظريات خرد گرايي(11) با محوريت «رئاليسم» انجامبد(12) غيراز فرضيه هايي از قبيل«گرايش محققان آمريکايي براي تبديل نو واقع گرايي (13) به وسيله اي براي حل مسائل سياست خارجي کشورهاي قدرتمند در دورة جنگ سرد (14) مناسبات مبتني بر قدرت سخت طي دوره هاي پس از جنگ جهاني اول و دوم، نقش مهمي در اين ميان ايفا کرده اند. زيرا فرضيه اصلي و مشترک «واقع گرايي» و «نو واقع گرايي» يا حتي «نهادگرايي (15) نوليبرال» اين بود که قدرت مادي، يگانه منبع مهم و کارآمدترين عنصر نفوذ و اقتدار در سياست جهان است، اما پايان جنگ سرد به کلي سياست هاي عيني جهان و مطالعة روابط بين الملل را دستخوش تحول اساسي کرد. (16) و نظريه هايي همچون «نو واقع گرايي» که حاکميت يا پايداري «نظام دو قطبي» را از ويژگي هاي سياست جهاني به شمار مي آوردند، قدرت و اعتبار تشريحي خود را تا حد قابل توجهي از دست دادند. بن بست نظري تئوري هاي غالب، سرآغاز بازگشت گزاره هاي هنجاري شد و از اواخر 1980 و اوايل 1990م سازه انگاران تلاش کردند با رويکرد جديد، تفسير قانع کننده تري از روابط بين الملل و سياست خارجي ارائه نمايند. در تفسير جديد اساساً برساختگي جهان مطرح شد. (17) به تبع اين نگاه، منافع بازيگران و دولت ها نيز اموري متغير و در حال تکوين لحاظ شدند که هويت ها معرف آنها هستند. براين اساس، قالبها يا زمينه هاي بين الذّهني، مهم تلقي شدند؛ به طوري که آنها به جاي «ساختار مادي موازنة قدرت نظامي» (نزد نو واقع گرايان) يا «ساختار مادي اقتصاد جهاني سرمايه داري» (نزد مارکسيست ها) هدايت گر رفتار و نظامات خارجي دولت ها در عرصة سياست بين الملل معرفي شدند.
اهم مباني معرفت شناختي، انسان شناختي و هستي شناختي سازه انگاري
سازه انگاري از منظر معرفت شناسي (18) حد وسط «پوزيتيويسم» و «پسا پوزيتيويسم» (19) ارزيابي مي شود. (20) به اين معنا که اين رويکرد تحت تأثير گرايشات هرمنوتيکي معتقد است که واقعيت اجتماعي و رفتار انسان ها را مي توان با عنايت به قالب ذهني تعبير کرد. ملول اين رويکرد، نشان دادن تأثير ساخت نرم افزاري نظام ذهني، باورها و هنجارها بر رفتار سياست خارجي است. مهم ترين اصل هستي شناختي (21) سازه انگاري در همپوشاني با اين مباني ناظر به اين است که «ساختارهاي فکري و معرفتي» (22) دست کم به اندازة «ساختارهاي مادي» اهميت دارند؛ چرا که اين نظام هاي با معنا هستند که تعريف مي کنند کنش گران چگونه بايد محيط مادي خود را تفسير کنند. ضمن اين که براساس گزارة هستي شناختي ديگر، «هويت ها» به منافع و کنش ها شکل داده و در واقع، بخشي از رويه هاي سازندة دولت و مولد کنش هاي آن در داخل و خارج به شمار مي آيند. به لحاظ فلسفي و انسان شناختي (23) سازه انگاران، انسان را موجودي ارزشي و ارزش پذير (نه غريزي يا عقلاني) مي دانند که به اقتضاي ارزش هايي که از سطح اجتماعي مي گيرد، نسبت به محيط اطراف، موضع دکتريني اتخاذ مي کند. (24) ونت در تعميم اين معنا، قائل به «خصلت انساني دولت ها» ست. (25)

سياست خارجي و سازه انگاري
 

به رغم ارجمندي جهان بيني و مرأي معرفتي سازه انگاري، همواره ترديدهاي مبني بر «شکاف دو سوية آن بين نظرية روابط بين المل و نظرية سياسي» (26) وجود داشته و برخي نيز اشکال کرده اند که سازه انگاري بيش از آن که يک نگاه واحد و تئوريک به روابط بين املل يا سياست خارجي باشد، منظري است که به ما مي گويد در اين عرصه، «واقعيت» چگونه ساخته مي شود يا واقعيت ساخته شده، داراي چه مختصاتي است. در پاسخ به تشکيک موجود دربارة قابليت به کارگيري سازه انگاري به عنوان يک چارچوب مفهومي (27) براي واکاوي سياست خارجي استدلال هاي قابل توجهي وجود دارد مبني بر اين که رهيافت سازه انگاري داراي مدلولاتي براي تحليل سياست خارجي است. در اين زمينه، برخي پژوهشگران پا را از اين هم فراتر گذاشته و تصريح کرده اند که سازه انگاري بايد به طور خاص براي سياست خارجي مناسب باشد. به اين دليل که برساختگي اجتماعي از اين مفروضه آغاز مي شود که کنش گران، جهان خود را مي سازند و اين مفروضه در وراي بخش اعظم نوشتارهاي مربوط به سياست خارجي وجود دارد. (28)
لذا بر مبناي اين ديدگاه اصول کلي (29) نيز براي تحليل سياست خارجي در نظر گرفته شده که براساس آن اصول به جاي تأکيد بر «توان مندي دولت ها يا توزيع قدرت به عنوان يک خصوصيت ساختاري» بر «هويت دولت ها» تأکيد مي شود. ضمن اين که اساساً دولت ها نافذ منافع و اهداف ثابت و غير قابل تغيير لحاظ مي شوند. (30) در واقع، مطابق سازه انگاري، متغير مستقل، هنجارهاي اجتماعي داخلي و بين المللي است و متغير وابسته ،«سياست هماهنگي با هنجارها» (31) اين رويکرد اقتضا مي کند که معاني ثابتي (همچون منطق اقتصادي در تئورئاليسم و نئوليبرال) براي راهنمايي عمل بازيگران وجود نداشته باشد بلکه بازيگران در متن تعاملات اجتماعي، نوع جهت گيري ها و ماهيت سياست خارجي خود را مشخص کنند. (32)

دليل انتخاب سازه انگاري
 

مروري بر مباحث فوق و نسبت سنجي آن با سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران رهنمون اين ايده است که تئوري سازه انگاري از قابليت بيشتري در مقايسه با ديگر تئوري هاي رايج، از جمله «رئاليسم» براي تبيين اين نوع سياست خارجي برخوردار است. در واقع، انتخاب سازه انگاري براي اين مهم، ناظر به مدلول اين رويکرد در اهميت تأثير ساخت نرم افزاري نظام ذهني، باورها و هنجارها بر رفتار سياست خارجي است؛ زيرا اين رهيافت نسبت به ارزش ها، عقايد و کارکرد آنها در سياست خارجي صحّه گذاشته، نقش غيرتبعي و مستقل آنها را در تجزيه و تحليل مداخله مي دهد. ضمن اين که در تفسير سازه انگاري با تأکيد بر ساختار و پويايي زندگي بين المللي، منافع و مناسبات بازيگران و دولت ها، اموري متغير در نظر گرفته مي شود که براساس آن، دولت ها، منافع خود را در روند تعريف موقعيت ها و ايفاي نقش ها تعريف مي کنند با همين تعريف است که احياناً با از ميان رفتن يا شکست در آن وضعيت ها ضمن ايجاد آشفتگي براي هويت ها، نقش ها را نيز دچار مشکل ساخته، منافع را نامعلوم مي سازد. (33) مواضع فوق، نمودار آن است که سياست خارجي اصالت داشته و در اين باره داراي مسئوليت هاي مهمي است. مسئوليت هايي که توفيق در آنها در گروه غلبه بر موانع و محذورات هنجارهاي ناسازگار و ايجاد تقارب بين الاذهاني و برخورداري از قدرت نرم است.
به رغم وجود مرجّحاتي از اين دست، اولاً انتخاب سازه انگاري به منزلة ناديده گرفتن قابليت رهيافت هاي ديگر يا نفي ظرفيت کاربستي آنها در توضيح ابعادي از سياست خارجي ايران نيست. ثانياً، اعتبار همة گزاره هاي اين رهيافت، يکدست يا مطلق و جامع ارزيابي نمي شود، بلکه به نظر مي رسد همچون نظريه هاي ديگر داراي محدوديت ها و نواقص خاص خود است. از جمله اين که براساس اين ديدگاه (به ويژه ديدگاه ونت) هويت ها بر اثر تعامل، شکل گرفته و هويتي به شکل ما قبل تعاملي/ ما قبل اجتماعي وجود ندارد، ولي حقيقت آن است که بدون داشتن «هويت» نمي توان به «تعامل» پرداخت. به تعبير اسميت، بخشي از هويت به جاي اين که براساس تعامل به وجود آيد، پيش از هرگونه تعاملي وجود دارد.(34)

پي‌نوشت‌ها:
 

*- کارشناس فلسفه غرب وکارشناس ارشد مطالعات استراتژيک
1- از قبيل گفتمان هاي واقع گرا، عمل گرا، ر. ک: به عليرضا ارغندي، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران (تهران: نشر قومس، ج3، 1384) ص9.
2- سيد عبدالعلي قوام، «جنوب عرصه يي براي آزمون نظريه ها ورويکردهاي روابط بين الملل» فصلنامه سياست خارجي، ش 14، ص 63-51
3- Constructivism
4- در حوزة روابط بين الملل، «نيکلاس اونف» نخستين کسي بود که اصطلاح «سازه انگاري» و «اجتماعي بودن جهان بر ساخته ما» را به کار برد. احمد صادقي، «تبار شناسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران: جايگاه هويت، فرهنگ و تاريخ»، «فصلنامه سياست خارجي، سال 22، ش 2، ص 300- 245) مفهوم ساخت اجتماعي به جز اين نيست که همه کنش هاي انساني در فضاي اجتماعي شکل گرفت و معنا پيدا مي کنند و اين معناسازي است که کم و بيش به واقعيت جهان شکل مي دهد N. Onvf, worlt of ovr making onuf, 1989 36 اما پيشتاز و معروف ترين نظريه پرداز آن «الکساندر ونت» است. قرائت او درباره مضمون اصلي سازه انگاري اصلي مقاله اي با عنوان « make of it: the social Contruction of" politic Anarchy is what states
(هرج و مرج چيزي است که دولت ها آن را ايجاد مي کنند: ساخت اجتماعي قدرت» در سال 1992 م منتشر شد. الکساندر ونت در اين مقاله تاريخي با تمرکز بر «آثار شي حاکم بر مناسبات بين المللي» آن را نتيجه تفسير دولت ها از رفتار يکديگر دانسته و ريشه يابي آن را نقطه آغازين نظريه پردازي خود قرار داد.
5- Alexander Wendt.
6- Realism.
7- Liberalism.
8- هدلي بول، «نظريه سياست بين المللي 1919- 1969»، آندرو لينکليتر ماهيت و هدف نظريه روابط بين المللي، ترجمه سازگار، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت خارجه، 1385) ص 93.
9- Inter- paradigm debate.
10- Structuralism.
11- Rationalism.
12- مفروضه هاي رئاليسم دست کم مبتني بر چهار اصل بنيادين است: 1) ديدگاه بدبينانه نسبت به ماهيت انسان، 2) تأکيد بر امنيت ملي و اصلي بقاي کشور به عنوان بالاترين ارزش، 3) اعتقاد به تداوم وضعيت جنگي 4) بدبيني نسبت به پيشروي سياست بين الملل همانند سياست داخلي که اين فرضيات، جوهرة فکري «رئاليسم» از گذشته تاکنون را تشکيل مي دهند، (رابرت جکسون و گئورک سورنسون، درآمدي بر روابط بين الملل، ترجمه مهدي ذاکريان، احمد تقي زاده، و حسن سعيد گوهي (تهران: نشر ميزان، 1383)، ص 93.
13- Neo- Realism.
14. محمد جواد لاريجاني ، کاوشهاي نظري در سياست خارجي (تهران: انتشارات علمي وفرهنگي، 1374)ص99.
15- Institutionalism.
16- Avdie klot 2 and Cecelia lynch, strateoies Klotz Cecelia, 2007,-3
17- با اين توضيح که درنگرش کانستر اکتيويستي، واقعيت اجتماعي هم وجه عيني فيزيکال دارد وهم وجه فکري معنايي، به تعبير ونت، واقعيت ، ساخته ذهن افراد نيست، بلکه مستقل از ذهن آدمي وجود دارد.(قدير نصري،«فهم کانستراکتيويستي، امر سياسي» مطالعات راهبردي،ش 34، 1385، ص 724.
18- Epistemology.
19- Post- Positivism.
20- پوزيتيويسم، روابط بين الملل و علوم اجتماعي را تنها از طريق فرضيه سازي و تجربه قابل بررسي مي داند و در آن سر طيف، پسا اثبات گرايان معتقدند که واقعيت اجتماعي، قائم به تفسير و تأويل است و چه بسا وجود خارجي نداشته باشد.
21- ontologic.
22- Ideational structures.
23- Anthropology
24- سيد حسين سيف زاده، نظريه ها و تئوري هاي مخلتف در روابط بين الملل فردي – جهاني شده، مناسبت و کارآمدي (تهران: دفتر مطالعات سياسي و روابط بين الملل وزارت امور خارجه، 1384)، ص 452.
25- Alexander wendt, social theory of.
26- آرنولد و ولفرز، «نظريه سياسي و روابط بين الملل» انرولينليتر، نظريه هنجارگذار وروابط بين الملل، ترجمه لي لا سازگار (تهران» دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت خارجه، 1385)، ص3.
27- Conceptionalization.
28- S. smith. Reflectivist.
29- General Principles.
30- در واقع، اهداف دولت ها تابعي از هنجارها و منطق رفتاري آن نيز منطق تناسب (Appropriateness) است، لذا بسته به چگونگي شرايط و انتظارات موجود، ممکن است اهداف و دولت ها را نيز تغيير کند. (رحمن قهرمانپور، «تکوين گرايي: از سياست بين المللي تا سياست، فصلنامه مطالعات راهبردي، سال هفتم، ش 24) ص 311.
31. Norm-Consistency policy.
32- علي فلاحي، «سازنده گرايي در سياست خارجي»، راهبرد سال 6، ش 21، ص 202- 179.
33- جهانگير کرمي، «سياست خارجي از منظرتکوين گرايي اجتماعي»، راهبرد، ش 21، ص 174-160.
34- استيو اسميت، «رويکردهاي واکنش گرا و سازه انگاري در نظريه هاي بين الملل جهاني شدن سياست: روابط بين الملل در عصر نوين» (تهران: ابرار معاصر، 1383) ص 554.

منبع: فصلنامه علمی ترویجی علوم سیاسی ش 49
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.